دنیا نابود شدنی و فانی است و تنها خداست که همواره باقی است و هرآنچه برای او انجام شود و خواست او بر بقایش تحقق یافته باشد... «ادامه مطلب»...
آرمان و واقعیت
دنیا، نابود شدنی است.
مرگ، نگهبانی است که بی خبر می آید.
دوراندیشی، استوارترین عقیده و نیکوترین فکر است.
پاکی، نعمت است و شرم، کلید خوبی هاست.
هیچ پیکاری مانند نبرد با نفس نیست.
هر روز که در آن نفس، سرکشی و عصیان نکند، عید است.
مومن، به عمل اوست.
اگر دامان دست و دیده و دیگر جوارح، در لحظه لحظه حیات، از ناراستی ها و نادرستی ها شسته ای و راه عفاف از ناپاکی ها برگزیده ای، یعنی اهل شرم و حیا از پروردگاری هستی که همواره و در همه حال و همه جا، حاضر و ناظر بر توست؛
یعنی اهل عملی نه حرافی و لفاظی و تظاهر؛
یعنی دور اندیشی، کار توست و پیکار مدام با وساوس شیطانی و نفسانی، متجلی در پندار و گفتار و کردار تو؛
یعنی هر روز تو عیدی است از اعیاد اکبر؛
یعنی تو در این دنیای فانی، با فنای در خالق خویش، به بقا در سعادتی ابدی رسیده ای؛
یعنی تو، خود اویی و او، خود توست.
پس مبارکباد رفتن و کوچیدنت از من و منیت و حجاب رذایل و رسیدن و آرام گرفتنت در او و عبودیت و خیام فضایل؛
فرخنده باد این رهایی مخلد و رستگاری جاودان بر دامان مهربان حضرت رحمان...
حال، این کوچیده از نفسانیات و تعصبات، که نه خود را می بیند و نه خواسته های خودپسند خود را و نه خویش را پابند و دلبند این دنیای دنی و فانی نموده است، تابع رأی خداست، فرمانبر خالق حکیم خلق است، خود را مطیع و تسلیم اوامر الهی بار آورده و تربیت می کند و در هیچ امری که رضایت معبود خویش را در آن نبیند، تن به تحمیل نفس و نفوس نداده و واداده بی اراده واقعیات نمی شود.
مومن، کنشگر و عملگراست نه حراف و متظاهر و منفعل! ایمانش، آرمان اوست، ولو در ظاهر، هیچ انطباقی با واقعیات برساخته نفس پرستان نداشته باشد.
مومن، پیوسته به راه راستی و درستی گام بر می دارد، به راهی که در آن، پرستش پروردگار، پایبندی پرتکرار خالصانه و صادقانه دارد.
مومن با عمل بر مبنای آرمانها و عقایدش زنده است و زندگی می کند. جایی که در آن امکانی برای تجلی آرمانهای ناب الهی نباشد، زندانی است که مومن را محصور و رنجور خویش می سازد؛ زندانی که در لحظه رهیدن از آن، بانگ «فزت و رب الکعبه» بر می دارد و با نشاطی وصف ناپذیر، ترک محبس دیجور به سوی محبوب ازلی و ابدی سراسر نور می کند.
مومن اگرچه دلداده و تسلیم امر الهی در لحظه لحظه امور زندگی و بندگی خویش است و بر همان اساس، آرمانها و عقاید خود را شناخته و سازماندهی و عملیاتی می سازد؛ اما باز هم بر پایه همان امر الهی، اولا زمان و الزامات زمانه را به دقت و درستی ادراک نموده و فرامین خالق را بر مبنای اقتضایات و عرف هر عصر و نسل و جامعه، تفسیر و تبیین می نماید؛ ثانیا در بیان احکام و معارف قدسی، با پایبندی به روش انبیای الهی، صرفا ابشار و تنذیر و تبیین روشن و آشکار، آن هم با لحاظ همه شرایط و مقدمات و ملزومات مادی و معنوی، وظیفه مومنین آگاه و عالم و عامل دانسته و از هرگونه اعمال جبری و قهری برای دعوت به شریعت که بنیانی اختیاری و انتخابی دارد، به شدت اجتناب می نماید.
مومن، اگرچه تسلیم واقعیت خلاف حقیقت عبودیت نیست و می کوشد تا در فضایی توأم با آزادی و انتخاب و احترام، در مسیر تحقق عینی و عملی آرمانها و عقاید زمانشناسانه الهی در سطح فردی و اجتماعی گام بردارد، اما هیچگاه این تلاش مقدس را با امر نامقدس و ناپاک زور، فشار، توهین، تهدید، تحدید و... به پیش نبرده و از نردبان حرام، راه به پشت بام حلال خیالین باز نمی کند؛ بلکه بالعکس حتی اگر کار به جایی برسد که گمان آن برود جهد برای حاکمیت و حکومت اسلام یا یکی از احکام شریعت، اصل اسلام را خدشه دار و یا خدای ناخواسته منزجر یا نابود سازد، تن دادن به واقعیت و کنار آمدن با خواست اکثریت، آرمانی برخواسته از عبودیتی ناب و مقدس است که در مکتب رسولان حق و اوصیای ایشان آموختنی است.
