نظام اسلامی همان مدلی از حکمرانی است که برآمده از متن مردم و وحی می باشد و از نردبان مقبولیت و مشروعیت حمایت همه‌جانبه ملت بالا رفته، و قدرت‌گرفته از حضور و مقاومت و خون‌فشانی اقشار گوناگون بویژه مستضعفان است. حکومتی که آرمانی جز برقراری عدالت و توحید، نداشته و همه شعار و شعورش خلاصه در ظلم و کفر ستیزی می شود؛ و چه معروفی والاتر از عدالت و برابری، و چه منکری پست‌تر و پلیدتر از بی‌عدالتی و تبعیض... «ادامه مطلب»...


نظام اسلامی، معروفی منکرستیز


نظام اسلامی همان مدلی از حکمرانی است که برآمده از متن مردم و وحی می باشد و از نردبان مقبولیت و مشروعیت حمایت همه‌جانبه ملت بالا رفته، و قدرت‌گرفته از حضور و مقاومت و خون‌فشانی اقشار گوناگون بویژه مستضعفان است. حکومتی که آرمانی جز برقراری عدالت و توحید، نداشته و همه شعار و شعورش خلاصه در ظلم و کفر ستیزی می شود؛ و چه معروفی والاتر از عدالت و برابری، و چه منکری پست‌تر و پلیدتر از بی‌عدالتی و تبعیض.

دوام اسلام ناب با ایجاد و حفظ و بسط نظام اسلامی، امکان پذیرتر است، به شرط آنکه اسلام، فدای نظام نشده و سیاست از دیانت تهی نگردد و دین، اسیر سیاسی‌بازی و سیاست‌بازان نشود.

به شرط تسلیم محض حق و حقیقت بودن و تمسک نمودن به ارکان دین فطری و حیات‌بخش اسلامِ زمان و مکان شناسِ کتاب و عترت. به شرط گرویدن از فکر تا عمل به معروفِ اسلام تعبد و تعقل، اسلام دنیا و آخرت، اسلام علم و عمل، اسلام دیانت و سیاست، اسلام تربیت و تعالی، اسلام اخلاق و انسانیت، اسلام انتخاب و التزام، اسلام معرفت و بصیرت، اسلام قیام و اصلاح، اسلام پویا و حرکت‌آفرین، اسلام زمانه و متهورانه، اسلام سهل و روشن، اسلام رحمت و رأفت، اسلام حرمت و شخصیت، اسلام فرد و جامعه، اسلام نظم و قانونمندی، اسلام وحدت و همدلی، اسلام شعور و شرافت، اسلام صداقت و شفافیت، اسلام دردمندی و عدالت، اسلام برادری و برابری، اسلام آزادی و اختیار، اسلام عزت و شرافت، اسلام صلح و دوستی، اسلام دفاع و شهادت، و خلاصه اسلام ناب محمّدی(ص)؛ و رهیدن و برائت‌جستن از منکرِ اسلام خرافه و بدعت، اسلام قعود و اسارت، اسلام ذلت و حقارت، اسلام التقاط و دروغ، اسلام جهالت و غفلت، اسلام استبداد و تک‌رأیی، اسلام عوامانه و عوام‌فریبانه، اسلام دنیاپرستی و رهبانیت، اسلام تحجر و تعصب، اسلام مقدس‌مآبی و سخت‌گیری، اسلام خشونت و وحشت، اسلام سرمایه‌سالاری و مصرف‌گرایی، اسلام بی‌بندوباری و بی‌تفاوتی و بی‌دردی، اسلام بی‌حالی و افسردگی، اسلام سکوت و سکون، اسلام تشریفاتی و بی‌خاصیت، اسلام تقلید کور و تعطیلی شعور، اسلام شعار و شکاف، اسلام نفاق و نفسانیت، اسلام ریا و تظاهر، اسلام طبقات و شطحات، اسلام اختلاف و افتراق، اسلام آپارتاید و تبعیض، اسلام تبرج و تبختر، اسلام بازیچۀ دست قدرت‌ها و مرفهین، اسلام ملعبۀ سیاست، اسلام اموی، زبیری، عباسی، طالبانی، داعشی، سعودی، چینی، روسی، انگلیسی، آمریکایی و صهیونیستی...

حفظ نظام اسلامی یعنی حفظ و اعتلای مجموعه ای منتظم و ملتزم به تأیید، ایجاد و گسترش معروفها و نفی، جلوگیری و حذف منکرها با رعایت آداب و روشهای خدا و خِردپسند؛ که بنیان حکمرانی بر پایه اسلام ناب، چیزی جز حرکت در مسیر تحقق کامل توحید و عدالت، و خروج از طاغوت و اسلامِ اسلام‌نمایانِ جاهل، متحجر، منافق، معاند و منفعت‌طلب نیست.

حفظ چارچوب، آرمانها و اصول اساسی نظام اسلامی و همچنین، تلاش مستمر و همه‌جانبه برای حراست و تعالی آن، در زمره مسائلی است که در نگاه امام خمینی(ره) به عنوان بنیانگذار نظامی به نام اسلام در عصر معاصر، از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بوده و از واجبات شرعی و عقلی به حساب می آید: «حفظ نظام جمهوری اسلامی... از اهمّ واجبات عقلی و شرعی است.»(صحیفه امام، ج۱۹، ص۱۵۳)؛ و «آحاد مردم یکی یکیشان تکلیف دارند برای حفظ جمهوری اسلامی... از نماز اهمیتش بیشتر است؛ برای اینکه این حفظ اسلام است.»(همان، ص۴۸۶)

نویسنده این سطور، در کتابی با عنوان «راه مقدس، اندیشه‌های مقدس»، به طرح و شرح مولفه‌های حفظ نظام اسلامی در کلام امام خمینی(ره) پرداخته است که خوانش مکرر آرا و نظرات ارزنده و کاربردی و راهگشای یکی از بزرگترین سرآمدان روزگار و اعصار، برای آزاداندیشانی که اندک دغدغه عدالت‌خواهانه دارند، بسیار ضروری و سودمند است؛ 

چراکه به فرموده رهبر انقلاب آیت الله خامنه ای:

«فکر اسلام ناب، فکر همیشگى امام بزرگوار ما بود؛ مخصوص دوران جمهورى اسلامى نبود؛ منتها تحقق اسلام ناب، جز با حاکمیت اسلام و تشکیل نظام اسلامى امکانپذیر نبود. اگر نظام سیاسى کشور بر پایه‌ى شریعت اسلامى و تفکر اسلامى نباشد، امکان ندارد که اسلام بتواند با ستمگران عالم، با زورگویان عالم، با زورگویان یک جامعه، مبارزه‌ى واقعى و حقیقى بکند. لذا امام حراست و صیانت از جمهورى اسلامى را اوجب واجبات می دانست. اوجب واجبات، نه از اوجب واجبات. واجب‌ترین واجبها، صیانت از جمهورى اسلامى است؛ چون صیانت اسلام - به معناى حقیقى کلمه - وابسته‌ى به صیانت از نظام سیاسى اسلامى است. بدون نظام سیاسى، امکان ندارد.»(14/3/1389)

