انسان مومنِ متعبدِ فاطمیِ علویِ حسینیِ مهدوی، روشنفکر و بهروز و آزاداندیش است. او، فرزند زمان خویشتن است و در میان عصر خود و حتی جلوتر از زمان خویش، زیست عفیفانۀ زمانمدارانۀ خدا و خِرد پسندانه را روایتی راست و روشن است... «ادامه مطلب»...
الگوی زیست عفیفانه
زیست عفیفانه یعنی زندگی به سبک فاطمه زهرا سلام الله علیها. یعنی صدیقه کبری(س) را با همان اصول و شاخصههای ناب خدا و خِرد پسندی که آن اُسوۀ امام عصر(عج) در زمانۀ خودش فهمید و عملکرد، در زمانۀ خود، فهمیدن و عملکردن.
متأسفانه، تا سخن از زهرای مرضیه(س) میرود، بیشترین مطلبی که از این شخصیت بیبدیل و الگوی کاملۀ بشریت عنوان میشود، مقوله جدیدالتأسیسی به عنوان حجاب است. و تا حرف از حیا به میان میآید، تنها و تنها مسالهای که بسیار و بسیار مطرح میگردد، ترکیب وصفیِ تازهساز حجاب فاطمی است. اما در میانۀ این موضوع بسیار تفسیرپذیر، پرحاشیه و عرفمدار، آنچه بشدت مهجور و مغفول ماندهاست، ابعاد گسترده شخصیت فکری و عملی زهرای باحیاست. صدیقۀ طاهرهای که بیش از پوشش اندامش، لباس حیا و تقوایش، او را برای سلسله الهی ائمههدی(ع) و جوامع انسانی اعصار متمادی، به اسوهای حسنه و نماد و سمبل دستیافتنی و کاربردی از یک انسان کامل، تبدیل کردهاست.
شکی نیست که مسلک الهی فاطمی، با پایبندی به اصول رابطه، دعوت به نوع و محدوده پوشیدن پوشیدنیهای عرفی دارد، چراکه توصیه وحی «یُعرَفنَ فَلا یُوذَینَ»(احزاب/59) بوده و در روایت است که فردی به امام صادق(ع) از تفاوت لباسشان با لباس امام علی(ع) ایراد گرفت، حضرت(ع) در پاسخ فرمودند: «إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِیطَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ کَانَ یَلْبَسُ ذَلِکَ فِی زَمَانٍ لاَ یُنْکَرُ وَ لَوْ لَبِسَ مِثْلَ ذَلِکَ اَلْیَوْمَ لَشُهِرَ بِهِ» بهراستى که على بن ابى طالب علیه السّلام در زمانه خود، لباسى مىپوشید که عرف بود و منکر محسوب نمىشد و اگر آن لباسها را در این دوران مىپوشید، به آن شُهره مىشد و منکر به حساب میآمد.(الکافی، ج۶، ص۴۴۴)
و به فرموده آن حضرت(ع): «خَیْرُ لِبَاسِ کُلِّ زَمَانٍ لِبَاسُ أَهْلِهِ» بهترین لباس هر زمانى، لباس مردم آن زمان است.(وسائل الشیعه، ج۵، ص۸)؛ که «الشُّهرَةُ خَیرُها و شَرُّها فی النارِ» لباس خلاف عرف، خوب و بدش در آتش است.(کافی، ج6، ص445، ح3)
اما آنکه به لباس تقوا پوشیده نباشد، هیچ لباسی او را نخواهد پوشاند، که لباس تقوا از هر لباسی بهتر و ثمربخشتر است: «لِباسُ التَّقوی ذلِکَ خَیرٌ»(اعراف/26)
تقوا، ثمره حیاست که با تأسی از الگویی توحیدی همچون حبیبۀ خدا و اُمّابیهای رسولخدا(ص) حاصل میشود. انسان باحیا، عالم را محضر خدا میداند و در محضر خدا، خدا را معصیت نمیکند و از انجام هر عملی که پروردگارش منع نمودهاست، به شدت اِبا دارد و به انجام هر عملی که خشنودی آفریدگارش را فراهم مینماید، تشنه و مشغول است.
