ما و دین ۱

با پذیرش دیدگاه آزاداندیشی و گفتمان های نو و پویای دینی است که می توان جامعهٔ در حال حرکت و نوشونده را با دین، همراه نمود و از دین زدگی یا دین ستیزی اعضای اجتماع، جلوگیری کرد...«ادامه مطلب»...


حکایت ما و دین


خداوند، حقیقت آگاهی و نهایت علم است و خالق و مالک همهٔ مخلوقاتش؛ اوست که میتواند از چیزی منع کند و یا به چیزی امر نماید؛ اوست که انسان را آفریده و برنامه ای را برای سعادت دو دنیای او چیده است؛ اوست که هر گفته و عملش خالی از هرگونه خطا و اشتباه بوده و بر اساس مصلحتی است که آدمیان به قدرت عقل حقیقت بین، به حکمت هر یک از افعال و اوامر پروردگار حکیم عالم و آدم، پی برده اند و یا از فهم و درک آن عاجزند؛

اوست که دین را، بایدها و نبایدها را، مؤلفه های مسیر هدایت و گمراهی را، تمام و کمال، تشریع می کند و توسط رسولان معصومش، تبیین.


من یا تو، و از اساس، هیچکس، ملاک و محور دین خدا نیست، جز نص صریح کلام خدا و وجود مقدس آنها که از سوی او برای تبیین سخنان پرورگار، تعیین شده اند و از برداشتهای نفسانی و تفاسیر شخصی در مسألهٔ ابلاغ اوامر الهی، بری و معصوم اند.

ما و دین ۸

حکایت ما و فهم دین، حکایت افرادی است که به دنبال توصیف فیل در غاری تاریک رفته اند؛ هریک از گمان و برداشت خویش به وصف آن پرداخته و به دیگران خبر می دهد؛ یکی دستش به گوشهای فیل رسیده و آن را موجودی با دو عضو پهن و نرم، توصیف می کند؛ آن یکی، خرطوم درازش را دریافته و به وصف طول و بلندای آن می پردازد؛ دیگری به پاهای ستبرش دست یافته و در توصیفش قلم فرسایی و سخنرانی می نماید؛ و...

در حالیکه تا فضای این غار، به چراغ هدایت الهی روشن نشود، انکشاف کامل حقیقت، صورت نخواهد پذیرفت و هر کس از ظن خویش به بیان ادراکاتش خواهد پرداخت.


بر قائلین توحید، هویداست که برای دستیابی مخلوقات به حقیقت حق و راه یابی به سعادت مطلق، راهی جز پیمودن مسیری که توسط خود خالق، ترسیم شده است، وجود ندارد. که ابعاد و چگونگی این طی طریق نیز در طول تاریخ بشریت، همواره توسط واسطه های معصوم خداوند، بر انسانها عرضه شده است.

روندی که با هدف بیداری و هدایت صحیح رسول باطنی، یعنی عقل آدمی، توسط رسولان ظاهری، با بعثت انبیاء و اوصیای پاک و صاحب عصمت الهی، قرنها ادامه یافته و اینک به نقطه ای رسیده است که به گواه منابع متعدد تاریخی و ظهور ادیان و مذاهب گوناگون توحیدی و غیر توحیدی، بشر، با در دست داشتن وحی و آموزه های وحیانی، می بایست فارغ از هرگونه نفس پرستی و خواست نفسانی، و صرفا با ملاک و محور قرار دادن عقل آزاده و حقیقت طلب، راه صلاح و فلاح خود را بر اساس دستورات خداوند و ارشادات رسولان صادق و معصومش دریافته و زندگانی توحیدی خویش را به پیش ببرد.

ما و دین ۲

قطعا برای قرار گرفتن در شاهراه مستقیم هدایت و سعادت، «سبل» یا همان مسیرهای گوناگونی وجود دارد. میتوان پذیرفت که شاکلهٔ انسانها متفاوت است و درک و توانایی هر یک از ایشان با دیگری، یکسان نیست؛ بنابراین راههای رسیدن به شاهراه اصلی، میتواند به عدد نفوس باشد و هر شخص با توجه به استعداد و استنباطش، سلوک نماید.

اما در این میان، دو راه کلی، معقول و متصور است: مسیر اجتهاد یا مسیر تقلید.

اگرچه تقلید، امری مذموم و ناپسند است و نشان از ضعف و ناتوانی دارد؛ اما برای آنان که نمی توانند حقیقت را بی واسطه، دریافته و به اصطلاح، گلیم زندگی مؤمنانهٔ خویش را از آب حجابها و ابهامها بیرون بکشند، تقلید، نه تنها ناپسند نبوده، بلکه واجب هم هست.


