مهربانترین واسطه

آنچه در میان مطالب و سخنان گوناگونی که در باب امر به معروف و نهی از منکر عنوان شده تا حدود زیادی مغفول مانده است، طرح موشکافانه آداب انجام این فعل و آگاهی بخشی دقیق از بایدها و نبایدها، زمینه ها، چرایی و چگونگی انجام و مخاطبان اصلی آن است که ما آن را «بایسته های امر به معروف و نهی از منکر» می‌نامیم... «ادامه مطلب»...

 

بایسته های امر به معروف و نهی از منکر

 

سخن از امر به معروف و نهی از منکر، مطلب تازه ای نیست و در این باب، سخنها فراوان گفته و نوشته شده است. اینکه مراتب آن چیست و شرایط آن کدام است؛ اینکه تا چه حد ضرورت دارد و وجوب آن تا کجاست؛ اینکه حتی قیام اباعبدالله الحسین علیه السلام نیز برای ادای این فریضه الهی بوده است: «وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فِی اُمَّهِ جَدِّی، اُرِیدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ» من تنها به انگیزه اصلاح در امّت جدّم بپا خاستم، مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم.(بحار الانوار، ج44، ص329)

اما آنچه به نظر می رسد در این میان تا حدود زیادی مغفول مانده باشد، پایبندی کامل به ادب انجام این فعل و آگاهی دقیق از بایدها و نبایدها، زمینه ها، چرایی و چگونگی انجام و مخاطبان اصلی آن است که ما آن را «بایسته های امر به معروف و نهی از منکر» می‌نامیم.

همانطور که از قدیم گفته اند، ادب، آداب دارد و بدون التزام همه جانبه به تمامی آداب یک عمل، انجام آن بی ادبی و خطاست.

اگرچه به فرموده امیرالمومنین(ع) «المیسور لا یسقط بالمعسور» (در هنگام عدم توانایی انجام کامل عملی، انجام مقداری از آن عمل ساقط نمی شود) و «ما لا یدرک کله لا یترک کله» کاری را که نمی‌توان به شکل کامل انجام داد نباید کلش را ترک کرد) اما در این زمینه چند نکته اساسی مطرح است که الزام به التزام آن وجود دارد:


1) علم قطعی و بی تردید به معروف و منکر باید وجود داشته باشد، یعنی باید مطمئن شد آنچه من به عنوان معروف و منکر باور دارم، مورد نظر همه عالمان و صاحب نظران آن امر بوده و در اصل و حدود و شرایط و... آن، اختلاف نظری وجود نداشته و ترک آن گناهی کبیره تلقی شده و عمل به آن واجب قطعی و بی هیچ بحث و گمانی باشد. پس در عملی که یا گناه کبیره نبوده یا در خصوص رد و تایید آن، بحث های ضد و نقیض و شبهات بسیاری وجود دارد، علم قطعی و بی تردید به آن معروف و منکر وجود نداشته و مبادرت به امر یا نهی از آن، خود جای اشکال است.

امام صادق(ع) می فرمایند: «إِنَّمَا یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ مَنْ کَانَتْ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ عَالِمٌ بِمَا یَأْمُرُ عَالِمٌ بِمَا یَنْهَى عَادِلٌ فِیمَا یَأْمُرُ عَادِلٌ فِیمَا یَنْهَى رَفِیقٌ بِمَا یَأْمُرُ رَفِیقٌ بِمَا یَنْهَى» تنها کسى مى‌‏تواند امر به معروف و نهى از منکر نماید که داراى سه صفت باشد: عالم به معروف و منکر بوده و نسبت به آنچه امر و نهى مى‏‌نماید آگاهی و شناخت دقیق داشته باشد، عادلانه امر و نهى نماید و مرتکب هیچ ظلمی نگردد، با رفق و مدارا و مهربانى امر و نهى کند. (تحف العقول، ص۳۵۸)


2) امر به معروف و نهی از منکر برای حفاظت از سعادت دنیوی و ابدی آدمی و نظارت بر تحقق حقوق و وظایف انسانهاست. برای مراقبت از حدود دین خدا و آنچه سخن، خواست و امر الهی محسوب می شود. برای در امان نگاه داشتن زیست اجتماعی از ظلم، تجاوز، تعدی، انحراف و دیگر رذایل و خطاها. برای حراست از اموری که به زندگی بر مبنای اخلاق انسانی و احکام عبادی در سایه یکتاپرستی و باور به یگانگی آفریدگار عالم و آدم، معنا و ارج می بخشد.

تنها دین نزد خدا اسلام است: «إن الدّین عند الله الاسلام»(آل عمران/ 19) و مهمترین رکن اسلام که همه ادیان و مذاهب و فرق الهی از مسیحیت و یهودیت و اسلام و... را در بر می گیرد، استقرار توحید یا ایمان به یکتایی خداوند است: «و من یعتصم بالله فقد هدی إلی صراط المستقیم... وأعتصموا به حبل الله جمیعا و لا تفرقوا»(آل‌عمران/ 101و103) هر کس به خدا تمسک جُست قطعا به راه راست هدایت شده است... و همگی به ریسمان خدا یعنی کلمۀ توحید چنگ زنید و توحیدِ کلمه داشته و پراکنده و گروه گروه نشوید.

که خداوند رحمان، هر گناه و عمل ناپسندی را جز شرک و کفر به خویش می بخشد: «إن الله لا یغفر أن یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء»(نساء/ 48و116)

از آنچه به اختصار عنوان شد و همچنین آیات و روایات بیشمار مؤیّد آن، دو اصل اساسی استنتاج می شود که همواره باید در استخراج و عنوان احکام دین و وضع و اجرا و پیگیری قوانین مد نظر باشد:

اول اینکه هیچ چیز مهم تر از توحید نیست و هیچ چیز نباید موجب خدشه دار شدن آن شود و پرداختن به هر چیز تا جایی صحیح است که به دوری یا ضدیت با این رکن اساسی نینجامد.

دوم اینکه همه چیز می تواند فدای بقای گرایش به توحید شود و هر چیزی می تواند در راستای بقای این رکن اساسی تخفیف، بدل، یا تعطیلی بیابد.

بر این اساس، انجام مقداری از یک عمل تا جایی جایز است که به ارکان اصلی و هدف نهایی اعمال، لطمه نزند و اساسش را ویران نسازد، وإلا قطعا ترک اندکِ لطمه‌زننده و مفسده‌آفرین بهتر از انجام آن است. یعنی اگر قرار باشد نحوه انجام امر به معروف و نهی از منکر ما، مفاسد شخصی یا اجتماعی به دنبال داشته باشد و فرد یا افراد و جمع یا جوامعی را نه تنها از عمل به معروف، دور و دورتر ساخته بلکه از اخلاق و انسانیت و دین و شریعت، و حتی خدا و توحید، بیزار و جدا نماید، بیگمان اصل عمل ما، خود، منکری کبیره و گناهی نابخشودنی است.


