در دل تاریخ معنوی بشر، کم نیستند آنانی که به دنبال راه حقیقت بوده‌اند، اما تنها اندکی، جاده‌نشینان این مسیر شده‌اند... «ادامه مطلب»...


خلوتیِ راه حق


در دل تاریخ معنوی بشر، کم نیستند آنانی که به دنبال راه حقیقت بوده‌اند، اما تنها اندکی، جاده‌نشینان این مسیر شده‌اند. راه هدایت، چنان‌که امام علی علیه‌السلام در کلامی عمیق و جاودان فرمودند، مسیری خلوت است؛ راهی که اندک رهرو دارد، و بسیاری از آن هراسان می‌شوند.

مولای عارفان و موحدان امیرالمؤمنان علی علیه‌السلام در خطبه 201 نهج‌البلاغه درباره پیمودن راه حق می‌فرمایند:

«أَیُّهَا النَّاسُ، لَا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ، فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَى مَائِدَةٍ شِبَعُهَا قَصِیرٌ وَ جُوعُهَا طَوِیلٌ»

(اى مردم، از اندک بودن رهروان راه هدایت وحشت نکنید. زیرا مردم همه بر سفره اى نشسته اند، که اندکى سیر کند و گرسنگى دراز در پى دارد.)

«أَیُّهَا النَّاسُ، مَنْ سَلَکَ الطَّرِیقَ الْوَاضِحَ وَرَدَ الْمَاءَ، وَ مَنْ خَالَفَ وَقَعَ فِی التِّیهِ.»

(اى مردم، هر که در راه روشن و آشکار رود به آب رسد و هر که از آن تخلّف جوید در بیابان سرگردان بماند.)

حضرت علیه‌السلام، هشدار می‌دهند که مردم، گرد سفره‌ای جمع شده‌اند که نه سیری پایدار می‌بخشد و نه گرسنگی جان را پایان می‌دهد. و هر که راه روشن را برگزیند، به سرچشمه خواهد رسید؛ اما آنان که از آن راه منحرف شوند، در بیابان بی‌سرانجام گم خواهند شد.

 

«از خلوتیِ راه سعادت نهراسید

با غربت این راه، بسوزید و بسازید

تا سوز نگیرید، سزاوار نگردید

تا درد نیابید که درمان نشناسید

از آب حیاتِ لبِ معشوق ننوشید،

تا از عطش عشق مقدس نگدازید

این ره، رهِ ثابت قدمان است، گران است

این گنج به کوران دغل‌کار نبازید

هر کس نشود لایق نوشیدنِ خورشید

اسرار نگویید، اگر مَحرم رازید»

(محمدمهدی مقدم)

 

1. از خلوتیِ راه سعادت نهراسید...

در طریقت حقیقت، راه سعادت همیشه شلوغ و پرهیاهو نیست. این مسیر، گاه چونان کوچه‌های تاریک شبی خاموش، خلوت است و تنها عابران اندیشه‌مند و دلدادگان بیدل در آن گام می‌زنند. کثرت جمع، همیشه نشانۀ صحت مسیر نیست؛ کم نیستند راه‌های پرشمار که بیراهه‌هایی‌اند تا انسان را از خویشتن راستین خویش دور سازند. سالک، اگر دل از حجاب‌ها و ظواهر بردارد و چشم در باطن و معنا بدوزد، درمی‌یابد که «خلوت» نه نشانۀ بی‌راهی، که نشانۀ ناب‌راهی‌ست؛ راهی که خاص است و خاص‌پسند. اهل خلوت را چه باک از خلوتیِ راه اهل شدن و اهلی ماندن حق و حقیقت.

اما این راه، فقط خلوت نیست، بلکه غربت هم دارد؛ و غربت، تلخی خاص خود را. عارفان راستین، همیشه غریبند؛ نه فقط از آن رو که اندک افرادی آنان را می‌فهمند و با ایشان همراه و همدل می‌گردند، بلکه از آن رو که خود نیز، دیگر به هیچ تعلق نمی‌ورزند و علقه‌ای جز خدا و برای خدا ندارند. این غربت، سوز دارد، آتش دارد، آنگونه که «بسوزید و بسازید»؛ بسوزید در آتش بی‌کسی، در شعله‌ی بی‌نیازی، اما بسازید با صبر، با امیدواری، با تسلیم عاشقانه.