اما در این بین، چه از راه اجتهاد و چه از مسیر تقلید، آنچه آدمی را به کمال می رساند، حرکت بر مدار عبودیت، با خروج کامل از نفسانیت است.

یعنی در اجتهاد و تقلید، ذره ای لغزش و عمل و استنباط بر مبنای خواست نفس و تسلیم شدن در برابر امیال خویش، به جای سر نهادن بر خواست خدا، موجب انحطاط و نابودی انسان و خسران دو گیتی وی خواهد شد.

سعادت از آن کسی است که اگر خود را مجتهد و بی نیاز از تقلید می بیند، همواره مجتهدی صدیق، محققی دقیق، اندیشمندی مبرز و عالمی آزاده باشد که بی توجه به خواست نفس و نفوس، پای در راه مقدس انکشاف حقایق و معارف گذارده و در هر حرف و حکم و عملی، صرفا خدا را حاضر و ناظر ببیند و تنها به دنبال رضایت و خوشنودی خالق خود باشد، نه امیال خویش و خلق!


و چنانچه توان اجتهاد و دانش استنباط را در خود ندیده و به تقلید، روی آورده است، مقلدی حقیقی، پیرویی واقعی، رهرویی پاک و صادق باشد که در تمامی احکام و اعمال خود، صرفا به حکم مجتهد خویش توجه نموده و در هیچ امری، به خواست خود یا این و آن، توجه نمی نماید؛ مقلدی که «نؤمنوا ببعض و نکفروا ببعض» نیست؛ مقلدی که از پیش خود، اجتهاد نکرده و هیچ حکمی را نقض نمی نماید و چونان بیماری که گوش به امر طبیب متخصص خویش است و دقیقا بر اساس نسخهٔ وی عمل می کند، عامل به تمامی دستورات و فتاوی مجتهدی است که از او تقلید می نماید.


بیگمان در میان مجتهدان و اندیشمندان و صاحبنظران متخصص و آشنا به حوزه های گوناگون اندیشه و اخلاق و تاریخ دینی، آن فرد یا افرادی موثق تر و اعتمادپذیرترند که هم از تخصص لازم و هم از تعهد کافی در اینگونه امور برخوردارند؛ افرادی که در زندگی فردی و اجتماعی شان، کمترین میزان نفسانیت دیده شده و حتی نفع مادی و دنیایی از ابراز عقاید و اعلان آرای علمی و دقیق خود نمی برند.

افرادی که عمری را پای کسب علم و دانش و معلومات ایدئولوژیک گذاشته اند و ماورای مناسبات قدرت و تنافعات سیاست، به طرح و اثبات و رد و تبیین اصول کاربردی زندگی خداپسندانهٔ بشر پرداخته اند.

ما و دین ۳

ناگفته پیداست، در طی طریق اجتهاد و تقلید، اگرچه شاهراه و مقصود، یکی است اما مسیرها گاه متفاوت و یا حتی متضاد خواهد شد، و این تفاوت و تضارب آراء، مطمئنا پسندیده و مایهٔ رشد و بیداری بیشتر است.

چراکه در زمانهٔ غیبت و عدم حضور واسطهٔ معصوم خداوند، هیچ قرائت و برداشت واحدی، نمیتواند وجود داشته باشد و بی تردید، عقول گوناگون به شیوه های مختلف، استنباط نموده و به نتایج متعدد می رسند و این موضوع، باب تدبر و تعقل را بازتر و دلپذیرتر می کند.

راههای رسیدن به خدا بر مجاهد طریقت حقیقت، گشوده است و بی شک، آنکه خالصانه و صادقانه، پای در مسیر حق طلبی بگذارد، حتما با امداد و نصرت خالق خویش، مواجه شده و به سعادت جاودان، دست می یابد.


با این نگرش، هرآنچه که آدمی در وادی اجتهاد یا تقلید، بدون توجه به خواست نفس، به آن عمل می نماید، قطعا صحیح و مطلوب بوده و چنین فردی، در پیشگاه خداوند، مأجور و نجات یافته است.

در اینجا، توجه به این نکتهٔ بسیار مهم، ضروری است که تفاوت آراء و اعمال، الزاما دلیل بر درستی یا نادرستی شخص یا اشخاص، نخواهد بود و اساسا قضاوت در خصوص آدمیان، بدون علم نسبت به صحت ریشه و مبنای عمل ایشان، قطعا عملی نادرست و گناهی بزرگ است.