3) آنچه معروف بودن آن به طور قطع، روشن است باید برای همگان به وضوح روشن باشد. یعنی امر به معروف و نهی از منکر زمانی صورت پذیرد که افراد، پس از درک کاملِ خوب یا بد بودن آن عمل، و علی‌رقم اینکه عمیقا به حق و معروف بودن انجام آن، و باطل و منکر بودن ترک آن پی برده اند، اما باز هم از سر لجاجت و محاربه با خدا، در مقابل آن ایستادگی می‌نمایند.

ضمنا همراه با تلاش برای تفهیم دقیق و پایبند بودن به حق انتخاب آزادانه اشخاص، باید به این نکته نیز توجه داشت که گاهی عدم انجام یک معروفِ روشن و قابل پذیرش برای همگان، ریشه در نارضایتی ها و واکنش های اعتراضی افراد نسبت به بی‌عدالتی‌ها و ناراستی‌ها و... دارد که در این خصوص باید ابتدا به رفع موانع و از میان برداشتن اموری مشغول شد که خود مسبب سرکشی ها و لجاجت ها هستند.

همچنین، در خلال پیمودن این فرایند، باید از یاد نَبُرد که قرار نیست هیچ کس بار دیگری را بر دوش بکشد و هر کس نتیجه عمل خود را مشاهده کرده و بر آن اساس مورد حساب قرار می گیرد و در عین حال، تا به درستی و دقت، نیک و بد بودن فکر و فعلی توسط عالمان عامل، برایش روشن و قابل فهم و پذیرش نگردد، مواخذه ای نیز نخواهد شد. چنانکه خداوند حکیم می فرماید: «مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا»﴿اسراء/۱۵﴾ هر کس راه هدایت یافت تنها به نفع و سعادت خود یافته، و هر که به گمراهی شتافت آن هم به زیان و شقاوت خود شتافته، و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نگیرد، و ما تا رسول نفرستیم (و بر خلق، تبیین روشن نکنیم) هرگز کسی را مؤاخذه نخواهیم کرد.


4) استطاعت فهم افراد و پذیرش عرف و زمانه انسانها در هر دوره و نسل، متفاوت است و به فرمایش امام علی(ع) «شباهت مردم به  مقتضیات زمان خود، بیشتر از شباهت آنان به پدرانشان است»(تحریر المواعظ العددیة، ص136) که هر فرد و جمع و جامعه ای از ملزومات، استعداد و توانایی خاص خود برخوردار است و نباید آنان را به اموری خارج از اقتضا و توانشان فراخواند چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: «لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»(بقره/286) خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایى‏ اش تکلیف نمى ‏کند،  «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»(تغابن/16) پس به قدر توانایی از خدا پروا بدارید.

امام صادق(ع) درباره لزوم آگاهی از واقعیتهای موجود در ظاهر و باطن هر روز و روزگار و تفاوتهای مردم هر عصر و زمان، می‌فرمایند: «العالِم بِزَمانه لا تَهجُم عَلیهِ اللَّوابِس» کسى که به اوضاع زمانش آگاه باشد اشتباهات بر او هجوم نیارد. (کافی، ج1، ص26)

شهید مطهری(ره) با اشاره به روایت فوق عنوان می نمایند: «مردم بی خبر از زمان خود، بی خبر از اوضاعی که در بطن یا سطح روزگار می گذرد، همیشه در اشتباهند، یعنی همیشه عوضی کار می کنند، به جای اینکه دشمن را بکوبند خودشان را می کوبند، به جای اینکه سینه دشمن را سیاه کنند، سینه و پشت خودشان را سیاه می کنند.»(حماسه حسینی، ص286)

توجه به اقتضائات زمانه تا آنجاست که در کتاب وحی تاکید شده است: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ»﴿ابراهیم/۴﴾ و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [بتواند به وسیله آن زبان، پیام وحی را به روشنی] برای آنان تبیین کند. و با در نظر داشتن ظرفیتهای زبان و توان و مکان هر قوم و جامعه ای، حقیقت واحد ادیان یعنی استقرار توحید را ابراز و پیگیری نماید و گذشت را شیوه کار خود قرار داده و بر اساس عرف آنان حکم نماید: «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ»﴿اعراف/۱۹۹﴾ سهل‌گیر باش و بر اساس عرف فرمان ده.

در اینجاست که مقوله ای به عنوان «توان عرفی» مطرح می گردد. توانی که با توجه به نوع فهم و عمل عرف هر زمان از یک حکم می تواند مورد سنجش قرار گیرد، که بر این اساس، یک حکم با نبود توان عرفی، جای خود را به بدلش واگذار می کند، یا ساده شده و به حد مقدور تخفیف می یابد، یا کلا ساقط شده و معاف می شود.


5) باید احتمال تاثیر وجود داشته باشد. یعنی فرد این احتمال را بدهد که با امر به معروف و نهی از منکر خود، نه تنها مخاطب یا مخاطبان خود را از حقیقت حقه ای که به آن علم قطعی پیدا کرده است، دور نمی سازد، بلکه آنان را به آن نزدیکتر کرده و سبب تغییر مثبت در افکار و کردارشان می شود. چنانچه مبادرت به این امر، با احتمال تاثیر همراه نباشد، حتما آثار سوء داشته و ضرر انجام آن بیشتر از منافع مدنظر است.

شهید مطهری(ره) در خصوص اهمیت دخالت عقل و منطق در انجام این امر و در نتیجه، ادراک محتمل بودن اثربخشی پیش از اقدام، چنین می گوید: «ما در اجرای امر به معروف و نهی از منکر منطق را دخالت نمی دهیم، در صورتی که هر کاری منطقی مخصوص به خود دارد که کلید آن کار است... مقصود این است که در کار معروف و منکر باید تدابیر عملی اندیشید و باید دید چه طرز عملی مردم را نسبت به فلان کار نیک تشویق می کند و مردم را از فلان عمل زشت باز می دارد... اگر روزی توفیق پیدا کنیم که عملاً در فکر چاره جویی بیفتیم و منطق را در امر به معروف و نهی از منکر دخالت دهیم همه این مشکلات به خوبی و آسانی حل می شود. اگر می خواهید بدانید که در متن دستورات اسلامی به دخالت دادن منطق در امر به معروف و نهی از منکر توجه شده، به این نکته توجه کنید: فقها عموماً به استناد اخبار و احادیث گفته اند که یکی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر احتمال تأثیر است. احتمال اثر یعنی احتمال نتیجه دادن. هر حکمی مصلحتی دارد: نماز مصلحتی دارد، روزه مصلحتی دارد، وضو مصلحتی، امر به معروف و نهی از منکر هم مصلحتی دارد. مصلحت این کار این است که طرف به سخن یا عمل ما ترتیب اثر بدهد. پس معنای احتمال تأثیر این است که احتمال بدهی مصلحت تشریع این حکم بر سخن یا عمل تو مترتب بشود. حال از شما سؤال می کنم که چرا در مورد نماز نگفته اند اگر احتمال می دهی این نماز در تو اثر داشته باشد و آن مصلحتی که در نماز هست مترتب می شود بخوان، و اگر احتمال نمی دهی نخوان؟ و همچنین درباره وضو و روزه و حج و غیره. برای اینکه آنها تعبدی محض می باشند. ما نمی توانیم عقل خودمان را در کیفیت آنها و در اینکه باید بکنیم یا نباید بکنیم و چه جور بکنیم دخالت بدهیم. ولی امر به معروف و نهی از منکر از کارهایی است که ساختمان و کیفیت ترتیب آن و اینکه در کجا مفید است و به چه شکل مفید است و مؤثر است و بهتر ثمر می دهد و بار می دهد و نتیجه می دهد، همه را شارع در اختیار عقل ما و فکر ما و منطق ما گذاشته است.»(مجموعه آثار، ج20، ص205تا207)

