پلکت را فرو ببند

آیا تحول در پوشش به کرونا مرتبط می شود؟ آیا نسبت بدن به پوشش، نسبت کووید به ماسک است؟ ماسک محافظ انسان در برابر ویروس نگاه ناپاک چیست؟... «ادامه مطلب»...


کرونا و پوشش!

 

نقش کرونا در تحول پوشش

تغییرات گسترده اجتماعی مثلا در زمینه پوشش، حاصل کرونا نیست؛ یعنی آنچه در دگرگونی پوشاک شاهد آن هستیم، مساله ای نیست که به یکباره و در خلاء حاصل از یک اپیدمی صورت پذیرفته باشد.

اینگونه نیست که با حداکثر دو سال، تعطیلی و نیمه تعطیلی مدارس و دانشگاهها، مغزهای جوانان و نوجوانان ما چنان شستشو پیدا کرده باشد که دچار انقلاب لباس شده باشیم!

این نوع تحلیل ها حکایت از عدم رصد مدام اجتماعی و غفلت جاهلانه یا عامدانه نسبت به پایش پیوسته افکار و رفتار لایه های اعضای یک جامعه است.

با نگاهی واقع بینانه به سالها و دهه های گذشته، شاهد تغییر تدریجی و پیوسته نسلها و البته، سرعت گرفتن هرچه بیشتر این تغییر در سالهای اخیر هستیم. زندگی نوین با گسترش تکنولوژی، اینترنت، ارتباط ملتها و جوامع با یکدیگر در یک تمدن مجازی در حال به وجود آوردن تحول چشمگیر است و این دگرگونی های پیوسته را از سوی مدارس و دانشگاهها توان مقابله و جلوگیری نیست؛ مدارسی که در طی سالیان سال نتوانستند و نخواهند توانست، موجب تغییرات اجباری باشند، چگونه می توانستند با تعطیلی چند ماهه، علت مهمی در مسیر به وجود آمدن این انقلابهای قطعی و حتمی عرفی و اجتماعی باشند.

کرونا، نه علت و نه ریشه و نه حتی وسیله قابل توجه و توجیهی برای تغییراتی است که خواسته و ناخواسته در حال رخداد اجتماعی اند.

حقیقت این است که چه به مذاق خیلی ها خوش بیاید یا نه! تغییر، ذات فرهنگ است و اساسا چیزی به عنوان ثابت و بی تغییر نگاه داشتن فرهنگ، ناممکن و نادرست است. بر هیچ خِرد واقع‌بینی پوشیده نیست که فرهنگ پویا و تحول پذیر، مانا و حیات‌بخش است و فرهنگ ساکن و ثابت، میرا و میراننده.

تنها کاری که در فضای سیال فرهنگ و ارتباط بین فرهنگی می توان و باید انجام داد، معرفی اصلها و اصالتها به نسلهای جدیدتر و تبیین ریشه ها و دلایل و نشان دادن کاربردهای آن است و در نهایت، آنچه در واقعیت به منصه ظهور خواهد پیوست، جولان انتخابها و اراده هاست.

خیلی وقتی نتیجه اختیار، آن چیزی نمی شود که برخی به پندار خویش، خوب می انگارند و عکسش را بد؛ بلکه نتیجه اختیار، نمود یافتن آزادی انسان در تعیین چگونگی امروز و فردای خویش است. اختیاری که مهمترین خط قرمز و حد محدود کنندۀ آن تجاوز درخور به حقوق دیگران می باشد.

 

تشبیه بدن به ویروس کرونا

بدن، ویروس کووید نیست که بتوان آن را با ماسک پوشش از هجوم بر چشم و ذهن دیگران ناتوان نمود. زن یا مرد، فرقی نمی کند، ویروسی نیستند که بشود در زیر ماسک نوع خاصی از پوشش، از ضریب نفوذشان بر روان و قلب دیگران کاست.

فرقی نمی کند چه پوششی داشته باشی و نام آن نوع پوششی که برگزیده ای چیست؛ همینکه در حجاب نفس خود گیر کرده باشی، با حجابی و چنانکه پای از حجاب نفس خویش بیرون نهاده باشی، بی حجاب و عریان از سیاهی حجاب اماره خویشتن!

آنکه با هر نوع پوششی که منتخب اوست، خدا را بر خویش حاضر و ناظر دیده، با حیاست و آنکه پای از حدود قطعی الهی بیرون نمی نهد، و هر طور که به خواست نفس خویش است عمل نمی کند، عفیف است و در دایره پاکی و عفاف.

تعریف غیر دقیق از «حیا و عفاف» و چسباندنِ مکرر آن به موضوع حجاب، ظلم بزرگی است که به این معروف الهی شده است. در حالیکه تعریف دقیق‌تر این است که بگوییم: حیا یعنی خدا را همواره حی و حاضر و ناظر بر خویشتن دیدن و عفاف یعنی خودداری نمودن از هر آنچه مورد رضایت پروردگار نیست.