در طول سالیان متمادی، همواره تفاوت رأی و نظر، در خصوص استنباطهای گوناگون از احکام الهی وجود داشته و حتی در پیروان یک دین یا یک مذهب، موجب شکل گیری شقوق مختلف فقهی و استنباطی شده است؛ 

اگرچه همواره در اصول دین، وحدت و اشتراک بسیاری در میان اکثر ادیان و مذاهب توحیدی وجود دارد، اما در فروع و خصوصا چگونگی و حدود ادا و اجابت آن، اختلافات فاحشی دیده می شود، که این خود نتیجهٔ ادراکات گوناگون عقول و استنباطهای مختلف اندیشه های بشری از منابع وحی و آموزه های وحیانی، خصوصا در زمانهٔ غیبت واسطهٔ معصوم خداست.

تفاوتی که می تواند از دریچهٔ بلندنظری توحیدی و روشنفکری دینی، بسیار مبارک و متعالی قلمداد شده و تا شکل گیری دولت عدل الهی، راهبر رهروان راههای گوناگون رسیدن به شاهراه سعادت جاودان باشد.


آنچه تأسف بار، عذاب آور و صد البته، خطرناک و مذموم می باشد، تفکری است که به دنبال یکسان سازی و همگون نمایی اندیشه های بشری، آن هم با متر و میزان فرد یا افرادی است که معصوم نبوده و قطعا خطاهای بسیاری در آراء و برداشتها و تفکراتشان وجود دارد.


اینکه تصور کنیم همه باید خودشان را با یک اندیشه، و آن هم صرفا یک نوع قرائت از آن اندیشه، هماهنگ نمایند و باور داشته باشیم هرچه جز آن، گفته و نوشته و عمل شود، باطل و محکوم به عذاب و عقاب خداوندی است، بی تردید تصوری نادرست و باوری غلط است که در زمانهٔ غیبت ولی خدا، جلوی زایش اندیشه های تازه و تفسیرهای بدیع و روشهای پویا را گرفته و سدی عظیم در برابر نوشوندگی می سازد که نتیجه ای جز سکون و جمود نخواهد داشت.


این موضوع حتی میتواند به ضرر فرد یا افراد غیر معصومی باشد که به دنبال همسان سازی و مرجعیت بخشی به یک دیدگاه و نظرند؛ چراکه قطعا در میان خیل همراهان، افراد بیشماری، به جهل یا نفاق، در این دسته قرار میگیرند؛ که با در پیش گرفتن رویهٔ تایید محض و تملق بی حد و حصر، باعث دیده نشدن اشتباهات و نقاط تیره، شده و سبب بزرگتر شدن سیاهی ها، عمیق تر شدن شکافها و بیشتر شدن فاصله ها از حقیقت، می گردند و زمینه را برای شکست و انحطاط، فراهم می نمایند.

در این میان، منافقان نیز به انحاء مختلف، به سست تر شدن هرچه بیشتر پایه های قدرتی که با تفکر تک صدایی بر مسند است، کمک می نمایند و در اولین فرصت، یا پشت رأس این سیستم را خالی می کنند و یا پشت افراد دیگری قرار می گیرند که به مطامع و منافع آنان، نزدیکتر است، که در نهایت نتیجه ای جز شکلگیری یک فاجعه و زیان دو سویهٔ مادی و معنوی، برای عوام و خواص، به دنبال نخواهد داشت.


به هر حال، عدم توجه به لزوم نوشوندگی و اصلاح و بروزآوری احکام و قوانین، می تواند سکون و جمودی در پی داشته باشد که حتی اهالی علم و صاحبان فکر را به حرکت در مسیری وادارد که جز تکرار مکررات، نتیجه ای به دنبال نداشته و اهمیت زمان و مقتضیات آن، در آن دیده نشده و همگامی و همراهی با زمانه، در آن لحاظ نگردیده است.

 ما و دین ۴

شاید عده ای گمان کنند، تنها راه سعادت بشر، بازگشت به سنت و زندگی بر اساس مؤلفه هایی است که در قرنهای پیشین، از منظر عینی و ذهنی، وجود داشته است، آن هم با همان شکل مادی و معنوی اش؛

بسیار خوب! به قول اهالی منطق، فرض محال، محال نیست؛ به فرضی که این گفته، درست باشد، آیا شدنی است؟! 

آیا می شود جامعه را به همان شکل تفکیکی زمان پیامبر(ص) در آورد؟!