بنابراین، حیا لباس تقوایی است که در اثر حی و حاضر و ناظر دیدن خداوند بر خویش، در همه لحظات و حالات زندگی، بر پیکر افکار، گفتار و کردار آدمی پوشانده میشود و انسان را از عریانیِ اخلاق، انسانیت، عبودیت و اصول شریعت، رهایی میبخشد.
اما جهت به تن نمودن این جامۀ مقدس، چه کسی میتواند شاخص جامعی برای تقوا و الگوی کاملی برای حیا باشد، جز همان وجود باحیا و عفیفی که الگوی همه انسانهای کامل و تنها باقیمانده آنها، بقیه الله الاعظم(عج) است که فرمود: «فی ابنه رسولالله لی اسوه حسنه» دختر رسول خدا، فاطمه زهرا، بهترین سرمشق و الگوی نیکوی من است.(الغیبه للطوسی، ص286)
که انسان مومن متعبد، قوی و پایدار در عرصه عبودیت و انسانیت است و همواره چشم به اسوه حسنه خاتمالاوصیا(عج) دارد و او را به عنوان شاخصی بیبدیل در سلوک فردی و اجتماعی خویش بر میگزیند.
حیایفاطمی برای هر مرد و زن مومن و آزادهای، موجب نیکویی اعمال و فزونی اعتبار دنیوی و اُخروی است و از آدمی، انسانی تمام عیار و جامعالاطراف میسازد؛ فردی که مزین به صفات حسنه توحیدی و متخلق به اخلاق والای الهی است و در هر زمان و مکان، انسانیت و شریعت، و به عبارتی، تسلیم و سرفرود آوردن در برابر حق و «شرم مقدس» در جزءجزء موجودیت و وجودیتش متجلی و محسوس میباشد.
زهرا(س) را از زبان علی(ع)، فهمیدن دارد. همو که اگر خلق نمیشد، همسر کفوی برای فاطمه نمیبود. که امام صادق(ع) میفرمایند: «لَوْ لَا أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ تَزَوَّجَهَا لَمَا کَانَ لَهَا کُفْوٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ آدَمُ فَمَنْ دُونَه» بهراستى اگر امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه(س) ازدواج نکرده بودند، تا روز قیامت بر روى زمین، از آدم تا پس از آن، براى فاطمه(س) هیچ همتایى نبود.(خصال، ج 2، ص 414)
ابوتراب درباره حیای اُم الحسنین و زینبین، مطالب عجیب و عمیقی عنوان مینمایند که ای کاش داعیهداران تاج خودساختۀ فاطمی، که اکثرشان نه بویی از این امور بُردهاند و نه باوری به این نوع زندگی دارند، به جای کوبیدن بر طبل ظواهری متغیر بر مبنای پسند عُرف، به بواطنی ثابت بر مبنای اموری فراگیر و پرتکرار و پر تاکید در حیات اولیای الهی روی میآوردند.
اموری که با نگاه به آیات و روایات بیشمار حوزه گسترده حیا و عفاف در مسائل و مصادیق متنوع و متعدد فردی، خانوادگی و اجتماعی، میتوانند الگویی شعورساز به جای واگویههای شعارزده باشند.
