هرچیزی قیمتی دارد و هر متاعی بهایی. در بازار رضا، تنها می شود سکه عشق بی ریا را هزینه کرد و ثروت دو دنیا را خرید. براستی برای این تجارت مقدس، سرمایۀ درخوری اندوخته ایم؟!... «ادامه مطلب»...
سکه رضوی
«ای خوشا آن دل، که آزاری نمی آید از او
غیر کار عاشقی، کاری نمی آید از او» (رهی معیری)
عاشق نشده ای تا بفهمی چه می کشد آنکه جز صبر و انتظار، کاری از او نمی آید!
عاشق نشده ای تا بدانی زندگی عاشق، خلاصه می شود در انتظاری که به او امیدواری و حرکت می بخشد.
عاشق نشده ای تا درک نمایی چه خون دلی می خورد دلدادۀ شیدایی که عالم و آدم را در جمال مطلوبش می بیند و او را در کنار ندارد.
عاشق نشده ای تا متوجه شوی هرچه بوی معشوق داشته باشد، مست و هوایی ات می کند و بال پرواز خیالات روح افزایت را می گشاید.
عاشق نشده ای تا باور کنی، جهان در چشم فرهاد، جز لطافت دلچسب نفس کشیدن در بیستون عشق شیرین نیست.
عاشق نشده ای تا ایمان بیاوری رنج عشق، گنج مشق آدم شدن است که با فنای محب در رضای محبوب حاصل می گردد.
عاشق نشده ای تا یقین بیابی اتمسفر صحن گوهرشادش، سرشار از اکسیژن ملکوت است و سقف و دیوار بی آلایشش، قرارگاه آرامش.
عاشق نشده ای... باور کن که از راه و رسم عاشقی، هیچ نمی دانی و جز زبانبازی نیاموخته ای لافزن!
«لاف عشق و گله از یار، زهی لاف دروغ
عشقبازانِ چنین، مستحق هجرانند» (حافظ)
عاشق، جز خواست معشوقش چیزی را طلب نمی کند و دردش جز به تسلیم در برابر اراده او درمان و التیام نمی یابد.
چه عاشقی که هوسش طلای گنبد است و آینه بندان ایوان!
چه عاشقی که قلبش سرای بتهای خودساخته وحوش انساننماست و دلش در بند فرش فریبنده و نقوش فریبا!
چه عاشقی که سر در آخور دار فنا دارد و دم از محبت غریب الغربای دنیا می زند!
چه عاشقی که عملش با علمش
نمی خواند و دانشش باعث پایان سرکشی، نفاق، تمامیت خواهی، تعصب، بی ادبی و ناسپاسی
اش نمی گردد!
چه عاشقی که رئوف را می بیند و عطوف نیست، کریم را می نگردد و لئیم است، شمس
الشموس را نظاره می کند و اسیر نفس و نفوس است!
چه عاشقی که با کردارش، فرزند موسای اهلبیتش را به دین خود حواله می کند و مشغول آئین هواپرستی خویش است و مغروق لفّاظی های بی فایده و ظاهرسازی های بی هزینه!
چه عاشقی که رنگ نحس نالایقی دارد و بوی متعفن منافقی!
در حدیث آمده است: «عَنِ الصّادق(علیهالسّلام) انَّه سُئِل عن قوْلِهِ تعالی «فَللّهِ الْحُجَّه الْبالغه» فقال: انَّ اللهَ تعالی یقولُ لِلْعبدِ یوْم القیمَه عبدی اکُنْتَ عالماً؟ فانْ قال نَعَمْ قال لَهُ افلا عَمِلْتَ بما علِمتَ و انَ کانَ جاهلاً قالَ لهُ افلا تَعَلَّمْتَ حتی تَعْمَلَ؟؛ از امام صادق(ع) درباره معنی این آیه که میفرماید «برای خدا دلیل رسا (و قاطع) است» سؤال شد، فرمودند: خداوند در روز رستاخیز به بنده گنهکار خود میگوید: بنده من! چرا تکالیف خود را خوب انجام ندادی؟ آیا میدانستی و گناه کردی؟ اگر بگوید آری، میفرماید: چرا به آنچه میدانستی عمل نکردی؟ و اگر بگوید نمیدانستم، میگوید: چرا یاد نگرفتی تا عمل کنی؟» (تفسیر صافی، ج۲، ص۱۶۹، ذیل آیه۱۴۹ انعام/ تفسیر نورالثقلین، ج۱، ص۷۷۶)
بندگی و عبادت با دو شرط محقّق میشود: محبّت و اطاعت؛ و اطاعت و تسلیم، بدون علم و سپس عمل به خواست معبود و رضای محبوب امکان ندارد. آنکه بدون حجت شرعی، از خود چیزی میتراشد و پیش خود مطالب و عقایدی را سرهم میکند و به عنوان عبادت و اطاعت انجام میدهد و بیراهۀ نفسانیت را راه سعادت می نمایاند، بنده خویش است نه بنده خدا و عاشق اولیای الهی!
امام رضا(ع) می فرمایند: «لا تَدْعُوا الْعَمَلَ الصّالِحَ وَ الاِجْتِهادَ فِى الْعِبادَةِ إِتِّکالاً عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد(علیهم السلام) وَ لا تَدْعُوا حُبَّ آلِ مُحَمَّد(علیهم السلام) لاَمْرِهِمْ إِتِّکالاً عَلَى الْعِبادَةِ فَإِنَّهُ لا یُقْبَلُ أَحَدُهُما دُونَ الاْخَرِ»؛ مبادا اعمال نیک را به اتّکاى دوستى آل محمّد(علیهم السلام) رها کنید، و مبادا دوستى آل محمّد(علیهم السلام) را به اتّکاى اعمال صالح از دست بدهید، زیرا هیچ کدام از این دو، به تنهایى پذیرفته نمیشود. (فقه الرضا علیه السلام، ص339/ بحارالانوار، ج75، ص347و348)
علی ابن موسی الرضا را با حرّافی نمی شود رهروی کرد؛ امام علم و عمل خالص را بی تقوایِ در گفتار و رفتار، نمی توان مشایعت نمود؛ سلطان خراسان را با کج اندیشی و انحراف از صراط مستقیم قرآن و عترت نمی شود لاف سربازی و خدمت و محبت داشت...
هرچیزی قیمتی دارد و هر متاعی بهایی. در بازار رضا، تنها می شود سکه عشق بی ریا را هزینه کرد و ثروت دو دنیا را خرید. براستی برای این تجارت مقدس، سرمایۀ درخوری اندوخته ایم؟!
عاشق رضا جز به رضایت مهدی راضی نمی شود؛ رضوی بودن و مهدوی بودن، دو روی سکه گرانبهای عبودیت است که بردۀ نفسانیت را خریده و آزاد می کند.
راه و رسم عاشقی با رضا(ع) را نه در میان در و دیوار مطلّا، که در محبت عملی مهدی زهرا(عج) باید جستجو کرد.
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای توأم نیست هیچ دست آویز
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت
که در مقام رضا باش و از قضا مگریز
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز...
لینک مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/282