تنها خردمندانند که خدای خویش را هماره بر خود حی و حاضر می بینند و از هرچه جز رضایت و خشنودی او پرهیز می نمایند. تنها اهالی تفکر و تدبرند که می دانند زیست عفیفانه یعنی زندگی و بندگی بر مدار شاخصی خدا و خِردپسند... ادامه مطلب...
حُسن خِرد
قلب، پایه و اساس خیر و شر است. چنانچه به پاکی گراید، خانۀ نور میشود و اگر رو به سوی ناپاکی نهد، ویرانه ظلمت!
همه تغییرات در قلب، رخ می دهد و این قلب است که چنانچه نورانی نباشد، بجای تقلا در مسیر حق، حقیقت را قلب و مخدوش و وارونه می کند.
سرچشمه قلب، عقل است و چشمِ دل، تفکر.
از امام حسن(ع) روایت است: التفکُّرُ حَیاةُ قَلبِ البَصیرِ؛ اندیشیدن، مایه به وجود آمدن قلبی بینا و حقیقت بین است. (بحارالانوار: ۷۸ / ۱۱۵ / ۱۱)
آنکه به جای صرف عمر در بی خبری و بی دلی، با عمیق تر شدن در حقایق عالم و اندیشه در حکمت و غایت خلق، دل خویش با صاحبِ دل، یک دله می کند، گام در مسیری سعد نهاده است که نهایتش، جز سعادتی جاودان نخواهد بود.
امام مجتبی(ع) می فرمایند: اُوصیکُم بتَقوَى اللّه وإدامَةِ التَّفَکُّرِ ؛ فإنَّ التَّفَکُّرَ أبو کُلِّ خَیرٍ واُمُّهُ؛ شما را به تقواى الهى و تداوم اندیشه سفارش مى کنم؛ زیرا که اندیشیدن پدر و مادر همه خوبیهاست. (تنبیه الخواطر: ۱ / ۵۲)
یتیمی به از دست دادن والدین نیست؛ یتیمیِ بزرگتر به بی فکری زیستن است! که در بیراه و بی تکیه گاه و بی سرپناه مانده و در به در است آنکه از تفکر، یعنی اندیشیدن در آنچه هست و تدبر، یعنی اندیشیدن در آنچه در پیش روست، خود را محروم و مهجور نموده است.
امام حسن مجتبی(ع) فرمودند: بِالعَقلِ تُدرَکُ الدّارانِ جَمیعا، ومَن حُرِمَ مِنَ العَقلِ حُرِمَهُما جَمیعا؛ با خِرد است که هر دو سرا به دست مى آید و هر که از خِرد محروم باشد، از هر دو سرا محروم شود. (کشف الغمّه: ۲ / ۱۹۷)
تنها اولی الالباب یا همان صاحبان خِردند که قلبشان مامن و ماوای اوست که دوست و همدمی نیکوست و نیکی و نیکان را هواخواهی پی جوست.
تنها خردمندانند که خدای خویش را هماره بر خود حی و حاضر می بینند و از هرچه جز رضایت و خشنودی او پرهیز می نمایند.
تنها اهالی تفکر و تدبرند که می دانند زیست عفیفانه یعنی زندگی و بندگی بر مدار شاخصی خدا و خِردپسند که با بهره مندی از عقلِ حقگرای فارغ از تعصب و نفسانیت، شکل گرفته و همواره در مسیر رشد و نموّی پاک و نمونه است.
تنها اندیشه ورزانند که با قلبی سراسر ایمان و نور، پایبند به ادب بندگی و آداب عبودیت و انسانیت می گردند و مزیّن به حُسن حَسن.
که به فرموده امام حسن(ع): لا أدبَ لِمَن لا عَقْلَ لَهُ؛ آن را که خرد نیست، ادب نیست. (بحارالانوار: ۷۸ / ۱۱۱ / ۶)
تنها عاقلانند که دریافته اند حضورشان در وجود حق و وجودشان در حضور حق، معنا و تجلی یافته است و بی او هیچ اند و هرچه هست اوست؛ پس هرچه هستی بخش به آنان بخشیده است را عاشقانه و خالصانه به راه او و برای او نثار می کنند و در این جاده جلیل جانبخش، مترصد هر فرصت طلایی و در کمین هر عنایت متعالی اند تا خود را پیش محبوب خویش شیرین و شیرین تر کنند و دلبرانه بر سریر قرب و شهود و کرامت و رضایت دلدار ازلی و ابدیِ هماره باقیِ عالم و آدم فانی، تکیه زنند.
که کریم اهلبیت(ع) می فرمایند: یابنَ آدمَ، إنّکَ لم تَزَلْ فی هَدمِ عُمرِکَ مُنذُ سَقَطتَ مِن بَطنِ اُمِّکَ، فَخُذْ مِمّا فی یَدَیکَ لِما بَینَ یَدَیکَ؛ فإنّ المؤمنَ یَتَزوَّدُ، و الکافِرَ یَتَمتَّعُ؛ اى فرزند آدم! تو از همان زمان که از شکم مادرت بیرون افتاده اى، پیوسته در راه ویران کردن خانه حیات و تباه نمودن فرصت عمرت قدم بر مى دارى. پس، از آنچه در دست دارى براى آنچه در پیش دارى بهره برگیر؛ زیرا که مؤمن توشه بر مى دارد و سرمایه هایی مانا و پاینده پیش می فرستد، و کافر و کفرانگر و تباه کننده نعمتها، مشغول بی توجهی و خوشگذرانی و ویرانی و تباه سازی فرصتهای گرانقدر خدمت و محبت و عبودیت و انسانیت است.(بحار الأنوار: ۷۸ / ۱۱۲ /۶)
تنها عالمانِ عاملند که بر لب جوُی زندگی، گذران پرسرعت عُمر را به نظاره نشسته اند و دل بر این گذار بیقرار، نبسته اند و با قلبی سرشار از امیدواری و حُسنِ نظر به بخشنده بخشایشگر بلند مرتبه خود، بلندنظرانه به سَروَری مقام معلای بخشندگان و سُروُر جام محنای بخشندگی، چشمِ دل دوخته اند و از جسم و روح و مادیت و معنویت خویش، سخاوتمندانه، عاشقانه و حتی پیش دستانه انفاق می کنند.
که کریم ابن الکریم(ع) را حرف و عمل کریمانه چنین است: الإعطاءُ قَبلَ السُّؤالِ مِن أکبَرِ السُّؤدُدِ؛ بخشیدن پیش از طلب کردنِ کسى، از بزرگترین سَروَرى است. (بحارالانوار: ۷۸ / ۱۱۳ / ۷)
پس ای عزیز! بکوش تا می توانی، از ناتوانی طفولیت تا ناتوانی کهولت، بینا به دانشی ناب و توانا به داناییِ آداب گردی و بر سمند سواد حقسالار سوار شوی و به راه مقدس راستی و درستی رَوی و سعادت را سند تابناک ابدیتت سازی، که فرصت چو باد میرود و خیلی زود، دیر میشود...
گفتند که چیست پر کشیدن
دریا صفت از قفس رهیدن
گفت این سخن از خزانه غیب،
حُسنِ خِرد از حَسَن شنیدن
لینک این مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/371