پاکدامنی یک حالت درونی است، و عفیف و با حیا بودن وابسته به نوع پوشش نیست، بلکه بستگی مستقیم به نوع سخن گفتن، نگاه کردن، رابطه گرفتن، و توجه به مسئولیت‌های عاطفی و جنسی دارد. چه بسیار افرادی که شاید در باور عده‌ای، حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده اند.

مردان و زنان باحیا و عفیف، انسانهای نجیب و پاکدامنی هستند که زبان و نگاه و عمل خود را از گناه می‌پوشانند و گفتار و کردارشان بر محور عقل و شرع است.

خداوند کریم در خصوص پوشش از کلمه دقیق و محوری «یُعْرَفْنَ»(احزاب/59) که به عرف، توصیه و ارشاد دارد، تأکید فرموده است.

در کتاب وحی آمده است: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ذَٰلِکَ أَدْنَىٰ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا»(احزاب/59) ای پیغمبر به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که پوشش‌ها را بر خویش نزدیک سازند، که این کار برای اینکه آنها به حرّیت و زن غیر برده بودن شناخته شوند بسیار نزدیکتر است، پس بدینگونه از اذیت شدن توسط افراد، به بهانه گمانِ برده بودن محفوظ می‌مانند و خدا در حق خلق و قصورشان بسیار آمرزنده و مهربان است.

آنگونه که در تفاسیر احسن الحدیث، علی ابن ابراهیم، کشف الاسرار، و کتب صحیح بخارى، طبقات ابن سعد، و... در شأن نزول این آیه آمده است، حکایت از آن دارد که در هنگام عبور و مرور زنان در خیابان، عده اى متعرض آن‌ها گردیده و آزار می‌رسانیدند. وقتى به آنان گفته می‌شد که چرا به چنین عمل بدى مبادرت مى‌ورزند، در جواب مى گفتند: ما این اذیت و آزار را نسبت به کنیزان روا مى داریم. چراکه در عرف زمان پیامبر(ص) پوشش کنیزان بگونه ای بوده که عریانی در آنان بسیار مشهود بود و از آنجا که زنان آزاد از کنیزان، تمیز داده شوند، راهکار لزوم پوشش بیشتر زن غیر برده از زن برده، از سوی وحی عنوان گردید.

مشخص است که اگر در زمانه رسول خدا، با دیدن زن یا مرد عریانی، تصور بر کنیز و برده بودن وی می رفت، اما امروز دیگر در اکثر نقاط دنیا، چنین عرفی وجود ندارد و افراد در مواجهه با فرد عریان، تلقی کنیزی و بردگی از وی ندارند.

آنچه به عنوان اصلی کاربردی از این آیه حکیمانه و دیگر آیات و روایت استخراج شده و در هر زمان و مکانی قابل استفاده می‌باشد این است که رعایت نوع و محدوده پوشش بر مبنای تنوع پسندیده عرف و انتخابهای گوناگون عمومی، از انگشت‌نما شدن افراد جلوگیری کرده و موجب آرامش و امنیتی می شود که سود آن، برای خود فرد است.

بنابراین حجاب یا پوشش، مقوله‌ای عرفی است و در اصطلاح عبارت است از وسیله‌اى که انسان خود را با آن می‌پوشاند که در مبانى فقه اسلامى، شارع مقدس نوع خاصى از پوشش را براى زن معین نکرده است و حتی حدود دقیق و خط کشی روشنی، آنگونه که مثلا در تعیین محدوده و ریز جزئیات شستشو و مسح اعضای بدن برای انجام وضو، در اولین و مهمترین منبع فقه اسلامی یعنی قرآن قرار داده شده است، بر پوشش مقرر نگردیده، بلکه به لباسی دعوت شده که فرد را بر اساس عرف و زمانه بپوشاند: «یُعْرَفْنَ»(احزاب/59)

زینت، زین‌کننده و اضافه‌کننده بر بدن یا همان آرایش و آراستن جسم با لوازم خودآرایی است. حرمت حضور و تردد همراه با زینت در میان نامحرمان نیز به تعریف عرف از زینت و آرایش وابسته است. یعنی آنچه عرفاً، نوع و میزان غیر معمول آرایش و زیور محسوب شده، آدمی را انگشت‌نما نموده و موجب تبرج و فخرفروشی باشد، صرفا در نزد محارم جایز است؛ و بر آنچه عرفاً معمول و رایج در هر زمان و مکان باشد، ایراد و گناهی نیست: «وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا... وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ...»(نور/31) زینت و آرایش خود را جز آن نوع و مقدار که عرفا از عموم زنان نمایان است، آشکار نسازید. آشکارسازی نوع و میزان زیور و آرایش فراتر از محدوده عرف، صرفا در نزد همسران، پدران، و... [مجموعه محارم] صحیح می‌باشد.