بنابراین باید با ملاک قرار دادن عقل و عقیده مزین به علم و زمان شناسی و تهی از نفس و تعصبات و خواستهای شخصی و گروهی، به دور از هرگونه اعمال سلیقه و رفتارهای احساسی و حرکتهای ناپسند و غیر قابل دفاع، بگونه ای بر این مسیر حساس حرکت نمود که احتمال بیشترین تاثیر مثبت و ماندگار بر افراد باشد.


6) هیچ معروفی را نمی توان به اکراه، عرفی کرد و هیچ منکری را نمی توان به اجبار از سر عرف انداخت. دین و باوری که به زور ارائه شود، عمر و عمق زیاد نمی یابد و دیر یا زود، کمرنگ و نابود می شود و اساسا فایده و ارزشی هم ندارد. «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»(بقره/۲۵۶﴾ در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است. که «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا»(انسان/3) ما راه را به او نشان دادیم حال خواهد سپاسگزار باشد و بپذیرد یا ناسپاس باشد و نپذیرد. آدمی صاحب اختیار است و می‌تواند بهشت یا جهنم و سعادت یا شقاوت خود را آنگونه که خود می پسندد فراهم سازد. تا آنجا که اصطلاحا حقِّ ناحق بودن دارد؛ یعنی حق دارد ناحق باشد، آن هم تا جایی که تجاوز درخور و غیر قابل انکار به حق دیگران نباشد.

اگر خدا می خواست به اجبار همگان هدایت شده و بهشتی باشند، بیگمان از هر کسی به انجام این امر، تواناتر است اما خواست باریتعالی بر این مساله تحقق نیافته و می خواهد تا انسانها بی هیچ جبر و اکراه، و به اراده و خواست خود، سعادت یا شقاوت ابدی خود را تعیین نمایند: «وَلَوْ شِئْنَا لَآتَیْنَا کُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا»﴿سجده/۱۳﴾ و اگر می خواستیم، هدایت هرکسی را [از روی اجبار] به او عطا می کردیم، [اما همه را آزاد و مختار آفریدیم تا راه هدایت یا گمراهی را خود انتخاب کنند]. «وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ‌ لَجَعَلَکُمْ‌ أُمَّةً وَاحِدَةً»(نحل/93) و اگر خدا می‌خواست، همه شما را امت واحدی قرارمی‌داد؛ (و همه را به اجبار وادار به ایمان می‌کرد؛ امّا ایمان اجباری فایده‌ای ندارد!)

پس حرکت بر خلاف خواست خداوندی یعنی کاسه داغ تر از آش شدن و بر مسیری حرکت نمودن که عزم عظیم عالی اعلا نبوده و نیست. بر این اساس، ادعای مجبور بودن انسان در افکار و افعال مردود است. چراکه دنیا ظرفی برای امتحان انسان است و کسی امتحان می‌شود که دارای اختیار باشد و به همین دلیل خداوند انسان را دارای اختیار آفریده است. هیچ کس نمی‌تواند دیگری را مجبور به پذیرش اعتقاد خود کند و وظیفه پیامبران نیز تنها تذکر و ارشاد بوده است.

امام خمینی(ره) در این خصوص می فرمایند: «اگر ممکن بود (پیامبران) طریق خیر و سعادت را به مردم به طور دیگر نشان بدهند، مى‌دادند، به موجب وسعت رحمت؛ و اگر ممکن بود اکراهاً مردم را به سعادت برسانند می‌رساندند؛ لکن هیهات! راه آخرت راهى است که جز با قـدم اختیار نمى توان آن را پیمود؛ سعادت با زور حاصل نشود؛ فضیلت و عمل صالح بدون اختیار فضیلت نیست و عمل صالح نمی‌باشد؛ و شاید معنى آیه شریفه لا اکْراه فى الدین نیز همین باشد.»(آداب‌الصلاة، فصل۸)


7) از یک منظر قوانین را می توان به سه دسته حکومتی، عرفی و شرعی تقسیم نمود. قوانین حکومتی همان الزاماتی است که توسط حکومت و برگزیدگان ملت، تعیین و تصویب گردیده و برای اجرا ابلاغ می شوند. قوانین عرفی ریشه در سنتها و فرهنگ هر قوم و رسوم نوشته و نانوشته مردم هر زمانه دارد. اما قوانین شرعی همان بایدها و نبایدهایی است که از طریق وحی توسط پیامبران الهی بر مردم عرضه و تبیین گردیده است.

وضع و اجرای قوانین مدنی یا حکومتی وابسته به تصمیماتی است که نمایندگان یک جامعه برای آن جامعه وضع می نمایند. چه بسیار قوانینی که در طی زمان، ناکارآمدی خود را نشان داده و یا با مخالفت مردم در اجرا مواجه شده است که با تغییر نمایندگان خویش، به سوی تغییر قوانین گام برداشته اند. اما در نقطه مقابل، چه بسیار قوانینی که علی رغم مخالفت بخش اندکی از مردم، خوب و مفید بودن آن برای اکثریت جامعه روشن شده و نه تنها در پی لغو آن نبوده که به اجبار و مواجه شدن با جریمه های تخلف از آن نیز تن داده اند.

قوانین عرفی نیز که همواره تابعی از خواست اکثریت هر منطقه بوده و حیات خود را به اراده جمع بر ماندگاری به علت کاربردی، جذاب و... بودن آن وابسته اند. پوشش، مراسمات، سنن و قواعدی که گاه در گذر زمان، با تفاوت فهم و نگرش و نیاز انسانها و ورود به عرصه زندگی جدید و سیطره تمدن نوین‌تر و... دستخوش تغییرات شگرفی می گردد. این نوع قوانین و رفتارها عموما فاقد هرگونه اجبار و تهی از جریمه های تخلف از آن است.

