بلای همه چیز دانی

معضل و منکرِ «همه‌چیزدانی» بلیه‌ای خطرناک، فتنه‌ای عظیم، آفتی مهلک و مصیبتی جدی است. نظریه‌پردازی از سوی افرادی که تخصص کافی و لازم را در خصوص امور گوناگون ندارند اما با توهّم آگاهی، وارد گود ابراز نظر در همه‌چیز می شوند، می تواند با عواقب و نتایجی به شدت شوم و هولناک همراه باشد... «ادامه مطلب»...

 

بلای همه‌چیزدانی

 

هر امری قدر و جایگاهی دارد که برای دست یافتن به آن نیاز به شناخت است. شناخت از خود، شناخت از مقصود و شناخت از راههای رسیدن به مطلوب و مقصد مورد نظر. نشنیده و ندیده و نشناخته  نمی توان به حصول نتیجه امیدوار بود.

شخص آگاه، باید قدر آگاهی خود را بداند و هرجا و هرطور خرجش نکند و جاهل، از جهل خویش مطلع باشد و پای زبان و عملش را از گلیم فهمش درازتر نکند.

امام علی(ع) می فرمایند: «اَلْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ کَفَی بِالْمَرْءِ جَهْلاً أَلاَّ یَعْرِفَ قدره» صاحب فکر و دانش کسی است که قدر و منزلت خود را بشناسد و برای نشان نادانی شخص همین بس که جایگاه خویش را نشناسد و با اینکه علم لازم و کافی در خصوص موضوعی ندارد، به اظهارنظر و اقدام در آنباره می‌پردازد.(نهج البلاغه، خطبه102)

بزرگان علم و اندیشه، همواره اهل سکوت و خاموشی و سخن گفتن در جای پسندیده آن بوده اند. چراکه معتقد بودند دانش و آگاهی به مثابه حرف حق، حرمت دارد و باید هم اهل آن باشی، یعنی از آن اطلاع لازم و کافی داشته باشی، هم برای اهلش بگویی، و هم به اندازه و به‌جا عنوان نمایی.

امام علی(ع) فرمودند: «الصَّمتُ رَوضَةُ الفِکرِ» خاموشى، باغستان اندیشه است.(غررالحکم: 546)؛ «الصَّمتُ آیَةُ النُّبلِ و ثَمَرَةُ العَقلِ» خاموشى، نشانه هوشمندى و میوه خرد است.(غررالحکم: 1343)؛ و صد البته «القَولُ بِالحَقِّ خَیرٌ مِن العِیِّ و الصَّمتِ» سخنِ به حق گفتن، بهتر از درماندگى در سخن و خاموش ماندن است.(غررالحکم: 1462)

و از آن حضرت(ع) است: «الْکلاَمُ فِی وَثَاقِکَ مَا لَـمْ تَتَکَلَّمْ بِهِ؛ فَإِذَا تَکَـلَّمْتَ بِهِ، صِرْتَ فی وَثَاقِهِ. فَاخْزُنْ لِسَانَکَ، کَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَکَ وَ وَرِقَکَ؛ فَرُبَّ کَلِمَة سَلَبَتْ نِعْمَةً وَ جَلَبَتْ نِقْمَةً» سخن در بند توست، تا آن را بر زبان نیاورده ‏اى، چون بر زبانش آورى تو به بند او در آمده ‏اى. پس، همچنان که، زر و سیمت را حفظ مى‏ کنى، زبانت را هم حفظ کن، زیرا چه بسا یک کلمه که نعمتى را سلب کند و محنتى را فراخواند.(نهج البلاغه، حکمت381) و «لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ، بَلْ لَا تَقُلْ کُلَّ مَا تَعْلَمُ؛ فَإِنَّ اللَّهَ فَرَضَ عَلَى جَوَارِحِکَ کُلِّهَا فَرَائِضَ یَحْتَجُّ بِهَا عَلَیْکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.» چیزى را که نمى دانى مگوى، حتى بسیارى از چیزهایى را، که مى دانى، بر زبان میاور. زیرا خدا بر اعضاى تو احکامى واجب کرده که در آن روز به آنها بر تو حجت آورد.(نهج البلاغه، حکمت382)

از این روست که امام العارفین در دعای هشتم صحیفه سجادیه می‌فرمایند: «اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِن... أَوْ نَقُولَ فِی الْعِلْمِ بِغَیْرِ عِلْمٍ» خدایا! به تو پناه می‌آوریم، از اینکه بدون علم و آگاهی در امور علمی سخن گوییم.

در هیچ موضوعی نباید بدون داشتن علم و آگاهی اظهار نظر کرد، چراکه اولا چنین کاری خسارتهای فراوان مادی و معنوی برای گوینده و شنونده به همراه دارد، ثانیا شأن و حریم علم و دانش و معروف را دچار خدشه می‌نماید.

