حیا و عفاف چیست؟ فرد با حیا و عفیف چه ویژگیهایی دارد؟ زیست عفیفانه چگونه زیستنی است؟ آیا حیا و عفاف با تعریف خاص و محدودی از پوشیدگی، رابطه مستقیم دارد؟... «ادامه مطلب»...
برای حیا
چه دشمنی جاهلانه یا عامدانهای است اینکه ماستمالی کنی باطنی آلوده را به ظاهری پالوده به برداشتی فرسوده و آزموده به بینتیجگی!
چه بیشمار پایبستهای ویران که به ظاهرگرایی بیخردان یا منافقان، با سرگرمی در نقش ایوان، به کاخهای پوشالین و بدکارکرد با فضایی آکنده از بسیارها درد، بدل گردید.
مگر در زندگی شخصی و عمومی تکتکمان، نمیبینیم بسیاری از آنها که با ریش، تیغ میزنند و با چادر، فاتحه هرچه باور پاک را میخوانند؟ چشمچرانهای هیزی که سجاده آب میکشند و هیزی از پس نقاب!
مگر نمیبینیم خیل عظیم به اصطلاح محجبههایی که بیحجابی و بیحیایی از سر و روی گفتار و کردارشان میبارد؟ همانها که سیاهی چادر، نه تنها به سپیدی رخسار سخن و عملشان نینجامیده، بلکه طاووس رنگارنگ درگیر پوشش و صورتشان، آینهای از سالوس رنگینکمان تزویر کوشش و سیرتشان گردیده است!
مگر نمیبینیم کثرت تسبیح بر کفانی که دیدگانشان مدام در چرخش چراندن چشم در بیشه خیانت و تجاوز است و با انبوهی ریش، پیش نفس خویش زانو زدهاند به هرزگی نگاه! پوشیه میزنند، روی میگیرند، صورت در گردی حجاب، تجلی و تلالؤ میدهند و خوشهخوشه چشم میدوزند و نگریستن دزدانه و حتی از آن هم فراتر، دزدی بیمحابا از دریچه دیدگان را مشق میکنند!
صد البته، از این جمعیتی که کم هم نیستند، حساب قلیلی محاسندارها و چادریهای بری از نگاههای دزدکی و ناپاک به نامحرمان، جداست. همانها که ریششان ریشه در اندیشه و عملکردی ناب و والا داشته؛ لباسی را که عرفا چادر نامیده میشود را با حجتی در نزد خویش معتبر به عنوان پوشش خود برگزیده اند و نه صرفا به خاطر نوع انتخاب ظاهریشان، بلکه باطنا از انجام هرگونه عمل پلیدی، عفت ورزیده و دامان دل و روح خود، به پلیدی چشم دوختن و رابطه و همکلامی غیر ضرور با نامحرمان، آلوده نمیسازند. همانها که از دروغ بیزارند، از غیبت میپرهیزند، تهمت نمیزنند، فتنهگر و خانه و خانواده خراب کن نیستند، به حلال بودن نان حساساند و از دایره انصاف و عقل خارج نشده و بزرگی و بزرگواری و بزرگمنشیِ ایمان و باورشان از آنان افرادی عدالتخواه، حقیقتطلب، پر مِهر، بیکینه، خیرخواه، افتاده و دستگیر ساخته است.
صفاتی که میتوان در سخنان و اعمال هر فرد آزادۀ پاکطینتی، با هر نوع پوششی که با مبنا قرار دادن عرف و دیگر اقتضائات زمانه خویش برگزیده است، به وضوح مشاهده نمود.
باحیایی، با تعریفی جدیدالتاسیس از پوشش به عنوان حجاب، معنا نمیشود. عفت، کنشی نیست که صرفا در محدودهای خاص از پوشش تعریف شود.
علمای اخلاق و عرفان، بارها و بارها متذکر شدهاند که حیا، یعنی خدا، وجدان و فطرت حقطلب را در همهحال بر خود، حاضر و ناظر دانستن و داشتن؛ و عفاف یعنی پرهیز نمودن از هرآنچه خدا را خوش نیاید و خِرد فارغ از نفسانیت را پسند نیفتد.
پس هرکه با مبنا قراردادن اصول اساسی وحی و اخلاق، و توجه به الزامات زمان خویش، از هرچه ناپسند خدا و خِردِ حقجو است پرهیز مینماید، انسانی با حیا و عفیف است، حال با هر سلیقه و انتخابی که نسبت به پوشش بدن خود دارد.