شریعت اما خاستگاهی ماورایی داشته و تشریع، امری مافوق بشری و از ساحت خالق حکیم است. بنابراین پذیرش و یا عدم پذیرش قوانین آن مرتبط با ایمان و باور دینی فرد یا جامعه بوده و امری کاملا اختیاری تلقی می شود. چنانکه پیشتر نیز گفته شد، اجبار در دین، با اساس دین و هدف شرع، در تضاد بوده و هیچگاه درونی نشده و جز تظاهر و تضاد، ثمره ای نخواهد داشت.

بنابراین اولا قیاس یک قانون حکومتی با قانون شرعی، قیاسی مع الفارق و باطل است و هرگز نباید التزام به انجام این دو را با یکدیگر مورد مقایسه قرار داد. ثانیا آنچه جبر به رعایت قوانین مدنی را که توسط منتخبین مردم وضع شده است با جبر به رعایت قوانین شریعت که منتسب به خداوند است در کنار یکدیگر قرار می دهد، قطعا غفلت و عدم آگاهی از جنس و محل صدور و نتیجه اکراه در انجام این دو حکم است. یعنی اعمال فشار برای اجرای یک قانون مدنی در صورت مخالفت مردم، به مخالفت با قانون‌گزاران و نهایتا مقابله با حاکمیت و تعویض و تغییر آن خواهد انجامید، اما اعمال فشار برای اجرای یک قانون شرعی در صورت مخالفت هر شخص، به مخالفت با صاحبان فتاوی، عالمان دینی، شرع و در نهایت، خداوند می انجامد.

پس روشن است که اعمال فشار برای اجرای عمومی حکمی که به خدا نسبت داده می شود، کاری بسیار خطرناک و پلید است، چراکه نه تنها مرتبط به امر دین و باور انسانهاست، بلکه در تعیین وضع ابدیت آدمی، نقش بسزایی دارد و می تواند با قرار دادن انسانها در مقابل خدا، آنها را به نگون‌بختی ابدی دچار سازد.

حقیقتا چه کسی می تواند پاسخگوی انحراف از اصول اساسی دین و حتی ستیز با اصل دین و خدا در فرد یا افراد و حتی نسل و جامعه ای باشد که به سبب اعمال زور و فشار، نسبت به انجام یا ترک یکی از به اصطلاح احکام الهی ایجاد شده است!


8) به فرض اینکه قطعیت منکر بودن عملی، روشن شده باشد، باز هم نمی توان دو عمل منکر را بدون در نظر داشتن کبیره یا صغیره، مطلق یا مقید، رکن یا غیر رکن، نص صریح و قطعی یا استنباط و عرفی، زیربنا یا روبنا، مصلحت زمان و مکان، و... مورد مقایسه قرار داد یا به یک چشم مورد ارزیابی قرار داد. به طور مثال، دروغ از کبائر قطعی و کلید همه زشتی ها و مفاسد است که اثرات سوء فردی و اجتماعی فراوانی دارد؛ یا ربا که در حکم جنگ با خدا قلمداد شده و صراحت نص کتاب وحی در خصوص آن دارای هیچ تردیدی نیست و سایه شوم تاثیرات بدشگون آن تا نسلها بر شخص و جامعه گسترانیده خواهد بود؛ یا دیگر اموری همچون ظلم، بی عدالتی، دزدی، تجاوز به عنف و...

تفکیک کبیره از صغیره، اهم از مهم، افسد از فاسد و درک تفاوتهای قطعی این دو و مقایسه ننمودن آنها با یکدیگر، و در عین حال مواجهه اصولمند، زمان‌شناسانه و ریشه ای با منکرات با لحاظ اولویتها و میزان غلظت و اهمیت منکر بودن آنان، مساله ای است که باید در امر به معروف و نهی از منکر مورد توجه دقیق قرار گیرد. بگونه ای که می توان گفت برای حفظ اصل واجبتری باید از منکری اغماض کرد و چشم بر گناهی بست و از مقابله با آن گذشت تا اساس بنای بنیادین ویران نگردد و امری کلی و به مراتب مهمتر، فدای مقوله ای جزئی‌تر نشود.

این قاعده در بسیاری از امور جریان دارد، مثلا در مسائل گوناگون اجتماعى، سیاسی، اخلاقی، شرعی و...، تزاحم و اصطکاک در منافع و خواست، یک امر اجتناب ناپذیر است؛ اگر چنانچه میان منافع و خواست اکثریّت و اقلیّت تزاحمى به وجود آید باید منافع و خواست اکثریّت را مقدّم داشت؛ زیرا رعایت حال اکثریّت، اهمّ از رعایت اقلیّت است. چراکه توجه به امور مهمتر و فدا ننمودن اَهَم به پای مُهم، حکم قطعی شرع و عقل است. چنانکه امام على(ع) در یک بیان جامع می‌فرمایند: «من اشتغل بغیر المهم، ضیع الاهم» کسى که به کارهاى غیر مهم مشغول شود، کارهاى مهم‌تر را ضایع خواهد کرد. (غررالحکم و دررالکلم، ح8607)

عملکرد امیرمؤمنان على(ع) چه بعد از پیامبر(ص)، و چه در ماجرای حکمیت، از مهمترینِ این مصادیق است. امام(ع) بر سر دو راهى حفظ خلافت یا اصل اسلام، بگونه‌ای اقدام نمود که به حفاظت از دین و مصالح اساسی مسلمین بیانجامد و به این ترتیب، اسلام را فدای احکام و حتی اصول آن ننمود.

حضرت(ع) در این خصوص فرمودند: «وَ قَدْ کانَ رَسُولُ اللهِ(ص)، عَهِدَ اِلَىَّ عَهْدَاً، فَقالَ: «یا بنَ أَبى طالِبْ! لَکَ وِلاءُ اُمَّتى. فَإنْ وَلُّوکَ فى عافیَة وَ اجْمَعُوا عَلَیْکَ بِالرِّضا فَقُمْ بِأَمْرِهِمْ وَ إِنِ اخْتَلَفُوا عَلَیْکَ فَدَعْهُمْ وَ ما هُمْ فیه فَاِنَّ اللهَ سَیَجْعَلُ لَکَ مَخْرَجَاً» پیامبر(ص) با من عهدى بسته است! او فرموده: «اى فرزند ابوطالب! تو سرپرست امّت من هستى. اگر مردم ولایت تو را به طور مسالمت آمیز پذیرفتند و همگى به آن رضایت دادند، امور آنان را بدست بگیر! ولى اگر درباره تو اختلاف کردند، آنها را به حال خود واگذار که خداوند راه چاره و نجاتى براى تو قرار خواهد داد. (مستدرک الوسائل، ج11، ص 78)


9) عامل به منکر نمی تواند ناهی از منکر دیگران باشد و با یک منکر نمی توان جلوی منکر دیگران را گرفت. ناهی از منکر خود باید قلبا و عملا، نسبت به انجام منکرات حساس بوده و از آنها پرهیز نماید و در عین حال، با منکری به مقابله با منکر دیگر نرود. یعنی ضمن آنکه ناهی منکر، خود باید از انجام منکرات دوری کند، نباید آن سخن یا فعلی که برای نهی از منکر از او صادر می‌شود، خود، منکر و غیر شرعی و غیر اخلاقی باشد.