«امام مظهر عینی حرکت عظیمی است که ملّت ایران آغاز کرد و تاریخ خود را متحوّل کرد؛ امام بنیان‌گذار یک مکتب فکری و سیاسی و اجتماعی است. ملّت ایران این مکتب را، این راه را، این نقشه را پذیرفت و در آن مشغول حرکت شد؛ ادامۀ این راه بستگی دارد به اینکه این نقشه‌ی راه، درست شناخته بشود؛ بدون اینکه امام را درست بشناسیم - به‌معنای شناخت اصول امام - این نقشۀ راه، شناخته نخواهد شد. بدیهی است بحث ما بر مبانی فکری امام است؛ بحث بر سر تصمیم‌های مقطعی و مربوط به زمان یا مکان نیست؛ بحث بر سرِ آن شاکله‌ی اصلی تفکّر امام بزرگوار ما است؛ این را میخواهیم درست بشناسیم... منظومه‌ی فکری امام دارای خصوصیّات کامل یک مکتب فکری و اجتماعی و سیاسی است. اوّلاً متّکی و مبتنی بر یک جهان‌بینی است که این جهان‌بینی عبارت است از توحید. همه‌ی فعّالیّت او، همه‌ی منطق او مبتنی بود بر توحید که زیربنای اصلی همه‌ی تفکّرات اسلامی است... اگر ملّت ایران بخواهد به آن هدفها برسد، بخواهد این راه را ادامه بدهد، باید راه امام بزرگوار را درست بشناسد، اصول او را درست بشناسد، نگذارد شخصیّت امام را تحریف کنند، که تحریف شخصیّت امام، تحریف راه امام و منحرف کردن مسیر صراط مستقیم ملّت ایران است. اگر راه امام را گم کنیم یا فراموش کنیم یا خدای نکرده عمداً به کنار بگذاریم، ملّت ایران سیلی خواهد خورد... آن راهی که میتواند مانع از این تحریف بشود، بازخوانی اصول امام است. امام یک اصولی دارد، یک مبانی‌ای دارد؛ این مبانی در طول ده سال دوران حاکمیّت اسلامی و پیش از آن در طول پانزده سال دوران نهضت، در بیانات گوناگون بیان شده است؛ اصول امام را در این بیانات میشود پیدا کرد؛ این اصول را، این خطوط را کنار هم که بگذاریم، یک شاکله‌ای از امام بزرگوار تشکیل خواهد شد... دشمن انقلاب، دشمن امام بیکار نمی‌نشیند؛ سعی میکند این انقلاب را از پا در بیاورد. چه‌جور؟ با منحرف کردن راه انقلاب. بنابراین لازم است ما شاخص داشته باشیم. بهترین شاخصها، خود امام و خط امام است. امام بهترین شاخص برای ماست.»(۱۳۹۴/۰۳/۱۴)

«جسم امام از میان ما رفته است امّا روح امام زنده است؛ روح امام زنده است، راه امام زنده است، نفَس امام در جامعه‌ی ما زنده است. آن جذّابیّتهایی که در زمان حیات ظاهری، مردم را، جوانها را، دلها را مثل آهن‌ربا به خود جذب میکرد، امروز هم وجود دارد. نام امام گره‌گشا است، علاوه بر اینکه اصول امام یک اصول تمام‌نشدنی و کهنه‌نشدنی است؛ اینها وجود دارد. بنابراین شعار عدالت اجتماعی و اقتصادی، شعار استقلال، شعار آزادی، شعار مردم‌سالاری، شعار جدا شدن از چنبره و جاذبه‌ی قدرت آمریکا و قدرتهای جهانی، امروز هم برای مردم ما و جوانهای ما جذّاب است... امام میراث فرهنگی نیست؛ بعضی به امام به چشم میراث فرهنگی نگاه میکنند. امام زنده است؛ امام، امام ما است؛ امام، پیشوای ما است؛ امام، در مقابل ما است. بله، جسم امام نیست، امّا سخن امام و راه امام و فکر امام و نفَس امام زنده است؛ با این چشم به امام نگاه کنید و از او بیاموزید.»(۱۳۹۶/۰۳/۱۴)

«امام خمینی(ره) روح جمهوری اسلامی است. اگر این روح از جمهوری اسلامی گرفته شود، نقشی بر دیوار باقی می‌ماند. نسل کنونی انقلاب، امام(ره) عزیز را به درستی نمی‌شناسند و عظمت او را نمی‌دانند؛ امام شخصیتی استثنایی به معنای واقعی کلمه بود. امام(ره) را با امثال این حقیر مقایسه می‌کنند در حالی که فاصله بسیار زیاد است، فاصله نجومی است. شناسایی امام برای نسل جوان از این جهت اهمیت دارد که به آنها کمک می‌کند برای اداره بهینه آینده کشور. امام فقط امام دیروز نیست، امام امروز و فردا هم هست. نسل جوان و هوشمند ما که قرار است مسئولیت ملی و انقلابی گام دوم این انقلاب را برعهده بگیرد و آینده کشور را اداره کند، احتیاج دارد به یک نرم‌افزار واقعی برای اینکه راه انقلاب را به درستی طی کند. این نرم‌افزار که می‌تواند شتاب‌دهنده و تحول‌آفرین باشد، عبارت است از درس‌هایی که در گفتار و رفتار امام می‌توان یافت. نگذارید یاد امام(ره) در جامعه کمرنگ شود؛ امام روح این انقلاب است،‌ نگذارید امام را تحریف کنند!»(14/3/1401)

حفظ و نشر دیدگاههای محوری امام خمینی(ره) واجب است چون جامعیت دین اسلام در جامعیت توحیدی منظومه فکری امام(ره) تبلور دارد و این آرای اساسی و اصولی در هر زمان و مکان، قدرت مجتمع‌سازی تشنگان توحید و عدالت را برای مبارزه با ظلم و تبعیض و الحاد، احیا و بسط ارزشهای ناب الهی و انسانی، و در نتیجه، حفظ نظام اسلامی داراست.

حفظ نظام اسلامی واجب است، چون حفظ اسلام واجب است، چون حفظ اصول کفر‌ستیز و عدل‌گسترِ اسلام ناب در نظر و عمل واجب است، چون حفظ توحید و عدالت واجب است، چون حفظ و تولید مردم موحد و دین‌دار، و جهاد برای سازندگی انسان و جامعه مبتنی بر انسانیت و الوهیت و عدالت واجب است.

حفظ نظام، اوجب واجبات است و برای حفظ اوجب واجبات، می‌توان در سایر واجبات انعطاف نشان داد. انعطافهایی که انجام آنها در زمان درست و به میزان درست، به جهت حفظ چارچوب و اصول اساسی نظام اسلامی و اسلام، از هر واجبی، وجوب بیشتری دارند.

برای حفظ نظام اسلامی به عنوان معروفی منکرستیز، امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر مسئولین نسبت به مسئولین، مسئولین نسبت به مردم، مردم نسبت به مسئولین و مردم نسبت به مردم، بر مبنای آداب این فریضه مقدس، واجب است.

برای حفظ نظام اسلامی واجب است همه‌چیز را فدای مردم موحد نمود تا دینشان از گزند دین‌ستیزان حفظ شود و آنان را عاشقانه به حفظ اسلام و نظام اسلامی وادارد. چراکه نظام دینی با همراهی مردم دین‌خواه بقا و قدرت می یابد و بی‌پشتوانۀ مردمی، نیرو و دوامی نخواهد داشت.

بر هیچ صاحب‌علمی پوشیده نیست که نظام دینی همچون دین، یک اساس و اسلوب و روحی دارد و یک محتوا و صورت و ظاهر. استخوان‌بندی و اسکلت و معانی رکنی، می تواند مدتهای مدید بدون نیاز به تغییر و ترمیم، استوار و کاربردی باشد، اگر نمودهای حکمرانی و مذهب، همگون با حقیقتِ قابل اغماض و انعطاف بودهای موجود در اجتماع هر زمان گردند؛ اگر انتقادها، نقد درون‌گفتمانی و اعتراض‌ها، معترض بودن به نااهلی‌ها و نااهلان قلمداد شود؛ اگر عزمی برای تغییراتی گاه ژرف و عمیق وجود داشته و به‌موقع صورت پذیرد؛ اگر پوست‌اندازی و تازه‌سازی به جای تکرار تکراری‌های ملال‌آور و غیرکاربردی و ناهمگون با اقتضائات زمانه، خط مشیء قلم‌به‌دستان و قانون‌نویسان و قدرتمندان عرصه سیاست و شریعت باشد؛ اگر باغبان به جای کندن گیاهان نورستۀ نوگرا، فکری به حال ایجاد دگرگونیِ نوشونده در روش‌های کاشت و داشت نماید و از هراس نوشدن، داس نوشکفته‌ها نگردد.

