ما را چه میشود که مرغ همسایۀ مان غاز می شود... "ادامه مطلب"...
ما را چه می شود؟!
باران را باور نمی کنیم،
حتی زمانی که در حال باریدن است!
چشمه را یقین نداریم،
حتی وقتی که بارها و بارها جرعه نوش آبهای پاکمان نموده است!
گلهای باغمان را نمی بینیم،
حتی هنگامی که چهارفصلش به همت باغبانش بهاران است!
آنوقت
در بیابانی که خاکش ناپاک است و ذاتش دهشتناک،
فریفته سرابی می شویم و مدهوش غار غار غرابی!
ما را چه می شود که مرغ همسایۀ مان غاز می شود!
ما را چه می شود که یک اقیانوس آب زلال را به جرعه ای فاضلاب می فروشیم!
ما را چه می شود که در حضور نحس شب پره ها، منکر خورشید می شویم!
ما را چه می شود که گلستانی بی خار را با گلی پر خار معاوضه میکنیم!
ما را چه می شود...
ما را چه می شود که خالق عاشق و خداوند مهربانمان
تنها یک جا، به جان گرانقدر پیامبر عزیزش سوگند می خورد
که انسانِ تشنۀ اوهام و دلباخته خیالات و تصورات،
چنان غافل از داشته های ناب، نعمتهای فراوان و ثروتهای ارزشمند خویش است
که گویی در مستی خود شیدا و سرگردان است...
لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ(حجر/72)
به جان تو ای پیامبر که اینان در مستی خود سرگردانند
لینک کوتاه این مطلب:
https://b2n.ir/74333