آیا می شود روابط انسانها را بر پایهٔ همه آنچه در زندگانی گذشتهٔ بشر بوده است، تنظیم کرد و شکل ظاهری زیست آدمیان را از مؤلفه های مدرنیته به سنت، بدل کرد؟! 

آیا می شود آب را از چشمه آورد و نور را از شمع گرفت و از اسب و قاطر به عنوان مرکب استفاده کرد؟!

آیا می شود بازار را، اقتصاد را، سیاست و فرهنگ و اجتماع را به همان شکل کهن در آورد و چه از حیث قوانین و محاسبات و مراودات، و چه به لحاظ نیروی انسانی و جنسیت، مقررات شکلی و محتوایی گذشته را بر آنان جاری ساخت؟!

حتی اگر فرضا بپذیریم که این نوع تفکر، در نوع خود قابل تأمل و بررسی باشد، هرگز انجام شدنی نیست!

مگر به قدرت لایزال و نامحدود خداوندی که ارادهٔ او، مافوق اراده هاست و خواست او در هر زمان و توسط واسطهٔ معصومش، به هر شکل و نوعی که مقدر کرده باشد، قطعا تحقق یافتنی است.

اما جز این استثنای منطق توحیدی، تصور وقوع چنین واقعه ای آن هم با سیر تغییرات شگرف و سریعی که در زندگانی بشر رخ داده و همچنان در حال رخ دادن است، محال و غیر ممکن به نظر می رسد.


حال آیا این تغییرات عمیق شکلی، تغییرات دقیق محتوایی نمی طلبد؟!

آیا نیاز به بازنگری در قوانینی وجود ندارد که اگرچه ریشه در سنت دارد، اما شاخ و برگهایش ریهٔ زندگی مدرن را سرشار از اکسیژن حیات نمی سازد؟!

حقیقتا چگونه می شود در یک جامعهٔ رو به تغییرات عمیق و لحظه ای، زمانه و اقتضائات زمان را در نظر نگرفت و اندیشه ها و احکام و مقررات دینی را، غیر قابل پویایی و بروزرسانی دانست؟!

ما ودین ۱۰

پذیرش فقه پویا و حرکت در مسیر دین و زمانه، و به رسمیت شناختن سبک زندگی دینی منطبق بر اقتضائات زمان، تنها با پذیرش دو مسألهٔ محوری، امکان پذیر است:

۱) حفظ اساس و ارکان دین

۲) قبول تضارب آراء ‌و آزادی اندیشه


هر دینداری می پذیرد که چارچوب دین، همچون ستونهای اصلی یک خانه اند که اگر از بین برود، چیزی به اسم خانه، دیگر وجود نخواهد داشت؛

پایبندی به چارچوب اساس دین، یعنی پایبندی به اصولی که عدم انجام آن در حکم کفر به خدا و الحاد تلقی می شود و هرچه جز این، می تواند در ذیل تغییراتی منطبق بر زمان و ملزوماتش قرار گیرد


آنچه میتواند هرچه بیشتر به پویایی این فضا کمک نموده و نتایج دقیق تر و کاربردی تری را به بار آورد، مسالهٔ آزادی اندیشه و طرح استنباطهای گوناگون است که از دل وحی و آموزه های وحیانی، با انطباق بر الزامات زمان، حاصل می گردد، که این موضوع دقیقا بر خلاف نظریه ای است که در تلاش است، یکسان سازی و تک فکری و یکصدایی را در حوزهٔ فکر و نظر، تلقین و تعیین نماید.


با پذیرش دیدگاه آزاداندیشی و گفتمان های نو و پویای دینی است که می توان جامعهٔ در حال حرکت و نوشونده را با دین، همراه نمود و از دین زدگی یا دین ستیزی اعضای اجتماع، جلوگیری کرد و به جای معرفی دین، به عنوان یک مانع، آن را به همراهی هماهنگ با اقتضائات زمان، در عین حفظ ارکان تغییر ناپذیرش تبدیل کرد.


این نگرش، در واقع یک تعریف از انعطاف حداکثری دین در مواجهه با تغییرات اجتماعی بشری است که لازمهٔ حفظ و نفوذپذیری عملی دین در سبک زندگی بشر معاصر است؛

وقتی از این منظر به دین بنگریم و آن را مجموعه ای غیر قابل انعطاف و یکسویه، تلقی نکنیم، دیگر هرگز گمان نخواهیم کرد که تنها ما و همفکران ما حق اند و هرکس و هر جمعیتی که بر خلاف ما و یا هم نظران ما، مرتکب فعل یا رفتاری می شوند، الزاما غلط و منحرف و یا حتی جهنمی اند!