معروفی بالاتر از همراه نمودن دلهای عموم مردم با اسلام و به تبع آن، نظام اسلامی نیست؛ پس می‌توان به خاطر مستحکم‌تر نمودن بنیانهای نظام اسلامی و در نتیجه اسلام و اسلام‌خواهی، تا آنجا که به ارکان وحی و اصول اساسی انقلاب یعنی گسترش توحید و عدل، لطمه وارد نسازد، نسبت به امور گوناگون بر اساس اقتضائات زمان و مکان و خواست عمومی مردم منعطف شد و در بسیاری از مواضع و قوانین و شیوه ها، تجدیدنظر نمود، که این اقدام خود از مصادیق بارز امر به معروفِ جذب به دین و نظام دینی، و نهی از منکرِ دفع از دینداری و نظام دینداران است.

نظام اسلامی، با وجود قوانین راستین اسلام، حکومت دیکتاتوری نخواهد بود که برخی با استناد به آرای نظریه‌پردازانی چون دوتوکویل، تغییر و اصلاح را مقدمه سقوط بخوانند و چند قدم عقب نشستنِ خدا و خِرد مدارانه را مساوی با عقب‌نشینی کامل از نظام اسلامی و اسلام بدانند!

آلکسی دوتوکویل (Alexis de Tocqueville)، جامعه‌شناس و سیاست‌پژوه قرن نوزدهم فرانسه، معتقد بود که یک حکومت دیکتاتوری زمانی در ورطه سقوط می‌افتد که از فشارها کاسته و مجبور به انجام رفرم و اصلاحات شود. اما همان دو‌توکویل، از طرفی دیگر، به سیاستمداران و حاکمان هشدار می‌دهد که انقلاب غیر قابل پیش‌بینی است. سرکوب بیشتر و خشونت فزاینده‌تر، حتی اگر در مقاطعی نتیجه دهد، جامعه را به یک بمب ساعتی غافل‌گیرکننده مبدل خواهد ساخت.

دوتوکویل، برخی از ریشه‌های انقلاب را چنین عنوان می‌کند: نظام طبقاتی و امتیازات فزاینده قشر اشراف و دارای نفوذ سیاسی و اقتصادی. تلاش انقلابیون برای لغو کلیه امتیازهای تبعیض‌آمیز و از میان برداشتن مصونیتهای طبقاتی در کشور. تلاش رهبران شورشی برای اعمال دگرگونی در نظام مستقر. نظام فئودالی، نزول ساختار سیاسی، سرکوبی آزادی‌های سیاسی، موانع مابین طبقات، انزوا و تحقیر روستاییان و قشر فرودست، تمرکز شدید قدرت در پایتخت، اختناق و سرکوب اندیشه‌های سیاسی، عدم وجود احزاب و جریان‌های سیاسی، بیزاری شدید و تسکین‌ناپذیر از نابرابری، و آرزوی زندگی در یک سطح برابر و آزاد.

دوتوکویل می‌گوید: «هیچ رویدادی بهتر از انقلاب فرانسه نمی‌تواند به نویسندگان سیاسی و سیاستمداران بیاموزد که در تأملاتشان محتاط‌تر باشند؛ زیرا هیچ رویدادی در تاریخ نیست که با وجود ریشه داشتن در گذشته‌ای بس دور و گریز ناپذیر بودن، این چنین پیش‌بینی ناشده رخ داده باشد... همیشه چنین نبوده است که انقلابها در زمان وخیم‌تر شدن اوضاع پیش آمده باشند؛ بلکه بر عکس، انقلابها غالباً زمانی پیش می‌آیند که مردم دیر زمانی با یک حکومت ستمگرانه بدون هرگونه اعتراضی کنار آمده‌اند، یکباره دریابند که حکومت فشارش را تخفیف داده است و آنگاه است که علیه حکومت اسلحه بدست می‌گیرند... مردمی که مدتی دراز بدون هرگونه امید تلافی، بردبارانه ستم را تحمل کرده باشند، هرگاه که امکان رفع آن ستم یکباره به ذهنشان خطور نماید، گلایه‌شان به ناشکیبایی تبدیل خواهد شد. همین که برخی از بد رفتاری‌ها چاره می‌شوند، توجه آنها به بد رفتاریهای دیگر جلب می‌شوند و نوبت آن می‌رسد که این بد رفتاریهای دسته دوم سهمگین‌تر به نظر آیند. در این شرایط مردم ممکن است کمتر رنج بکشند، اما حساسیت آنها شدیدتر می‌شود.»(ر.ک: دوتوکویل، الکسی، انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن)

نظام اسلامی نظام عدالت و محبت و حکومت بر قلوب است و برای برقرار نگاه داشتن خود به ارعاب و اجبار و خفقان و تهدید و شکنجه و کشتار متوسل نمی شود، که اگر چنین کند، دیگر نظامی مردمی نبوده و در نتیجه، اسلامی و الهی و شرعی نیز نیست. که امام خمینی(ره) فرمودند: «اساس، مقصد عالی ما، مقصد اصلی ما، مقصدی بود که خدای تبارک و تعالی آن را به ما امر کرده، و آن اینکه حکومت باید حکومت الهی باشد، اسلامی باشد، حکومتی باشد که خود مردم می‏خواهند آن حکومت را. وقتی حکومت، حکومت عادلانه شد، حکومت در خدمت مردم شد، سایه این حکومت بر قلوب مردم است.»(صحیفه امام، ج7، ص527)

نظام اسلامی با رأی و اراده مردم، معنا و اعتبار دارد و حفاظت و صیانت از این نظام نیز با حضور و خواست مردم امکان خواهد داشت نه با زور و سرنیزه!

امام علی(ع)، به خواست مردم خانه‌نشین شد، به خواست مردم حاکم گردید، به خواست مردم حکمیت را پذیرفت، و به خواست مردم در حاشیه و کناره قرار گرفته و شهید شد و پس از او نیز امام حسن(ع) بنابر خواست و انتخاب و رویکرد مردم، صلح با معاویه و کناره‌گیری از قدرت را پذیرفت و این امر توسط امامان پس از آن حضرت(ع) نیز ادامه یافت.

امام علی(ع) حتی آنگاه که خود به فعلی راضی نیست – بطور مثال در جریان حکمیت - و مردم را با خود هم نظر نمی‌بیند، لحاظ خواست اکثریت را واجب می‌شمارد و می‌فرمایند: «لَیْسَ لِی أَنْ أَحْمِلَکُمْ عَلَى مَا تَکْرَهُون» من نمی توانم شما را به چیزی که دوست ندارید، اجبار کنم. (نهج البلاغه، خطبه 208)؛ چراکه در منطق امیرموحدان، کارگزاری وظیفه حاکمان است نه مردم‌آزاری، و مسلط را اجازه استبداد و اجبار نیست و از این روی در عهدنامه مالک اشتر نیز چنین می نویسند: «وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ، فَإِنَّ ذَلِکَ إِدْغَالٌ فِی الْقَلْبِ وَ مَنْهَکَةٌ لِلدِّینِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِیَرِ» مبادا بگویی که من بر شما مسلطم و مرا بر شما امیر ساخته‏ اند و باید فرمان من اطاعت شود. زیرا، چنین کاری سبب فساد دل و خرابی دین و نزدیک شدن دگرگونی‌ها در نعمتهاست و زمینه‌ساز تغییر در قدرت است.(نهج البلاغه، نامه 53)