شهید مطهری(ره) پوشش را امری در قالب منطقه الفراغ اجتماعی میداند و به انتخاب آزادانه عرف نسبت میدهد: «تصور عامه مردم ما درباره امر به معروف این است که به بند کفش و دکمه لباس و موی سر و دوخت جامه مردم ایراد بگیریم، در صورتی که اینها منطقه آزادی مردم است.»(یادداشتها، ج1، حرف الف، صص250)؛ «ما نباید به نام امر به معروف و نهی از منکر، در ترخیصات مردم دست درازی کنیم و به بند کفش و دکمه لباس و موی سر و دوخت جامه مردم ایراد بگیریم.»(یادداشتها، ج۱۰، ص۲۴۲)
استاد مطهری(ره) واژه حجاب را لفظی ساخته معاصرین دانسته و قائل به وجود «ستر» یا «پوشش» در پیشینه انتخابهای متعدد در حوزه لباس است: «ابن خلدون کلمه حجاب را به معنی پرده و حائل - نه پوشش - به کار برده است. استعمال کلمه حجاب در مورد پوشش زن یک اصطلاح نسبتاً جدید است. در قدیم و مخصوصا در اصطلاح فقهاء کلمه "ستر" که به معنی پوشش است به کار رفته است. فقهاء چه در کتاب الصلوه و چه در کتاب النکاح که متعرض این مطلب شدهاند کلمه "ستر" را به کار بردهاند نه کلمه حجاب را. بهتر این بود که این کلمه عوض نمیشد و ما همیشه همان کلمه "پوشش" را به کار میبردیم... در آیات مربوطه لغت حجاب به کار نرفته است... اینکه چطور شد در عصر اخیر به جای اصطلاح رائج فقهاء یعنی ستر و پوشش، کلمه حجاب و پرده و پردگی شایع شده است برای من مجهول است.»(مرتضی مطهری، مساله حجاب، ج1، ص79و81)
تلقین واژهای نوساخته به نام دین و دیانت در اذهان مردمان، و تلاش برای تزیین ویرانههای باطنی به اموری ناسازگار و ساختگی، هیچ صلاح و اصلاحی به دنبال نداشته و نخواهد داشت.
مبرهن است که هیچ جامعهای، با بیشاخصی و هرج و مرج، به فلاح و رستگاری دنیوی و اخروی نمیرسد؛ اما نه عقلا شدنی است و نه شرعا جایز است که جمع و جامعهای را به چیزی که عموما نمیپذیرد و دلخواه اوست، اجبار نمود.
اساسا به صلاح حاکمان و حاکمیت نیز نیست که همت خود را به جای پرداختن به مسائلی که اصالتا بر عهده دولتهاست، در اموری معطوف دارند که ابدا با ماهیت آنها سازگاری نداشته و آنان را از چشم مردم خویش میاندازد!
آنچه شارع حکیم، نه محدوده دقیق و روشنی بر آن وضع نموده و نه مجازات دنیوی یا اخروی برای ترک آن تعیین کرده، بلکه صرفا آن را به عهده عرف قرار داده و توصیهای مشفقانه به پایبندی عرفی آن نموده است، قطعا نمیتواند از اصول، فروع یا حتی احکام جدی و قابل اعتنای دینی به شمار آید؛ بلکه باید همگام با زمانه، به انتخابهای عرف، احترام نهاد و صرفا آنچه اکثریت عرف جامعهای در هر زمانهای، آن را در عمل و انتخاب خود، صراحتا و شدیدا ناپسند میشمارد، خط قرمز قانونی به حساب آورد.
اگرچه رعایت حداقلهای پوشش در اکثر کشورهای دنیا و جوامع بشری، به عنوان عمل عرفی پسندیده در فضای عمومی جامعه است اما آنچه بلای کشورهای اسلامی و غیراسلامی است، بی قانونی در مساله مسئولیتهای ناشی از رابطه است، نه نوع و محدوده پوشش!
در اکثر فرهنگها و باورهای دینی و غیر دینی، هر عملی که مبتنی بر رضایت آزادانه و انتخابگرانه دو طرفه نباشد، تجاوز قلمداد میگردد. اما بسیاری از انسانها بی توجه به این اصل منطقی اخلاقی و الهی اند.