ما و دین ۵

اگر دایرهٔ ذهنی مان از محدودهٔ تک رأیی به تکثر آرا و افکار در محدودهٔ ارکان دین، تعریف شد، آنگاه خواهیم دید، تفاوت استنباطها، هیچ تناقضی با روح دین و دینداری ندارد و بسیاری از انسانها را میتوان در عین زندگی مدرن، با دین پویا و بروز شونده همراه کرد.


مگر امام هشتم شیعیان، حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام نفرمودند، قرآن همیشه تازه است و در هر زمان، حرفی منطبق بر همان زمان دارد؟!

مگر معصومین علیهم السلام، بارها و بارها عنوان ننموده اند که هر روایتی را با عقل و قرآن، مورد سنجش قرار دهید و چنانچه انطباق نداشت، به دیوار بکوبید و نپذیرید؟!

مگر امام شیعه نفرمودند که خدا آنچه در قرآن، حرام نکرده، حلال است و ٱنچه درباره اش سکوت کرده، به اختیار انسان نهاده است؟!

مگر در قرآن، احکام مطلق و مقید، عنوان نشده است؟!

مگر نه آنکه بیشترین دعوت به تفکر و تعقل و تفقه در دین و آفرینش و آیات الهی، توسط قرآن صورت گرفته است، و عاقلان و مومنان حقیقی کسانی شمرده شده اند که به همه سخنان و اندیشه ها گوش فرا می دهند و از بهترینش پیروی می کنند؟!

پس چرا راه تضارب آراء و پذیرش دیدگاهی تازه و کاربردی را در پیش نگیریم؟!

چرا وقتی می شود در سکوتهای وحی، جانب حلیت را گرفت و در مقیدها، قید زمان و تکاملات فکری و دستاوردهای بشری و الزامات زندگانی جدید را لحاظ کرد، جانب انعطاف حداکثری را نگیریم و همچنان، سختگیرانه و بسته، بیاندیشیم و عمل کنیم؟!


وقتی بپذیریم که خداوند با علم به سیر تغییرات بشر، نسخهٔ جامع و کاملی را برای همهٔ سالهای پس از پیامبر خاتم صل الله علیه و آله، معرفی کرده است و بارها و بارها در کتابش عنوان نموده که ما هرگز، سختی و رنجی را در احکام و واجبات، بر شما نپسندیده ایم و همواره برایتان راحتی و آسانی خواسته ایم، دیگر چه جایی برای احکام سختگیرانه و قوانین تغییر ناپذیر و خشک، باقی می ماند؟!

چگونه تاکید بیشمار قرآن و معصومین را در زمینه تربیت و تعلیم و رفتار بر اساس عرف و اقتضائات زمان را میتوان ندید گرفت و فکری اساسی برای بروزآوری فقه و احکام دینی نکرد؟!

اساسا دین، چه برنامهٔ مشخص و کاربردی و پویایی را در زمینه های گوناگون الزامات زندگی امروز بشر دارد؟!

حقیقتا فارغ از شعارهای غیر کاربردی و حرفها و نوشته های ذهنی و دهان پر کن، یک دیندار امروزی، چگونه انسانی است و سبک زندگی دینی زمان شناسانه، چه مؤلفه هایی دارد؟!

ما و دین ۷

چندی پیش در رسانه های داخلی می خواندم که دختری، تغییر جنسیت داده و خود را با انجام برخی عملهای تخصصی، پسر کرده است؛ از او پرسیدند چه حسی داری؟ گفت خیلی خوشحالم. پرسیدند چرا؟ گفت چون دیگر لازم نیست در حین بجا آوردن نماز، از سر تا پایم را بپوشانم، بلکه دیگر این امکان را دارم که صرفا با پوشاندن عورت و به اصطلاح، پوشیدن یک لباس زیر، به نماز بایستم و تکلیف شرعی ام را با آزادی و بی دغدغهٔ گذشته، بجا آورم.

خوشحالی از تغییر جنسیت به خاطر داشتن آزادی در پوشش! همین یک موضوع واقعا جای تأمل بسیار دارد...


جالب است بدانیم «ابن جنید» فقیه و مجتهد جلیل القدر شیعه، به عنوان یکی از متخصصان بزرگ دینی قرن چهارم، بر اساس قرآن و روایاتی معتبر از امامان معصوم(ع)، فتوا داد که زن می تواند در حین نماز، پوششی همانند مردان داشته باشد و نیازی به پوشش بیشتر نیست. این فتوا، نظر عده ای مجتهد دیگر هم هست اما برخی دیگر، حکم به وجوب پوشاندن سرتاسری بدن زن در حین نماز داده اند.