نظام اسلامی، نظام دیکتاتورمآبان و دیکتاتورمآبی نیست. «در اسلام اصلاً دیکتاتوری در کار نیست، هیچ، ابداً، هیچ وقت نبوده و هیچ وقت نیست، و هیچ وقت نخواهد بود.»(صحیفه امام، ج9، ص529)

در نظام اسلامی، وجود ولایت فقیه عالم عادل جامع الشرایط زمان‌شناس مردم‌مدار، یک نعمت بزرگ در عصر غیبت ولی و وصی پیامبر و امام زمان است. چراکه به فرموده امام خمینی(ره): «فقیه نمی‌خواهد به مردم زورگویی کند. اگر یک فقیهی بخواهد زورگویی کند، این فقیه دیگر ولایت ندارد. اسلام است، در اسلام قانون حکومت می‌کند. پیغمبر اکرم هم تابع قانون بود، تابعِ قانون الهی، نمی‌توانست تخلف بکند. خدای تبارک و تعالی می‌فرماید که اگر چنانچه یک چیزی برخلاف آن چیزی که‌ من می‌گویم تو بگویی، من ترا اخذ می‌کنم و وَتینَت [رگ قلبت] را قطع می‌کنم! (اشاره به آیات 44- 46 سوره الحاقه: وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ؛ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ؛ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ) به پیغمبر می‌فرماید. اگر پیغمبر یک شخص دیکتاتور بود و یک شخصی بود که از او می‌ترسیدند که مبادا یک وقت همه قدرتها که دست او آمد دیکتاتوری بکند، اگر او یک شخص دیکتاتور بود، آن وقت فقیه هم می‌تواند باشد. اگر امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - یک آدم دیکتاتوری بود، آن وقت فقیه هم می‌تواند دیکتاتور باشد. دیکتاتوری در کار نیست، می‌خواهیم جلوی دیکتاتور را بگیریم. ولایت فقیه، ولایت بر امور است که نگذارد این امور از مجاری خودش بیرون برود. نظارت کند بر مجلس، بر رئیس جمهور، که نبادا یک پای خطایی بردارد. نظارت کند بر نخست وزیر که نبادا یک کار خطایی بکند. نظارت کند بر همه دستگاهها، بر ارتش، که نبادا یک کار خلافی بکند. جلو دیکتاتوری را ما می‌خواهیم بگیریم، نمی‌خواهیم دیکتاتوری باشد، می‌خواهیم ضد دیکتاتوری باشد. ولایت فقیه، ضد دیکتاتوری است؛ نه دیکتاتوری.»(صحیفه امام، ج10، ص311و310)؛ «اینکه در قانون اساسی هست، این بعض شئون ولایت فقیه هست نه همه شئون ولایت فقیه. و از ولایت فقیه آنطوری که اسلام قرار داده است، به آن شرایطی که اسلام قرار داده است، هیچ کس ضرر نمی‌بیند. یعنی آن اوصافی که در ولی است، در فقیه است که به آن اوصاف خدا او را ولیّ امر قرار داده است و اسلام او را ولیّ امر قرار داده است با آن اوصاف نمی‌شود که یک پایش را کنار یک قدر غلط بگذارد. اگر یک کلمه دروغ بگوید، یک کلمه، یک قدم برخلاف بگذارد آن ولایت را دیگر ندارد. استبداد را ما می‌خواهیم جلویش را بگیریم. با همین ماده‌ای که در قانون اساسی است که ولایت فقیه را درست کرده این استبداد را جلویش را می‌گیرند. آنهایی که مخالف با اساس بودند می‌گفتند که این استبداد می‌آورد. استبداد چی می‌آورد. استبداد با آن چیزی که قانون تعیین کرده نمی‌آورد. بلی ممکن است که بعدها یک مستبدی بیاید. شما هر کاری‌اش بکنید مستبدی که سرکش است بیاید هر کاری می‌کند. اما فقیه مستبد نمی‌شود. فقیهی که این اوصاف را دارد عادل است، عدالتی که غیر از اینطوری عدالت‌ اجتماعی، عدالتی که یک کلمه دروغ او را از عدالت می‌اندازد، یک نگاه به نامحرم او را از عدالت می‌اندازد، یک همچو آدمی نمی‌تواند خلاف بکند. نمی‌کند خلاف.»(صحیفه امام، ج11، ص465و464)

مرحوم شیخ مفید(ره) که در غیاب معصوم(ع)، فقهای عادل را متولی امور جامعه می‌داند، کسی را که ناتوان از ادارۀ امور مردم باشد، دارای ولایت نمی داند و تصدی ولایت را برای او حرام می شمرد، به این دلیل که چنین شخصی از جانب امام زمان(ع) مأذون نمی باشد: «و من لم یصلح للولایة علی الناس لجهل بالاحکام او عجز عن القیام بما یسند الیه من امور الناس فلایحل له التعرض لذلک و التکلف له، فان تکلفه فهو عاص غیر مأذون له فیه من جهة صاحب الامر الذی الیه الولایات.»(المقنعة، ص812)

همچنین ایشان تصریح می کند که در غیبت معصوم(ع) ولایت بر عهدۀ فقهایی است که صاحب رأی، عقل و فضل باشند و بدین ترتیب، صرف فقاهت مصطلح را کافی نمی‌داند: «و اذا عدم السلطان العادل ـ فیما ذکرناه من هذه الابواب ـ کان الفقهاء اهل الحق العدول من ذوی الرأی و العقل و الفضل ان یتولّوا ما یتولاّه السلطان»(المقنعة، ص675و676)

شرط کفایت و حسن تدبیر، همان‌گونه که برخی از فقها نوشته اند، مستلزم وجود چهار صفت می باشد که عبارتند از:«1ـ وفور عقل، فراست و شناخت زیر و بم کارها؛ 2ـ ارادۀ قوی و مستقل که ناشی از شجاعت اقدام در مواقع خطیر و حساس باشد؛ 3ـ علم به زمان و حوادث آن و 4ـ اتصاف به مکارم اخلاقی که برای ادارۀ امور مردم مورد نیاز است، مانند بردباری، حکمت و سعه صدر.»(التقیه فی فقه اهل البیت علیهم السلام، ج2، ص561)

امام خمینی(ره) در مورد شرایط مجتهد جامع می فرماید: «مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسی اظهار نظر نمی کنم. آشنای با روش برخورد با حیله ها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاست ها و حتی سیاسیون و فرمول‌های دیکته شدۀ آنان و درک موقعیت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمایه داری و کمونیزم که در حقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم می کند از ویژگی های یک مجتهد جامع است. یک مجتهد باید زیرکی، هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامی و حتی غیر اسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص، تقوی و زهدی که در خور شأن مجتهد است واقعاً مدیر و مدبر باشد. حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است. حکومت نشان دهندۀ جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی، نظامی و فرهنگی است. فقه تئوری واقعی و کامل ادارۀ انسان از گهواره تا گور است.»(صحیفه امام، ج21، ص289)

در نظام اسلامی، فقیه تسلیم خواست و نیاز مردم و مصالح هر زمان جامعه است و حکومت در چهارچوب فقه مصطلح محدود نشده و تنگناهای فقهی سنتی آن را قرنطینه نمی‌نماید، بلکه به فرموده امام خمینی(ره): «حکومت، که شعبه‌ای از ولایت مطلقه رسول الله - صلی الله علیه وآله و سلم - است، یکی از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتی نماز و روزه و حج است. حاکم می‌تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم می‌تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند؛ و مسجدی که ضِرار باشد، در صورتی که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت می‌تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند. و می‌تواند هر امری را، چه عبادی و یا غیر عبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند. حکومت می‌تواند از حج، که از فرایض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتاً جلوگیری کند.»(صحیفه امام، ج20، ص452)

ولایت مطلقه با حکومت مطلقه که به معنای حکومت استبدادی است کاملاً متفاوت است و ولایت فقیه، دارای دو قید مهم «محدود بودن به امور عمومی» و «لزوم رعایت مصالح عمومی» می باشد. بنابراین قلمرو آن تنها امور حکومتی و عمومی جامعه بوده و در نتیجه امور خصوصی و شخصی افراد را تا آنجا که به تأمین مصالح عمومی مردم مربوط نباشد، در بر نمی‌گیرد.