حق الناس این نیست که من چه بپوشم و در چه خانهای سکونت نمایم و بر چه مرکبی سوار شوم و چه غذایی تناول کنم و...، اگر و تنها اگر به دو شرط اخلاقی و شرعی پایبند باشم: اول اینکه آنچه دارم را از راهی حلال و پاک کسب نموده باشم، دوم اینکه فراتر از عرف غالب جمع یا اجتماعی که در آن قرار دارم عمل ننمایم و با ارتکاب به عملی متبرجانه، خود را شهره و انگشتنمای اکثریت مردم نسازم.
حق الناس این است که فارغ از آنچه به عنوان لباس اندام خویش برگزیدهام، چشمانم را از پوشش عفیفانه پلک، محروم ساخته و حجاب و پرده دیدگان را کنار زده و بیاجازه و رضایت دیگران، بر جسم و جان و مالشان چشم بدوزم.
حق الناس همان آتش نگاهی است که به جای برگرفتن از نامحرمان، به جان داشتههای مادی و معنویشان میاندازم.
حق الناس صحبتها و بگو بخندهای غیر ضرور و رابطههای بیشاخص و بدون پذیرش مسئولیتهای جنسی و عاطفی است، حال چه تحت لوای چادر و ریش باشد، چه با هر پوشیدنی و ظاهر دیگری.
و اینهمه در حالی است که اگر قرار باشد از آیات و روایت و حکایات ارزنده مربوط به لزوم حیای از نگاه ناپاک و عفاف از روابط غیر ضرور، سخن گفته شود، کتاب هفتاد هزار من کاغذ است!
در قرآن کریم، تنها یکجا کلمه «حجاب» معنایی مادی دارد. آن هم وقتی میخواهد زنان پیامبر(ص) را مورد خطاب قرار دهد، به آنان تاکید مینماید که در خانههای خود بمانند و اگر قرار است به ناچار چیزی را از نامحرمی بگیرند یا بدهند، از پس حجاب یا پردهای این کار را انجام دهند.
«یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ... وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ... وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ۚ ذَٰلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ ۚ وَمَا کَانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا ۚ إِنَّ ذَٰلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا»﴿احزاب/32،33و٥٣﴾
روشن است که پرده، با آنچه عرفا به عنوان چادر و حجاب از آن استفاده میشود، تفاوتهایی اساسی دارد. چادر، نمایانگر حجم و قد و حتی با تعاریفی، صورت و دستها و... است، اما پرده، هیچ امکانی را برای حتی یک نگاه غیر ارادی و اتفاقی باقی نمیگذارد و موجب هیچ ذهنیتی در مخاطبی نمیشود که ناچار است امری را در حد اضطرار به انجام رساند.
این موضوع، صرفا برای زنان پیامبر(ص) وضع شده، و علت آن نیز چه در خود آیه و چه در آیات دیگر این سوره، عنوان گردیده است. یک دلیل، دلهایی است که احتمال رغبت و خواستن در آنها به شدت وجود دارد و دلیل دیگر نیز، عدم اختیار همیشگی برای برآوردن خواستهای است که امکان دارد مورد طلب دل واقع شود؛ چراکه بنابر دستور خداوند، آنها که به همسری پیامبر(ص) درآمدند، در صورت درخواست طلاق از سوی خودشان، یا رحلت رسول خدا، هیچگاه اجازه ازدواج با هیچ فرد دیگری را نخواهند داشت.
شهید مطهری در اینباره میگوید: «آیهای که در آن، کلمه حجاب به کار رفته است مربوط است به زنان پیغمبر اسلام. میدانیم که در قرآن کریم درباره زنان پیغمبر دستورهای خاصی وارد شده است. اولین آیه خطاب به زنان پیغمبر با این جمله آغاز میشود: «یا نساء النبی لستن کأحد من النساء» یعنی شما با سایر زنان فرق دارید... زنان پیغمبر چه در زمان حیات آن حضرت و چه بعد از وفات ایشان، در خانههای خود بمانند... قرآن کریم صریحا به زنان پیغمبر میگوید: «و قرن فی بیوتکن» یعنی در خانههای خود بمانید... سِرّ اینکه زنان پیغمبر ممنوع شدند از اینکه بعد از آن حضرت با شخص دیگری ازدواج کنند به نظر من همین است.»(مرتضی مطهری، مساله حجاب، ج1، ص80)
فراتر از تلاش برای تحصیل منافع سیاسی و اجتماعی و دیگر سوء استفادههایی که ممکن بود از رابطه و پیوند با زنان پیامبر صورت گیرد، قطعا مابین مساله تحریم ازدواج مجدد بعد از تزویج با رسول خدا و مساله وجوب رابطه ضروری با نامحرمان از پسِ پرده و حجاب، توجه به مسئولیت جنسی و عاطفی نیز نهفته است.