و یا مثلا برخی از متخصصین دینی، مجتهدین و مراجع شیعه، سن به تکلیف رسیدن دختر را سیزده سالگی یا بیشتر، و برخی نه سالگی می دانند؛ 

یا برخی قائل به حلیت پیش نمازی زن برای مردان، یا حتی مرجعیت زن هستند، و برخی این موضوع را حرام می دانند؛

برخی صیغهٔ عقد را با رد و بدل کردن جملات غیر عربی نیز صحیح، و برخی غلط می شمارند؛

برخی عدم اجازهٔ پدر در صیغهٔ عقد دختر باکرهٔ غیر رشیده را مبطل عقد، ندانسته، و برخی سبب بطلان آن می انگارند؛

برخی حجاب و پوشش را امری عرفی و منطبق بر هر مکان و عرف غالب محل، منطقه، شهر و کشور قلمداد می کنند، و برخی نیز آن را غیر عرفی و در همه جا کاملا یکسان و یک اندازه می بینند؛

برخی مادر زن را در هر حال، نامحرم می دانند، و برخی نیز پس از وقوع نزدیکی، و برخی دیگر پس از وقوع عقد، محرم ابدی تلقی می نمایند؛

برخی شنیدن صدای آواز زن و یا رقصیدن زن را حلال می دانند و برخی مطلقا حرام اعلام کرده اند؛

برخی آرایش رقیق و زینت جزئی را برای زن، در انظار عمومی حلال می شمارند، و برخی نیز هرگونه آرایش و زینت را برای غیر همسر، و تا اندازه محدودتری برای غیر محارم، حرام عنوان می نمایند؛

برخی شطرنج یا بانک نطفه یا تغییر جنسیت را حلال شمرده اند و برخی بر حرمت هر یک از آنها تأکید دارند؛

و....


از این دست تفاوتها در حوزهٔ فتاوی و آراء، امری عادی است که خصوصا در گذشته نیز بسیار بیشتر و جامع تر بود؛ چراکه حوزهٔ استنباط، حوزه ای وسیع و گسترده است که نمی تواند محدود به یک قرائت خاص باشد.

بطور مثال، اینکه ارکان استخراج احکام و اصول و قواعد آن چیست؛ یا اینکه قرآن برای این امر کافیست؛ یا اینکه هر دو ثقل قرآن و روایت لازم و واجب است؛ یا قرآن بر روایت، ارجح است یا روایت بر قرآن؛ و اموری از این دست، خود باعث شکل گیری شقوق و شیوه های بسیاری در تدوین و تبیین قوانین و احکام مذاهب گوناگون اسلام شده است.


در تاریخ بشر، ادیان و مذاهب گوناگونی وجود داشته است که دستهٔ توحیدی آن، همواره به لحاظ چارچوب، نسبتا از اصول واحدی برخوردار بوده است.

حفظ این ارکان، همواره با بروزآوری آن در طی زمان، بیگمان باعث غنای بیشتر و کاربردی تر شدن دین در عرصهٔ زندگی انسانها شده است؛ و بالعکس، هرجا دین، هماهنگی اش را با زمان و زمانه از دست داده، کار آدمیان را در مواجهه با خود، به گریز و حتی ستیز و انزجار رسانده است.

ما و دین ۹

در این کش و قوس تاریخی، همواره این متفکران و مجتهدان و صاحبنظران دین شناس بوده اند که با فهم عمیق دین و فلسفهٔ دینداری و عبودیت، راه روشنفکری و زمان شناسی را در پیش گرفته و موجب جذب حداکثری شده اند و یا با نگاه ظاهری به احکام و اوامر الهی، بر مسیر سلب و انعطاف ناپذیری، گام نهادند که به دافعه هرچه بیشتر، دامن می زند.


اگر حقیقتا ادراک کنیم که کاربرد دین، چیست و خداوند در خلق مخلوقات خویش به دنبال چه هدفی است، آنگاه همواره در پی راههای خداپسندانه برای ایجاد زمینه های گرایش هرچه بیشتر انسانها به وحی و آموزه های وحیانی خواهیم بود.

