مدتها بود که خودم را با او میسنجیدم. نه برای حسادت... برای فهمیدن حقیقت. میخواستم بدانم چرا او میدرخشد، و من هنوز در سایهام؟... «ادامه مطلب»...
مدتها بود که خودم را با او میسنجیدم. نه برای حسادت... برای فهمیدن حقیقت. میخواستم بدانم چرا او میدرخشد، و من هنوز در سایهام؟... «ادامه مطلب»...
گاهی فکر میکنم چرا دلم نمیلرزد؟ چرا وقتی حقیقت در برابرم قد میکشد، من بیتفاوت میایستم؟... «ادامه مطلب»...
دیر و دور نیست راهی که سعادت دو دنیای تو را کافیست. غریب و بعید نیست گدار گرانقدری که گذار از خواب و خامی به نو شدن و بالغ و کامل رسیدن را در حرکتی عظیم و هجرتی عزیز برایت به ارمغان میآورد. مهجور نیست راه پر نوری که پردههای دیجور را شکافته و رجبهرج، قالی متعالی ایمان و عمل پاک را در پندار و گفتار و کردار تو بافته و ابدیتت را در قرب و شهود حق و حقیقت رقم میزند... «ادامه مطلب»...
راه مستقیم و تضمین شده سعادت و سربلندی چیست و چگونه میتوان به آن دست یافت؟!... «ادامه مطلب»...
مشغول صحبت در باغ دولتآباد یزد بودیم که ناگهان صدای گربه ای توجه ما را به خود جلب کرد؛ حیوانِ زبان بسته با ادا و اطوار، دنبال جلب توجه بود بلکه خوراکی به واسطه ما برای خودش دست و پا کند... «ادامه مطلب»...
غریبِ قریب؛ نیا که غریب تر نشوی و واقعه جانسوز کربلای جدت تکرار نگردد؛ نیا که تنها باقی مانده خیر را به شرّ خویش دچار نکنیم و طبیب مسیحا نَفَس را خرج بیمار خودپرست و بی عار ننماییم، ای آنکه آمدنش وعده ای حق و انکار ناپذیر است... «ادامه مطلب»...