در نظر اسلام همۀ افراد با هم برابرند، چنانکه پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: «الناس سواسیة کاسنان المشط» مردم مانند دندانه‌های شانه با یکدیگر برابرند.(من لایحضره الفقیه، ج4، ص272)، ولی هنگامی که بین تأمین مصلحت فرد و مصلحت جامعه، تزاحمی پیش آید، مسلماً مصلحت جامعه مقدم است، به طوری که مصالح فرد یا افراد قلیل، فدای مصالح جمعی و خواست و انتخاب عمومی می‌شود.

شهید مطهری(ره) در این خصوص گفته است: «باب تزاحم؛ یعنی باب جنگ مصلحتهای جامعه. در اینجا یک فقیه می‌تواند فتوا بدهد که از یک حکم به خاطر حکم دیگر، عملاً دست بردارند و این نسخ نیست... فقیه است که بر این اساس، حکم می‌کند که مصلحتهای کوچکتر را باید فدای مصلحتهای بزرگتر کرد.»(اسلام و مقتضیات زمان، ص84 و85)

در بخشی از مصاحبه 36 پرتال امام خمینی(ره) در خصوص تبیین نقش و جایگاه مردم در اندیشه امام و جایگاه ولی فقیه و مردم در نظام جمهوری اسلامی آمده است:

«در هنگام حکمرانی در یک حکومت اسلامی مانند همه حکومت‌ها و همه حکمرانی‌ها، حکمرانان باید به همه نیازهای یک جامعه اسلامی پاسخ دهند؛ یعنی کارویژه‌هایی که یک حکومت باید در ارتباط با نیازهای جامعه برعهده بگیرد، فقیه به عنوان حاکم وظیفه دارد همه آن کارها را انجام بدهد. نکته آن است که نیازهایی که در جامعه وجود دارد چه چیزهایی است؟ تصور سنّتی از یک جامعه اسلامی این است که ما باید جامعه را در چارچوب آنچه که از قبل در شریعت بیان شده و در کتاب فقها و رساله‌های عملیه و غیره منعکس شده است بر اساس همین مقدار درکی که از شریعت اتفاق افتاده باید در آن چارچوب جامعه را اداره کنیم. تصور امام این بود که نیازهای جامعه بسیار بسیار گسترده‌تر و سیال‌تر از آن چیزی است که ما به شکل ثابت مجموعه‌ای از احکام را از قبل مورد شناسایی قرار داده‌ایم و آنها را تبدیل به رساله‌های عملیه کرده‌ایم و برداشت ثابتی از شریعت به دست آورده‌ایم. ما نمی‌توانیم در آن چارچوب به همه نیازهای مردم و جامعه پاسخ بدهیم.

فقیه باید تسلیم مصالح جامعه شود. زیربنای اندیشه ولایت مطلقه فقیهی که امام مطرح کردند مسئله مصلحت مسلمانان، مصلحت جامعه اسلامی و مصلحت شهروندان یک کشور اسلامی است. بنابراین ما نمی‌توانیم بحث ولایت مطلقه را منهای بحث مصلحت عموم، مطرح کنیم. از آنجا که ولایت مطلقه مبتنی بر مصلحت عموم است بدون مشارکت همگانی در عرصه زندگی سیاسی و فرایند حکمرانی، ولایت مطلقه در عمل قابل تحقق نخواهد بود. حضرت امام وقتی بحث ولایت مطلقه را مطرح می‌کنند که فقیه اختیاراتی را فراتر از احکام شرعیه دارد و بر اساس نیازهایی که در متن و بطن جامعه وجود دارد باید بر اساس آن نیازها اعمال ولایت کند.

حضرت امام در اینجا به نکته مهمی اشاره کرده‌اند. آن نکته این است که آیا فقیه بر اساس اختیارات فوق‌العاده‌ای که در اختیار او گذاشته شده است، می‌تواند بر اساس درک شخصی و خواست خودش یک تصمیم سیاسی را اتخاذ کند و آن تصمیم اتخاذ شده را اجرا کند؟... امام به صراحت می‌فرمایند ولایت مطلقه فقیه به هیچ وجه از این دست نیست؛ چرا که ولایت مطلقه مربوط به حکمرانی جامعه است، ولایت مطلقه فقیه گونه‌ای از خردورزی سیاسی است، ولایت و اعمال قدرت در اینجا بر اساس مصالح جامعه و مصالح مسلمانان استوار است... در این صورت بحث اساسی این است که مصالح اجتماعی یک ملت، مصالح مسلمانان و مصلحت جامعه اسلامی چگونه ممکن است مورد شناخت قرار بگیرد؟ فقیه چگونه می‌تواند براساس مصالح واقعی جامعه و شهروندان یک سرزمین سیاسی به فرمانروایی مشغول باشد؟ امام می‌فرمایند فقیه به طور شخصی نمی‌تواند این کار را انجام دهد. اینجاست که بحث ولایت مطلقه فقیه ارتباط وثیقی با بحث مشارکت مردم پیدا می‌کند. مخصوصا مشارکتی که به شکل فعالانه باشد و مردم حق داشته باشند نیازها، انتقادات و خواسته‌های خودشان را بیان کنند تا یک فقیهی که از ولایت مطلقه برخوردار است بتواند احکام مناسب زمانی و مکانی را صادر کند و یک حکمرانی خرد پسندانه در محضر عموم را به منصه ظهور برساند.

ولایت مطلقه فقیه و ارتباط آن با مشارکت سیاسی مانند برآورده شدن نیازهای یک طفل توسط مادر طفل است. مادر می‌بایست نیازهای طفل خود را برآورده کند. اما اینکه این طفل چه نیازی دارد باید اجازه گریه کردن را داشته باشد، اجازه گفتن را داشته باشد، اجازه ابراز وجود را داشته باشد تا مادر با توجه به آن کنش‌های صادر شده از سوی فرزند خرد سال، تصمیم مناسبی برای او بگیرد. اگر متوجه شد طفلش به خوردن شیر نیاز دارد یا به تمیز کردن لباس احتیاج دارد یا نیاز به تفریح دارد یا دنبال خواب در جای راحتی است و...، بتواند عکس‌العمل مناسبی و تصمیم خردمندانه‌ای برای فرزندش اتخاذ نماید.

در جامعه‌ای که بناست ولایت مطلقه مبنای حکمرانی باشد، ولایت مطلقه مبتنی بر مصلحت جامعه است. مصلحت به دست نمی‌آید مگر آنکه یک جامعه فعالی وجود داشته باشد، مگر آنکه یک ملت رشیدی وجود داشته باشد، ملتی که بتواند در عرصه سیاسی ابراز وجود کند، درکی از سیاست و نیازهای سیاسی و نیازهای اقتصادی و اجتماعی و سیاست‌های معطوف به داخل و معطوف به خارج داشته باشد و این شناخت منجر به ابراز وجود شود. یعنی شهروندان در فرآیندهای سیاسی و در پروسه رسمی و غیر رسمی تصمیم سازی‌های سیاسی و تصمیم گیری‌های سیاسی، به شکل مناسبی، بتوانند حضور فعالانه داشته باشند و در ابعاد اجرایی نظارت و حضور داشته باشند تا یک حکومت اسلامی مناسبی به جریان بیفتد.»

