اگر عبادت را صرفاً ترسی خام یا طمعی کودکانه بدانیم، آن را تحقیر کردهایم. و اگر آن را تنها به اشتیاقی بیمهار بسپاریم، گمراه میشویم. اما اگر با عقل بنگریم و با عشق بپرستیم، آنگاه... «ادامه مطلب»...
سفر به مراتب بندگی
در گسترۀ بیکران نیایش، آنگاه که اشک در گوشۀ چشمهای عارفان میدرخشد و دلهای عاشقان به ملکوت گره میخورند، واژهای است که بر لبها جاریست: «عبادت». اما این کلمه، همچون آینهای هزارپاره است که هر کس به فراخور روح خود، بازتابی از آن را میبیند. امام جعفر صادق علیهالسلام در کلامی حکیمانه، راز این تفاوتها را گشوده و بندگان را به سه دسته تقسیم کرده است: بندگانی که از ترس، آنان که به طمع پاداش، و آزادگانی که از سر عشق عبادت میکنند:
«إِنَّ اَلْعُبَّادَ ثَلاَثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبَادَةُ اَلْعَبِیدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى طَلَبَ اَلثَّوَابِ فَتِلْکَ عِبَادَةُ اَلْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْکَ عِبَادَةُ اَلْأَحْرَارِ وَ هِیَ أَفْضَلُ اَلْعِبَادَةِ»(الکافی، ج۲، ص۸۴)
«عبادت کنندگان سه دستهاند: گروهی خدای متعال را از ترس عذاب عبادت کنند و این عبادت بردگان است، گروهی خدای متعال را به طمع ثواب و پاداش عبادت کنند و این عبادت مزدوران است. دستهای خدای متعال را برای دوستیاش عبادت کنند و این عبادت آزادگان و بهترین عبادت است.»
1. عبادت بردگان: پرستش با زنجیر ترس
آنان که از ترس دوزخ سر به سجده میگذارند، بندگان خدا هستند، اما بندگانی گرفتار در بند وحشت و زندان هراس خود. عبادتشان چون کودکی است که از ترس تاریکی، به آغوش مادر پناه میبرد؛ آرامش میجوید، اما نه از عشق، بلکه از رُعب و اضطراب.
این عبادت، عبادت «باید»هاست، نه «دلخواه»ها. اجبار تشویش، تربیت را تعمیق و نهادینه نمیکند. خروار خوف، از آدمی رشید خردمند نمیسازد. همچون سربازی که فرمان میبرد، نه برای عشق به وطن، بلکه برای فرار از تنبیه. در اینجا ترس، اگرچه انگیزه است؛ اما میتواند در بزنگاههای زندگی از هم فروبپاشد. ترس، چراغی کمنور است؛ در طوفانهای شک و وسوسه خاموش میشود.
اما آیا این عبادت مردود است؟ نه. همچنان که یک بذر، گرچه کوچک و ناپخته است، اما میتواند نوید درختی سبز را در دل داشته باشد. امام(ع) این عبادت را رد نمیکند، اما آن را در مرتبهای پایینتر قرار میدهد. همچون گام نخست کودک در مسیر بزرگسالی.
2. عبادت مزدوران: معامله با خداوند
گروه دوم، عبادت میکنند چون میخواهند به بهشت برسند، نعمتهای وعدهدادهشده را لمس کنند، در کنار حورالعین بنشینند و از جامهای پرشده بنوشند. اینان مزدوران روحاند؛ عبادتشان معاملهای است با خدای بزرگ. دستانشان به آسمان بلند است، اما دلشان به زمین دوخته شده.
اینان خدا را میپرستند، اما نه برای خودش، که برای آنچه در خزانۀ لطف اوست. این عبادت، شبیه به عاشقی است که از معشوق، زر میطلبد نه زلف؛ و اگر روزی زر ندهد، قهر میکند و روی میگرداند.
اینجا عبادت به بازار میماند؛ بازاری که هر که بیشتر عبادت کند، بیشتر سود میبرد. اما آیا این نیز ناپسند است؟ نه. خداوند، خود وعدۀ پاداش داده است. اما این عبادت همچنان، عبادت کسی است که به شدت درگیر خود است؛ نه از خود عبور کرده، و نه در خدا فانی و محو گردیده است.
3. عبادت آزادگان: پرستش برای عشق
و اما دستهی سوم؛ آزادگاناند. آنان که خدا را نه از ترس دوزخ و نه به طمع بهشت، بلکه برای خود خدا عبادت میکنند. اینان عاشقاند. عبادتشان همچون پروانهای است که خود را بیهیچ چشمداشتی به شعله میسپارد، تنها برای وصال و یکی شدن در محبوب.