امیرالمومنین درباره زهرای اطهر میفرمایند: «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّه» فاطمه(س) یاور خوبى در راه اطاعت و بندگى خداست.(بحارالانوار، ج43، ص117)
و اگر گفته شود که صدیقه طاهره(س)، این یاوری را چگونه در حق همسرش به انجام میرساند، پاسخ علی ابن ابیطالب(ع) این است:
«فَوَ اللَّه ... وَ لَا أَغْضَبَتْنِی وَ لَا عَصَتْ لِی أَمْراً وَ لَقَدْ کُنْتُ أَنْظُرُ إِلَیْهَا فَتَنْکَشِفُ عَنِّی الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَان» سوگند به خدا که فاطمه(س) هیچ گاه مرا خشمگین نکرد و در هیچ کارى از من سرپیچى ننمود. و من هرگاه به فاطمه(س) نگاه می کردم، غم و اندوه از من زدوده میشد.(بحارالانوار، ج43، ص134)
با حداقلها زندگی را پیش میبُرد و با کمترین چیزها میساخت و میگفت: «یا أباالحَسَنِ! إنّی لأَستَحیی مِن إلهی أن اُکَلِّفَ نَفسَکَ مالاتَقدِرُ عَلَیهِ» اى على! من از پروردگارم شرم دارم که چیزى از تو درخواست کنم که توان برآوردن آن را نداشته باشى.(بحارالأنوار، ج43، ص59)
«أَنَّهَا اسْتَقَتْ بِالْقِرْبَةِ حَتَّى أَثَّرَ فِی صَدْرِهَا وَ طَحَنَتْ بِالرَّحَى حَتَّى مَجِلَتْ یَدَاهَا وَ کَسَحَتِ الْبَیْتَ حَتَّى اغْبَرَّتْ ثِیَابُهَا وَ أَوْقَدَتِ النَّارَ تَحْتَ الْقِدْرِ حَتَّى دَکِنَتْ ثِیَابُهَا فَأَصَابَهَا مِنْ ذَلِکَ ضَرَرٌ شَدِید» زهرا(س) آنقدر با مَشک آب کشید که اثر آن در سینهاش آشکار شد و چندان با دست خود آسیاب کرد که دستهایش پینه زد و آنقدر خانه را جارو کرد که لباسهایش خاک آلود گردید. و چندان آتش در زیر دیگ روشن کرد که لباسهایش سیاه و دود آلود شد، و از این کارهای همیشگیاش، رنج و سختى زیادى به او رسید.(علل الشرایع، ج2، ص366)
سلمان فارسی میگوید: «لما نزلت هذه الآیة على النبی وإن جهنم لموعدهم أجمعین لها سبعة أبواب لکل باب منهم جزء مقسوم(الحجر/٤٣و٤٤) بکى النبی بکاء شدیدا وبکت صحابته لبکائه، ولم یدروا مانزل به جبرئیل ولم یستطع أحد من صحابته أن یکلمه، وکان النبی(ص) إذا رأى فاطمة فرح بها، فانطلق بعض أصحابه إلى باب بیتها فوجد بین یدیها شعیرا وهی تطحنه وتقول: وما عندالله خیر و أبقى(القصص/٦٠) فسلم علیها وأخبرها بخبر النبی(ص) وبکائه، فنهضت والتفت بشملة لها خلقة قد خیطت اثنا عشر مکانا بسعف النخل، فلما خرجت نظر سلمان الفارسی إلى الشملة و بکى و قال: واحزناه إن قیصر وکسرى لفی السندس والحریر، وابنة محمد علیها شملة صوف خلقة قد خیطت فی اثنی عشر مکانا، فلما دخلت فاطمة على النبی قالت: یا رسول الله إن سلمان تعجب من لباسی، فوالذی بعثک بالحق مالی و لعلی منذ خمس سنین إلا مسک کبش تعلف علها بالنهار بعیرنا فإذا کان الیل افترشناه، وإن مرفقتنا لمن ادم حشوها لیف، فقال النبی: یا سلمان إن ابنتی لفی الخیل السوابق»