فردی که خود درگیر نفس و نفوس بوده و با بسیاری از احکام الهی، برخوردی سلیقه ای داشته و اصطلاحا «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ»(نساء/150) است، نمی تواند به دیگران خرده بگیرد که چرا فلان ایراد را دارند.

آنکه خود نسبت به قانونی، بی اعتناست و یا معتقد به اجرای یک حکم قطعی شرعی نیست نباید از بی اعتنایی دیگران نسبت به قانون یا حکم شرعی معترض باشد. بطور مثال، آنکه خود از نگاه به نامحرم ابایی ندارد یا از شوخی و بگو بخند یا صحبت غیر ضرور با نامحرم پرهیز نمی نماید، نمی تواند به نوع پوشش دیگران در برابر نامحرمان خرده بگیرد و آنان را مورد شماتت و نهی قرار دهد.

امام علی(ع) می فرمایند: «فإنَّما اُمِرتُم بِالنَّهیِ بَعدَ التّناهی» پس براستی شما فرمان دارید ابتدا خود از منکرات باز ایستید و سپس دیگران را نهى کنید. (نهج البلاغه، خطبه۱۰۵)

ایشان می فرمایند: «إنّی لأَرفَعُ نَفسی أن أنهى النّاسَ عَمّا لَستُ أنتَهی عَنهُ، أو آمُرَهُم بِما لا أسبِقُهُم إلَیهِ بعَمَلی» من شأن خود را بالاتر از آن می دانم که خودم ترک منکر نکنم و مردم را از منکر نهی کنم، یا به معروف امر نمایم پیشتر از آنکه خود عامل به معروف باشم. (الحیات، ج۲، ص۳۲۵)

و نیز فرموده‌اند: «لَعَنَ اللّهُ اَلاْمِرینَ بِالْمَعْرُوفِ التّارِکینَ لَهُ وَ النـّاهینَ عَنْ المُنْـکْرِ الْعـامِلینَ بِه» لعنت خدا بر کسانی است که امر به معروف می کنند و خود عامل به معروفها نیستند و آنها که نهی از منکر می کنند و خود به انجام منکرها مشغولند. (وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۱۵۱)

همچنین از آن حضرت نقل است: «طوبى لِمَن شَغَلَهُ عَیبُهُ عَن عُیوبِ النّاسِ»(نهج البلاغه/ خطبه176) خوشا به حال آن کس که توجه به عیب خودش، او را از پرداختن به عیبهاى مردم باز دارد.

رهبر انقلاب می فرمایند: «خانمهایی که در عرف معمولی به آنها می‌گویند خانم بدحجاب؛ اشک هم از چشمش دارد می‌ریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباخته‌ی به این اهداف و آرمانهاست. او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهای این حقیر باطن است؛ نمی‌بینند. گفتا شیخا هر آنچه گوئی هستم/ آیا تو چنان که می‌نمائی هستی؟. ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد.» (بیانات در دیدار علما و روحانیون ۱۳۹۱/۰۷/۱۹)


10) یکی از مهم ترین شرایطی که برای اعمال و عبادات مقرر گردیده، اخلاص در نیت است. عمل بی اخلاص، نه تنها موجب تقرب به خدا نیست، بلکه موجب دور شدن از پروردگار نیز می شود. که شیطان و نفس غیر مهذب، همواره در کمینگاه فکر و عمل انسان نشسته اند تا انحراف نیت او را از رضایت خالقش، رقم بزنند.

خداوند حکیم در قرآن کریم می فرماید: «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ»(اعراف/29) خدا را از سر اخلاص بخوانید و در هر عبادت، مخلصانه رو به سوی او آرید. «وَبَدالَهُمْ سَیَّئاتُ ما عَمَلُوا»(جاثیه/33) چون روز قیامت فرا رسد و عدم خلوص اعمال ظاهر شود، به جز روسیاهی و ندامت چیزی نماند. «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ...وَذَٰلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ»(بینه/5) و به آنها دستوری داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند در حالی که دین خود را برای او خالص کنند و از هرگونه ناخالصی، پاک سازند... که این است دین درست. «قالَ فَبِعِزَّتِکَ لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ»(ص/82و83) شیطان گفت: به عزت و جلال تو قسم که همه انسانها را تماما گمراه خواهم کرد، مگر خاصانِ بندگانت، همانها که برای تو خالص شدند.

آری! مهم ترین و تعیین کننده ترین راز موفقیت و سعادت، اخلاص و اتصال و اتکال به خداست. رهبر انقلاب در اینباره می فرمایند: «اخلاص یعنی این‌که انسان، کار را برای خدا و به عشق انجام وظیفه، انجام دهد. انسان برای هوای نفس، برای رسیدن به مال، به ثروت، به مقام، نام نیک، قضاوت تاریخ، برای انگیزه‌های نفسانی، برای اشباع صفت پلید حسد، طمع، حرص، زیاده‌طلبی و افزون‌طلبی کار نکند! کار را برای خدا و محض انجام وظیفه بکند. این، معنای اخلاص است. چنین کاری پیش می‌رود.»(بیانات، ۱۳۷۶/۰۹/۰۵)

امام علی(ع) می فرمایند: «فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْکَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْنَا النَّصْرَ... وَ لَعَمْرِی لَوْ کُنَّا نَأْتِی مَا أَتَیْتُمْ مَا قَامَ لِلدِّینِ عَمُودٌ وَ لَا اخْضَرَّ لِلْإِیمَانِ عُودٌ»(نهج البلاغه، خطبه56) هنگامی که خداوند صدق و اخلاص ما را دید، خوارى و ذلت را بر دشمن، و پیروزى و نصر را بر ما نازل کرد... بجانم سوگند اگر ما شیوه و سیرت شما را در پیش می گرفتیم و همچون شما بی اخلاص بودیم، هرگز پایه اى از دین بر پا نمى شد و شاخه اى از درخت ایمان سبز نمى گشت!