خداوندی که همه چیز جز شرک و کفر نسبت به خود و تجاوز به حقوق دیگران را می بخشد و همواره درب رحمت و مهربانی اش به روی آفریدگانش باز است، تنها به دنبال آن است که آدمی، هیچ عملی را بر مبنای نفس پرستی و نفسانیت، مرتکب نشود و همواره برای هرچه انجام می دهد، حجتی شرعی و خداپسندانه داشته باشد.


در این نگرگاه، تا ظهور واسطهٔ معصوم خداوند و برپایی حکومت عدل الهی، تنها راهی که می تواند دین گرایی را بیشتر و گسترده تر نماید، نگاه بازتر و منعطف تر و در عین حال، عمیق، به دین و فلسفه آفرینش و حقیقت عبودیت است.

چنانچه با روشنفکری و روشن بینی دقیق تری به این مقوله بنگریم، آنگاه نه تنها به سمت تک سخنی و یک نظری، حرکت نمی کنیم، بلکه با آغوش باز، پذیرای اندیشه های تازه و استنباطهای جدید و فقه پویا و زمان شناس، خواهیم بود، که همه تلاشش نه در حرف و شعار، که در فکر و عمل، در پی هماهنگی و همراهی هرچه بیشتر دین و دینداری، با مردم زمان و زمانه است.


دیدگاهی که چندصدایی را نه تنها مذموم قلمداد نمی کند، که نشانهٔ حیات اندیشه و پویایی فکر و شکوفایی و جذابیت هرچه بیشتر زندگی دین مدارانه تلقی می نماید.

از این روی، با حفظ ارکان انعطاف ناپذیر باورهای توحیدی، در مواجههٔ هر فکر و نظری، و تحقق هر اندیشه و عملی، راهکاری روزآمد و نوین را در پیش گرفته و از قالبهای بسته و غیر منعطف، بدور است.

ما و دین ۱۱

کافیست باور کنیم اگرچه شاهراه رسیدن به خدا، یکیست، اما راههای رسیدن به شاهراه اصلی، بسیارند و گستره ای به عدد نفوس دارند.

کافیست ایمان بیاوریم کسی که ربا می گیرد و ربا می دهد و بر ربا، جامهٔ حلیت می پوشاند، به جنگ با خدا رفته است، نه آنکه جامهٔ سرتاسری از بدن خویش بر گرفته و با رعایت قواعد عرفی، پوششی برگزیده است؛ که آن عامل به ربا، در هیچ دین و آئینی، هیچ حجت خداپسندانه ای برای عمل خویش نخواهد داشت، اما آنکه به عرف خویش می پوشد، شاید حقیقتا بر اساس استنباطی قابل دفاع از دین خدا عمل می کند.

کافیست یقین داشته باشیم که جامعه بشری در عصر غیبت، با تضارب آرا و آزاداندیشی است که رشد و پویایی دینی خود را حفظ کرده و حساب دین و دینداری زمان شناسانه را از دین به نرخ روز خوران و ملعبه کنندگان دین برای مقاصد نفسانی و سیاسی، دقیقا و عمیقا جدا می نماید.


کافیست اعتقادمان این باشد که حقیقت بندگی خدا، رهایی از بردگی نفس است و عبودیت، طریقتی جز خروج از نفسانیت نیست؛ پس تا جایی که به این رکن رکین دینداری، ضربه ای وارد نشود و بتوان انسانها را به سوی این کمال متعالی سوق داد، می شود در بسیاری از امور، منعطف بود و اوامر الهی را در ظرف زمان، تفسیر و تبیین نمود، و از این رهگذر به طیف وسیعی از دیندارانی رسید که عاشقانه، سبک زندگی دینی را در پیش گرفته اند و دین را حقیقتا مایهٔ سهولت و آرامش حیات روزآمد و نوشوندهٔ خویش می دانند؛ نه مانعی برای داشتن آزادی های معقول و زندگی لذت بخش و قابل قبول.


کافیست تعصب و استبداد را کنار نهاده و عمیقا بپذیریم که تنها من و همفکران من، خوب و پاک و سعادتمند و درستکار نیستیم و لزوما هرکه مانند ما فکر نمی کند، نمی پوشد، نمی خورد، حرف نمی زند، عمل و زندگی نمی کند، فرد غلط و منحرفی نیست؛ بلکه شاید او به باور و استنباط دیگری از دین خدا و اوامر الهی، عمل می کند که اتفاقا برای هر عملی که انجام می دهد، حجتی شرعی نیز دارد و به دور از هرگونه نفسانیتی، در پیشگاه خالق هماره حاضر و ناظر خود، پاسخی مشروع و معقول و مقبول، برای هر یک از اعمالش دارد.