وقتی آیات اوصاف جهنم بر پیامبر وحی شد، ایشان در اندوه فراوان فرو رفت. سلمان نزد فاطمه(س) شتافت تا از او بخواهد به دیدن پیامبر رفته و وی را از اندوه بیرون آورد. سلمان میگوید هنگامی که به منزل حضرت زهرا رسیدم منظرهای شگفت دیدم. فاطمه، پشمینهای که دوازده جای آن با لیف خرما وصله شده بود در بر داشت. چون وضع پیامبر را برای فاطمه تشریح کردم، فاطمه از جا برخاست، همان لباس وصلهدار را بر خود پیچید و به راه افتاد. با خود گفتم: دریغا، دختران کسری و قیصر، ابریشم و حریر میپوشند و دختر محمد، پشمینهای با دوازده وصله از لیف خرما! فاطمه بر پدر وارد شد و پس از سلام گفت: پدر جان، سلمان از لباس من در تعجب فرو رفته، در حالی که به خدایی که تو را به حق برانگیخت سوگند که پنج سال است که من و علی جز پوست گوسفندی که روزها علوفهدان شتر و شبها بستر ما میباشد و بالشی که پوستِ آکنده از لیف خرماست، از لوازم و اثاث زندگی، هیچ نداریم. پدر، مقام و عظمت روحی دخت خویش را برای سلمان برشمرد و فرمود: ای سلمان! دخترم در گروه پیشگامانِ به سوی خداست.»(بحارالأنوار، ج8، ص303)
همچنین، سلمان نقل میکند: «خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِی یَوْماً بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلیاللهعلیهوآله ـ بِعَشَرَةِ أَیَّامٍ... فَقَالَ ـ علیهالسلام ـ یَا سَلْمَانُ ائْتِ مَنْزِلَ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلیاللهعلیهوآله ـ فَإِنَّهَا إِلَیْکَ مُشْتَاقَةٌ تُرِیدُ أَنْ تُتْحِفَکَ بِتُحْفَةٍ قَدْ أُتْحِفَتْ بِهَا مِنَ الْجَنَّةِ... قَالَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ فَهَرْوَلْتُ إِلَی مَنْزِلِ فَاطِمَةَ ـ علیهالسلام ـ بِنْتِ مُحَمَّدٍ ـ صلیاللهعلیهوآله ـ فَإِذَا هِیَ جَالِسَةٌ وَ عَلَیْهَا قِطْعَةُ عَبَاءٍ إِذَا خَمَّرَتْ رَأْسَهَا انْجَلَی سَاقُهَا وَ إِذَا غَطَّتْ سَاقَهَا انْکَشَفَ رَأْسُهَا فَلَمَّا نَظَرَتْ إِلَیَّ اعْتَجَرَتْ ثُمَّ قَالَ یَا سَلْمَانُ جَفَوْتَنِی بَعْدَ وَفَاةِ أَبِی ـ صلیاللهعلیهوآله ـ قُلْتُ حَبِیبَتِی أ أجفاکم (لَمْ أَجْفُکُمْ) قَالَتْ فَمَهْ اجْلِسْ وَ اعْقِلْ مَا أَقُولُ لَکَ... فَقَالَتْ لِی یَا سَلْمَانُ أَفْطِرْ عَلَیْهِ عَشِیَّتَکَ فَإِذَا کَانَ غَداً فَجِئْنِی بِنَوَاهُ...»
ده روز پس از رحلت رسول خدا(ص) از منزل خود خارج و با حضرت امام على(ع) مواجه شدم، على به من گفت: اى سلمان! تو بعد از پیامبر خدا بر ما جفا کردى. گفتم: حبیب من اى ابو الحسن! درباره شما جفا نشده است، بلکه حزن و اندوه شدید من در رحلت رسول خدا(ص) مانع زیارت شما شد. حضرت علی به من گفت: اى سلمان! به منزل فاطمه دختر رسول خدا برو؛ زیرا او مشتاق دیدار تو است و میخواهد از تحفهاى که از بهشت برایش آوردهاند به تو بدهد... سلمان میگوید: من به سوى خانه فاطمه رفتم، پس از ورودم به خانه دیدم که فاطمه نشسته و یک قطعه پارچهای در بر گرفته است، وقتی آنرا روى سرش میکشد ساق پایش دیده می شود و چون پاهایش را میپوشاند سرش نمایان میگردد. وقتى چشم ایشان به من افتاد گفت: اى سلمان! تو بعد از رحلت پدرم به ما جفا کردى؟ گفتم: اى دختر رسول خدا! آیا امکان دارد که من بتوانم به شما جفا کنم؟ فاطمه(س) فرمود: پس بنشین و درباره آنچه که به تو میگویم خوب بیندیش...»(ابن طاووس، مهج الدعوات و منهج العبادات، ص5و6)؛ پس از آن، حضرت فاطمه(س) دعای معروف «نور» که در مفاتیح الجنان نیز آمده است به سلمان میآموزد.