از بررسى مفهوم «خمار»(نور/31) و «جلباب»(احزاب/59) و تعاریف و تعابیر گوناگون و ضدونقیضی که مفسرین، لغت‌شناسان و صاحب‌نظران از این واژه‌ها داشته‌اند نیز معلوم می‌شود که شارع، پوشش زن را به این دو منحصر نمی‌داند، بلکه اینها نوعی از پوشش‌های مرسوم زمان نزول آیات بوده‌اند.

البته در توصیه‌های ارشادی قرآن، زنانی که امیدی به ازدواج و فرزندآوری ایشان نمی‌رود از این قاعده نیز مستثنی شده و می توانند بدون آنکه به تبرج و فخرفروشی روی آورند، پا را از محدوده پوشش عرف نیز فراتر نهاده و لباسهای خود را به میزان دلخواه خود کنار بگذارند، اگرچه رعایت نوع و محدوده پوشش عرفی، برایشان بهتر است: «وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لَا یَرْجُونَ نِکَاحًا فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ وَأَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(نور/۶۰) زنان یائسه و زنانی که امید به نکاح و فرزندآوری ندارند، ایرادی بر آنان نیست که لباسهای خود را کنار بگذارند، بشرط اینکه قصد خودنمایی و خودآراییِ غیرعرفی در برابر نامحرمان نداشته باشند؛ و در همه‌حال، خودداری از اعمالی که باعث زحمت و ناآرامی آنان شود برای خودشان بهتر است؛ و خداوند شنوا و داناست.

با نگاهی به تاریخ معلوم می‌شود افراد هر کشور، جامعه، شهر، روستا، قبیله و منطقه‌ای، بر اساس سنتها و فرهنگ بومی و اقلیمی خود، بسته به سن، جایگاه، اعتقاد، توان و سلیقه‌های مختلفی که هر یک از آن برخوردارند، نوع و محدوده‌ای از پوشش را بر می‌گزینند که در دوره‌های زمانی گوناگون، عموما توسط خود مردم و انتخاب خودشان، دچار تغییرات تدریجی و حتی تحولات شگرف شده است. و در جایی نمی بینیم که قرآن و آموزه های وحیانی، مجازاتی را برای تخطی از نوع یا محدوده ای از پوشش تعیین کرده باشند و حکومت دینی در زمان حکمرانی پیامبر(ص) و امام علی(ع)، دخالت مستقیمی در این موضوع داشته باشد و توان مملکت و نیروهای آن را صرف مواجهه با این امر نماید.

اگرچه در عموم زمانها، مردم از محدوده‌هایی در پوشش تجاوز نکرده و عقل عرفی، به رعایت حداقل‌هایی در فضاهای عمومی پایبند بوده است اما برای حفظ نظم اجتماعی، قانون نیز می تواند بنابر خواست و انتخاب اکثریت، حداقل‌هایی از پوشش را برای مکانهایی که آن هم به خواست و انتخاب اکثریت مشخص می‌گردد، تعیین نماید و بر اجرای آن نظارتی قانونمند و با لحاظ آداب امر به معروف و نهی از منکر داشته باشد. البته مقصود از قانون نیز، قوانینی است که مورد پسند و حمایت اکثریت یک جامعه باشد، وگرنه هر قانونی، قانون درست تلقی نشده و آنچه نه از اصول اساسی شریعت بوده و نه اجباری از مدنیت را در خود داشته باشد و عموم مردم از انجام آن سر باز زده و ناپسند خویش بشمار آوردند، قانون بشمار نیامده و زور و اجبار به حساب می آید و محکوم به ناکارآیی و شکست است.

شهید مطهری(ره) پوشش را امری در قالب منطقه الفراغ اجتماعی می‌داند و به انتخاب آزادانه عرف نسبت می‌دهد: «تصور عامه مردم ما درباره امر به معروف این است که به بند کفش و دکمه لباس و موی سر و دوخت جامه مردم ایراد بگیریم، در صورتی که اینها منطقه آزادی مردم است.»(یادداشت‌ها، ج1، حرف الف، صص250)؛ «ما نباید به نام امر به معروف و نهی از منکر، در ترخیصات مردم دست درازی کنیم و به بند کفش و دکمه لباس و موی سر و دوخت جامه مردم ایراد بگیریم.»(یادداشت‏ها، ج‏۱۰، ص۲۴۲)

اساسا بحث در نوع و حدود پوشش، موضوعی نیست که به عنوان یک مسأله و یا معضل طرح و پیگیری شود، چراکه بالاخره اعضای هر جامعه‌ای جامه‌ای به اقتضای زمانه، فرهنگ، اقتصاد، توان، نیازها و سلیقه‌های خویش برمی‌گزینند.