بیگمان، ارتباط، نیازساز است؛ از نیاز عاطفی و معنوی گرفته تا نیاز جنسی و مادی و غیره. چنانچه فرد، شرعا یا شخصا نتواند یا نخواهد مسئولیتهای ناشی از روابط غیر ضرور خود با نامحرمان را بپذیرد و یا نتواند با ایشان به اصول و اندازههایی که مورد رضایت و آرامش دو طرف باشد برسد، عقلا و شرعا باید از آن رابطه غیر ضرور، به شدت پرهیز نماید. و آنکه میتواند و میخواهد پذیرای مسئولیتهای خود در چارچوبهای عقل و شرع بوده و برایش امکانپذیر است تا با هر فرد به توافقی بر سر میزان مورد پسند رابطهشان برسد، عقلا و شرعا مجاز به ادامه آن رابطه غیر ضرور است.
با این تعریف، حیا و عفاف، نه تنها رابطهای با پوشش عرفی مردمان هر عصر و زمان ندارد، بلکه دقیقا در نوع رابطه آنها و پایبندیشان به ضرورتها و مسئولیتها معنا میشود.
کم نیستند کسانی که نگاه و خندهها و لحن بیان و شکل مراوده آنها هیچ قرابتی با انتخاب پوشش چادرشان نداشته و از صدا و سیما گرفته تا جمعهای حوالی ما، با چادر آن میکنند که بسیاری از غیر چادریها را خواست و حیای انجام آن نیست!
گویی اینان گمان کردهاند، در میان چیزهای طاهر، طهارتی به نام چادر نیز وجود دارد؛ و از این روی با زبان عمل عنوان میدارند: «چادری باش، هرچه خواهی کن»!
مگر نه آنکه شیاطین، کارشان اغوا و پوشاندن و استحاله نمودن حقیقت است: «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ»(ص/82)؛ پس عجیب نیست باطن و رفتاری شیطانی و غیر عفیفانه را در ظاهری به اصطلاح الهی و عفیفانه پنهان نماید و به خورد جاهلانی دهد که نه تنها خویش را مزیّن به تاج حیای فاطمی تخیل میکنند، بلکه دیگرانی را که هم شکل آنان نیستند را مغضوبان خدای صدیقه طاهره پنداشته و معرفی نمایند!
این در حالی است که اکثر همین مدعیان دروغین حیای زهرای اطهر را ابدا میل و رغبتی به سبک زندگی آن بانوی پاک و نمونه نبوده و هرگاه پای دستان پینه بسته و زندگی حقیرانه و فقیرانه فاطمی و سازگاری عجیب و عمیق وی با زهد و وارستگی امیرالمومنین به میان آید، یا حضرت را موجودی فراتر از توان انسانها معرفی میکنند و یا دست کم، آن نوع زندگی و نگاه به زیستن را، معطوف به زمانه و الزامات دوران زهرای مرضیه میدانند!
اما بر هیچ عقل سلیمی پوشیده نیست که فاطمۀ زهرا(س) و فرزندان پاکش، الگوهایی از جنس انسانها و با اصولی برای همه اعصار و ابنای آدم هستند، نه موجوداتی فرا بشری و دست نیافتنی! ضمن آنکه چگونه است، سبک زندگی شخصی و عمومی حضرت(س)، مربوط به دوران خود بوده و از زنان، حتی زنان به اصطلاح محجبه امروز، انتظار آن نوع زندگی نمیرود و بالعکس، زن فاطمی، باید خوشپوش و خوشجوش در نزد محرم و نامحرم باشد، اما صرفا تنها و تنها میراث مادر، پوشش اوست که حالا به شکل امروزیاش میشود همین چادر بعضا پر زرق و برقی که بر سر مدعیانِ غریبه از حیا و عفاف میبینیم!