آزاده، از جنس ابراهیم است که در آتش نمرود میافتد و باز لبخند میزند. از جنس حسین است که در کربلا با آنکه رأس منیرش بر نیزه رفت، چشم دلش تبسمی عاشقانه به آسمان داشت. آزادگان، حتی اگر به دوزخ فرستاده شوند، خدا را ترک نمیکنند. هجوم مشکلات و سختیها، آنان را به خدا نزدیک و نزدیکتر میکند و ذرهای از دلدادگیشان نمیکاهد. دوزخ عاشقان صادق، بهشتی است که در آن بویی از خدا نباشد و هرکجا با خدا، حتی اگر درون آتش باشد، گلستانِ آزادگان است.
در دل این عبادت، حرارتیاست که سرد نمیشود، حتی در تاریکترین شبهای ایمان. این عبادت، عبادت پرندگان است نه خزندگان. آنان که بال قلب عاشق در آسمان قرب معشوق میگسترانند، نه آنکه سینه شوق بر زمین بسایند.
4. از خوف تا عشق، سفر بندگی
بندگی، همچون سفریست که کسی از ترس آغاز میکند، اما در میانۀ راه به طمع میرسد و اگر دلش بیدار شود، در عشق منزل میگیرد. همانگونه که کودک ابتدا از ترس تنبیه، درست رفتار میکند، بعدتر به خاطر پاداش تلاش میکند، و نهایتاً وقتی بالغ شد، به خاطر حقیقت و شرافت رفتار نیکو دارد.
آری، عبادت عاشقانه، عبادت آزادگان است. عبادتی که حتی اگر پاداشی نداشته باشد، حتی اگر رنج فراق و سختیهای بسیار در پیش باشد، باز هم زیباییهای بسیاری در خود دارد، چون معشوق، خود هدف است، نه هیچ چیز دیگر. و اینگونه است که زبان مبارک زینب کبری را در میانۀ آن رنجوارۀ عظمی، به «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا» میگشاید.
5. سیر تکاملی ایمان: از خوف تا معرفت، از طمع تا حضور
ایمان نیز چون عبادت، مراحل دارد. همانگونه که کودک، ابتدا با ترس از والدین راه را میآموزد و سپس با میل به تشویق پیش میرود، و در نهایت با رسیدن به درک و شعور، نیکی را به خاطر حُسن نیکی و عملی برتر برمیگزیند، ایمان هم از مرحلۀ «خوف» آغاز میشود، به «رجاء» میرسد و در نهایت به «معرفت» ختم میگردد.
- مرحلۀ اول: ایمان خوفی
در این مرحله، خداوند در ذهن مؤمن، قاضی بزرگیست که دائم مراقب است. دوزخ در ذهن او زندهتر از بهشت است. دلسپردن به عبادت در این سطح، آمیخته به اضطراب است، نه آرامش.
- مرحلۀ دوم: ایمان رجائی
در اینجا، مؤمن امیدوار است، نه وحشتزده. به لطف خدا چشم دوخته، پاداشهای او را باور دارد. دلش گرم است، اما هنوز از بند خود برای عشقی آزاده، آزاد نشده. هنوز معشوق را برای طلا میخواهد، نه برای تماشا.
- مرحلۀ سوم: ایمان معرفتی
اینجا، ایمان آمیخته با شناخت است. دل و عقل، دست در دست هم، خدای تعالی را میشناسند، میجویند، و میپرستند. نه از ترس، نه به طمع، بلکه از سر معرفت و عشقی راستین.
این همان مرحلهای است که امام صادق(ع) آن را «عبادة الأحرار» مینامد. جایی که انسان دیگر خدا را چون سلطان قهار یا خزانهدار بزرگ نمیبیند، بلکه محبوبی میبیند که لایق سجدۀ عشق است.
6. عقل و عشق در عبادت: تقابل یا تکامل؟
در طول تاریخ، گاهی عقل و عشق را در دو جبهۀ متضاد نشان دادهاند:
- عقل: محاسبهگر، محتاط، منطقی.
- عشق: رها، بیحساب، آتشین.
اما حقیقت آن است که در عبادت آزادگان، این دو نه دشمن، که یار یکدیگرند. عقل، شمع راه است و عشق، بادبان حرکت. عقل نشان میدهد کدام راه راست است، و عشق، پای رفتن میدهد. بدون عقل، عشق کور است؛ و بدون عشق، عقل سرد و ساکن.