امیرالمومنین(ع) در خطبه دوم نهج البلاغه، جامعه جاهلیت را اینگونه توصیف می فرمایند: «بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُکْرَمٌ»، سرزمینی که دانشمند و صاحب‌نظرش لجام به دهان زده و جرأت سخن گفتن ندارد و نادان و سطحی‌نگرش، افسارگسیخته و گرامی است.

متاسفانه امروزه نیز کم نیستند افراد ساده‌دل، سطحی‌نگر، یا خودبرتربین که به‌نام تکلیف‌گرایی، و یا به‌خاطر برتری‌جویی، نه تنها در هر چیز اظهار نظر و اِعمال سلیقه می‌کنند، بلکه با دفاع بد، اعمال نادرست، علم ناقص، سخنان نسنجیده، کنش و واکنش‌های غلط خود، که اکثرا از عدم یا کاستی شناخت و دانش و تجربه، سرچشمه می‌گیرد، موجب لطمه خوردن حق و معروفات می‌گردند.

برخی بگونه‌ای درباره هر موضوع و بحث علمی، فقهی، فلسفی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، تربیتی و... نظر می دهند که گویی همه‌چیزدان و جامع الاطراف هستند! کسانی که فکر می کنند همه‌چیز می‌دانند و در مورد هر چیزی چنان قاطعانه نظر می‌دهند و حتی دیدگاه غیر همسو با خودشان را قبول ندارند که انگار استاد-تمام هر مبحث و حلّال هر مساله‌ای هستند که طرح می شود!

معضل و منکرِ «همه‌چیزدانی» بلیه‌ای خطرناک، فتنه‌ای عظیم، آفتی مهلک و مصیبتی جدی است. سخن گفتن و نظریه‌پردازی از سوی افرادی که تخصص کافی و لازم را در خصوص امور گوناگون ندارند اما با توهّم آگاهی، وارد گود ابراز نظر در همه‌چیز می‌شوند، می‌تواند با عواقب و نتایجی به شدت شوم و هولناک همراه باشد.

به‌راستی، جز مقامهای متصل به علم لدنی، یعنی معصومین علیهم السلام، چه کسانی می توانند در عمل چنان رفتار کنند که گویی می‌گویند: «سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی»! در حالیکه همان حضرات بزرگوار و حکیم نیز همواره تاکید می‌نمودند که نمی‌توان در همه‌چیز به تبحر و عمق رسید، بلکه باید عمر را در یافتن تخصص لازم و کافی، و احاطه بر مجموعه کاملی از علم و تجربه در یک مقوله و موضوع خاص سپری نمود و در آن به منبعی مطلع، موفق، موثق و قابل اعتنا، اتکا و ارجاع تبدیل شد.

در حالی که همه‌چیزدانها اقیانوسی به عمق یک میلیمتر هستند که از بس به هر چیز ناخونکی زده‌اند، گاهی خودشان نیز خیال برشان می‌دارد که صاحب‌نظرانی غنی از افکار و عقاید عمیق، صحیح و خلل ناپذیر در بسیاری از حوزه‌ها هستند!

همه‌چیزدانها به‌طور خودکار اطلاعات متناقض با نظرات خودشان را نادید می‌گیرند، و هر منبع اطلاعاتی که دانش این افراد را زیر سؤال ببرد قطعاً جعلی، مخدوش، با قابلیت تفسیر به رأی می دانند؛ یعنی حتی هنگامی که مستنداتی در رد سخنانشان به ایشان عرضه می شود، یا در تلاشند صحت و سقم آن را زیر سوال ببرند، یا فی‌المجلس برداشتهایی را از آن مطالب ارائه می‌دهند که در نهایت آن را مصادره به مطلوب خویش کنند.

این افراد همه‌فن‌حریف، عموما یا از اینکه به اندازۀ کافی خوب و مورد تحسین نباشند واهمه دارند یا اینکه واقعاً معتقدند که از دیگران برترند و بهتر و درست تر می فهمند. بحث و جدل خوراک آنهاست. به ندرت به خودشان شک می‌کنند و نسبت به نظرات مخالف ذهنیتی بسته و متعصبانه دارند. اکثر اوقات در لحظه، هرچه به ذهنشان خطور کند به زبان می آورند و می پندارند  وحی مُنزل است و حقیقت محض. اصولا گوش نمی‌کنند برای تفکر و تأمل در متن و ابعاد آن مطلب، بلکه می شنوند تا تکذیب کنند: «سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ»(مائده/42)

در بوجود آمدن چنین شرایطی، رسانه‌ها و به ویژه اینترنت و شبکه‌های اجتماعی نیز بی تاثیر نبوده است. فضای مجازی با همه مواهب و حُسن‌هایی که دارد و وجود آن در زندگی نوین، امری اجتناب ناپذیر و حتی الزامی نیز هست، اما یکی از آسیب های جدی آن، همین پرورش و تولید مدام همه‌چیزدانهاست؛ و البته بدتر آنکه، همین همه‌چیزدانها، خود نیز بطور مستقیم یا غیرمستقیم موجب بازتولید امثال خویش می شوند و سبب تعمیم یافتن روش و منش سَمّی و مخرب خود به دیگران می گردند!

