ز عمق چاه برآیی و به اوج ماه رسی

ته ندارد؛ به خدا که ته ندارد؛ نه انسان، انتها دارد و نه امیالش... «ادامه مطلب»...



باور کن تَه ندارد!


ته ندارد؛ به خدا که ته ندارد؛ نه انسان، انتها دارد و نه امیالش؛ آدمی از آنجا که مخلوق خالقی لایتناهی است و برای ابد خلق شده است، هیچگاه تمام نمی شود. این موجود دو پا، تنها مخلوقی در دنیاست که فقط شروع شده است و هیچگاه پایانی نخواهد داشت، نه خودش و نه آرزوها و خواسته هایش...

اگر آدمی، در کودکی، نوجوانی یا جوانی، بر مدار معنویات و رشد معنوی شکل بیابد، تا پایان عمر، هر روز نسبت به کسب مدارج معنوی حریص تر از دیروز می شود و اگر از همان عنفوان حیات، بر پایه تمایلات مادی رشد کند و خودش را ذلیل امیال مادی بار آورد، تا آخرین روز زندگی دنیایی اش، نسبت به دستیابی مظاهر مادی، حرص و طمعش هر روز بیشتر از دیروز می گردد.

به قول صائب: آدمی پیر که شد، حرص، جوان می گردد/ خواب در وقت سحرگاه گران می گردد...

و به گفته سعدی: گفت چشم تنگ دنیا دوست را/ یا قناعت پر کند یا خاک گور...

 

تا دیپلمت را نگرفته ای تلاشت را بکن که نفست دکترا نگیرد

تا طلبه ساده ای هستی سعی ات را بکن که نفست آیت الله نشود

تا اول راهی، کوششت را بکن که نفست راهدار تو نگردد...

 

تمایلات نفسانی هیچ حد یقفی ندارند و سیری ناپذیرند.

اگر وسیله نقلیه متوسطی داشته باشی، نفس تربیت نشده، طالب اتومبیل آخرین سیستمت می کند؛ اتومبیل آخرین سیستم را که هم بدست بیاوری، نفست اشباع نمی شود، و تازه، خواهان هواپیمای شخصی می شوی، آن را هم که بدست آوری، آرام نمیگیری تا چیزهای بیشتر و بیشتری را به مایملک خود تبدیل کنی...

اگر همسرت یوسف یا زلیخا باشد، اما تو چشمت را به روی حرام نبندی و به مراودات اجتماعی ات افسار اضطرار و ناچاری نزنی، باز نفست تو را گرفتار دیگری می کند؛ اگر فتحعلی شاه قاجار باشی و هفتصد زن داشته باشی باز طالب هفصدویکمی می شوی که فریفته و شیدایت کرده است؛ اگر حرمسرایی از مردان را در اختیار بگیری، باز طالب فرد تازه ای می گردی که مِهرش به دلت نشسته است...

اگر، اگر و اگر....

 

باور کن، ته ندارد...

این کشش نا مبارک و شوق شیطانی بیچاره ات می کند؛

این چاهِ سیاهِ وَیلِ جهنمی، از اوجِ ماهِ منیرِ کمال، محرومت می نماید؛

این ارّابۀ خواسته های بی پایان تو را به ته درّۀ خود فراموشی و قربانگاه نیستی و پوچی می برد...

خودت و فلسفه خلقتت را از یاد می بری!

خودت با خودت کاری می کنی که دشمنت نمی کند!

خودت بلایی بر سَرِ جسم و روحت می آوری که لشکر مغول نیاورده باشد!

وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴿حشر/۱۹

از افرادی نباش که حتی لحظه ای خدا را از یاد ببری، چراکه از امداد خدا محروم شده و خودت، خویشتن خویش را از یاد خواهی برد؛ و کارت به جایی می رسد که فسق و گناه آشکار، کار هر روزه ات می شود...



لینک کوتاه این مطلب:

https://b2n.ir/74736