نگارنده این سطور معتقد است که اگر حضرت فاطمه زهرای طاهره مطهره صدیقه مرضیه – که جانم فدای خاک قدمهای مبارک و نورانیشان باد – امروز و در میان هر یک از جوامع امروزین حیات مادی میداشتند، قطعا عقلا و شرعا، پوششی را بر میگزیدند که با عرف غالب زمانۀشان در هماهنگی باشد؛ اما سبک زندگیشان در سطح فقیرترینهای جامعه بود و از دنیا، به آنچه ناچاری و نیاز آن است بسنده مینمودند.
مگر نه آنکه بالاخره اعضای هر جامعهای جامهای به اقتضای زمانه، فرهنگ، اقتصاد، توان، نیازها و سلیقههای خویش برمیگزینند.
مشاهدات تاریخی از صدر اسلام تاکنون نیز، مبین این مطلب است که پیامبر اکرم(ص) ملبس به پوشش زمانۀ خود بود. حتی پوشش امیرالمومنین(ع) با پیامبر(ص) متفاوت بوده و ایشان همچون عموم مردم زمان خودشان لباس می پوشیدند. پوشش در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نیز تفاوتی فاحش و اساسی با زمان امام علی(ع) داشت و این تفاوتها در زمانه هر یک از امامان علیهم السلام ادامه یافت و در قرنهای متمادی دچار تغییرات فراوان در نوع و محدوده پوشش زنان و مردان هر قوم و منطقه شد.
در روایت است که فردی به امام صادق(ع) از تفاوت لباسشان با لباس امام علی(ع) ایراد گرفت، حضرت(ع) در پاسخ فرمودند: «إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِیطَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ کَانَ یَلْبَسُ ذَلِکَ فِی زَمَانٍ لاَ یُنْکَرُ وَ لَوْ لَبِسَ مِثْلَ ذَلِکَ اَلْیَوْمَ لَشُهِرَ بِهِ» بهراستى که على بن ابى طالب علیه السّلام در زمانه خود، لباسى مىپوشید که عرف بود و منکر محسوب نمىشد و اگر آن لباسها را در این دوران مىپوشید، به آن شُهره مىشد و منکر به حساب میآمد.(الکافی، ج۶، ص۴۴۴)
و به فرموده آن حضرت(ع): «خَیْرُ لِبَاسِ کُلِّ زَمَانٍ لِبَاسُ أَهْلِهِ» بهترین لباس هر زمانى، لباس مردم آن زمان است.(وسائل الشیعه، ج۵، ص۸)؛ که «الشُّهرَةُ خَیرُها و شَرُّها فی النارِ» لباس خلاف عرف، خوب و بدش در آتش است.(کافی، ج6، ص445، ح3)
آری! اگر حورای انسیه سلام الله علیها امروز در میان ما قدم میزد، نوع و محدوده لباس و زینتش همچون عرف غالب مردمان جامعهاش بود و چنانچه نمیخواست یا نمیتوانست مسئولیتهای ناشی از ارتباط با نامحرمان را بپذیرد و یا با آنان به محدوده روشن مورد پسند دو طرف برسد، بی شک، به رد و بدل نمودن کلام در حد ضرورت اکتفا مینمود، چشم به نامحرمان نمیدوخت، از مراوده غیر ضرور با نامحرمان به شدت پرهیز داشت، دروغ نمیگفت، غیبت نمیکرد و تهمت نمیزد، حسد نمیورزید، بددهنی و بد اخلاقی نمینمود، اهل مِهر و مدارا با همسر و نزدیکان و بستگان و دوستان و همسایگان بود، سفرهاش عطر لقمههای پاک داشت، مادری نموده و زنانگیهایش را خرج آرامش و سعادت همه فرزندان و مراودین حلالش میکرد، صداقت و صفا را قرین خانه و خانواده مینمود، دست خدا بود در هر کجا بود، و اینگونه الگوی شایسته حیا بود.
تاج فاطمی، حیای فاطمی است نه پوشش او که در کوچه بازار یکجور بود و در نزد سلمان و اباذر و عمار یکجور و در پیش کور مادرزاد، یکجور. این تفاوتهای رفتار فاطمه زهرا(س) در تفاوتهای الزامآوری است که حیای او از خدا، به عفاف او در روابط متفاوتش میانجامید.