در اکثر مواقع، افراد با سِرچی ساده به انبوهی از اطلاعات و تحلیهای ضدونقیض دست می یابند که تفکیک درست و غلط آن، حقیقتا سوادی خاص و ویژه می طلبد. هر فرد که اندک اطلاعاتی از رایانه و گوشی همراه و چگونگی بهره‌مندی از فضای مجازی و شبکه های اجتماعی داشته باشد، می تواند در خصوص هر مطلبی به جستجو بپردازد و یا خواسته و ناخواسته در مواجهه هجمه شدیدی از محتوا به صورت متن، عکس، ویدئو و... قرار بگیرد که آرام‌آرام، این گمان در وی حاصل شود که درباره هر مطلبی می تواند دانشی عمیق و کاربردی داشته باشد و یا در نهایت با جستجویی ساده، به هر آنچه نمی داند پی ببرد و حتی به نتیجه‌گیری نیز برسد! این در حالی‌است که اکثر این مطالب، سطحی و بدون عمق بوده و عموما پیاله ای از دریا یا نوک قلۀ کوه یخی بر آمده از دل اقیانوس هستند که در اینگونه شبکه ها و فضاها مدام بازنشر می شوند و نمی توانند افراد را به تخصص لازم و کافی در باب هر یک از موضاعات برسانند، چه رسد به آنکه آنان را به صاحب‌نظرانی خبره تبدیل نمایند!

امر به معروف یعنی آگاهی‌بخشی درباره سطحی بودن کثیری از آنچه به طرق گوناگون از رسانه ها و فضاهای مجازی منتشر می شود. امر به معروف یعنی باورمند نمودن اقشار مختلف از مطلق نبودن و در عین حال، درهم و مغالطه‌آمیز بودن ذات زمانۀ انفجار اطلاعات. امر به معروف یعنی کسب سواد رسانه‌ای و رسانیدن افراد به این سواد حیاتی برای زیست سالم و صحیح در عصر دیجیتال و فناوری‌های نوین صنعتی، الکترونیکی، اجتماعی و غیره. امر به معروف یعنی دانستن زیر و بم شیوه های جنگ رسانه ای و وقوف بر تقطیع، تخدیر، تطمیع، ترعیب، و بیشمار فنون دیگر این نبرد نرم و اتوکشیده و مخملین! امر به معروف یعنی فهماندن محترمانه و یادآوری مکرر این حقیقت به همه‌چیزدانها که همه‌چیز نمی‌دانید و نمی‌توانید بدانید و مافوق هرچه می‌پندارید می‌دانید، دانش و آگاهی به مراتب غنی‌تر، عمیق‌تر و جامع‌تری وجود دارد: «فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ»(یوسف/76)، پس لطفا خود را بر کرسی دانایی نبینید و در خصوص همه‌چیز نظر ندهید!

این درحالی است که انسان خردمند می‌داند برای اینکه بتواند صرفا در موضوعی خاص یا فنی از فنون، حرفی برای گفتن داشته باشد و به صاحب سبک یا نظریه‌پردازی تبدیل شود که شاید بتوان از روی او مشق نوشت و گرهی از گره‌های فکری و عملی را وانمود، باید بسیار کوشید و خواند و آموخت و تجربه کرد؛ باید سالیانِ سال زحمت کشید و موی سپید نمود و استخوان خُرد کرد؛ باید عمری رهرویی آهسته و پیوسته و عمیق و دقیق بود تا به راهبری فرهیخته و برجسته و کاربلد تبدیل شد؛ باید پله‌پله و گام به گام بالا رفت و چید، خشت‌خشت علم و تجربه را در نهاد وجود، تا به معمار و مهندس و طبیبی حاذق بدل گردید؛ باید پُر بار و پُر بار و در عین حال، افتاده و افتاده شد تا شاید به عنایت پروردگار، سایه‌ساری امن و میوه هایی رسیده و مفید ثمر داد؛ باید بر نفس خود اِستاد تا اُستاد شد؛ باید آنقدر دانست تا «ندانم» را فهم و ادراک کرد.