و صد البته، کم نیست از این دست روایات که حکایت از روح دنیاگریز، سیره سازگارمند و قناعتپیشه، و افکار و گفتار و رفتار زاهدانه فاطمه زهرا(س)، خصوصا در زندگی با مولا(ع) دارد.
دخت والای پیامبر، اگر در موارد نادری در جنگ شرکت مینمود، در خیمهای به دور از دیگر خیمهها، صرفا به تسلی دادن و آرامبخشی و حمایت روحی و عاطفی به پدر و همسر خود مشغول میشد. در پشت جبههها نان و غذا تهیه میکرد تا به رزمندگان و خانوادههایشان رسانده شود. شمشیر علی را پاک میکرد و او را قوت قلب میبخشید. پس از پیامبر، با علی به درب خانه انصار و مهاجر میرفت و زنانشان را به حقانیت خلافت حیدر کرار یادآور میگشت. در خانه، برای زنان مجلس وعظ، برپا مینمود و به سوالهایشان پاسخ میداد. و حتی آنگاه که به ناچار و از سر اضطرار پای به مسجد نهاد و در حمایت از امام خویش، سخنانی فرمود، به بیان چند جمله کوتاه و گویا و مستند و مستدل از پشت پرده، بسنده کرد...
همه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی زهرای مرضیه(س) خلاصه میشود در موارد محدودی از این دست. ایشان نه در زمان حضور و خلافت پدر بزرگوارشان و نه پس از رسول خدا، هیچگاه نه مسئولیتی در حکومت و اجتماع بر عهده داشتند و نه جز موارد نادر و ضروری، پای از حریم خانه و خانواده فراتر بردند. نه اهل نطقهای غرّا و سخنرانیهای مطول و لفاظی و طنازی و شوخی در میان نامحرمان بودند و نه اساسا چنین اموری را تشویق و تایید مینمودند.
از این روست که دختر خلفشان زینب کبری(س)، که پرورش یافته راستین در مکتب علی و فاطمه است نیز جا پای مادر گذاشته و اگر او را به زور و تهدید و اجبار از میان زنان بیرون نمیکشیدند، همان دو خطبه معروف را نیز در کوفه و شام، ایراد نمینمودند.
سیره ای که در خصوص پرسشگرانی که به قصد دیدار امام کاظم(ع) آمده بودند و بخاطر عدم حضور حضرت، عزم برگشت داشتند و با پاسخدهی مکتوب و با واسطه به سوالاتشان از سوی حضرت معصومه(س) مواجه گردیدند نیز، به وضوح هویداست.
آن وقت، زن به اصطلاح مسلمان و البته شیعه معاصر، صرفا با داشتن نوع و محدودهای خاص از پوشش، به نام چادر - که با نوع و محدوده پوشش زمان زهرای اطهر، فرسنگها فاصله دارد - خود را مزین به تاج بندگی فاطمی و حیا و عفافی میداند که اصرار دارد بگوید میراث مادر است!
کدام میراث؟ کدام تاج بندگی؟ از کدامین حیا و عفاف سخن میگویند آنان که نه چشم و زبانشان و نه جای جای رفتارشان، بویی از حیا و عفاف صدیقه طاهره نبرده است!