تاج فاطمی، چادر امروزی نیست که خود طرح و دوخت و محدوده و نوعی بر اساس عرف این زمان دارد، نه عرف و پوشش زمان زهرای مرضیه؛ بلکه سبک زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی فاطمهای است که از وی زنی اسوه و نمونه ساخت تا در مقام عبد، بهترین بنده؛ در مقام دختر، بهترین دختر؛ در مقام همسر، بهترین همسر؛ در مقام مادر، بهترین مادر؛ در مقام دوست، بهترین دوست؛ در مقام خویشاوند، بهترین خویش؛ در مقام همسایه، بهترین همسایه؛ در مقام مربی، بهترین مربی؛ و در مقام انسان و انسانیت، بهترین آدم باشد.
از ساحت پیامبر بزرگوار اسلام روایت است: «و قد قیلَ لَهُ: إنّ فُلانَةَ تَصومُ النّهارَ و تَقومُ اللّیلَ، و هِی سَیِّئةُ الخُلقِ تُؤْذی جِیرانَها بلِسانِها ـ : لا خَیرَ فیها، هِی مِن أهْلِ النّارِ» هنگامى که به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله عرض شد: فلان زن، روزها را روزه میگیرد و شبها را به عبادت مىگذراند، اما بد اخلاق است و نزدیکان و همسایگان خود را میآزارد! حضرت فرمودند: خیرى در او نیست؛ او اهل دوزخ است. (بحارالأنوار، 71/394/63)
امام جعفرصادق(ع) می فرمایند: «إنّ من النّاس لولا الحیاء لم یرْع حقّ والدیه و لم یصلْ ذارحمٍ و لم یؤدّ امانةً و لم یعفّ عن فاحشةٍ!» به راستی اگر حیا و عفت در مردم نبود، نه حق پدر و مادر را رعایت میکردند، نه حق ارحام را به جا میآوردند، نه هیچ امانتی را به صاحبانش رد میکردند و نه از هیچ عمل ناروا و ناپسند عرف، علنا روی گردان بودند! (سفینه البحار، ج1، ص362)
و حضرتش فرمودند: «صاحب الحیاء خیرٌ کلّه و من حرم الحیاء شرٌ کلّه و إن تعبّد و تورّع.» آدم باحیا، سراسر وجودش خیر و سعادت است و آنکس که از نعمت حیا ناکام مانده، سراسر وجودش شرّ و نگونبختی است، هر چند عبادت کند و متقی و پرهیزکار هم باشد. (مستدرک، ج8، ص463)
بنابراین، آنچه باید به عنوان زیست عفیفانه مورد توجه و تبلیغ و تبیین قرار بگیرد، نوع و محدوده ای خاص از پوشش نیست، بلکه ترویج پایبندی به عرف غالب و سودهای فراوان ناشی از آن، در ضمنِ تبیین و تبلیغ مولفههای گوناگون زندگی بر پایه عفاف و حیاست که هیچ ارتباطی با واژه نوساخته و بیریشه «حجاب» ندارد. زیستی که بیاموزاند چگونه پاک و پندپذیر زیستن را. زیستی که افراد را در خانه و جامعه، اخلاقمدار و نیکو گفتار و رفتار تربیت نموده و چیستی زیستن در سایهسار مسالمت و انسانیت و در عین حال، دیانت زمانمدارانه را نشان دهد.
چند سال پیش در گزارش مرکز تحقیقات دفتر مطالعات
فرهنگی مرکز پژوهشهای مجلس شورای اســلامی آمده بود: «70 درصد زنان جامعه حجاب
عرفی دارند». این خبر بخشی از پژوهشی است که در آن عنوان شد:60 تا 70 درصد زنان در
گروه محجبههای عرفی قرار میگیرند و از چادر استفاده نمیکنند. از این تعداد10تا
15 درصد فراتر از عرف رفتار نموده و ســایر افراد دارای پوشش عرفی هستند. براساس این
پژوهش تنها حدود 13 درصد از محجبه ها به صورت سنتی حجاب خود را رعایت میکنند و
مابقی از شیوههای جدید حجاب مانند چادر ملی و... استفاده میکنند. در نتیجه در آن
سال، بیش از 70 درصد از زنان جامعه در قشر حجاب عرفی قرار می گرفتند. البته این
تحقیق مربوط به چند سال پیش است و منطقا تحقیقات جدیدتر، تفاوت بسیار بیشتری با
گذشته دارد. بگونه ای که هم اکنون میتوان با قطعیت بیشتری از اکثریت قاطع جمعیت زنان
با پوشش عرفی سخن گفت. حال آیا این خیل عظیم که اجبار بر اجرا و القای الگوی خاصی از پوشش را نادرست، ناپسند و ناکارآمد می انگارد، همگی بی عفت و بی حیا هستند؟
تعبیر بیحجابی بر عدم پایبندی به نوع و محدوده پوشش مصطلح برخی فقها، و تفسیر آن به بیعفتی، شرعا باطل و نادرست است. چراکه:
اولا تفاسیر و تعاریف متنوع و متفاوتی از نوع و محدوده پوشش در نظر و فتاوی و استنباطهای صاحبنظران و اندیشمندان دینی از گذشته تا به امروز وجود دارد.
