آتش عشق

تا خضوع عابدانه را در طریقتی عاشقانه تجربه نکنی، توفیق حیاتی ریشه دار نخواهی داشت... تا سبز نگردی، آتش نمی گیری... «ادامه مطلب»...



سبز شو تا آتش بگیری!


تا خضوع عابدانه را در طریقتی عاشقانه تجربه نکنی، توفیق حیاتی ریشه دار نخواهی داشت

تا ریشه ندوانی، سر از خاک بر نمی کشی و سبز نمی شوی

تا سبز نگردی، میوه نمی دهی و به ثمر نخواهی نشست

تا سبز نگردی، تجربه مقدس معرفت و شناخت الهی از وجودت سرشار نخواهد شد

تا سبز نگردی، نفسانیتت زرد و خشک نمی گردد

تا سبز نگردی، مزین به نور عشق و ایمان نمی شوی

تا سبز نگردی، اخگر عشقناک هستی بخش به جانت نخواهد افتاد و تولدی دوباره را قسمت تو از ادامه زیستنت نخواهد کرد

تا سبز نگردی، آتش نمی گیری...

الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ﴿یس/۸۰﴾ همو که برایتان در درخت سبزفام، اخگر نهاد که از آن آتش مى افروزید

 

سعادت، در شهادت است و شهد شیرین شهود و شهادت، میوه درخت سبز عبودیت و عبودیت نتیجۀ گذار از نفسانیت است و این عبور مقدس با معرفت و شناخت و تدبر در فلسفه خلقت و حرکت بر مدار حق و حقیقت میسر خواهد شد.

تدبّری که عاشق و عاشق ترت می کند و ذهن و فکرت را درگیر طی نمودن پله های تعالی بخش کمال می نماید.

تدبّری که در ذره ذره وجودت جاری می شود تا تار و پود هستی ات را به سوختنی ساختنی پیوند بزند و در حصن حصینی از قیود انسان ساز، پرواز و رهایی در عرش برین را روزیِ دل آتش گرفته به شعلۀ عشقت کند.

العشق؛ نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ؛ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ؛ إِنَّهَا عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ؛ فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ

عشق، آتش افروخته خدایى است؛ آتشى که به دلها مى ‏رسد و در ستونهایى بلند آنان را در میان فرامى‏ گیرد، در ستونهای کشیده و طولانی!

 

عالم همه چون حجاب و دلدار، پَسَش

بشنو به سکوت عشق، ضرب نَفَسَش

 

در آتش عشق مقدس غوطه خوردن، از تو انسانی مجنون و شیدای معشوق می سازد که برای راضی و خشنود نگهداشتن او در تمام ثانیه های زندگی ات تاب و قرار نداری و سر از پا نمی شناسی

چنان مشتاق وصال و بودن در کنار محبوب قدسی ات خواهی شد که از هرچه غیر اوست، فانی می شوی و به سبب این اشتیاق مقدس، شکوفه می دهی و بهار را تجربه می کنی، سبز و سبز می گردی و تابستان داغ زندگی ات به خزان آتش گون عشق خیز متصل می شود و در اوج این سوختنهای عارفانه و عاشقانه، به مرگ زمستانی نفس، نائل می آیی و اینبار تولدی دوباره برایت رقم می خورد؛ ولادتی بر مبنای فلسفه خلقتت...

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا ﴿احزاب/۲۳﴾ از میان مؤمنان مردمانی اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در همین انتظارند و هرگز عقیده خود را تبدیل نکردند و تغییر نمی دهند

 

آتش عشق تو در جان خوشتر است

جان ز عشقت آتش‌افشان خوشتر است

هر که خورد از جام عشقت قطره‌ای

تا قیامت مست و حیران خوشتر است

درد بر من ریز و درمانم مکن

زانکه درد تو ز درمان خوشتر است

همچو شمعی در فراقت هر شبی

تا سحر «عطار» گریان خوشتر است...



لینک کوتاه این مطلب:

http://yon.ir/FKqCM