این سروده را در «ادامه» مشاهده بفرمایید...
چرخ و فلک عشق
چرخ و فلک، بچرخ که فصل بهار شد
فصل جدیدی از گذر روزگار شد
چرخ و فلک، هوای بهارست و یار نیست
چرخ و فلک، بچرخ که اصل بهار نیست
چرخ و فلک، کجاست نشان حبیب ما؟!
چرخ و فلک، کجاست شه بی رقیب ما؟!
چرخ و فلک، مگر تو به بالا نمی روی؟!
چرخی نمیزنی، به تماشا نمی روی؟!
چرخ و فلک، به خدا عرض ما ببر
برگو که غرقه ایم در این عصر جور و شر
چرخ و فلک، امید، به جز او نمانده است
یک موی تیره نیز به گیسو نمانده است
چرخ و فلک، مرا نفسی هم سوار کن
با خود ببر به اوج و دمی نوبهار کن
چرخ و فلک، تلاشم اگر بی نتایج است،
چشمانم این بهار، به باب الحوائج است
چرخ و فلک، خوشم ز محبان این درم
محتاج یک نگاه، ز موسی بن جعفرم
چرخ و فلک، بچرخ که شاید ز فال ما
در چرخ روزگار، نکو گردد حال ما
چرخ و فلک، بچرخ، بچرخد زوال ما
صادر شود ز لطف، جواز وصال ما
چرخ و فلک، فلک به خودش روی خوش ندید
عید است آن دمی که بیاید دلیل عید
چرخ و فلک، امیر نجات جهان کجاست؟!
مولای خوب، مهدی صاحب زمان کجاست؟!
چرخ و فلک، بچرخ که دل، تنگ یار شد
دل، تنگ روی مهدی والا تبار شد
چرخ و فلک، به دور نهایی رسید کار
اذن خدا بگیر و بیاور خود بهار
بی او بهار، فصل بهاران نمی شود
ابر است و بغض دارد و باران نمی شود
لینک مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/340