ثانیا بر اساس قرآن، پوشش امری عرفی و وابسته به نوع انتخاب افراد هر عصر و زمان است: «یُعْرَفْنَ»(احزاب/59).
ثالثا نسبت بی عفتی و برخی صفات و اسامی زشت و پلید دادن به افراد، تهمتی سخت با عواقب دنیوی و اخروی بسیار سنگین است: «وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا ۚ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(نور/4) و آنان که به زنان نسبت ناپاکی دهند آنگاه چهار شاهد عادل بر دعوی خود نیاورند آنان را به هشتاد تازیانه کیفر دهید، و دیگر هرگز شهادت آنها را نپذیرید، و آنان مردمی فاسق و نادرستند.
رابعا، عفاف، معنای عمیقتری از آنچه عامدانه یا جاهلانه به آن محدود شده است دارد. حیا و عفاف فراتر از عناوین تظاهری و حاشیهای که وابسته به رفتارها و انتخابهای انسانهای هر زمان است، به مضامینی وسیع و فراگیر که در همه زمانها با تعریف و تصدیقی همسان همراه میباشد، تعمیم و تبیین مییابد.
پیامبر اسلام(ص) تصریح میکنند: «الْحَیاءُ هُوَ الدّینُ کلُّهُ» حیاء، همۀ دین است.(کنزالعمال، ح5761)؛ و «إنَّ اللّهَ یُحِبُّ الحَیِىَّ الحَلیمَ العَفیفَ المُتَعفِّفَ» خداوند انسان با حیاىِ بردبارِ عفیفی را که در عمل عفت میورزد، دوست دارد.(الکافی، ج2، ص112)؛ امام علی(ع) عفّت را سرآمد هر خوبى معرفی میکنند: «العِفَّةُ رَأسُ کُلِّ خَیرٍ»(غرر الحکم، ص62)؛ امام حسن(ع) در تأکید بر حفظ حیا، بیحیایی را بیدینی دانسته و فرمودهاند: «لَا حَیَاءَ لِمَنْ لَا دِینَ لَه» آنکه حیا ندارد، دین ندارد.(کشف الغمه، ج1، ص571)؛ امام علی(ع) میفرمایند: «العَفافُ یَصونُ النَّفسَ و یُنَزِّهُها عَنِ الدَّنایا» عفاف، نفس را ایمن نگه میدارد و آن را از پستیها دور و پاک میکند.(غررالحکم، ص110)؛ حتی عفاف را برترین عبادات معرفی میکنند: «افضَلُ العبادَةِ العِفافُ»(الکافی، ج2، ص79) و در جایی دیگر، این ویژگی نفسانی را به وصف «جوانمردی» میستایند: «العِفَّةُ أفضَلُ الفُتُوَّةِ» عفّت، برترین جوانمردى است.(غررالحکم، ص37)
از امام باقر(ع) نیز وارد شده است که در ترسیم جایگاه عفاف فرمود: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْج» هیچ عبادتی در پیشگاه خداوند برتر از عفت از تجاوز در امور شکم و مسائل جنسی نیست. (الکافی، ج2، ص79)؛ ایشان در کلامی دیگر، این گونه به آثار و برکات عفاف اشاره میفرمایند: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُه» هنگامی که خداوند خیر و خوبی برای بندهاش بخواهد به او توفیق میدهد که در امور شکم و شهوت، از تجاوز عفت ورزد.(عیون الحکم، ص131)؛ و در بیانی دیگر با تعبیری بسیار گویا، این گونه عفاف را توصیف میکنند: «ایُّ جِهَادٍ أَفْضَلُ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْج؟» کدام جهاد بهتر از عفت در شکم و در امور جنسی؟.(المحاسن، ج1، ص292)؛ عاقبتِ مواظبت و مداومت بر این مؤلفه محوری تربیتی، اینگونه از سوی امام علی(ع) بیان شده است که: «مَنْ عَفَّ خَفَّ وِزْرُهُ وَ عَظُمَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْرُهُ» کسى که اهل عفاف از ناراستیها و نادرستیها باشد، بار گناه او سبک شود و در پیشگاه خداوند قدر و منزلت او بزرگ گردد.(غررالحکم، ص625)
