زلزله، زمانی است برای بازگشت به فطرت؛ برای تلنگر به لوامه و تسلط بر اماره؛ برای غنیمت شمردن فرصتهای طلایی عمر جهت ساختوساز عمارت سعادت جاودان... «ادامه مطلب»...
زنگ زلزله
زلزله، زنگ بیداری است.
زلزله، زنگ هشدار زمین است برای هشیاری؛
زلزله، زنگ زنگار زدایی است از ذات عزیز زانو زده در درگاه نفس ذلیل و پهلو گرفته بر پیشگاه پست نفوس پلید.
زلزله، زنگ زیبندگی به زینت حیاست؛ زنگ دقیقتر دیدن خود در محضر قادر مقتدر.
زلزله، وقت برخاستن از میان فروبستگی چشم دل؛ وقت دست کشیدن از آرمیدن بر بستر جهالت؛ وقت نو شدن و از نو نوشتن مشق زندگی و بندگی.
زلزله، زبان تیز اما زیبای زایش است در بطن ریزش.
زلزله، خنیاگر پرخروشِ خاموشی است که یکباره بر ناقوس مرگ می کوبد، بر منارههای لرزهها بانگ رحیل سر می دهد، بر کرانه ها و کناره ها ضرب پر زور موت می زند، تا بر سفره پر موهبت بیداری، بیدارها را گِرد آورد.
تنه می زند به تن ها و ولوله می افکند در دلها، تکانههای زمین که فریاد می کشد بر یادها، ناتوانی بسیار آدمی را.
چه در خواب رفتهها بیدار میکند و چه خوابیدهها هشیار میسازد این زلزالِ زخمزنِ زلالساز.
چه ویرانهها که نمیسازد برای وادار نمودن به آبادانی، و چه جانها که نمیستاند برای فراخواندنِ امانیافتگان به سوی جانان جهان.
چه خُرّمیها خراب میکند تا به خاطرها اندازد سستی سرای ناسوت و خفت خانه خاک را.
چه چیزها که بر باد نمیدهد تا در نظرگاه ذهن نازکبین نشاند، ناچیزی بشر چپیده در غار غفلت را.
زلزله، زرنگها را زاویه بر می گیرد با حق؛ و شیطان را زا به راه می کند و پریشان و ناامید از زبانه کشیدن ناحقیها.
زلزله، زمانی است برای بازگشت به فطرت؛ برای تلنگر به لوامه و تسلط بر اماره؛ برای غنیمت شمردن فرصتهای طلایی عمر جهت ساختوساز عمارت سعادت جاودان.
زلزله، زمان یادآوری است؛ یادآوری کوتاهیهای ما در ساختن سرای پر شوکت عبودیت و انسانیت، در بافتن تار و پود قالی ذیقیمت محبت و خدمت، در دریافتن درست و دمادم دُرّ و گوهر حق و حقیقت.
یادآوریِ اینکه بشتاب، بجنب، جنبشگر جنبندۀ جنبندگان، در پس جنبشی نابهنگام، جان و جهانت را به نخجیری خطیر و جانگیر فرا میخواند و شاید اینبار را درنگ دگربار نیست، مجال تکرار نیست، و فرصت تمام شد، تمام!
لینک این مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/386