در عبادت بردگان و مزدوران، عقل نقش غالب دارد: «اگر نکنم، میسوزم» یا «اگر بکنم، میبرم». اما در عبادت آزادگان، عقل و عشق یکی میشوند. عشق به خدا، عاقلانهترین کار ممکن است، و عقل عاشقانه، زیباترین عبادت را میزاید.
امام صادق(ع) در کلام خویش، این اتحاد را به تصویر کشیده است. ایشان دستۀ سوم را «آزادگان» مینامد. آزاد از ترس و طمع، یعنی آزاد از سلطۀ احساس خام و عقل ناقص. در اینجا عقل، نه بازدارنده، که تأییدکنندۀ عشق است.
7. انسانِ کامل: از بندگی به آگاهی، از آگاهی به فنا
آنان که به مرحلۀ سوم عبادت میرسند، نه تنها عابد، که آگاهاند. نه تنها آگاه، که عاشق. و نه تنها عاشق، بلکه فانی در محبوب. عبادت آنها، نه وظیفه است، نه معامله، بلکه «حقیقتِ زندگی» است.
عارفان بزرگ میگویند: «ما عبادت نمیکنیم، ما در عبادت هستیم.»
یعنی زندگیشان با یاد خدا گره خورده، و این یاد، نه از ترس آتش است، نه به طمع بهشت؛ بلکه چون خدا، برایشان زیباست. و مگر میشود زیبایی را ندید؟ مگر میشود نور را نخواست؟
8. تمثیلهایی از سهگانههای عبادت
سهگانۀ عبادت در کلام امام صادق(ع)، عبادت از «ترس»، «طمع»، و «محبت» را میتوان با تمثیلهای گوناگون در ذهن نشاند.
* تمثیل سه نوع شاگرد نزد استاد
- شاگردی که درس میخواند چون از تنبیه و سرزنش استاد میترسد؛ او در ظاهر درسخوان است، اما در دل همیشه نگران.
- شاگردی که تلاش میکند تا نمرۀ عالی بگیرد، کار خوب داشته باشد، ثروت مطلوبی جمع کند؛ درس برای او وسیلهایست برای اهداف مادیاش.
- اما شاگرد سوم، دل به استاد بسته است. هر واژهاش را چون گوهری میشنود. نه از ترس، نه به طمع، بلکه از عشق به دانایی و خود استاد.
«شاگرد اول»:
در سکوت کلاس، مدام نگاهش به ساعت است. دستهایش میلرزد، مبادا استاد صدایش کند و پاسخ را نداند. او درس نمیخواند که بیاموزد، بلکه از واهمهی خشم استاد، کتاب را چون سپری در دست دارد. دانش برایش زنجیر است، نه رهایی. او چون بندهای در اسارت است؛ با هر جملهای از استاد، گویی میخ تازهای بر تابوت دلش کوبیده میشود.
«شاگرد دوم»:
دومی اما درس را میخواند با چشمانی که برق زر میزند. نه استاد را میبیند، نه دانش را؛ تنها آرزوی نمره، رتبه، شهرت، ثروت و سکوهای زرین پیش چشم اوست. او در کلاس نیست، او در آیندهای پر از مدال، در سالن افتخارات راه میرود. هر صفحۀ کتاب، پلهایست برای بالا رفتن؛ اما نه به سمت آسمان، که به سمت خویش و خواستههای خویشتن.
«شاگرد سوم»:
اما سومی... چشمانش روشنتر از واژگان است. با هر حرف استاد، جانش جوشش میگیرد، چشمان برق میزند، دلش روشن میشود. قلبش به تپش میافتد نه از ترس، نه از طمع، بلکه از شور کشف و شهود. استاد را که میبیند، دلش آرام میگیرد؛ گویی در حضور آفتاب، برگ از لرزش میایستد. برای او علم نه ابزار است، نه اسارت؛ علم خود، آواز زندگیست. حتی اگر نمرهای نگیرد، حتی اگر هیچکس نبیند، حتی اگر به حسب حسابگران چیزی کسب نکند که منظور محاسبان است، او ادامه خواهد داد... زیرا عاشق داناییست، زیرا عاشق محو شدن در استاد و دیدن از دیدگان اوست.
*تمثیل سه نوع عاشق
- عاشقی که محبوب را دوست دارد چون از تنهایی میترسد؛ او عشق نمیورزد، بلکه پناه میجوید.