امام علی(ع) میفرمایند: «مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ؛ لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ.» اجر و پاداش مجاهد شهید راه خدا، بیشتر از کسى نیست که قدرت بر گناه و ظلم دارد اما عفاف میورزد و خویشتندارى مىکند، این فرد عفیف و خویشتندار نزدیک است که فرشتهاى از فرشتگان خدا شود.(نهجالبلاغه، حکمت474)
پس عفیف، کسی است که با حیایی که در وی نهادینه شده است، خدا را بر خود حاضر و ناظر دیده و از روی آوردن بیقید و بیشاخص به امور مادی و معنوی و جنسی و... و هر گفتار و کرداری که برایش حجتی خدا و خرد پسند ندارد، به شدت اجتناب نموده و عفت میورزد. و نباید از یاد بُرد که هر کس را به شاخص اعمالش میسنجند و مورد ارزیابی قرار میدهند، نه خواست یا تصور این و آن: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»(اسراء/71) به یاد داشته باشید روزی را که هر یک از مردم را با پیشوا و شاخص اعمالشان فرا میخوانیم و میسنجیم!
آری! بیگمان زیستن با شاخصی خدا و خرد پسند، یعنی زیست عفیفانه؛ زیستنی که میتواند بیشمار طریقه و روش را در خود جای دهد و محدود به یک قرائت و دیدگاه خاص نباشد.
زیست عفیفانه یعنی چیزی که من به آن نرسیدهام و برایش حجت شرعی قابل قبولی ندارم، لزوما خطا و تناقض نیست. الزاما عدم درک و نفهمیدن مضامین و افعال و احکام و حکمتهای مطالب نامأنوس برای من و همفکرانم، به معنای غلط بودن و نادرست بودن آن امور و آراء نیست. هرچه من نمیفهمم یا از آن بیاطلاعم، حتما غلط نیست و میزان درستی و غلط بودن یک اندیشه یا عمل، صرفا اعتقاد من و هماندیشان دلخواهم نمیتواند باشد. چنانچه چیزی مورد قبولم نبود، نباید آن را حتما در حکم باطل و حرام و نادرست و منکر قلمداد نمایم، چراکه عقل باحیای عفیف باور دارد، شاید آنها که ظاهر عملشان با آنچه من میپندارم و میپسندم در تضاد است، بر اساس باوری رفتار مینمایند که اتفاقا خدا و خِرد پسندانه است اما برخاسته از فتوا و استفتاء مشروع، و فهم و استنباط معقولی میباشد که یا من از آن بیاطلاعم، یا اینکه مطلوب و مقبول من و طیف همفکرانم نیست.
زیست عفیفانه یعنی راستی و درستی، دستاندازی ننمودن به حقوق مادی و معنوی دیگران، بیتفاوت نبودن نسبت به ظلم و بیعدالتی، نظم و نظافت را رعایت نمودن، محترم بودن و احترام نهادن، پایبند بودن به صفات نجیب انسانی، انفاق برای خدا، کار برای خدا، بودن و نبودن و رفتن و نرفتن و گفتن و نگفتن و دادن و ندادن و انجام نمودن و انجام ننمودن برای خدا.
زیست عفیفانه یعنی زیستن برای خدا و خود را مدام زیر نظر مداوم او دیدن: «أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَىٰ»(علق/14)
زیست عفیفانه اگرچه وسعت یافته از تکثر و کثرت است اما در وحدت حیای از خدا و خلق، و عفت از تجاوز به حقوق حقه و مسلم ایشان معنایی ناب و والا می یابد؛ که به فرموده حضرت باقرالعلوم(ع): «إن کنت لا ممّن فی السّماء تخاف و لاممّن فیالارض تستحی، تعدّ نفسک فیالبهائم!» اگر کارت به جایی رسیده که نه از خالق خویش حیا میورزی و نه از مردم شرم داری، خود را در شمار حیوانات به حساب آور! (کتابالحدیث، ج2، ص214)
لینک این مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/409