آموزگار مومن، کتاب وحی است که هیچ اجبار و اکراهی را در امر دین، بر نمی تابد؛
آموزگار مومن، پیامبری است که عین رحمت و محبت و احترام و اسوه اخلاق است؛
آموزگار مومن، امیرمومنانی است که خلافت بر حقش را به خواست اکثریت کنار می نهد، به خواست اکثریت بر کرسی خلافت تکیه می زند و بنابر خواست اکثریت به حکمیتی تن می دهد که اساس خلافتش را تحت تأثیر قرار می دهد؛
آموزگار مومن، حسن مجتبایی است که به صلاح اکثریت و دین و دنیایشان با معاویه صلح می کند و حسین سیدالشهدایی که تا آخرین لحظه، قصد مذاکره و رفتن به راه خویش و عدم نزاع دارد اما نگاه جابرانه و مستبدانه کار را به پیکار و قتال مظلومانه می کشاند؛
آموزگار مومن، امامانی هستند که به صلاح دنیا و آخرت امت، با احترام به انتخاب و آزادی کثرت، به جنگ با واقعیت نرفته و صرفا به تبیین حقیقت و نه اجبار و اقناع آن برای آنها که طالبش بودند، روی آورده و آرمان و عقاید خویش را در زندگی شخصی خویش حفظ نموده و از جبر و القای اجباری و تحکم آن بر دیگران به شدت اجتناب نمودند.
آری! دنیا نابود شدنی و فانی است و تنها خداست که همواره باقی است و هرآنچه برای او انجام شود و خواست او بر بقایش تحقق یافته باشد.
پس اگر مومن به خدایی، اگر مومن به آیین وحی و سنت انبیا و اولیایی، اگر آرمان و عقایدت ریشه در عبودیت محض دارد و نه منیت و تعصباتی که به آن رنگ و لعاب شریعت خودساخته بخشیده ای، بدان و آگاه باش، خدا نمی خواهد هیچ امری از دیانت و هدایت را به اجبار و اکراه محقق سازد و هیچ آرمانی را ولو پاک و قدسی به زور بر واقعیت و انتخاب ولو اشتباه خلق، چیره و غالب سازد، و آنچه خدا نمی خواهد نه به نتیجه می رسد و نه می ماند و ماندگار می گردد و نه ارج و اجری در پیشگاهش دارد.
مومن اگر مومن باشد، اشتغال به عیوب خویش، او را از پرداختن به عیوب دیگران باز می دارد؛
مومن اگر مومن باشد، واقعیت پر ایرادش او را به حقیقت آرمان اصلاح خویش سوق داده و از تمرکز و تحکم بر تکثر واقعیات خوب و بد منتخب خلق دور می سازد.
مومن اگر مومن باشد، آرمانش گذار از واقعیت استبداد تک صدایی و تک رایی و تک روی و تک نمایی است؛ آرمانش جامعه آرمانی احترام متقابل به تضارب و آرا و تنوع سبک زندگی و تعدد خواست و گوناگونی انتخابهای بیشمار آزادانه و غیر متجاوزانه است، نه خوب انگاشتن خویش و بد انگاشتن غیر، و گیر دادنها و انگ زدنها و بد گفتن ها و بد نمودن ها با آنان که واقعیتشان با آرمانش ناهماهنگ یا در تضاد است.
مومن اگر مومن باشد، اهل محبت و رحمت و امنیت است نه شرارت و خشونت و عداوت. مومن، غیور است و اهل جنگ و جور نیست، شرور نیست. شرور، شر می آفریند و به شر دامن می زند و آنجا که نتواند بر دایره اشرار و شرارتهایش بیفزاید، جر می زند و جیم می شود و فرار را به قرار ترجیح می دهد. اما مومن، با علم و عملِ مبتنی بر عطوفت و عدل، در هر محیط و موقعیتی که قرار می گیرد، موجب رشد خود و خلق، بر مدار خشنودی خداست و چنانچه فضا را در مهجوریت مطلق حق و حقیقت ببیند و توان تغییر خداپسندانه را در خویش نبیند، به جای روی آوردن به راههای ناپاک و روشهای ناپسند، به جای بالا رفتن از نردبان حرام، به جای پای نهادن در مسیر اکراه و اجبار و ارعاب، به خلوت خداجوی خالصانه خویش خلود می کند و سبیل نبیل هجرت و مهاجرت إلی الله در پیش می گیرد.
مومن اگر مومن باشد، دنیا گلستان زیست مسالمت آمیز گونه های گوناگون فکری و عملی است؛ اگر دنیا را جز این می بینی، نه از بی دینان، بلکه غالبا از جبر و ظلمی است که به اسم آرمانگرایی دینی توسط به ظاهر دینداران، بر سر واقعیت بشریت رفته، و شریت منیت و تفرعن عصبیت و قرائت یک سویه و خودخواسته ناپیامبران خودپیامبر پندار را بر سر بندگان خدا آوار نموده است.
مومن باشیم، نه در حرف، بلکه در عمل؛ که مومن، به عمل اوست.
لینک این مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/423