مشاهدات تاریخی از صدر اسلام تاکنون نیز، مبین این مطلب است که پیامبر اکرم(ص) ملبس به پوشش زمانۀ خود بود. حتی پوشش امیرالمومنین(ع) با پیامبر(ص) متفاوت بوده و ایشان همچون عموم مردم زمان خودشان لباس می پوشیدند. پوشش در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نیز تفاوتی فاحش و اساسی با زمان امام علی(ع) داشت و این تفاوتها در زمانه هر یک از امامان علیهم السلام ادامه یافت و در قرنهای متمادی دچار تغییرات فراوان در نوع و محدوده پوشش زنان و مردان هر قوم و منطقه شد.

در روایت است که فردی به امام صادق(ع) از تفاوت لباسشان با لباس امام علی(ع) ایراد گرفت، حضرت(ع) در پاسخ فرمودند: «إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی‌طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ کَانَ یَلْبَسُ ذَلِکَ فِی زَمَانٍ لاَ یُنْکَرُ وَ لَوْ لَبِسَ مِثْلَ ذَلِکَ اَلْیَوْمَ لَشُهِرَ بِهِ» به‌راستى که على بن ابى طالب علیه السّلام در زمانه خود، لباسى مى‌پوشید که عرف بود و منکر محسوب نمى‌شد و اگر آن لباس‌ها را در این دوران مى‌پوشید، به آن شُهره مى‌شد و منکر به حساب می‌آمد.(الکافی، ج۶، ص۴۴۴)

و به فرموده آن حضرت(ع): «خَیْرُ لِبَاسِ کُلِّ زَمَانٍ لِبَاسُ أَهْلِهِ» بهترین لباس هر زمانى، لباس مردم آن زمان است.(وسائل الشیعه، ج۵، ص۸)؛ که «الشُّهرَةُ خَیرُها و شَرُّها فی النارِ» لباس خلاف عرف، خوب و بدش در آتش است.(کافی، ج6، ص445، ح3)

بنابراین، اصرار به نوع و شکل و حدود پوشش مردم عهدهای قدیم بر مردم این زمان، همانقدر پلید و ناپسند و نشدنی است که اصرار به تغییر و تبدیل نوع زندگی انسانهای معاصر به انسانهای اعصار گذشته!

کدام زن و مرد عاقل معاصر، می خواهد یا می تواند مانند زنان و مردان هخامنشی و ساسانی و پارتی و حتی قجری، بپوشد و بگوید و زیست مادی و معنوی داشته باشد؛ جز آن رسوم و باورها که یا مورد پسند بوده و یا کارکرد خود را در میان عرف غالب هر زمان، حفظ کرده باشند.

فرقی هم نمی کند که بطور مثال، یک پوشش در فلان دوره از حیات اقوام، چه مواهب یا معایبی را داشته است، همینکه مورد پسند و انتخاب انسانهای این عصر قرار نگیرد، غیر عرفی بوده و قطعا از مظاهر تبرج و شهرت مذموم است.

در گستره آیات و روایات و در میان متون تربیتی و اخلاقی علمای دین، آن میزان که به رعایت اصول رابطه و نگاه پرداخته شده است، نوع و محدوده پوشش مورد توجه نبوده است؛ چراکه همواره تاکید بر این اصل بوده که هر فرد، به جای محدود ساختن دیگران، خود باید مراقب چیزهایی باشد که امکان حفاظت از آنها وجود دارد و به اصطلاح عامه: «در دیزی باز است، حیای گربه کجا رفته»!

در قرآن حکیم آمده است: «قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ... وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ»(نور/30و31) به مردان و زنان مومن بگو که چشمهای خود را از نگاه به نامحرمان فروگیرند.

رسول اکرم(ص) فرمودند که خداوند می‌فرماید: «یابن آدم… و اِنْ نازَعَک بَصرُکَ الى بعضِ مَا حَرمَتْ علیک فقد اَعنتُکَ عَلیهِ بطبقتین فاطبق» فرزند آدم! اگر چشمت بخواهد تو را به نگاه حرام بکشاند من دو پلک در اختیار تو قرار داده‌ام، پس آنها را فرو بند.(اصول کافی، ج8، ص219)

چشم، پلکی دارد که پوشاننده ای سبک، قوی، همیشه‌همراه و کاربردی است. پلک، ماسک قلب و روان آدمی است در برابر ویروس نگاه ناپاک. چشم را امکانی است که بر گوش و بینی نیست. یعنی با پایین انداختن نگاه یا به‌هم آوردن پلکها می شود از دیدن مستقیم و عمیق و نگاه کردن ناپاک و متجاوزانه مصون و محفوظ ماند، اما قوه بویایی و شنوایی را چنین ابزار مفید و موثری برای در امان ماندن از انواع بو و صدا نیست.