در نظام اسلامی، در عین اشتراک مساعی، تعامل و تعاون همۀ گروهها، جناح‌ها، احزاب و اقشار گوناگون، چرخش گفتمانی و چرخش قدرت سبب نشاط و پویایی و مایه امیدواری است و هیچ ریاستی برای هیچ‌کس مادام‌العمر نیست. استبداد ریشه‌کن، زور و جور برچیده، و خودخواهی و خودرأیی و خودکامگی پایان می‌یابد. همۀ نسل‌ها در انتخاب سرنوشت خود مختار و آزادند و همواره آرا، قوانین و راههای تازه و امیدبخشی پیش روی افراد جامعه قرار داشته و مسیری برای اصلاح و تغییر وجود دارد.

در نظام اسلامی، هدف، وسیله را توجیه نمی کند و نمی توان با هر روشی به مقصود نائل آمد. قانون برای همه یکسان و الزام‌آور است و بی‌قانونی از هر کس با هر نَسَب و مَنصب و جایگاهی، ممنوع و منفور است. از کافر تا دین‌دار از حقوق شهروندی برابر برخوردارند. کنش سیاسی، مسئولیت و حق شهروندی همه شهروندان است و هیچکس اجازه سلب و محدودسازی آن را ندارد و هیچکس را نمی‌توان از اعتراض و انتقاد و فعالیت سیاسی منع نمود. آزادی بیان و قلم، حق نقد و پرسشگری و پاسخگویی برای همگان محفوظ است. مسئولیت رفتار و گفتار هر فرد، بر عهده خود اوست و ربطی به خانواده او نداشته و نمی‌توان به‌خاطر کنترل عقیده و عمل یک شخص، اطرافیان وی را تحت تهدید، فشار و شکنجه روحی یا جسمی قرار داد. جامعه، نه تک‌صداست و نه دوقطبی، بلکه قطب‌ها و گرایشات گوناگون، به رسمیت شناخته شده، به صورتی مسالمت‌آمیز فعالیت نموده و در تعامل با یکدیگرند. صداهای مختلف شنیده و لحاظ می‌گردند و در حاکمیت جایگاه روشن و موثری دارند.

در نظام اسلامی، اتکا به خدا و خلق، مهمترین و محوری‌ترین اصل بشمار می‌رود. وجود نظام اسلامیِ قدرت گرفته از پشتوانه الهی و مردمی، خار چشم آنهاست که از قدرت گرفتن اسلام و ایران، بیمناکند. آنها که می‌دانند ایران اسلامی قدرتمند، ایرانی آزاد و آباد خواهد بود که مردمش با هر عقیده و قبیله و سلیقه‌ای، دلداده مرز و مکاتب ایمانی و اخلاقی و فرهنگی خویش‌اند و اجازه دوخته‌شدنِ چشم طمع هیچ‌کسی را به دین و دنیای خود نمی‌دهند. ایران اسلامی قدرتمند، ایرانی خواهد بود امن و آرام و با صلابت، که اگرچه ریشه‌ای مستحکم در مذاهب و تاریخی کهن دارد، اما خداباوری، مردم‌سالاری، عدالت‌گستری، هوشمندی، پویایی، روزآمدی، آزادگی و آزاداندیشی، با استفاده از برداشتهای جدید از منابع غنی و تکنیکهای بدیع و کارآمد حکمرانی، او را به قطب اقتصادی، سرمایه‌گذاری، تجاری، علمی، درمانی، گردشگری، هنری، فرهنگی، مذهبی و... بدل می‌کند؛ آرمان واقع‌بینانه‌ای که حتی تصورش، خواب را از چشمان دشمنان ایرانی و ایرانی می‌رباید.

جهان امروز، جهان گفتگو و تضارب فکر و اندیشه است، نه دعوا و جنگ و خون و خونریزی! جهان امروز با عمل به سیره ثامن الحجج عالم آل محمد(ص)، بیشتر و بهتر قابلیت زندگانی به خود می یابد تا نزاع و درگیری و استبداد و دیکتاتوری. همانگونه که امام رضا(ع)، محور اجتماع اندیشمندان همه مذاهب و گروههای فکری دنیا در کمال احترام به آزادی بیان و انتخاب بودند، ایران اسلامی رضوی نیز می‌تواند محور گفتگوی ادیان و افکار و علوم، و مهد سخن و اندیشه، و سکنای هر نظر و عقیده و رهروان آنها، و زیست مسالمت‌آمیز و غیرمتجاوزانه آنان در کنار یکدیگر باشد و به قطب دانشمندان و دانشجویان و پیروان عقاید مختلف، نحله‌های فکری متنوع و علوم گوناگون انسانی، تجربی و نظری و... بدل گردد. و اینگونه، فرهنگی منعطف، گسترده و قدرتمند، و در نتیجه، تمدن نوین و جذاب اسلامی را به جهانیان معرفی و عرضه نماید و در عالم‌گیر شدن اسلام راستین، نقش‌آفرینی کند. این موضوع، آرزویی بلندپروازانه و انتزاعی نیست، بلکه روش حکمرانی و سبک زندگی ناب و متعالی است که از متن قرآن و سیره معصومین(ع) قابل استنباط، استخراج و اجراست.

قرآن، مبلغ منکرِ جنگ تمدن‌ها و افکار نیست، بلکه مبین حق و حقیقت و در عین حال، احترام به عقاید گوناگون و مخالف، و حامی معروفِ گفتگوی تمدن‌ها و افکار، و پذیرای نوگرایی و نوآوریِ خدا و خِردپسندانه است که بخشی از آداب و مفاهیم و مصادیق وحیانی و روایی آن در این کتاب عنوان گردید.

قرآن، با ادب و محترم است و به دنبال بسط و نهادینه‌سازی ادب و احترام در سایه کثرت باورها و راهها و روشها برای رسیدن به وحدت و غایت الغایات هستی یعنی توحید است. و در این بین، همگان را به عدم بی‌ادبی و پرهیز از جسارت به عقاید یکدیگر، دعوت و ارشاد می نماید:

انعام/108: «وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذَٰلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» به مقدسات و باورها و کردار و خدایان کسانی که غیر خدا را می‌خوانند دشنام ندهید، تا مبادا آنها نیز از روی جهل، خدا را دشنام دهند! برای هر امّت و گروهی، عملشان زینت داده شده و در نزد خودشان عزیز و محترم است، سپس بازگشت همه به سوی پروردگارشان است؛ و اوست که به حقایق اعمالشان آگاه است و آنها را از حقیقت عملشان آگاه می‌سازد.

مائده/77: «لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ» نسبت به دین خود متعصب نبوده و در آن غلو نکنید و به دنبال برتری‌جویی نباشید.

هود/118: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ» و اگر خدای تو می‌خواست همۀ خلق را یک امت و عقیده می‌گردانید و لیکن شما را مختلف قرار داده و دائم و همواره با هم در تفاوت فکر و عمل خواهید بود.

اسراء/71: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» به یاد داشته باشید روزی را که هر یک از مردم را با پیشوا و شاخص گفتار و کردارشان فرا می‌خوانیم!

حج/67: «لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَکًا هُمْ نَاسِکُوهُ» براى هر گروه و امتى آیین و مناسکى قرار دادیم که آنها بدان عمل مى‌کنند.

بقره/136: «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَىٰ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» بگویید که ما ایمان به خدا آورده‌ایم و به آن کتابی که بر پیغمبر ما فرستادند و به آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان او نازل شده و به آنچه به موسی و عیسی داده شده و هم به آنچه به مابقی پیغمبران از جانب خدا داده شده، به همه ایمان داشته و عقیده‌مندیم و میان هیچ یک از آنان فرق نگذاریم و تسلیم فرمان او هستیم.