مبرهن است که نویسنده این سطور، قصدش ترویج و تایید آن نوع زندگی فوق مشقتبار و فقیرانه در عصر حاضر و تجویز آن به زنان معاصر نیست؛ چراکه هر عصر و زمانی، زندگی فردی، خانودگی و اجتماعی زمان خود را می طلبد و باید بر اساس عرف پسندیده هر زمان عمل نمود و صرفا از امور دست و پاگیر، متبرجانه، فخرفروشانه و خرافی که هم معقول و مشروع نبوده و هم کاربرد و اقبالی در بین عموم ندارند، پرهیز نمود. اما آنچه مقصود کلام حاضر بوده این است که، چگونه است، تنها و تنها از زهرایی به وسعت دریایی کرانه ناپدید، امر جدید التاسیسی به عنوان حجاب، اینقدر شیفته و دلباخته در میان مدعیان فاطمهدوست پیدا کرده است و از ترویج و تجویز زندگی زاهدانه و فقیرانه و صد البته شاخصمدارانه با مدلی به شدت تفکیکی و نه مختلط و نیمهمختلط و... که از فاطمه زهرا سراغ داریم، ابدا خبری نیست؟!
چگونه است که حیای سادهزیستی و قناعت، عفاف از اسراف و تجمل، و سازگاری متفکرانه و معتقدانه با زندگی مؤمنانه و زاهدانه، الگوی آنها که لاف فاطمهدوستی میزنند، نمیباشد؟!
چگونه است که در زمانهای با وجود این همه فقیر و گرسنه و حاشیهنشین، داغ دلهای فاطمهدوست، آتشی نمیشود که به دامان سرمایهسالارها و صاحبان ثروت و قدرت بیفتد، اما موی سر جمعیتی، آتشفشان تعصباتشان را به فوران میآورد!
چگونه است که از حیای فاطمه، خبری در روابط با همسر، همسایه، فرزندان، مغازهدار سر کوچه، راننده تاکسی، کارمند فلان اداره، فامیلها و دوستان و... نیست و منش فاطمی نمیتواند بر چشمها و دست و ذهن و زبانشان لگام بزند، اما چادر یا محدوده و نوع خاصی از پوشش، ردای بهشت میشود و مجوّزِ طاهرساز هر فعل و سخنی!
ناگفته پیداست که همانطور که عقلا و شرعا زندگی امروز، اقتضائات خودش را دارد، نمیتوان از زن و مرد امروزین نیز انتظار داشت تا پوشش و بسیاری از منش و سنتهای گذشتگان خویش را برگزینند و از اساس، «سخن نو آر، که نو را حلاوتیست دگر»(فرخی سیستانی) و این نو شدن، کار هر روزه و هر ساعته پروردگار عالم و آدم نیز هست: «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»﴿الرحمن/۲۹﴾ خداوند هر زمان در کارى تازه است. و از امیرالمومنین علی(ع) روایت است: «مِنْ أَحْدَاثٍ بَدِیعٍ لَمْ یَکُنْ» خداوند هر روز امر جدیدى ایجاد مىکند که قبلًا نبوده است.(الکافی، ج۱، ص۱۴۱)
قطعا نو شدنی که در چارچوب ارکان هدایت، برای یک موحد قابل طرح و دفاع و پیگیری است. ارکانی که استنباط و استخراج میشوند از وحی، سخنان منطبق بر آن، عقل و الزامات زمانه. نو شدنی که الگوهایی راستین و همیشگی برای زیست عفیفانه دارند و همواره قابل رجوع و پیرویاند.