در مکانهای عمومی و فضاهای بسته می توان به نحوی قدم بر داشت و قرار گرفت که به اندازه عبور و مرور و حضور بدون خیره شدن به نوع و میزان پوشش دیگران، مکان و زمان را طی کرد؛ می توان در مواجهه با نامحرمان، سر را پایین انداخت و نگاه ویرانگر را دزدید، اما نمی شود از بوی نامناسب و صداهای آزار دهنده، خود را به درستی محافظت نمود.

محیط بسته و باز منزل هر شخص برای هر نوع پوشش و رفتار، فضای آزاد وی به حساب آمده و چشم انداختن به حریم اشخاص، عملی غیر شرعی، غیر اخلاقی و غیر قانونی است و چهاردیواری منزل مسکونی هرکس، حریم خصوصی اوست و هیچ کس حق هیچگونه تعرضی به آن ندارد. اما چهاردیواری تا جایی اختیاری است که منطقا افعال صورت گرفته در خانه فرد، مزاحمتی برای دیگران ایجاد نکند، یعنی بطور مثال، صدا و بو در آن محبوس بوده و از دیوار و در و پنجره بیرون نزند و وارد حریم و چهاردیواری دیگران نشود؛ آن صداها و بوهای ناخوشایندی که از خانه یا اتاق و فضای اختصاصی فردی، به خانه یا اتاق و فضای اختصاصی فرد دیگری رسوخ نماید، دیگر به هیچ عنوان صحیح و قابل دفاع نمی باشند. همچنین آنکه در فضای عمومی، با صدای ضبط ماشین یا گوشی و... و نیز دود سیگار و سایر بوهای ناخوشایند، موجبات ناآرامی و آزار دیگران را فراهم سازد، به اعمالی ناپسند دست زده است که باید مورد نهی قرار گیرد. چون اگرچه می‌توان بر توسن چشم، افسار پلک زد و آن را از چهار نعل رفتن در مسیر نگاه بازداشت، اما چگونه می‌توان بر بینی و گوش، حفاظی زد که از یورش شنیدنی‌ها و بوییدنی‌های اعصاب‌خرد کن و حتی آسیب‌زننده محفوظ بمانند!

آنانکه معتقدند، هرکه خود را آنگونه که مدنظر ایشان است نپوشانده، پس باید از هرگونه تعرضی ناراحت نباشد، چراکه «هر آنچه دیده بیند دل کند یاد» و چیزی که مورد طلب چشم قرار می گیرد نیز، باید به هر طریقی حاصل شود، وضع‌کننده قانونی هستند که به هر بوییدنی و شنیدنی نیز به مراتب اولاتر قابل تعمیم است.

زیرا اگر بر چشمی که می تواند به وسیله پلک پوشانده شود، حرجی نباشد که بر آنچه نگاه انداخته و خواسته به هر روشی دست یابد، پس به‌خاطر میل به بوی غذاهای خانه‌ها و رستوران‌ها و شیرینی‌فروشی‌ها و... و صداهای زیبایی که از منازل و فضاهای آموزشی و... به بیرون درز پیدا می کند، یا عطر خوراکی دلپذیر در دست یک رهگذر و نوای دلپسند کلامی که از عابری شنیده می‌شود، حق بهرمندی بی‌قید و شرط از داشته‌های دیگران، به نسبت شدیدتر و عمیق‌تری بر بینی و گوشی که هیچ حفاظی ندارند، وجود خواهد داشت!

ضمن آنکه ترویج این نوع باورهای سست می تواند کار را به جایی برساند که هر فرد به خود این اجازه را بدهد که هرچه دید و دلش خواست را با هر راه و روشی به چنگ آورد. به طور مثال وقتی گوشی همراهی را در دست کسی دید، آن را به چشم‌برهم‌زدنی برباید، یا ماشینی را به زور از مالکش گرفته و تصاحب کند، یا انگشتری را از دست صاحبش بیرون بکشد و...؛ چرا؟ چون آنها می‌بایست موبایل، ماشین، انگشتر و یا هرچیز دیگری که می تواند برای دیگران جذاب و خواستنی باشد را یا با خود بیرون نمی‌آوردند و یا آنها را در زیر پوشاننده‌ای ستبر و سرتاسری کاملا پنهان می‌نمودند، تا افراد بی‌اختیار و سست‌عنصر، چونان طفل صغیری که هرچه می بیند می خواهد، عمل نکنند و داشته‌های اعضای یک جامعه، با این راهکار عجیب و سخیف، حفظ شود!