بقره/4: «وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» مومنان کسانی‌اند که ایمان آرند به آنچه به تو و آنچه به پیغمبران پیش از تو فرستاده شده و به عالم آخرت یقین دارند.

عنکبوت/46: «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَأُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَٰهُنَا وَإِلَٰهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» و با اهل کتاب (یهود و نصاری و مجوس و...) جز به نیکوترین طریق بحث و مجادله مکنید، مگر با آنها که به شما ظلم و ستم می‌کنند که باید پاسخ متناسب داده شوند، و به اهل کتاب بگویید که ما به کتاب آسمانی قرآن که بر ما نازل شده و به کتب آسمانی شما، به همه ایمان آورده‌ایم و خدای ما و شما یکی است و ما تسلیم و مطیع فرمان اوییم.

آل‌عمران/64: «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» بگو ای اهل کتاب، بیایید از آن کلمه حق که میان ما و شما یکسان است پیروی کنیم که به‌جز خدای یکتا را نپرستیم، و چیزی را با او شریک قرار ندهیم، و برخی، برخی را به جای خدا به ربوبیّت تعظیم نکنیم. پس اگر از حق روی گردانند بگویید: شما گواه باشید که ما تسلیم فرمان خداوندیم.

آری! نظام اسلامی، نظام انسانیت، اخلاق، وحدت در عین کثرت، و روشنگری و انتخاب‌گری است. نظام اسلامی، جمهوری آزاداندیشان و عدالتخواهان است.

نظام اسلامی، نظامی است که اگرچه در مسیر تبیین حقایق ناب اسلام و گسترش توحید گام بر می‌دارد، اما اولا این تبیین صرفا با مبنا قرار دادن یک قرائت بخصوص نبوده، و ثانیا همه فِرَق و عقاید، در سایه‌سار امن و آرام آن، از حقوق شهروندی یکسان و برابری برخوردارند و هر یک آزادانه می توانند زندگی خوش و دلخواه خویش را دارا باشند.

نظام اسلامی، نظامی به حقیقت معنا بر خواسته از آرای مردم و انتخاب جمهور است که پایبندی به فضیلتهای اخلاقی و انسانی، اعتلای عدالت، تحکیم آزادی و استقلال، و عدم تبعیض و ظلم، در آن موج می‌زند و هیچ‌کس را بر دیگری کرامت و برتری نژاد، ژن، ثروت، عقیده، عمل، حزب، جنسیت و... نیست، جز آنکه پایبندی‌اش به اخلاق و قانون بیشتر و بهتر باشد.

نظام اسلامی، نظامی برای حاکمیت آزادانه مردم بر سرنوشت خویش است نه تضمین کننده حاکمیت ناعادلانه عده‌ای معدود بر ایشان؛ نظامی برای خالی کردن زندان‌هاست، نه پر کردن آنها؛ نظامی برای استقلال کشور از یوغ ابرقدرت‌هاست، نه قبول این یکی و طرد آن دیگری؛ نظامی برای وحدت است، نه تفرقۀ خانمان‌سوز بین خودی و ناخودی؛ نظامی برای خوار و بی‌اراده کردن مستبدان و ظالمان و تمامیت‌خواهان است نه سپردن منتقدان و معترضان و بی‌پناهان به شکنجه و آزار و تیربار و چوبه‌ دار.

نظام اسلامی، نه نظام خیانت است و نه جنایت. در نظام اسلامی نه تنها خیانت و جنایتی در حق نسلها، عمرها، باورها، منابع مادی و معنوی، استقلال، آزادی، عدالت، امنیت، وحدت، انسانیت، طبیعت، معادن، زمین‌ها، آب، هوا، روح و جسم انسانها، حیوانات، نباتات و... صورت نمی پذیرد، بلکه جلوی خیانت خائنان و جنایت جنایتکاران به حقوق حقه خلق خدا با استفاده از قوانین کاربردی و حساب شده، و اجرای دقیق، درست، به‌موقع، قاطع، بدون تعارف و توقف، گرفته می‌شود و با بسترسازی‌های مناسب، از وقوع هر خیانت و جنایتی با هر عنوانی از عناوین ناعادلانه، پیشگیری می‌گردد.

در نظام اسلامی، منکری بزرگتر از دروغگویی مسئولین نیست. چراکه دروغ دروغگویان و وعده کذب وعده‌دهندگان، از کبائر معاصی است. در فقه اسلامی، هرکس مزدی بگیرد برای اینکه کاری را اصلاح نماید اما افساد کند، مقصر است.

در نظام اسلامی، ثروت پاک، ممدوح و پسندیده است. سرمایه‌گذاری‌ها بر روی ابعاد گوناگون علم صورت می‌پذیرد، و از عالمان و صاحبنظران و اندیشمندان علوم فنی و پزشکی تا فلسفی و اجتماعی، حمایت عملی و قانونیِ مطلوبی صورت می‌گیرد، که در نتیجه، تولید ثروت عظیم و ارتقای موقعیت و جایگاه ایران و ایرانی را در جهان پدیدار می‌سازد.

در نظام اسلامی، دین ملعبهٔ دست افیون‌سازان نیست، بلکه داروی شفابخش اجتماع بشری است. حقوق انسانی و برابری و برادری موج می زند. عدالت، میوهٔ حکومت، و صداقت و شفافیت، طریقت حاکمان است. مدیران و مسئولان جامعه، مردمی و ساده زیست هستند و خوی اشرافیت، هوس قدرت و ثروت و حقوق های نجومی، و منش مصرف‌گرایی، خودبرتربینی و آقازادگی در وجود خودشان و اطرافیانشان، وجود ندارد. پول‌پرستی و پولشویی، رشوه و ارتشا، ربا و گداپروری، احتکار و اختلاس، کم‌فروشی و دزدی، بازار بی‌ثبات و اقتصاد بیمار، افسانه شده و به خوابی تعبیرناشدنی بدل می‌گردد. هم مادیت و رفاه و دنیای انسانها آباد می‌شود، هم معنویت و اخلاق و آخرت آنها. روحانیت خادم امت است و با  ذیِّ  مادی و معنوی طلبگی، الگو و اسوهٔ همیشگی ملت. هیچ انسانی گرسنه، سر بر بالین نمی‌گذارد، هیچ کس بی خانه و بی خانمان نمی‌نماند، هیچ فردی، لباس پوده و پاره بر تن ندارد، هیچ شخصی، شخصیت و کرامت انسانی اش له نمی‌شود و از درد بی پولی و مشکلات مادی، رنج نمی‌کشد. صداقت، وفای به عهد، امانتداری، مسوولیت پذیری، ادب، نظم، قانونمداری، ملکهٔ وجودی و تار و پود افکار و اعمال ایران و ایرانی است. با تکیه بر نظام توزیع عادلانۀ ثروت، قله‌تراشی اندوخته‌ها و مالیات بر درآمد، فقرا در اموال و سرمایهٔ پولداران و اغنیا شریک می‌گردند. چاپلوسی، دروغ، نفاق، ظاهرفریبی و شعارزدگی، جایش را به انتقاد صریح، راستگویی، یکرنگی، اصلاح باطن و شعورگرایی می‌دهد.

در نظام اسلامی، وابستگیِ منفی به صفر رسیده و استقلال و ایستادگی، مشق و منطق انسانها در سطوح مختلف اجتماعی است. رابطه با همه کشورهای دنیا با در نظر داشتن منافع ملی، بر پایه عزت و اقتدار، در عالی‌ترین سطح صورت می پذیرد. کاخ و کاخ‌نشینی با هر اسم و رسم و عنوان و مناسبت و منصبی وجود نداشته و کوخ‌نشینان دردمند بر بی‌دردان سروری می‌کنند. کسی به مشکلات اقتصادی دچار نیست و طعم تلخ فقر را نمی‌چشد، زیر سایه شوم تبعیض و بی‌عدالتی، روزگار نگذرانده، خانه‌اش برسرش آوار نمی‌گردد و جانش به ناحق گرفته نمی‌شود. سکوت در برابر ظلم، همدستی با ظالمان به حساب آمده، و تنها با سجاده‌نشینی و دعاخوانی  و عمل به ظواهر دین، نمی‌توان خود را مؤمن و دیندار دانست.