پس نخستین شرط راه یافتن به سعادت، دل بریدن از شلوغی‌های فریبنده، و خو گرفتن با سکوت و خلوت و غربت است. این، امتحانی است برای آنکه سالک بداند آیا آمادگی دارد به حرکت و رفتن به سوی حق، بی‌تشویق، بی‌تحسین، و حتی بی‌همراه؟ و تنها کسانی از این خلوت نمی‌هراسند که نور آرامش را در ژرفنای تنهایی کشف کرده‌اند.

 

2. تا سوز نگیرید، سزاوار نگردید...

راه رسیدن به تعالی، با درد آغاز می‌شود. این درد، درد جسم نیست، درد جان است؛ درد بی‌جایی در این جهان، درد تنگ‌دلی از روزمرگی، درد اشتیاق به چیزی فراتر از عادت و عقل. کسی که این درد را نمی‌چشد، هنوز در پوست خود زندانی‌ست. و تا نسوزد، تا آتش نگیرد، تا سینه‌اش از سوز نلرزد، لیاقت درک آن حقیقت بزرگ را نخواهد یافت؛ چرا که شعله عشق، با خاکستر آرامش‌های مصنوعی جمع نمی‌شود.

و این درد، نه بی‌هدف که چونان نردبانی‌ست که سالک را از حضیض خاک به افق افلاک می‌برد. تنها از دل همین درد است که «درمان» زاده می‌شود. اگر زخمی در جان نباشد، کِی التیامی نیاز است؟ و اگر نیازی نباشد، جست‌وجویی در کار نخواهد بود. تا درد نیابی، درمان را نمی‌شناسی؛ چرا که شناخت حقیقی و انکشاف حقیقت از درون درک عمیق خلأها و شکاف‌ها پدید می‌آید، نه از بی‌تفاوتی و بی‌دردی.

انسان، باید در برابر دردهای جهان، بی‌تفاوت نباشد؛ باید بسوزد از رنج دوری اصل و فطرت خویش، از رنج ناحقی، از رنج بی‌عدالتی، از رنج دیگران، تا لیاقت سوز دل، نصاب انسانیت و قد کشیدن در زیر نور این رنج مقدس و سعادت کمال‌آفرین را بیابد. آنکه سوز ندارد، دل ندارد. و آنکه دل ندارد، ناسزا و ناسزاوار است.

 

3. از آب حیاتِ لبِ معشوق ننوشید...

آب حیات، همان جرعۀ جاودانگی‌ست؛ جرعه‌ای که عاشق، از لب معشوق حقیقی می‌نوشد و در آن فانی می‌شود. اما این آب، تنها به کسانی می‌رسد که پیش از آن، سوخته‌اند، تشنه شده‌اند، و عطششان به جایی رسیده که قلب و جانشان را ذوب کرده. بی‌عطش، نوشیدن ممکن نیست. بی‌تشنگی، تر شدن از آب حیات بی‌معناست.

عشق مقدس، آتشی است که می‌گدازد. در آن، سالک چون موم در برابر خورشید ذوب می‌شود، نه از عذاب، که از شوق. این عطش، مقدس است؛ چرا که در آن، خودی از میان برمی‌خیزد و معشوق، سراسر جان را فرا می‌گیرد. و تا سالک به این درجه از تشنگی نرسد، لب معشوق برای او گشوده نخواهد شد.

هیچ نعمتی، بی‌لیاقت حاصل نمی‌شود. پیش از طلب، باید تشنه بود؛ پیش از وصال، باید عاشق شد؛ و پیش از دریافت، باید ذوب شد و گداخت. آنکه می‌خواهد بی‌سوز، به سرور رسد، جز خیالی خام در سر ندارد.

 

4. این ره، رهِ ثابت قدمان است، گران است...

ثبات قدم، شاه‌کلید عبور از فراز و فرودهای راه است. بسیاری، آغاز می‌کنند، اما در نیمه‌راه فرو می‌ریزند؛ برخی، در برابر سختی‌ها، برخی در برابر وسوسه‌ها، و برخی دیگر، در برابر نفس و نفوس. این راه، گران است؛ نه از جنس طلا، بلکه از جنس جان. هزینه‌اش، دل کندن از هر آن‌چیز است که غیر است، مغایر است، در غیرت عشق حقیقی، نمی‌گنجد و با راه مقدس عاشقانه‌های ناب در تضاد و تزاحم است.

و گنج، یعنی حقیقت، یعنی نور، یعنی خویشتنِ حقیقی. این گنج، نباید به «کوران» داده شود؛ کوران دل، نه چشم. آنانی که دغل‌کارند، ریا پیشه‌اند، نفاق خویند، عهد گریزند، حقیقت را نمی‌خواهند برای یکی شدن با حق. اینان اگر به گنج برسند، آن را به لجن می‌کشند، و حتی نور را به ابزار ظلم و ظلمت بدل می‌سازند.