که صد البته هیچ عقل سلیمی نه تنها این موضوع را تایید نمی نماید، بلکه اینگونه استدلالات را از پایه، مغالطه‌آمیز، نامربوط و نادرست می‌شمارد.

شهید مطهری(ره) در اینباره می‌گوید: «بعضی در حد افراط، قدرت را تحقیر کرده اند و اساسا کمال انسان را در ضعف او دانسته اند. از نظر اینها انسان کامل یعنی انسانی که قدرت ندارد، زیرا اگر قدرت داشته باشد تجاوز می کند. سعدی خودمان در یک رُباعی چنین اشتباه بزرگی کرده است، می گوید:

من آن مورم که در پایم بمالند، نه زنبورم که از نیشم بنالند

می گوید من آن مورچه ای هستم که زیر پا لگدم می کنند، زنبور نیستم که نیش بزنم و از نیشم ناله کنند.

کجا خود شکر این نعمت گزارم، که زور مردم آزاری ندارم

نه آقای سعدی! مگر امر دایر است که انسان یا باید مور باشد و یا زنبور که می گویی من از میان مور بودن یا زنبور بودن، مور بودن را انتخاب می کنم؟ تو نه مور باش که زیر دست و پا له شوی و نه زنبور باش که به کسی نیش بزنی. سعدی این طور باید می گفت:

نه آن مورم که در پایم بمالند، نه زنبورم که از نیشم بنالند

چگونه شکر این نعمت گزارم، که دارم زور و آزاری ندارم

اگر آدم زور داشته باشد و آزاری نداشته باشد، جای شکر دارد و الاّ اگر زور نداشته باشد و آزار هم نداشته باشد، مثل این می شود که شاخ ندارد و شاخ هم نمی زند. اگر شاخ داشتی و شاخ نزدی، آن وقت هنر کرده ای.

سعدی در جای دیگر می گوید:

بدیدم عابدی در کوهساری، قناعت کرده از دنیا به غاری

چرا گفتم به شهر اندر نیایی، که باری، بند از دل برگشایی

عابدی را که به کوهی پناه برده و آنجا مشغول عبادت است، توصیف و تمجید می کند. می گوید: من به او گفتم که تو چرا به شهر نمی آیی که به مردم خدمت کنی؟ عابد یک عذری می آورد. سعدی هم سکوت می کند، مثل اینکه عذر عابد را قبول کرده است. می گوید:

بگفت آنجا پری‌رویان نغزند، چو گِل بسیار شد پیلان بلغزند

پری‌رویان نغز در شهر هستند؛ اگر چشمم به آنها بیفتد، اختیار خودم را ندارم و نمی‌توانم خودم را ضبط کنم، آمده ام خودم را در دامن غار حبس کرده ام. ماشاء اللّه به این کمال! آدم برود خودش را یک جا حبس کند که به کمال برسد؟ این که کمال نشد. آقای سعدی! قرآن احسن القصص را برای شما نقل کرده است. احسن القصص قرآن داستان یوسف(ع) است. داستان یوسف داستان إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ است؛ یعنی قرآن می گوید: تو هم یوسف باش. تمام امکانات و شرایط برای کامجویی فراهم شده و حتی راه فرار بسته است ولی در عین حال، عفت خود را حفظ می کند و درهای بسته را به روی خود باز می کند... بنابراین، کمال انسان در ضعف انسان نیست، گرچه گاهی در ادبیات ما از این نوع حرفها دیده می شود که کمال انسان را در ضعف انسان معرفی می کنند. حتی باباطاهر در یکی از اشعار خودش همین را می گوید:

ز دست دیده و دل هر دو فریاد، هرآنچه دیده بیند دل کند یاد

تا اینجا درست است، ولی بعد می‌گوید:

بسازم خنجری نیشش ز فولاد، زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

هرچه می بینم، دلم می خواهد. برای اینکه دل را راحت کنم، یک خنجر می خواهم که با آن خود را کور کنم تا دلم راحت شود. خوب، یک چیزهایی را هم می شنوی و باز دلت می خواهد. پس یک خنجر هم باید در گوشهایت فرو کنی! اخته هم که قطعاً باید بشوی تا خودت را راحتِ راحت کرده باشی! بعد می شوی شیر بی دم و سر و اِشکمی که مولوی در مثنوی نقل می کند:

شیر بی دُمّ و سر و اِشکم که دید، اینچنین شیری خدا کِی آفرید!

عجب انسان کاملی باباطاهر درست کرده! انسان کامل باباطاهر، دیگر خیلی عالی می شود! انسانی که نه دست دارد، نه پا دارد، نه چشم دارد، نه گوش دارد و هیچ چیز دیگری هم ندارد!