بنابراین، چنانچه امر به معروف و نهی از منکر نه از سر نفس، تعصبات، حسادت به داشته های دیگران، حرف مردم، خواست این و آن، خدعه و فریب و لاپوشی، پرت کردن حواسها از مسائلی و مشغول نمودن ذهنها به اموری دیگر، قدرتنمایی، ظلم، و هرچه جز خواست و رضایت الهی، بلکه با نیتی خالص برای خدا باشد، شخص آمر و ناهی، اولا تلاش می کند تا به شناخت کامل از آداب انجام این امر دست یابد. ثانیا چنانچه اقدام به انجام این فریضه با رعایت همه جوانب و آداب آن نمود، در حین انجام عمل، خدا را بر خویش حاضر و ناظر می بیند و در گفتار و کردار، رضایت و خشنودی خالق مهربان خویش را دنبال می‌نماید. ثالثا چنانچه این امر، نتیجه بخش بود، آن را از سوی خدا دانسته و شکر عمل به وظیفه خود را بجا می آورد و چنانچه این امر، به نتیجه مد نظر نرسید، ضمن شکر پروردگار بخاطر توفیق عمل، از هر وسیله و روش ناپسندی برای حصول نتیجه استفاده نمی کند و هرگونه مواجهه و اقدامی را صرفا با لحاظ مراتب و شرایط و آداب، مجاز می شمارد.


11) امر به معروف و نهی از منکر باید یک دعوت قلمداد شود، یعنی باید از نظر تا عمل، و از سخن تا فعل، همراه با احترام و توأم با دوستی و محبت عمیق و قابل لمس و باور ارائه گردد. دعوتی متین و منطقی. دعوتی پاک و مقدس و سرشار از جاذبه و انرژی مثبت. دعوتی متکی به حق، ایمان، اخلاص، تواضع و فروتنی، صبر و شکیبایی، علم و آگاهی، ادب، نرمخویی، تلفیق قول با عمل، و عفو و گذشت. دعوتی با زبانی نرم و ادبی پیوسته و بیانی خوش و دلپذیر: «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى»﴿طه/ ۴۴﴾ با او سخنى نرم گویید که شاید پند پذیرد یا از کار خود کوتاه آید. و تنها نه فقط با مومنان که با همه مردم باید برخورد خوب و گفتار نیکو داشت: «وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا»(بقره/83) به زبان خوش با مردم سخن بگویید.

ضمنا نه تنها نباید بی ادبی و تندی و دعوا نمود بلکه باید بدی را نیز با خوبی پاسخ داد و جسارت و توهین را به لطف و مهربانی و سلم و سلام دفع کرد: «وَقُلْ لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوًّا مُبِینًا»﴿اسراء/۵۳﴾ و به بندگانم بگو سخنی را به زبان آورند که بهتر و پسندیده تر است، که شیطان میانشان را به هم مى‏ زند زیرا شیطان همواره براى انسان دشمنى آشکار است. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ؛ وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ؛ وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ»﴿مومنون/۹۶تا98﴾ بدى را به شیوه‏ اى نیکو دفع کن ما به آنچه انجام می دهند داناتریم؛ و بگو پروردگارا از وسوسه ‏هاى شیطانها به تو پناه مى برم؛ و پروردگارا از اینکه [شیاطین] به پیش من حاضر شوند به تو پناه مى برم. «وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ؛ وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ؛ وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» ﴿فصلت/۳۴تا36﴾ و نیکى با بدى یکسان نیست [بدى را] با نیکی و آنچه خود بهتر است دفع کن آنگاه کسى که میان تو و میان او دشمنى یا مشاجره است گویى دوستى یکدل مى‏ گردد و این [خصلت] را جز در کسانى که اهل صبر و شکیبایی بوده‏ اند نمى‏ یابند و آن را جز صاحب بهره‏ اى بزرگ [از علم و حلم] نخواهد یافت؛ و اگر دمدمه‏ اى از شیطان تو را از جاى درآورد پس به خدا پناه ببر که او خود شنواى داناست.

آری! مومنان واقعی و بندگان راستین خداوند، در همه حال، عالم را محضر ربوبی دانسته و خدا را همواره حاضر و ناظر بر خویش می بینند و هیچگاه بدون در نظر داشتن رضایت و خشنودی او، و جز برای او و به سوی او، عامل به گفتار و کرداری نمی گردند. اینان کسانی هستند که «هُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِیدِ»﴿حج/ ۲۴﴾ به گفتار پاک و پسندیده هدایت مى ‏شوند و به سوى راه [خداى] ستوده هدایت مى‏ گردند. اینان کسانی هستند که به دنبال جذب حداکثری و دفع حداقلی بوده و در بین موحدین و دوستداران خدا، اهل رحم و شفقت و محبت هستند و میان خدا و بندگانش، دوری و دشمنی نمی افکنند: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ»﴿محمد/ ۲۹﴾ محمد[ص] پیامبر خداست و کسانى که با اویند بر کافران[محارب] سختگیر و با همدیگر مهربانند.

«در شرایط آمر به معروف و ناهی از منکر آورده اند که برنامه اش می بایست بر اساس رحم و شفقت قرار گیرد که امر به معروف و نهی از منکر با غلظت و تندی نتیجه خوبی در بر نخواهد داشت.»(عرفان اسلامی تفسیر مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ج11)

با دعوا و دشمنی و کینه توزی و ایجاد چند دستگی نمی توان صلاح و اصلاح بوجود آورد. سخن تند، واکنش تند به دنبال دارد. زور، نفاق و نفرت می آفریند. هیچ کاری با ایجاد کشمکش و ناآرامی و اجبار، به پایانی خوش و خداپسند نمی رسد. تربیت، میوه درخت محبت است و در فضای اختیار و احترام است که می‌توان مسالمت و سعادت را رقم زد.

پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: «وَالّذى نَفْسى بِیَدِهِ لاتَدْخُلُوا الْجَنَّةَ حَتّى تُؤمِنوا وَ لا تُؤْمِنوا حَتّى تَحابّوا» به خدایى که جانم در اختیار اوست، وارد بهشت نمى شوید مگر مؤمن شوید و مؤمن نمى شوید، مگر این که یکدیگر را دوست بدارید.(مشکاة الانوار، ص۱۵۷)

امام صادق(ع) می فرمایند: «فَلَا تَخْرَقُوا بِهِمْ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ إِمَارَةَ بَنِی أُمَیَّةَ کَانَتْ‌ بِالسَّیْفِ وَ الْعَسْفِ وَ الْجَوْرِ وَ أَنَّ إِمَارَتَنَا بِالرِّفْقِ وَ التَّأَلُّفِ وَ الْوَقَارِ وَ التَّقِیَّةِ وَ حُسْنِ الْخُلْطَةِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ فَرَغِّبُوا النَّاسَ فِی دِینِکُمْ وَ فِیمَا أَنْتُمْ فیه» بر مردم فشار نیاورید و سخت نگیرید. آیا نمى‌دانى که حکومت بنى امیه با شمشیر و خشونت و جور بود ولى حکومت ما با مهربانى و دلجویى و وقار و تقیّه و خوش برخوردى و پرهیزگارى و کوشش است، پس شما طوری عمل کنید که مردم به دین شما و راهى که در آن هستید، رغبت پیدا کنند. (الخصال، ج‌2، 354)