انسان خردمند می‌داند همه‌چیزدانی، روی دیگر نادانی است، پس خود را مُجاز به سخن و عمل درباره مطلبی که علم کافی و لازم ندارد، نمی داند. انسان خردمند باور دارد، انسان به همان اندازه انسان است که درست و دقیق می‌خواند، می‌شنود، می‌بیند، می‌آموزد، می‌داند و عمل می‌کند، و در برابر آنچه نمی‌داند سکوت می‌کند و بهتر آنکه با صدایی رسا عنوان می‌دارد: نمی‌دانم؛ چراکه «نمی‌دانم» نشانه وجود دانایی و نیمی از دانش است.

پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: «یا أبا ذَرٍّ، إذا سُئلتَ عن عِلمٍ لا تَعلَمُهُ فَقُل: لا أعلَمُهُ تَنجُ مِن تَبِعَتِهِ» اى ابوذر، اگر درباره چیزى از تو سؤال شد که نمى دانى، بگو: نمى دانم، تا از پیامدهاى دنیوی و اخروی سخنت در امان باشی.(مکارم الأخلاق: ۲/۳۶۴/۲۶۶۱)

امام علی(ع) می فرمایند: «لا یَستَحیِی العالِمُ إذا سُئلَ عمّا لا یَعلَمُ أن یَقولَ: لا عِلمَ لی بِهِ» عالم هرگاه از او سؤالى شود که پاسخش را نمى داند، از اینکه بگوید: پاسخش را نمى دانم، شرم نمى کند.(المحاسن: ۱/۳۲۸/۶۶۴) و «مَن تَرَکَ قولَ لا أدری اُصِیبَتْ مَقاتِلُهُ» هرکه «نمی‌دانم» را ترک گوید، به هلاکت درافتد.(نهج البلاغه، حکمت۸۵)

حقیقتا اگر آنکه از موضوعی علم دقیق ندارد، خود را وسط معرکه هر بحث و عملی نیندازد، هیچگاه نه اختلاف و جدالی شکل خواهد گرفت، نه انرژی شخص یا اشخاصی بر سر اصلاح خرابکاری های افراد نادان اتلاف خواهد شد، و نه حرمت حق و حقیقت و اهل آن زیر سوال می رود؛ که امام علی(ع) فرمودند: «لَوْ سَکَتَ مَنْ لاَ یَعْلَمُ سَقَطَ اَلاِخْتِلاَفُ» اگر نادان سکوت کند، اختلاف از بین می‌رود.(بحارالانوار، ج2، ص122)

شخص نادان، اگر احساس دانایی کند، ویرانی به بار آورده و این ویرانی را نیز ساختن به حساب می آورد. اما اگر در درون خود بداند که اطلاعش کافی نیست، چنانچه خداترس باشد، سکوت می کند و به نادانی خود معترف می گردد؛ و چنانچه خدا را بر خویش حاضر و ناظر نبیند، به خاطر احساس نقصی که در خود می نماید، به عداوت و دشمنی با آنچه نمی داند بر می‌خیزد، به قضاوت عجولانه در خصوص افکار و افراد مى پردازد، و حتی آن فرد یا فکر را ناچیز و بی ارزش می شمارد تا بر نقص خود سرپوش نهد.

امام علی(ع) فرمودند: «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا» مردم دشمن چیزی هستند که نمی‌دانند.(نهج‌البلاغه، حکمت172) و «مَنْ جَهِلَ شَیْئاً آبَهُ» کسی که چیزی را نمی داند آن را نکوهش می کند. (میزان الحکمه، واژه جهل، ح1267)

ریشه این گفتار حکیمانه، کتاب خداست که می‌فرماید: «بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ»(یونس/39) ولی آنها از روی علم و دانش، قرآن را انکار نکردند، بلکه چیزی را تکذیب کردند که آگاهی از آن نداشتند.

امیرمؤمنان(ع) در حدیث دیگری در همین زمینه می‌فرمایند:«لا تَعادُوا ما تَجْهَلونَ فَإنّ أکْثَرَ الْعِلْمِ فیما لا تَعْرِفُونَ» با آنچه نمی دانید دشمنی نکنید، زیرا بیشتر دانش ها در اموری است که شما نمی دانید.(غررالحکم، ص46، ح10246)

بنابراین، مومن از سخن گفتن، قضاوت نمودن و امر و نهی کردن در خصوص آنچه علم و آگاهی کافی و لازم در خصوص آن ندارد، به شدت اجتناب می نماید، و گفتار و کردار غیر عالمانه را حرام دانسته و نسبت به آنچه از فعل و سخن، رضایت پروردگار را به دنبال ندارد، قدم در لجام، قلم در نیام و زبان در کام می کشد.



لینک این مطلب:

https://rahemoghaddas.blog.ir/post/384