متأسفانه ما از این نوع دستورالعمل ها و اخلاقهای ضعیف‌پرور و دنی‌پرور در گوشه و کنار خودمان زیاد داریم.»(مجموعه آثار، ج23، صص173-175)

بنابراین انسان موجود ضعیف، بی اختیار و بی دفاعی نیست که قدرت مقابله با تهدیدات مادی و معنوی در او تعبیه نشده باشد و راه حل گذار از امور هوسناک، صرفا حذف صورت مساله و محدود و محصور کردن علل ایجاد هوس نیست، بلکه مهمترین بخشِ کنترل غرایض و غلبه بر هوس‌های نامشروع، بر عهده عقل و تدبیر انسان نهاده شده است.

آدمی می تواند از پلک برای نگاه حرام نکردن، از لب برای سخن زشت و نادرست و نابجا نگفتن، و از عقل و اختیار برای اعمال ناپاک، دست‌اندازی نامشروع و رابطه غیر ضرور نداشتن بهره ببرد و اینگونه هم موجب تضییع حقوق و سلب آزادی شخصی دیگران نشود و هم فاتح شجاع و قدرتمند نفس و هوس خویش باشد.

رسول اکرم(ص) می فرمایند: «أشجَعُ النّاسِ مَن غَلَبَ هَواهُ» شجاعترین مردم، کسى است که بر نفس و هوس خود چیره آید.(معانی الأخبار: 1/195) و سلیمان نبی(ع) فرمودند: «إنّ الغالِبَ لِهَواهُ أشَدُّ مِن الّذی یَفتَحُ المَدینَةَ وَحدَهُ» کسى که بر نفس و هوس خود پیروز شود، نیرومندتر از کسى است که به تنهایى شهرى را فتح کند.(تنبیه الخواطر: 1/60)

در طول تاریخ همواره جنس مونث، بیش از جنس مذکر به نوع و رنگ پوشیدنی‌هایش اهمیت می‌داده، چراکه اقتضای خلقت او توأم با لطافت و زیبایی دوستی و هنرنمایی بیشتر است و او را بیش از پیش شاد و سرزنده نگاه می دارد. تاکید قرآن بر بهتر بودن التزام به پوشش عرفی، وجوب عدم تبرج و انگشت‌نمایی و زینت و آرایش غیرعرفی، حفظ اصول رابطه، پرهیز از روابط غیر ضرور با نامحرم، توجه به مسئولیت جنسی و عاطفی، در کنار امر به نگاه ننمودن به نامحرمان، موضوعاتی است که اگر درست و دقیق تبیین شوند، نه تنها بسیاری از مشکلات موجود در سبک زندگی امروز را مرتفع می‌نمایند، بلکه به زنان و مردان آزادی‌های آرامبخش و دلخواهی در محدوده شرع زمان‌شناس می‌دهند، و لباس‌ها در فرهنگ و عرف هر زمان و مکان، نمود و بروز می‌یابند؛ تا جایی که نوک پیکان امر و نهی از پوشش جسم زن و مرد، به پوشش چشم مونث و مذکر چرخانده شده و الزامات حجاب، جای خود را به الزامات نگاه و رابطه می‌سپارند.

البته نه آنطور که حاکمیت، خود را ملزم سازد که عملا به حوزه روابط و نگاه افراد، ورود کند، هرگز! بلکه وظیفه حکومت خوب، تبیین و روشنگری و راهنمایی و بسترسازی مناسب برای مدیریت و رعایت اینگونه اعمال توسط خود مردم است، نه مواجهه قهری با افراد بالاتر از سن قانونی که خود، عاقل و بالغ‌اند. برخورد قضایی و انتظامی در اموری از این دست، تنها در زمانی به عهده حاکمیت است که فرد یا افرادی به امداد و حمایت آنان نیاز داشته باشند، ولاغیر!

برخی از مواردی که به صورت کلی می توان در فلسفه رعایت اصول رابطه و نگاه عنوان کرد عبارتند از: آزادی عمل در انتخاب نوع و حدود پوشش، جلوگیری از به وجود آمدن مقایسه‌های آزاردهنده، آرامش روانی، تقویت نوع دوستی، افزایش مسئولیت پذیری، حفظ ارزش و بالا بردن سطح احترام به عقاید و انتخابها و آزادی های فردی، استحکام پیوندهای دوستی و خانوادگی، استواری اجتماع در زیست مختلط.

اختلاط امری است که بصورتی گسترده و فزاینده، زندگی امروز بشر را در همه ابعاد فرا گرفته است و گزیر و گریزی از آن نیست. امری که در زندگی آپارتمان‌نشینی، خیابانها، مراکز خدمات و خرید، و... مشهود است و غیر قابل انکار بوده و بعید به نظر می‌رسد قابل تغییر باشد.