امام علی(ع) میفرمایند: «لا تقسِروا اولادکم عَلی آدابکم، فانَّهم مَخْلُوقونَ لِزَمانٍ غیر زمانکم« فرزندان خویش را بر آداب و عقاید خود مجبور مسازید که آنها برای زمانی غیر زمان شما آفریده شدهاند.(شرح نهجالبلاغه، ابنابیالحدید، ج20، ص267)
در قران کریم آمده است: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»﴿حجرات/13﴾ اى گروههای مختلف مردم، ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید و با وجود عرفهای گوناگون، در کنار هم سلوکی متعارف و شایسته داشته باشید. هیچکس بر دیگری برتری ندارد و ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست. بىتردید خداوند، داناى آگاه به افکار و اعمال شما و مصالح دنیا و آخرتتان است.
در ترتیب مقاییس اللغه آمده است: «المعروف و سمی بذلک لأنّ النفوس تسکن إلیه» معروف را معروف نامیده اند چون دلها به آن آرامش مییابد.(ص638)؛ و در اقرب الموارد نیز عنوان گردیده است: «المعروف ضد المنکر و هو کل ما تعرف النفس من الخیر و تطمئن إلیه» معروف ضد منکر است و هر چیزی است که نفس انسان آن را خیر می شناسد و با آن اطمینان و آرامش می یابد. (ج2، ص768)
بنابراین، عرف و معروف چیزی است که در تلقی گروههای مختلف مردم، سبب آرامش باشد نه ناآرامی! هر امر غیر متجاوزانهای که عموم جامعه ای آن را خیر پنداشته و قائل بر صحت، کارآمدی و مفیدبودن آن باشند و بر اساس آن رفتار نمایند، معروفی پذیرفته شده از سوی عرف است که می تواند در هر زمانه، با زمانه دیگر، متفاوت باشد.
کسی که با زمان آشنا نیست و شرایط زمانی را نمیداند، نمی تواند حکم درستی بدهد و قانون درستی وضع نماید؛ و همچنین آشنای با زمان و اوضاع زمانی است که میتواند حکم واقعی و الهی را دریابد و گرنه آنکه شرایط را نمیشناسد، موضوعها و تغییرات جاری در جامعه را نشناخته، حکمی صادر میکند که درست و مقبول و اجرایی نیست.
امام صادق(ع) درباره لزوم آگاهی از واقعیتهای موجود در ظاهر و باطن هر روز و روزگار و تفاوتهای مردم هر عصر و زمان، میفرمایند: «العالِم بِزَمانه لا تَهجُم عَلیهِ اللَّوابِس» کسى که به اوضاع زمانش آگاه باشد اشتباهات بر او هجوم نیاورد.(کافی، ج1، ص26)
توجه به اقتضائات زمانه تا آنجاست که در کتاب وحی تاکید شده است: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ»﴿ابراهیم/۴﴾ و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [بتواند به وسیله آن زبان، پیام وحی را به روشنی] برای آنان تبیین کند. و با در نظر داشتن ظرفیتهای زبان و توان و مکان هر قوم و جامعه ای، حقیقت واحد ادیان یعنی استقرار توحید را ابراز و پیگیری نماید و گذشت را شیوه کار خود قرار داده و بر اساس عرف آنان حکم نماید: «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ»﴿اعراف/۱۹۹﴾ سهلگیر باش و بر اساس عرف فرمان ده.
زمانشناسی و لحاظ اقتضائات زمان، امری است که در روایات بسیاری مورد تاکید قرار گرفته است.
