گفتم: کدام راه نزدیکتر است؟
گفت: به کجا؟
گفتم: ...«ادامه مطلب».....
خودت را در آینه فلسفه خلقتت ببین...
١-
گفتم: غریبه ام! رفتن، از که آموزم؟!
گفت: از غریبه گان! ؛ آنسان که چون ندانند، می پرسند؛ و چون آموزند، مشتاق شوند؛ و چون به مقصد رسند، شکر گویند...!
٢-
گفتم: کدام راه نزدیکتر است؟
گفت: به کجا؟
گفتم: به خلوتگه دوست...
گفت: مگر فاصله ای می بینی بین دل و آنکس که دلت منزل اوست؟!...
٣-
گفتم: از تعلقات، باید دل برید؟!
گفت: نه! اینگونه نیست! ؛ آنگونه باش که تعلقات از تو ببرند و مانند برگهای پائیز از درخت دلت بیافتند...!
٤-
گفتم: هر چیز را جایگزین و بدلی است؟!
گفت: آری! در این دنیا هر چیزی جایگزین و بدلی دارد، الا "عمر انسان"! ؛ پس باید بیاندیشی که الآن که در آن هستی، تکلیف و وظیفه ات چیست؟!...
٥-
گفتم: تکلیف و وظیفه ام چیست؟!
گفت: ما را جز برای رسیدن به قرب و شهود حضرت حق نیافریده اند؛ و برای رسیدن به مقام شهود و شهادت، باید شهید زیست؛ و شهید زیستن، یعنی تسلیم محض و بی چون و چرای حق بودن؛ پس برای شهید زیستن باید حق و حقیقت را شناخت و لحظه ای از آن تخطی نکرد، باید خود را ندید و از "من" گذشت و خویشتن را در طریق حق داشت و گماشت و عاشقانه و عاقلانه در پیشگاه حقیقت، سر فرود آورد؛ ما ارزش و وظیفه مان توجه به این اصل است که: ما را برای قرب حق آفریدند و این نباید به کوچک ترین مساله ای خدشه دار شود؛ که تا از غیر، نامحرم نگردی، محرم حق نشوی و به اوج قرب و شهود، و آرامش و سعادت دو عالم نرسی...!
٦-
گفتم: پس باید حتما در اولین فرصت، در انجام این تکلیف خطیر، و رسیدن به تکامل و قرب حق بکوشم!
گفت: امیرالمومنین امام علی(ع) فرمود: کسی که فردا را از عمر خود بشمارد، جایگاه حقیقی "مرگ" را نشناخته است...!
٧-
گفتم: براستی، حقیقت "عُمر" چیست؟! که همه آن را در تلاش برای زیستن و تحصیل علم و ... می گذرانند.
گفت: عمر عبارت از حیات است و حیاتى وجود ندارد مگر در اکتساب علم حقیقی و دانش دین و معرفت الهی و نیز، عمل به آن و دورى از دنیا و دنیائیان، و جهادی همه جانبه و همیشگی در راه خدا، که: «زندگى یعنى عقیده و مبارزه در راه آن؛ انّ الحیاةَ عقیدةٌ وَ جَهاد»
٨-
گفتم: سعادتمندان چه کسانی اند؟
گفت: چه سعادتمندند آنانکه در پس این عمر فانى، به فیض عظیمى که دلباختگان به لقاء اللَّه آرزو مىکنند نایل می آیند. چه سعادتمند و بلند اخترند آنان که در طول زندگانى خود، کمر همت به "تهذیب نفس" و جهاد اکبر بسته، و پایان زندگانى خویش را در راه هدف الهى، با سرافرازى به خیل شهداى در راه حق پیوند میدهند. چه سعادتمند و پیروزند آنان که در نشیب و فرازها و پست و بلندیهاى حیات خویش به دامهاى شیطانى و وسوسه هاى نفسانى نیفتاده، و آخرین حجاب بین محبوب و خود را با رخسار غرق به خون، خرق نموده و به قرارگاه مجاهدین فى سبیل اللَّه راه می یابند. چه سعادتمند و خوشبختند آنان که به دنیا و زخارف آن پشت پا زده و عمرى را به زهد و تقوا می گذرانند...!
٩-
گفتم: زمان اینگونه آمال به سر نیامده است؟! آیا هنوز هم راه، باز است و کاروان مُهیّا؟!!!
گفت: آمال زینب باوران تا همیشه تاریخ، حسینی شدن است. و کاروان تاریخ نیز، همواره روان است؛ و یاران عاشورایی سیدالشهدا(ع)، یکایک از صلب پدران و رحم مادرانشان پای به سیاره زمین میگذارند و خود را به صحرای کربلا میرسانند. خوشا به حال راهیان کربلا و عاشقان شهادت و قرب خدا...!
پی نوشت:
وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنینَ﴿عنکبوت/۶۹﴾
و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) مجاهدت و تلاش کنند، قطعاً به راههای خود، هدایتشان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است.
سخن گفتی و دُر سفتی، عجب تفسیر ناب و بکری گفتی جناب مقدم. احسنت