اگر در روزگاری بر دربهای خانه‌ها، کوبه‌های زنانه و مردانه بود برای تشخیص جنسیت فرد پشت در، و منزل‌ها از دالان‌ها و اندرونی و بیرونی و حیاط پشتی و جلویی برخوردار، امروز وقتی درب ورودی آپارتمانهای عموم مردم گشوده می‌شود تا انتهای آشپزخانه هویداست و دیوارها چنان نازک است که همسایه‌ها را از کوچکترین حرکات و سخنان یکدیگر آگاه می‌سازد، بگونه‌ای که غلو نیست اگر گفته شود اکثریت مردم در یک زندگی اشتراکی شدید و تنگاتنگ بسر می‌برند.

امروزه و با این مدل از زیست اجتناب‌ناپذیر اجتماعی، نگاه مبتنی بر اجبار در تفکیک، دیوارکشی و جداسازی، نه تنها جواب نمی‌دهد، بلکه الزام به آن، شدنی نیز بنظر نمی‌رسد و قطعا تقابل و تنش و نتایج عکس ببار می‌آورد.

به‌جای دمیدن بر شیپور تفکیک، باید به استفاده از تفکرات نو، تکنیک‌های جدید و تکنولوژی‌های اجتماعی تازه برای مدیریت اختلاط روی آورد و آن را اصول‌مند، قانون‌مدار و انتخاب‌محور نمود؛ که این مهم نیز با تکیه بر تبیین، گفتگو، احترام به عقل و شعور انسانها، احترام به حریم و انتخاب دیگران، تبیین اصول رابطه و نگاه، تساهل، نوگرایی، فرهنگ نمودن بیان محترمانه نیازها و خواسته‌ها، مسئولیت‌پذیری، پایبندی به عهدها و توافقات، اتخاذ تصمیمات زمان‌شناسانه، واقع‌بینانه و کاربردی بر مبنای فقه پویا و نیز خواست و همراهی عمومی مردم امکان‌پذیر خواهد بود.

مردان و زنان باحیا و عفیف، آزادند هرگونه که می پسندند بپوشند اما با در نظر داشتن عرف هر مکان و زمان؛ و آزادند هرگونه که می پسندند رابطه داشته باشند اما با در نظر داشتن مسئولیت جنسی و عاطفی و تعیین تکلیف و توافق واضح در خصوص حدود و قیود آن با مخاطبان خویش.

با این تعریف دیگر، شخصی که بر مبنای یک فتوا، باور و دیدگاه مشروع و معقول، نوع و حدود پوشش خود را بر اساس عرف هر مکان و زمان رعایت می نماید، نه تنها کافر و منحرف و خلافکار و ویروس نیست، بلکه او با پایبندی به این قاعده مبتنی بر وحی، انسان مومن شایسته‌ای است که خود را همواره در محضر خداوند خویش می بیند و از چیزی که موجب نارضایتی پروردگار اوست، اجتناب می نماید.

از این منظر، بدنها به مثابه ویروسها نیستند که باید به ماسک حجاب و تعریفی خاص از پوشش، محبوس و محدود گردند. بلکه این نگاههای پلید نیرو گرفته از نفوس ناپاک و قلبهای بیمارند که ویروس‌هایی به مراتب خطرناک تر از کرونا به شمار می آیند. اما صاحبان اندیشه و خرد، با قدرت گرفتن از قلوب با حیا و عفیف، با ماسک پلک و محدود ساختن نگاه، چشمها را از نفوذ کرونای چشم‌چرانی و نگاه هیز، محفوظ می‌نمایند تا از بیماری‌های وخیم روح و قلب و عواقب شوم آن، مصون بمانند.

در این نگرش، «حیا و عفاف» مقوله ای جنسیت زده نبوده و معطوف به مساله‌ای خاص نمی‌گردد، بلکه همه امور اخلاقی و دینی را شامل می‌شود؛ اموری که به مراتب از اهمیت بسیار بیشتری نسبت به نوع و میزان پوشش بانوان برخوردار هستند؛ اموری که همه ابعاد زندگی مادی و معنویِ فردی و اجتماعی مردمان و حاکمان و مسئولان را در بر گرفته و بر افکار و اعمال ایشان سایه می‌اندازد.

امام علی(ع) می‌فرمایند: «مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ؛ لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ.» اجر و پاداش مجاهد شهید راه خدا، بیشتر از کسى نیست که قدرت بر گناه و ظلم دارد اما عفاف می‌ورزد و خویشتن‏دارى مى‏‌کند، این فرد عفیف و خویشتن‏‌دار نزدیک است که فرشته‌‏اى از فرشتگان خدا شود.(نهج‌البلاغه، حکمت474)



لینک این مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/392