- عاشقی که محبوب را دوست دارد چون در کنار او به خواستههایش میرسد؛ او در واقع، عاشق خودش است.
- و عاشقی که حتی اگر محبوب بگریزد، باز دنبالش میدود، چون بودنش با او معنا دارد، نه صرفاً داشتنش.
«عاشق اول»:
دلباختهایست که از تنهایی هراس دارد. نه آنکه معشوق را بخواهد، که از نبودن کسی مطابق خواستهاش میترسد. او میخواهد یکی با مختصات مورد نظرش باشد تا شبها تنها نخوابد، یکی باشد تا صدایش را بشنود. معشوق برایش چون چراغیست در تاریکی، نه برای نورش، که فقط برای نترسیدن از تاریکی. او میلرزد، نه از عشق، بلکه از خلأ. او نیاز را عشق پنداشته است.
«عاشق دوم»:
عاشقی دیگر، دل بسته است، اما نه به معشوق، بلکه به خواستههای خویش. تا وقتی لبخند میبیند، میماند؛ تا وقتی سود میبرد، میجوید. معشوقش، آیینهی امیال اوست. اگر روزی آن آیینه ترک بردارد، بیدرنگ رو برمیگرداند. این عشق، معاملهایست پنهان؛ زیبا، دلربا، اما ناپایدار. او عاشق نیست؛ تاجر دل است.
«عاشق سوم»:
و سومین عاشق... آری، او داستان دیگریست. اگر معشوق بگریزد، او رهایش نکرده و همواره به دنبال اوست. اگر معشوق خشم گیرد، او باز لبخند میزند. اگر حتی هیچ نشانی از او نماند، باز در هوایش نفس میکشد. او آزاد از هرچه جز معشوق است، چون در بند عشق است. و چه آزادگیای بالاتر از این اسارت شیرین. برای او عشق نه طلب است، نه پاداش، نه ایمنی از ترسها؛ بلکه عشق، خودِ زیستن است. او وصال را حیات و فراق را مرگ میداند. او با معشوق، از معشوق و در معشوق، هستی مییابد و نیستی از غیر و اغیار معشوق را تا یکی شدن با او، در لحظه لحظۀ عمر، مشق و مراقبت و زندگی میکند.
9. پیامی برای ما: از کدام راه میرویم؟
هر کدام از ما، اگر صادقانه به درون خود نگاه کنیم، میتوانیم جایگاه خود را بیابیم.
آیا هنوز از دوزخ میترسیم و میلرزیم؟
یا دل به وعدههای بهشت بستهایم و طمع در پاداش داریم؟
یا شاید گام به گام، به عشق خدا نزدیک شدهایم و عبادت را نه تکلیف، که عملی مدام و مداوم در عشقی پاک و ناب و خالص میبینیم؟
در خلوت خویش بنگریم و بیندیشیم: ما در کدام مرتبهایم؟ و اگر هنوز بردهایم یا مزدور، آیا وقت آن نرسیده که پیلگی به «اَحسن» و «برترین سخنان و راهها» برای پروانه شدن را در پیش گیریم؟
ایمان، عبادت، و عشق به خدا، مسیریست زنده. مسیری پویا که پویندهای آزاد از ترسها و حساب و کتابها میخواهد. و اگر هنوز در آغاز راهیم، نگران نباشیم؛ حتی عبادت از ترس، چون جرقهای کوچک است که اگر مراقبت شود، درست و پیوسته حرکت کنیم، به شعلهای از عشق بدل میگردد.
10. عبادت آزادگان، تجلی کامل عقل و عشق
کلام نورانی امام صادق علیهالسلام، راهی روشن به سوی تکامل بندگی است. ایشان عبادت را نه تنها عملی ظاهری، بلکه «سفر باطنی از نفس به روح، از عقل به عشق، و از خواستن به بودن» برایمان معرفی و تبیین نمودهاند.
اگر عبادت را صرفاً ترسی خام یا طمعی کودکانه بدانیم، آن را تحقیر کردهایم. و اگر آن را تنها به اشتیاقی بیمهار بسپاریم، گمراه میشویم. اما اگر با عقل بنگریم و با عشق بپرستیم، آنگاه به «عبادة الأحرار» میرسیم؛ عبادتی که نه بهشت میطلبد، نه از دوزخ میهراسد، بلکه تنها در شوق دیدار معشوق، دل را بر هجرت دائم از خویش و خویشان، نفس و نفوس، خواستهها و خواستنیها، مطلقاً به مِهرش میسپارد.
لینک این مطلب:
https://rahemoghaddas.blog.ir/post/445