گفتند و بسیار هم گفتند، که بر محمد و آل مکرم و مطهرش سلام و صلوات نثار نمایید؛ سلامی لبریز از مهربانی و عشق، و صلواتی سرشار از خلوص و پاکی. سلامی که آغاز و انجامش دعایی خالصانه و پر خیر باشد به بلندای معرفت و محبتمان به اولیای هدایت، شفاعت و رحمت... «ادامه مطلب»...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم وأحشرنا معهم والعن اعدائهم اجمعین
گفتند و بسیار هم گفتند، که بر محمد و آل مکرم و مطهرش سلام و صلوات نثار نمایید؛ سلامی لبریز از مهربانی و عشق، و صلواتی سرشار از خلوص و پاکی. سلامی که آغاز و انجامش دعایی خالصانه و پر خیر باشد به بلندای معرفت و محبتمان به اولیای هدایت، شفاعت و رحمت.
تا این سلام مقدس، پا گشایمان گردد برای ورود به حجله قرابت و عرش سعادت، ان شاءالله.
سلامی که گویای عشق و ارادتی قلبی باشد و در اعمالمان نیز تجلی عینی بیابد.
می فرماید: إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا ﴿احزاب/۵۶﴾
خدا و فرشتگان بر پیامبر سلام و صلوات می فرستند، پس ای کسانی که ایمان آورده اید، شما نیز سلام و صلواتتان را نثار او نمایید و همواره تسلیم خویش را نسبت به ایشان عرضه دارید
خداوند حکیم صرفا نمی فرماید که صلواتتان را تقدیم محضر مقدس رسول خدا نمایید تا هدیه ای باشد برای اثبات و نشان دادن محبت! بلکه تأکید به این نکته محوری و راهبردی دارد که می بایست تسلیم محض او باشید و این تسلیم بودن را در عمل نشان داده و بر ایشان عرضه نمایید
محوری ترین نکته ای که در امر تربیت و رشد، مطرح است مسأله تسلیم در برابر حق و حقیقت است. آنچه باعث شد در زمان رسول خدا و ائمه هدی علیهم السلام، عده کثیری ایشان را ببینند و کلام نورانی شان را بشنوند و حتی ابراز سلام و محبت نمایند اما در بزنگاههای حضور مؤثر و حمایت عملی از دین خدا و اولیای الهی، از زیر بار مسئولیت، شانه خالی کنند، مسأله تسلیم بود!
آنکه در سلوک فردی و اجتماعی اش، خود را در مقابل حق و اصول و احکام حقه، صاحب نظر و اراده بداند و عابدانه و متواضعانه سر تعظیم فرود نیاورد، یعنی به مقام تسلیم نرسیده است و تا این حالت را در خود، ملکه ننماید، در ورطه ای قدم بر می دارد که رو به لغزش و تباهی است.
انسان مومن متعبد، خویش را در برابر احکام و فرامین خدا و پیامبرش، صاحب هیچ اراده و اختیاری نمی داند و هرگز حتی لحظه ای خلاف آن عمل نمی نماید و دربست، مطیع و فرمانبردار است؛
انسان مومن متعبد، هرگز نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ(نساء/150) نیست و نسبت به اوامر خالقش، دمدمی و گزینشی عمل نمی کند؛
انسان مومن متعبد باور دارد که اگر اسلام، خوب است، همه چیزش نیکوست؛ اگر رعایت فرامین الهی واجب است، همه احکام لازم الاجراست؛
انسان مومن متعبد، ایمان دارد که دینش گلستانی از گلهای رنگارنگ است و باغی از میوه های گوناگون و کمال آفرین که هر یک، فلسفه و خاصیتی دارد. دَرهَم است، درهمی که یکیش بهتر از دیگری است؛ بد ندارد، هرچه دارد، خوبترین و عالیست؛ نمی شود نگاه دست چینی به این باغ میوه های پاک و انسان ساز داشت؛
انسان مومن متعبد، در لحظه لحظه زندگی اش بر مدار این حقیقت انکارناپذیر قدم بر میدارد که اگر مساله یا موضوعی از جانب آفریدگار حکیمش، حلال است، حرامش نباید کرد و اگر حرام است، حلالش نمی توان نمود.
فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿توبه/۳۷﴾ آنها آنچه را خدا حرام کرده، بر خود حلال گردانند زشتى اعمالشان برایشان آراسته شده است و خدا گروه کافران را هدایت نمى کند
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ(مائده/87) ای کسانی که ایمان آوردهاید! چیزهای را که خداوند برای شما حلال کرده است، حرام نکنید!
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ(تحریم/1) اى پیامبر چرا براى خشنودى کسی آنچه را خدا براى تو حلال گردانیده حرام مى کنى؟!
پیامبر خدا هم که باشی، باید تسلیم خدا باشی، تسلیم محض فرامین الهی؛ حتی قدمی در راهی ولو مباح، بر نداری که در آن، خوشنودی خلق را بر خوشنودی خدا، ارجحیت داده باشی.
در وادی انسان ساز تربیت الهی، آنهایی گوی سبقت را از دیگران ربوده اند، که نسبت به اوامر حق، مطیع ترند، و تشنگی دریافت معارف الهی، از ذره ذره افعال و گفتارشان می بارد؛ اینان همان انسانهای پاکِ پاک نهادی هستند که با گذار خالصانه و همیشگی از رهگذار پر نور «صَلُّوا عَلَیْهِ» به حقیقت مقدس «سَلِّمُوا تَسْلِیمًا» رسیده اند.
«من» را به قربانگاه «عبودیت» بردن و زنجیرهای تعصبات جاهلی را پاره کردن و از زندان «نفس» و «نفسانیت» رها شدن، تنها به مدد حرکت بر مدار «تسلیم» در برابر حق و حقیقت میسر خواهد شد.
حرکت در شاهراه مقدسی که در طول تاریخ شریعت توحیدی، مسیر عبور از نفس گذشتگان و به حق پیوستگان بوده است؛
حرکت در طریقت مشروعی که رهپویانش، حتی در کوچکترین امور خویش، در برابر امری که مبتنی بر یک «حجت شرعی» است، از خود اراده ای به خرج نمی دهند و در پیشگاه کلام پاک و منطق ناب مبتنی بر آیات و روایات، سر تعظیم فرود می آورند؛
حرکت در مسیر تعالی بخش عشق و قرب و شهود و اشواق حقایق پنهان عالم و ادراک اسرار مستی فزای هستی، که جز با در اختیار قرار دادن فکر و اراده خود، آن هم به سان موم و خمیری در دستان استادِ کوزه گرِ با حیای باتقوا، و دلدادگی تمام عیار و همیشگی و سرسپردگی عملی بی وقفه و نقصان به ثقل اکبر، یعنی قرآن و ثقل اصغر، یعنی عترت و معصومین علیهم السلام، محقق نخواهد بود.
لینک کوتاه این مطلب:
http://yon.ir/XhTYD