نظام اسلامی، دژ مستحکم عدالتخواهان حق‌جوست، نه خانه سست عنکبوتان متکی بر تار مو. چراکه، ارزش، دستاورد، هویت و شناسنامه نظام اسلامی، به ایجاد و حفظ و بسط توحید و عدالت در جامعه است، نه به نوع و محدوده جامه.

شیوه‌های تغذیه، روابط جنسی، پوشاک، روابط خویشاوندی و دوستی و کاری و دیگر اموری زندگی روزمره، در این دوره از حیات انسانی و دوره های پیش رو، انسان‌شناسی جدیدی را فهم و ارائه می‌نماید که بر بستر شبکه‌های نامرئی منظومه‌وار، تحت سیطره حاکمیت فعال و پویای مجازی، تولید انسان مدرن با مشخصه‌هایی که دیگر نمی‌تواند با اصول و مولفه های سنتی مورد ارزیابی و اداره قرار بگیرد را در دستور کار خود قرار داده است.

در زندگی امروز، مرزها توسط رسانه ها و فضای مجازی چنان درنوردیده شده اند که تبارها و تفکرات و تمایلات ذهنی و عینی انسانها از حدود خانواده، خاندان، قوم، ملت و محدوده های خونی و خاکی فراتر رفته و بسیط تر از جهان‌وطنی، گونه ای از جهان‌تباری در حال شکلگیری و گسترش است.

در برابر این حقیقت محتوم و واقعیت جاری، ایستادگی محض همانقدر غلط و ناممکن است که وادادگی محض. اتصال به روح و ارکان ریشه‌های کهن و پیوند با جسم و قواعد اندیشه‌های نوین، و حرکت به سوی هماهنگی و همگرایی این دو، امری معتدل برای امت وسط و اعتدال‌گراست: «جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ»(بقره/143) شما را امت میانه‌ای قرار دادیم در حد اعتدال، میان افراط و تفریط، میان شر مطلق و خیر مطلق، تا بر مردم، گواه و نمونه و الگو باشید. چراکه به فرموده امیرالمومنین(ع): «خَیْرُ اَلْأُمُورِ أَوْسَطُهَا» بهترین کارها، نگه داشتن حد وسط و اعتدال است.(عیون الحکم، ج۱، ص۲۴۰)

اعتدال کامل و نه نصفه و نیمه! اعتدالی بر پایه اصول آموزه های وحیانی و در عین حال، اقتضائات زمان و الزامات مناسبات جهانی. اعتدالی که از آن، نظام اسلامی زمان‌شناسِ جهان‌پسند استخراج یافته و تمدن نوین جهانی اسلامی را پی‌ریزی و ایجاد نماید.

نظامی که با اعتدال خویش، جهان‌شمولی‌اش را در نظر و عمل بر جهانیان عرضه و اثبات نماید؛ نظامی دین‌مدار و مردم‌محور؛ نظامی شیرین و شریف و شکوهمند که سلامت و سعادت دو سرا را عالمانه، عادلانه، آزادانه و انتخاب‌محور، برای مردمان به ارمغان می آورد.

نظامی که سیل جهان‌وطنی جهان‌تباری مردمان عالم را به امواج افواج واردشوندگان به حاکمیت دین پویای زمان‌شناس مردم‌محور عدل‌گستر اسلام ناب و راستین پیوند می دهد: «وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا»(نصر/2) و مردم را بنگری که فوج فوج به دین خدا و توحید در عقیده و عمل، داخل می‌شوند؛ و مقدمه ای زیبا و وسیله ای نیکو برای برپایی نظام جهانی امام عصر(عج) و حکومت موعود مستضعفین آزاده و حقیقت‌طلب می گردد: «وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»(قصص/5) ما می‌خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم!

نظام اسلامی، نظام موحدین است؛ جمهوری حق‌طلبان، جمهوری بقا یافته از آن حقیقت باقیِ ازلی و ابدی: «جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا»(اسراء/81) حق می‌آید و می‌ماند و باطل می‌رود، به راستی که باطل نابود شدنی است. «لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ»(قصص/88) خدایی جز او نیست و حقیقتی غیر او بقای ابدی نخواهد داشت، همه‌چیز فانی است و جز جمال حق، چیزی باقی نخواهد ماند. «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»(حدید/3) که او اول و آخر و ظاهر و باطن است و در همه چیز و بر همه چیز، علم و حضورش احاطه دارد. «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»(توبه/33) اوست که نگین انگشتری رسالت را با کاملترین کتاب هدایت مادی و معنوی انسان که شامل روح و اصولی راهگشا و کاربردی برای همه دورانهاست، به سوی خلایق ارسال کرد تا راه و روش حق را بیان و تبیین سازد و به مدد منطق قوی و قواعد مفید و روزآمد خود، بر همه ادیان و روشها، ظهور و رجحان یابد.

اسلام راستین، تپش قلب، عزیزِ جان و تاج افتخار خداوندی بر سر هر مومن آگاه است؛ نظام اسلامی ودیعه الهی و موهبتی قدسی است که در دفاع از آن، جای هیچ تقیه و سستی نیست؛ اگر مسلمان‌نمایان، منافقان، مسئولان و مدیران و تصمیم‌سازان بی‌کفایت و ناکارآمد، و جاهلان و معاندان داخلی و خارجی با ایجاد تلی از هیزم خرابی‌ها و تخریبها، آتشی گسترده افروختند تا نظام اسلامی را بسوزانند و اینگونه به خیال خام و خواب پریشانشان، اسلام ناب را محو و نابود نمایند، باید بدانند که نور خدا خاموش شدنی نیست: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ»(صف/۸) می‌خواهند تا نور خدا را خاموش کنند؛ اما خدا نور خود را هر چند کافران و کفران‌کنندگان خوش ندارند، کامل و محفوظ نگاه خواهد داشت.

 

می‌گویند گنجشکی که با منقار کوچکش آب می‌بُرد برای خاموش کردن آتش افروخته بر ابراهیم(ع) را گفتند: آخر این قطرۀ آبی که تو می‌بری را چه سود آید در اطفای آن حریق عظیم؟! گفت: من به قدر توان خویش جهدی می‌کنم تا مرا در زمرۀ یاری‌دهندگان حق به حساب آورند و به‌قدر نوکی از نیکی نصرت و نجات نبی نصیبم نمایند.

آنچه به اجمال به رشته تحریر درآمد، جهد کوچکی است برای حفظ و اعتلای اسلام عزیز و نظام اسلامی گرانقدر، تا شاید ادای دِینی باشد به خون حقیقت‌طلبان آزاده‌ای که در مسیر برقراری و گسترش توحید و عدالت، جانِ گرانمایه نثار کردند و به خیل شهدای راه حق پیوستند تا ایران و ایرانی، و فراتر از آن، انسان و جامعۀ جهانیِ انسانی، به دین و دینداری و زندگی خدا‌مدارانه و مردم‌سالارانه، مشتاق‌تر شود، و از منکراتِ حقیقی، منزجرتر و به معروفاتِ حقیقی، پایبندتر گردد. به امید تحقق کامل و همه‌جانبۀ معروفِ الهیِ اسلامیت و جمهوریت راستین در جای‌جای ایران و جهان.



لینک این مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/405