هویت و انتخاب
هویت تو، اصالت توست و هر کس در انتخابی که می کند، اصالت می یابد؛ پس هویت تو، انتخاب توست... ادامه مطلب...

هویت تو، انتخاب توست

هویت تو، اصالت توست و هر کس در انتخابی که می کند، اصالت می یابد؛ پس هویت تو، انتخاب توست. 
تو در آنچه انتخاب می کنی، رشد می کنی و اصالت می یابی.
اهالی حکمت و بصیرت بر این عقیده اند، تولد انسان، درست در همان روز و لحظه ای است که انتخابگری را می آموزد و هرچه انتخابهایش بزرگتر شوند، در حقیقت اوست که بزرگتر شده است. بزرگتر شدن ظرف، بزرگتر شدن مظروف را هم در پی دارد. پس آنگاه که چشمت به حقیقت عالم اشیاء، گشوده گردید، انتخابت عالم ماوراست و اینسان، تو نیز بزرگتر شده ای.
خیلی ها، شناسنامه شان قدیمی تر می شود اما خودشان همچنان کودک باقی می مانند. کودکانه به عالم و آدم می نگرند و به جای آنکه دنیا را بازی ببینند، از دنیا، بازی می خورند و سرگرم گرماگرم اغواگر شیء می گردند و از شهود حق و حقیقت، محروم و ناتوان!
اصیل، اصل را می بیند و طفل، مشغول فرع می گردد.
طفل، اصالتش به انتخابگری های کودکانه است و نگاهش به خاک و خون.
طفل، هویتش ملیتش است و قبیله و خاندان و خانواده.
طفل، شناسنامه اش مرز است و مادر و پدر.
طفل است آنکه به دیگران اجازه می دهد تا برایش انتخاب کنند. طفل است آنکه به خود اجازه می دهد تا برای دیگران انتخاب کند.
از آب و گل درآمده کسی است که آکاهی یافته، تلاش می کند تا شناخت پیدا کند، پندار می داند که چیست و پیمودن می داند که چگونه است.
آنکه از آب و گل و خون و تعلقات طفولیت خارج شده، بخوبی دریافته که ریشه، روح مطهری است که از خالق به مخلوق دمیده شده، فطرت با عظمتی است که رب در وجود مربوب نهاده، نه آب متعفنی که به بطنی ریخته شده و نه خطوطی که یک وجب این طرفتر و آنطرفتر را نامی قراردادی است.
چه آنکه خود را قیم دیگران می بیند و چه آنکه نیازمند قیم است، هر دو طفل اند و جاهل!
عاقلان به خوبی می دانند که انسان به انتخابش انسان است و اساسا این انتخابگری است که اصالت ساز و هویت آفرین است.
تا نیازمند تقلیدی، یعنی طفلی هستی که در مسیر ساخت اصالت و هویت خویش گام برنداشته ای. به هر میزان و در هر چیز که مقلد بودن را ناچاری، یعنی به همان اندازه خبر از اصالت خود و حقیقت حق نداری و به همان اندازه، بی هویتی!
شکی نیست که برای بزرگ شدن باید کودکی کرد، باید تاتی تاتی آموخت تا راه رفتن بلد شد، اما این کودکی تا کجا و تا چه زمان رواست؟
آیا شایسته است تارهای موی سپیدت ببینی و همچنان مقلد کور باقی بمانی؟
آیا زیبنده است چین به پیشانی داشته باشی و قطعه های افکار و اندیشه هایت را با کوششی پیوسته و تلاشی شایسته، خود به دست خویش و انتخابی آگاهانه نچیده باشی؟
آیا قابل دفاع است که در عنفوان توان، دینت اقلیمی باشد و باورت خانوادگی؟
مگر نه آنکه مولای موحدان فرمود که ارزش هر کس به ارزش انتخاب اوست؟ مگر نه آنکه حضرت احدیت، کرامت و بزرگواری هر فرد را در میزان قوّت او در فهم و عمل به حقایق حقه، عنوان ننمود؟
حقیقتا چقدر از خودمان پرسیده ایم که این کودکی و طفولیت تا کی و کجا؟ کدام پیامبر و کتاب قرار است بر ما نازل شود تا از کودنی و کودکی خارج شویم و به جای اسیر خواستن خود در هزل و سراب شرافت خون و خاک، به فضل عزت بی حساب آگاهی و انتخاب نائل آییم؟
آنانکه با جعل خاک و خون به جای خدا، سعی در پنهان نمودن حقیقت ماجرا داشته و دارند، همانهایند که از بیداری می ترسند و از بیداران به شدت واهمه دارند.
همانها که می کوشند وابسته و ترسو نگاه دارند تا مبادا سوسوی شریف شناخت، سیلاب به کاخ پوشالی و شیطانی شان بیندازد و بانگ رحیلشان را طنین انداز سازد.
همانها که خود و اسلاف همفکرشان، تکیه بر جهل جماعت زدند و جاهل مقلد ساختند و جهال تقلیدمدار پروراندند.
نه آنکه خاک و خون را حق حرمت و حراستی نیست، نه!
بلکه سخن این است که اصالت و شرافتی نیست در آنچه برای هیچ کس نماند و نخواهد ماند.
باقی، حق است و هرچه چشم انسان به حقیقت اشیاء باز و بازتر شود، عمیقا خواهد فهمید که اساس زایش و زیست انسان در این جهان، به انتخاب ها و آزادی در انتخابگری، ارزش و معنا می یابد؛ اما هرچه انتخابها، بیشتر و بهتر رنگ و بوی خدایی به خود بگیرد، آدمی را به ریشه نزدیکتر و پیوسته تر می سازد، انسان را اصیلتر و ماناتر می نماید و هویتی عمیق، والا و ماندگار می بخشد.
زیست عفیفانه و سبک زندگی پاک و الهی، تا انتخابگرانه و آزادانه نباشد، هیچ ارج و اجری ندارد و هرگونه تلاش برای واداده نمودن یا وادادگی ذهن و فکر از انتخابگری، کوششی پلید و ناحق است که از انسانها، موجوداتی پوچ، بی ریشه و بی هویت می سازد که بی شک، دیر یا زود، صید شیادان می گردند. یا به نیرنگی، رنگ می بازند و یا به حرف و فعل ناهماهنگی، جنگ!
طفل، شیرین است و طفولیت به مذاق خیلی ها شیرین می آید؛ روزی که شیرینی فریبنده زیستن در میان اطفال جاهل مقلد نفس و نفوس، جایش را به حلاوت حیات در میان از آب و گل درآمده های متکثر در انتخابهای غیر متجاوزانه ببخشد، عید حقیقی انسان و انسانیت و عبودیت است.

شناسنامه تو، انتخاب توست، انتخاب تو، اصالت توست، و اصالت تو هویت توست؛ تا دیر نشده خودت را از زندان تن رها کن تا به چشم حقیقت بین خویش ببینی، عمر بر باد رفته در حصار نحس خون و خاک را. تا ببینی وطنت را به وسعت جهان و خاندانت را به بینهایت جهان آفرین؛  آزادانه، آگاهانه و انتخابگرانه انتخاب کن او را، تا ببینی اصالت تو نیست جز اویی که از اویی، و هویت تو نیست جز هو!


لینک این مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/383