شاید او و امثال او، دیندارتر از من و امثال من باشند که آنقدری که من خودم را پاک و قدیس می پندارم، او خود را اینگونه تلقی ننماید و همین موجب والاتر بودن جایگاه او نسبت به من، در نزد خداوند باشد.

شاید به دعای او بارانی ببارد که اعمال من، خشکش کند! شاید مرا گناهانی باشد که او حتی فکرش را هم نمی کند؛ شاید او به آنچه می داند، به درستی عمل می کند، و من در انجام آنچه میدانم، کاهل و ناقصم!

شاید او با برداشتها و استنباطهایش از دین خدا و عمل بر فهم و درک صاحبنظرانی که آرای متفاوت نسبت به آرای همفکران من دارند، با حفظ چارچوب اساسی عقاید توحیدمحور، زندگی و بندگی به مراتب بهتر و موفق تری داشته باشد، و من با همهٔ ادعاهای دین مدارانه ام، در مدیریت درست و اصلاح امور مادی و معنوی خود، خانواده، اطرافیان و جامعه ام در مانده باشم!

ما و دین ۶

پس قبول کنیم که لزوما، ما خوب و دیگران، بد نیستند؛ ما منصور و دیگران شکست خورده نیستند؛ ما دیندار و دیگران، بی دین نیستند...


و بپذیریم آنچه راهبر راهگشای انسانها در عصر غیبت انسان کامل و واسطهٔ معصوم و عقل کل است، تراوشات حقیقت طلبانه و آزاداندیشانهٔ اذهان صاحبان عقول و اهالی اندیشه و متخصصان و متبحران سبکها و روشهای استنباطی و فکری گوناگون بر پایهٔ عبودیت و نگرشهای اصیل توحیدی، است؛ نه یک روش و فکر و اندیشه و عقل!


دین یا همان روش زندگی مومنانه، حکایتی است که به آدمی راه تفکر و تعقل را نشان دهد؛ به او آزادی و حقیقت طلبی بیاموزد؛ وی را از زندان نفس، رهایی بخشد؛ا ز کفر و شرک، پاک کند؛ و از ظلم و تجاوز، دور نماید.

دین اگر دین باشد، انسان ساز است، دنیا ساز است، آخرت ساز است، که دین یعنی آیین انسانیت؛ یعنی اصول خلاصی از  غل و زنجیر نفسانیت؛ انسان تا در اسارت نفس است، آدم نمی شود و تا آدم نشود به مقام عبودیت حضرت حق، نائل نیامده است؛ و تا به مدال عبودیت مفتخر نگردد، تاج سعادت ابدی را بر سر نخواهد گذاشت.

دین، مسلکی است که به بشریت بیاموزد تنها راه برای قرار گرفتن در جادهٔ طلایی قرب و شهود، بکارگیری درست و حساب شدهٔ عقل است، عقلی که از نفس، تطهیر شده باشد؛ عقلی که اندیشه کند نه برای سنگین تر شدن روح، که برای سبکتر شدن ، برای بال در آوردن و پرواز کردن، برای آزاد شدن از قیود نفس و نفوس؛ برای بازگشت به فطرت پاک و الهی.

دین، با تضارب آراء و عقاید، پویاتر و کاربردی تر می گردد و دینداری با آزادی فکر و اندیشه، معنا و مفهوم و عمق و دوام می یابد.

باید با رویی گشاده و ذهنی باز، به استقبال اندیشه های ریشه دار و عمیق رفت؛ باید به مغزها اجازه پرواز در آسمان بیکران اندیشیدن داد، و از زوایای گوناگون به چند و چون حقیقت، نگریست، و از بند افسون خرافات و افیون تعصبات، گریخت.

باید با اندیشه، به مواجههٔ اندیشه رفت، نه تیشه! 

اندیشه ورزان، رسولان زندگانی پویاتر و حیاتی برتر و آینده ای زیباتر و والاترند.

اندیشه را نمی شود نادید گرفت، نمی شود خاموش کرد، نمی شود زندانی یا قربانی نمود؛

اندیشه هرچه خالص تر و تطهیر یافته تر از نفسانیت باشد، گرانبهاتر و اعتنابرانگیزتر بوده، و قابل طرح و بحث و تأمل است؛ و جز آنچه به سیطرهٔ کفر یا ظلم بیانجامد، قابل دفاع و اجرا، و مایهٔ رشد و تعالی و سعادت است؛ که دین و سبک زندگی دینی، جز این نیست...




لینک مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/348