پس وظیفۀ اهل معرفت است که راز را به نااهلان نسپارند. اخلاق، اقتضا می‌کند که هر سخن، در هر گوش نرود. حرف حق، حُرمت دارد و هر کسی شایسته درک و دریافت آن نیست. صداقت، بصیرت، و خلوص، شرط ورود به محفل راز است. این هشداری جدی است: «نبازید»، چرا که بازی با نور، خطرناک است.

 

5. هر کس نشود لایق نوشیدنِ خورشید...

خورشید، رمز حقیقت مطلق، یا ذات الهی‌ست. نوشیدن آن، یعنی فنا شدن در روشنایی مطلق. اما آیا هر کسی ظرفیت این نور را دارد؟ هر دلی توان تحمل تابش خورشید را ندارد؛ و بسیاری، اگر از آن بنوشند، نه روشنا، که احتراق و نیستی نصیب‌شان شود. پس، نوشیدن خورشید، شایستگی می‌طلبد.

و چون این نور، رمز و راز دارد، گفتن آن برای نامحرم، خیانت به حقیقت است. همان‌گونه که عارفان گفته‌اند: «راز را جز به اهل راز نگوی». درک حقیقت، تنها برای کسانی ممکن است که پاک‌اند، دل‌سوزند، و درد را چشیده‌اند. گفتن اسرار به نامحرمان، همچون افشای انوار خورشید راستان و دُرُستان در تاریکی خودخواسته و خودساخته کور دلان است.

اهل دل، تنها به اهل دل سخن می‌گویند، «که آشنا سخن آشنا نگه دارد». در جهانی که فریب و تظاهر و دروغ فراوان است، حفظ راز، حفظ حرمت حقیقت است. «اگر محرم رازید»، راز، امانت است؛ پس اسرار نگاه دار، اگر اهل و اهلی حقی.

 

آری!

راه حقیقت، زندگی بر مدار شاخصی راست و درست، زیستن بر مدار انتخابهایی آگاهانه و عمیق، عدم تجاوز به حقوق دیگران و عدول از عدالت و انصاف، پایبندی به اخلاق و انسانیت، بندگی و تبعیت از حق، راه اندک‌روان و خاصان است؛ اما آنان که تاب غربت و عطش و درد دارند، به سرچشمه‌های ناب الهی خواهند رسید.

در این مسیر، تنها سوز و ثبات قدم، عاشق را سزاوار دریافت اسرار می‌سازد. نوشیدن از لب خورشید، در گرو تحمل عطش مقدس است. حقیقت، گوهری‌ست که به نااهلان نمی‌رسد، و رازی‌ست که تنها در سینه‌ مَحرم جای می‌گیرد. و آن‌که چشم دل ندارد، نه از گنج حقیقت بهره‌مند می‌شود، نه از نور حق.

 

پایان سخن

امروز، در دنیای مدرن و پیچیده، مسیرهای متعددی برای زندگی انسان‌ها وجود دارد. هر کدام از ما در جستجوی هدفی هستیم که به آن معنا و ارزش بدهد. در این مسیر، همواره باید مراقب باشیم که راه‌های متنوع و پرآشوب به سمت اهداف کوتاه‌مدت و دنیوی ما را از راهی که در درازمدت به رشد و تکامل انسانیت می‌انجامد، منحرف نکند.

آنچه در سخنان گذشته آمده، دعوت به مسیری است که ممکن است در نگاه اول برای بسیاری از ما، خصوصاً در عصر حاضر، دشوار و پرچالش به نظر آید. چرا که در دنیای امروز که سرعت تغییرات و تغییرات شگرف تکنولوژی و تحولات اجتماعی به حدی رسیده که هر لحظه می‌توانیم به سمت جدیدی حرکت کنیم، نیاز به ثبات و راهی ثابت ممکن است احساس محدودیت ایجاد کند. اما حقیقت این است که در بین این همه تحول، چیزی که ما را از گمراهی و سردرگمی حفظ می‌کند، همان اصول و ارزش‌هایی است که به‌طور همیشگی ثابت و راهگشا باقی مانده‌اند.

