او انسانی است گمشده در هزارتوی بیمسئولیتی، چونان برگ خشکی که در طوفان غرور و جهل، به هر سویی میافتد، آن هم بیآنکه لحظهای بیندیشد که بر چه خاکی فرود میآید و چه زخمی بر جای میگذارد... «ادامه مطلب»...
او انسانی است گمشده در هزارتوی بیمسئولیتی، چونان برگ خشکی که در طوفان غرور و جهل، به هر سویی میافتد، آن هم بیآنکه لحظهای بیندیشد که بر چه خاکی فرود میآید و چه زخمی بر جای میگذارد... «ادامه مطلب»...
بگذار با خودم روراست باشم؛ نه با لبخندم، نه با واژههایی که بلدم، نه با تصویری که برای دیگران ساختهام، بلکه با... «ادامه مطلب»...
من لج کردم! اما نه از آن لجاجتهای پاک و پافشاریهای برحق که بویی از تفکر و تدبیر داشته باشد. نه!... «ادامه مطلب»...
مدتها بود که خودم را با او میسنجیدم. نه برای حسادت... برای فهمیدن حقیقت. میخواستم بدانم چرا او میدرخشد، و من هنوز در سایهام؟... «ادامه مطلب»...
گاهی فکر میکنم چرا دلم نمیلرزد؟ چرا وقتی حقیقت در برابرم قد میکشد، من بیتفاوت میایستم؟... «ادامه مطلب»...