راوى گوید امام صادق(ع) به من فرمود: «أَ رَأَیْتَکَ لَوْ حَدّثْتُکَ بِحَدِیثٍ الْعَامَ ثُمّ جِئْتَنِی مِنْ قَابِلٍ فَحَدّثْتُکَ بِخِلَافِهِ بِأَیّهِمَا کُنْتَ تَأْخُذُ قَالَ قُلْتُ کُنْتُ آخُذُ بِالْأَخِیرِ فَقَالَ لِی رَحِمَکَ اللّهُ» بگو بدانم. اگر من امسال حدیثى به تو گویم و سال آینده که نزد من آیی خلاف آنرا به تو گویم به کدام یک از دو حدیث عمل مىکنى! عرض کردم به دومى؛ فرمود خدایت بیامرزد.(کافى، ج1، ص85، ح8)
همچنین راوی گوید به امام صادق(ع) عرض کردم: «إِذَا جَاءَ حَدِیثٌ عَنْ أَوّلِکُمْ وَ حَدِیثٌ عَنْ آخِرِکُمْ بِأَیّهِمَا نَأْخُذُ فَقَالَ خُذُوا بِالْأَحْدَثِ» اگر حدیثى از امام سابق رسد و حدیثى بر خلاف، از امام پس از آن رسد، به کدامیک عمل کنیم. فرمود: به حدیث تازهتر عمل کنید.(کافى، ج1، ص86، ح9)
در روایتی از امام رضا(ع) آمده است: «القرآن کَلاَمُ اَللَّهِ لاَ تَتَجَاوَزُوهُ وَ لاَ تَطْلُبُوا اَلْهُدَى فِی غَیْرِهِ فَتَضِلُّوا» قرآن سخن خداست، فقط از قرآن هدایت بجویید و سراغ چیز دیگر نروید که گمراه می شوید.(الأمالی للصدوق، ج۱، ص۵۴۶)؛ که قرآن برای هر عصر و زمان، حرف و سخنی منطبق بر همان عصر و زمان دارد: «إنَّ رَجُلاً سَأَلَ أبا عَبدِ اللَّهِ علیه السلام: ما بالُ القُرآنِ لا یَزدادُ عِندَ النَّشرِ وَالدِّراسَةِ إلّا غَضاضَةً؟ فَقالَ: لِأَنَّ اللَّهَ لَم یُنزِلهُ لِزَمانٍ دونَ زَمانٍ، ولا لِناسٍ دونَ ناسٍ، فَهُوَ فی کُلِّ زَمانٍ جَدیدٌ، وعِندَ کُلِّ قَومٍ غَضٌّ، إلى یَومِ القیامَةِ» امام رضا(ع) می فرماید، فردى از امام صادق(ع) پرسید: چرا قرآن، هرچه بیشتر منتشر و مطالعه می شود، بر تازگى و طراوت آن، افزوده میگردد؟ فرمود: چون خداوند، آن را براى زمانى خاص و مردمى خاص، فرو نفرستاد. پس، قرآن، در هر زمانى، نو و براى هر مردمى، تا روز قیامت، با طراوت است و حرف تازه ای منطبق اقتضائات هر قوم و زمان دارد.(عیون أخبار الرضا، ج2، ص87، ح32)
بنابراین، تنها تفاوت یک مومنِ فاطمیِ علویِ حسینیِ مهدوی زمانشناس با مومن فاقد خصلت زمانشناسی در این است که او با توجه به مقتضیات زمان، تفسیرها و اجتهادهای پویا و به روزتری از قرآن استخراج می نماید و دینش را در قالبهای منطبق بر زمانش ارائه می دهد، بدون آنکه حتی ذره ای از روح کلام خدا و ارکان تعالیم انبیای الهی تخطی نماید.
انسان مومنِ متعبدِ فاطمیِ علویِ حسینیِ مهدوی، روشنفکر و بهروز و آزاداندیش است. او، فرزند زمان خویشتن است. زمانشناس و انتخابگر است، «ساکن و منزوی» نبوده و همواره با «حرکت» همراه است. او با پای نهادن بر سرِ نفسِ خویش، یک سروگردن بالاتر از همه، جهان را از افقی گستردهتر و سطحی رفیعتر مورد ارزیابی قرار میدهد و همواره با محوریت فقهی پویا و اصولی نوشَوَنده اما اصیل، انحرافناپذیر و الهی، در میان عصر خود و حتی جلوتر از زمان خویش، زیست عفیفانۀ زمانمدارانۀ خدا و خِرد پسندانه را روایتی راست و روشن است.
لینک این مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/412