مفهوم «راه روشن و آشکار» به‌معنای تسلیم شدن به یک روش یا شیوه واحد نیست، بلکه به این معناست که هر فرد باید بتواند در درون خود، در میان افکار و عقاید گوناگون، در دل گفتارها و اندیشه‌ها جست‌وجو کند و راهی را پیدا کند که اَحسن است و با هویت، فطرت و ارزش‌های درونی‌ انسان همخوانی داشته باشد. این مسیر نیاز به عمق فکر، خودآگاهی و درک صحیح از تحولات پیرامون دارد. انسان مدرن که در دنیای پیچیده‌ای زندگی می‌کند، ممکن است احساس کند که این مسیر به‌دلیل تنوع و تغییرات مداوم، دشوار و نامعلوم است. اما در واقع، انسان می‌تواند از این تغییرات به‌عنوان فرصتی برای بازتعریف هویت و هدف خود استفاده کند، به‌گونه‌ای که ضمن پذیرش پویایی زندگی، به‌دنبال اصالت و عمق در ارزش‌های خود باشد.

در دنیای امروز، گرایش‌های کوتاه‌مدت و موفقیت‌های فوری اغلب برای بسیاری جذاب است. در واقع، زندگی مدرن به‌شدت تحت تأثیر پیام‌هایی است که به ما می‌گوید «بیشتر داشته باش، سریع‌تر برس، همزمان با دیگران حرکت کن». اما در این شتاب، نیاز به تذکراتی است که ما را از درون بیدار کند و به جان و توان ما جهتی همگون با فلسفه خلقتمان ببخشد. باید بیاموزیم از آنجا که هر یک از ما برای رشد و پیشرفت، نیاز به زمان، صبر، آموختن و عمل کردن داریم، چگونه می‌توانیم با کنار گذاردن برخی لذت‌های آنی و گذرا، به نشاط عمیق‌تر و موفقیت بهتری برسیم. همان‌طور که در سخنان امام علی علیه‌السلام آمده است، «سفره‌ای که اندکی سیری دارد و گرسنگی دراز در پی دارد»، این یک هشدار است که در زندگی، رسیدن به اهداف بلندمدت نیاز به فداکاری و پشتکار دارد.

یکی از بزرگترین چالش‌های انسان معاصر، تعادل بین دنیاداری و معنویت است. در حالی که بسیاری از افراد تلاش می‌کنند تا در دنیای مدرن موفقیت‌های مادی بدست آورند، باید توجه داشته باشیم که موفقیت واقعی در زندگی، در توازن بین خواسته‌های دنیوی و اصول معنوی نهفته است. در حقیقت، معنویت و اخلاق می‌توانند به ما کمک کنند تا در میان شلوغی‌ها و آشفتگی‌های دنیای مدرن، جهت خود را از دست ندهیم و بر اساس یک نقشۀ مشخص و اصولی به‌سوی هدف‌های بلندمدت حرکت کنیم.

با این حال، هیچ‌گاه نباید فراموش کنیم که انسان معاصر باید درک کند که زندگی هر فردی منحصر به‌فرد است. در دنیای امروز، جایی که همه چیز در حال تغییر است، ممکن است هر فردی راه خود را برای رسیدن به حقیقت و معنا پیدا کند. این انتخاب‌ها نباید مورد قضاوت قرار گیرند، بلکه باید پذیرفته شوند. در این مسیر، جوامع و فرهنگ‌ها می‌توانند به‌طور همزمان از هم متفاوت باشند، اما همگی در جست‌وجوی حقیقت و رشد انسانیت هستند. همان‌طور که امام علی علیه‌السلام فرمودند «هر کسی که در راه روشن حرکت کند به آب خواهد رسید»، این تأکید بر اهمیت انتخاب درست، با درک و آگاهی، به‌عنوان یک فراخوان به انسان معاصر است که در دنیای پیچیده و پر از اطلاعات، به جست‌وجوی حقیقت و معنای عمیق‌تر بپردازد.

در نهایت، آنچه در این سخنان نهفته است، نه دعوت به انزوا و زهدگرایی است و نه طرد اکثریت یا دنیاداری. بلکه به‌طور اساسی به انسان معاصر یادآوری می‌کند که در مسیر پیشرفت، از تزلزل و سردرگمی خود دوری کند و به‌دنبال هویتی اصیل و هدفی بلندمدت باشد. این دعوت به عمق در تفکر، صبر در عمل و تعهد به اصولی است که در دنیای امروز می‌تواند به انسان‌ها کمک کند تا نه تنها در سطح فردی، بلکه در سطح اجتماعی و جهانی به تعادل و سعادت واقعی برسند.




لینک این مطلب:

https://rahemoghaddas.blog.ir/post/444