امام حسن عسکرى(ع) در تفسیر «وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْنا» می فرمایند: «قُولُوالِلنّاسِ کُلِّهُمْ حُسْنا مُؤمِنِهُمْ وَ مُخالِفِهُمْ، أمّا المؤمِنونَ فَیَبْسُطُ لَهُمْ وَجْهَهُ وَ أمّاالْمُخالِفونَ فَیُکَلِّمُهُمْ بِالْمُداراةِ لاِجْتِذابِهِمْ اِلىَ الاْیمانِ. فَاِنِ استَتَرَ مِنْ ذلِکَ بِکفِّ شُرورِهمْ عَنْ نَفْسِهِ وَ عَنْ اِخْوانِهِ المُؤمِنینَ» یعنى با همه مردم، چه مؤمن و چه مخالف، به زبان خوش سخن بگویید. مؤمن، به هم مذهبان، روی خوش نشان مى دهد و با مخالفان، با مدارا و نرمی سخن مى گوید تا به ایمان، جذب شوند و حتّى اگر نشدند، با این رفتار، از بدى ها یا واکنش های ناپسند آنان در حقّ خود و هم فکرانش، پیشگیرى کرده است. (مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص۲۶۱)

حضرت رسول(ص) می فرمایند: «اَلا اُخْبِرُکُمْ بِاَفْضَلَ مِنْ دَرَجَةِ الصّیامِ وَ الصَّلاةِ وَ الصَّدَقَةِ؟ صَلاحُ ذاتِ الْبَیْنِ، فَاِنَّ فَسادَ ذاتِ الْبَیْنِ هِىَ الْحالِقَةُ» آیا به چیزى با فضیلت تر از نماز و روزه و صدقه (زکات) آگاهتان نکنم؟ و آن اصلاح میان مردم است، زیرا تیره شدن رابطه بین مردم ریشه کن کننده دین است. (نهج الفصاحه، ح ۴۵۸)

امام على(ع) می فرمایند: «مَنْ نازَعَ وَ خاصَمَ قَطَعَ بَیْنَهُمُ الْفَشَلُ وَ ذاقُوا وَبالَ اَمْرِهِمْ وَ ساءَتْعِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّـئَةُ وَ مَنْ ساءَتْ عَلَیْهِ الْحَسَنَةُ اَعْوَرَتْ عَلَیْهِ طُرُقُهُ وَاعْتَرَضَ عَلَیْهِ اَمْرُهُ وَضاقَ عَلَیْهِ مَخْرَجُهُ وَ حَرِىٌّ اَنْ یَرْجَعَ مِنْ دینِهِ وَ یَتَّبِـعَ غَیْرَسَبیلِ الْمُؤْمِنینَ» کسانى که به کشمکش و دشمنى با یکدیگر بپردازند، دچار سستى مى شوند و سرانجامِ بدِ کارشان را مى چشند و در نزدشان خوبى، بدى و بدى، خوبى جلوه مى کند، در نتیجه راهشان را درست نمى بینند، کارشان دشوار و گریزگاهشان تنگ می‌شود، چنین کسانی در معرض خروج از دین و پیروى از راه غیر مؤمنان هستند.(خصال، ص ۲۳۳)

آری! هر امر به معروف و نهی از منکر، لزوما مصداق اصلاح اجتماعی نیست ولی هر اصلاح اجتماعی، مصداق امر به معروف و نهی از منکر است. فراموش شدن یا ناموفق بودن امر به معروف و نهی از منکر بیشتر به علت منکر بودن طرز اجرا بوده است. چه بسیار منکرها که به نام امر به معروف و نهی از منکر به وجود نیامده است. شخص جاهل به ظرایف و نکات حساس این دعوت مقدس و ناتوان از اجرای دقیق و موثر آن، همان بهتر که به آن اهتمام نورزد؛ چراکه او به جای بهتر نمودن کار، آن را بدتر و خرابتر می نماید و به اساس و بنیانی ضربه می‌زند که قابل ترمیم و اصلاح نیست.

رسول خدا(ص) می فرمایند: «مَن عَمِلَ عَلى غَیرِ عِلمٍ کانَ ما یُفسِدُ أکثَرَ مِمّا یُصلِحُ» کسى که بدون شناخت دقیق عمل کند، خراب کردنش بیشتر از درست کردن اوست.(المحاسن: 1/314/621)

شهید مطهری(ره) در اینباره می فرمایند: «ما که تا حالا همه اش امر به معروف و نهی از منکر کردن ما در اطراف دکمه لباس مردم بوده است. در اطراف بند کفش و موی سر مردم و دوخت لباس مردم بوده است. ما معروف و منکر نمی شناسیم چی است. ما معروف ها را به جای منکر می گیریم و گاهی وقتها منکرها به جای معروف می گیریم. همین بهتر که ما جاهل ها امر به معروف و نهی از منکر نکنیم. چه منکرها که به نام امر به معروف و نهی از منکر به وجود نیامد. آگاهی، بصیرت، خبرت و خبرویت می خواهد. دانایی، روانشناسی و جامعه شناسی میخواهد تا آدم بفهمد چه چیزی را امر به معروف و نهی از منکر کند. یعنی تا راه معروف را تشخیص بدهد و ببیند معروف کجاست. منکر را تشخیص بدهد و ریشه آن را به دست بیاورد ببیند از کجا این منکر سرچشمه می گیرد. لذا ائمه دین فرموده اند جاهل بهتر است امر به معروف و نهی از منکر نکند. چون «لانه لایفسده اکثر مما یصلح» چون جاهل وقتی می خواهد امر به معروف و نهی از منکر کند، می خواهد بهتر کند، بدتر می کند. این وظیفه هم ساقط نمی شود. نمی توانیم بگوییم چون ما جاهلیم پس وظیفه از ما ساقط شد. گفتید جاهلها امر به معروف و نهی از منکر نباید بکنند، ما هم که جاهلیم امر به معروف و نهی از منکر از ما ساقط شد، نه! مگر نمی دانم و نمی فهمم در دنیا عذر است؟ خدا این مغز و عقل را برای چه آفریده است؟ برای این که بفهمید، موشکافی و تحقیق کنید و بفهمید. به تو می‌گوید چرا نفهمیدی؟ نفهمیدم و نمی‌دانستم عذر نشد. چرا نرفتی بفهمی و بدانی؟» (مجموعه آثار، سخنرانی حسینیه ارشاد/ 1348، بنیاد شهید مطهری)

در روایت است که پیامبر اعظم(ص) مى فرمایند: «مَن کانَ آمِرَا بِمَعروفٍ فَلْیَکُن أمْرُهُ ذلِکَ بِمَعروفٍ»(کنزالعمال، ح۵۵۲۳) کسى که امر به معروفى مى‌کند، باید این کار را به شیوه خوب و مناسب [و با در نظر داشتن اقتضائات عرفی و آداب متناسب آن] انجام دهد. چه بسا مومنانى که از رفتارى زشت در جامعه مى رنجند و بنابر وظیفه دینى، نهى از منکر مى کنند؛ ولى رفتار خودِ آنان در نهى از منکر، بسیار زشت و ناپسند است. (تفسیر قرآن ناطق، محمد محمدی ری شهری)

پس اگرچه شکی نیست در اینکه امر به معروف و نهی از منکر، فضیلتی است که مؤمنان باید به آن پایبند باشند و در انجام آن کوتاهی ننمایند تا با در نظر داشتن اقتضائات و اولویتهای زمان و مکان، احکام الهی، حفظ و نشر و تبیین گردند اما چنانچه اصول امر به معروف و نهی از منکر رعایت نشود، و بدون در نظر داشتن آداب این ادب و فریضه الهی، به انجام آن مبادرت شود، قطعا منکری است در لباس معروف! گناهی‌است که رضایت پروردگار را با خود به همراه ندارد و نه تنها به نتیجه دلخواه آمران و عاملان آن نمی رسد بلکه نتیجه عکس داده و مفسده های بیشمار و حتی خدای ناخواسته، خسران و تباهی به بار می آورد. که امام حسین(ع) می فرمایند: «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِیَةِ اَللَّهِ کَانَ أَفْوَتَ لِمَا یَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِیءِ مَا یَحْذَرُ» کسی که بخواهد از راهی که خدا به آن راضی نیست به مقصدی برسد، امیدش را از دست می دهد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می شود. (کافی، ج2، ص373)


اما در پایان خالی از لطف نیست تا به آنچه حقیقت غیر قابل انکار و قطعی این فریضه الهی است اشاره شود تا به وضوح روشن گردد آنجا که حتی برای ادای امر به معروف و نهی از منکر باید از جان گذشت، کجاست.

امام رضا(ع) می فرمایند: «لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ اَلْمُنْکَرِ أَوْ لَیُسْتَعْمَلَنَّ عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ فَیَدْعُو خِیَارُکُمْ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَهُمْ» تأکید مى‌کنم که شما باید امر به معروف و نهى از منکر کنید، و گرنه اشرار بر شما گماشته مى‌شوند و در چنین شرایطى نیکان شما دعا مى‌کنند و مستجاب نمى‌شود. (کافی، ج۵، ص۵۶)

یعنی امر‌به‌معروف و نهی‌ازمنکر باید در راستای مقابله با سلطه اشرار باشد. اگر این فریضه در مقابل استیلای ظلم ظالمان و جور جابران ادا شد، سلطه اشرار واقع نخواهد شد و اگر ادا نشد، سلطه اشرار واقع می‌شود چراکه این دو بدل یکدیگرند.

رهبر انقلاب در خرداد سال 72 در دیدار اعضاى «ستاد احیاى امر‌به‌معروف و نهى‌ازمنکر»، در پاسخ به آیت‌الله احمد جنتی ریاست وقت ستاد، در خصوص روشن شدن حوزه های ورود آن ستاد می‌فرمایند:

«لتأمرنّ بالمعروف او لتنهّن عن المنکر او لیسلطن الله علیکم شرارکم». یعنی چه؟ یعنی امر‌به‌معروف و نهی‌ازمنکر، جهتش، جهت ضد سلطه اشرار است. معنایش این است. این دو عِدل هم‌اند. یعنی اگر کردید، سلطه اشرار واقع نخواهد شد. اگر نکردید، سلطه اشرار واقع خواهد شد. پس، معنایش چیست؟ معنایش این است که این امر و نهی، باید در مقابل سلطه اشرار باشد. حالا شما نگاه کنید، ببینید سلطه اشرار کجاست؟ شما بگویید به جوراب نازک! نه آقا! شما به جوراب نازک چه‌ کار دارید؟ جوراب نازک را بپوشد؛ این‌قدر اهمیت ندارد. اما اگر دیدید روی جوراب عکس «مایکل جکسون» را زده، باید [سر منشاء] او را دنبال کنید. آن یک چیز است، این چیز دیگر است. زلفش بیرون است، باشد. هزار گونه خطا می‌کنند، این هم یک گناه صغیره است. موی سر بیرون بودن، گناه کبیره که نیست! از غیبت و دروغ که بالاتر نیست! از رشوه‌گرفتن و خوردن که بالاتر نیست!»

امیرمومنان(ع) پس از بیان مراحل سه گانه امر به معروف و نهى از منکر (قلبى، زبانى و عملى)، در مقام بیان برترین جنبه پرداختن به این فریضه الهی می‌فرمایند: «وَ اَفْضَلُ مِنْ ذلِکَ کُلِّهِ کَلِمَهُ عَدْل عِنْدَ اِمام جائِر» امّا از همه مهم تر، سخن به حقّى است که در برابر پیشواى ستمگرى گفته شود.(نهج البلاغه، حکمت 374)

اینجاست که نحوه مواجهه و سخن گفتن پر مهر و عطوفت امام حسین(ع) با حُرّ و سپاهیان عمر سعد و لشکر یزید تا آخرین لحظه حیات مبارکشان، بیشتر و بیشتر روشن می شود و دانشگاهی می گردد برای آنها که قیام برای اصلاح دین و ادای امر به معروف و نهی از منکر را از امامِ شهیدشان شنیدند و باید مو به مو، عملی عالمانه و عاشقانه و زمان‌شناسانه به سوی اعتلای انسان و انسانیت، و ایمان و عبودیت داشته باشند.

که حسین، آب حیاتی سرشار از مهربانی است. حسین، امرش با مهربانی و نهی‌اش با مهربانی است. حسین، مهربانترین واسطه ای است که آدمی را به نهایت مهربانی می رساند. با حسین، مهربانانه اهلی خدای مهربان می شوی. هرچه بیشتر حسینی باشی، بیشتر مهربان تری...



*عکس نوشته های این متن را در  «اینجـــــــــــــا» مشاهده و دریافت نمایید

**نظر رهبر انقلاب درباره جایگاه حجاب در مساله امر به معروف و نهی از منکر در «اینجـــــــــــــا» 




لینک مطلب:

https://rahemoghaddas.blog.ir/post/359