شکر نعمت فرزند
در سنت الهی و منطق عقلی و نقلی، استحکام و ازدیاد هر نعمتی، منوط به بجا آوردن شُکر آن نعمت است و رهایی و خلاصی از نقمتی، وابسته به توبه و اصلاح و از سرگیری سپاسگزاریِ عملی. خداوند حکیم در قرآن کریم می فرماید: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ»﴿ابراهیم/۷﴾ اگر واقعا سپاسگزارى کنید، نعمت شما را افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسى نمایید قطعا عذاب من سخت خواهد بود.
تنها نردبان رسیدن به مطلوبِ تعالی بخش و معرفت الله، شکرگزاری است؛ با تشکر عملی از خالق است که میتوان استحقاق لطف و محبت بیشتر را یافت و بهترین راه رسیدن به کمال شکرگزاری، شناخت نعمتهاست؛ و چه نعمت بزرگی است مظهر خَلق گردیدن و واسطه توالد شدن و در رشد و سعادت فرزند، نقش آفرینی نمودن و به رحمت واسعه خداوند رسیدن...
پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: «إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ إِذَا أَنْعَمَ عَلَى عَبْدٍ أَنْ یَرَى أَثَرَ نِعْمَتِهِ عَلَیْهِ» خداوند دوست دارد چون به بنده ای نعمتی ارزانی داشت، اثر آن نعمت را در او ببیند. (تحف العقول، ج2، ص56) خالقت دوست دارد ببیند چگونه قدر نعمتش را می داری؟ چگونه پرورش و رشدش می دهی؟ در چه راهی هزینه و استفاده و هدایتش می کنی؟ چقدر حواس دل و جانت به تنعمی است که در اختیارت قرار گرفته؟ آیا در استفاده صحیح از این فرصت الهی، همه همت و تلاشت را بکار می بندی؟ آیا در حمایت همه جانبه و بی وقفه از این هدیه ربوبی از هیچ کوشش مادی و معنوی، و جسمی و روحی دریغ نمی ورزی؟ دیگران را تا چه اندازه و چگونه در نعمت خدادادی ات سهیم می کنی؟ چگونه با شناخت ابعاد نعمت خداوندی، حقش را به جا می آوری و در عمل، پایبند به احقاق حقوقش شده و شکرگزارش می گردی؟
امیرالمؤمنین امام علی(ع) فرمودند: «مَنِ اسْتَعَانَ بِالنِّعْمَةِ عَلَی الْمَعْصِیَةِ فَهُوَ الْکَفُورُ»؛ «أَحَبُّ النَّاسِ إِلَی اللَّهِ سُبْحَانَهُ الْعَامِلُ فِیمَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَیْهِ بِالشُّکْرِ وَأَبْغَضُهُمْ إِلَیْهِ الْعَامِلُ فِی نِعَمِهِ بِالْکُفْرِ» کسی که نسبت به نعمت خدا، راه سرکشی و مخالفت خودخواهانه در پیش گیرد، کفران نعمت و ناسپاسی می کند. محبوب ترین مردم نزد خداوند، بندگان شاکری هستند که با استفاده درست و خداپسندانه از نعمت های خدا، شکر آن را به جا می آورند، و مبغوض ترین مردم نزد خدا، افرادی هستند که با استفاده ناصحیح و ناثواب از نعمت های خدا، کفران نعمت و ناسپاسی می کنند. (مستدرک الوسائل، ج11، ص353)
پرهیز از کفران نعمت، یک واجب عقلی و نقلی است که آدمی را از ازدیاد نعمت و خیر کثیر دنیا و آخرت، بهره مند می سازد. توجه نمودن به حقوقی که خداوند برای هر نعمتی که به انسان بخشیده، قائل گردیده، یکی از مهمترین ابعاد شکرگزاری آن نعمت است. عواقب توجه نکردن به حقوق صاحب حق، آثار وخیم دنیایی و آخرتی داشته که بر امور گوناگون زندگی فرد، سایه نحس و سیاه خویش را می گستراند.
کسی که کفران نعمت می کند، با نادیده گرفتن نعمت های فراوان و ارزشمند خداوند، گویا روی حقیقت را می پوشاند و نعمتها را انکار نموده یا حقِ آن را ادا نمی نماید. ناسپاسى در برابر نعمتهاى خالق، سبب میشود که انسان در برابر مخلوق نیز ناسپاس شود، و نه تنها ارزشى براى محبتها و خدمات بىشائبه افراد قائل نباشد، بلکه خود را همیشه طلبکار بداند. البته دیری نخواهد پایید تا این صفت رذیله، سبب تنفر و بیزارى از چنین افرادی شده و به این ترتیب، ناسپاسان را گرفتار انزواى اجتماعى و نداشتن یار و یاور، در برابر مشکلات زندگى نماید.
فرقی نمی کند یک فرد در مقام مربی باشد یا متربی، رئیس باشد یا مرئوس، کارفرما باشد یا کارگر، همکار باشد یا رفیق، والدین باشد یا فرزند، و...؛ همینکه حقوقش در محبت و حمایت و کرامت و عدالت و معیشت و تربیت و دیگر حقوق شرعی و عقلی، بدرستی احقاق نشود؛ همینکه مهربانی ها، تلاشها و ازخودگذشتگی های بی دریغ و همیشگی اش به نیکی دیده نشود؛ همینکه با زیاده خواهی، جهل، نفاق یا عناد و غرور و تعصب مورد عتاب قرار گیرد؛ همینکه از بس از حق خود گذشته است، مهرورزی ها، فداکاری ها، همراهی کردن ها، دوندگی ها، دلسوزی ها، سختی کشیدن ها، دندان روی جگر گذاشتن ها و کوتاه آمدن هایش تبدیل به وظیفه ای برای وی شود؛ یعنی او فردی است که در حقش ناسپاسی و کفران نعمت صورت گرفته و از حقوق الهی اش بی نصیب و بی بهره مانده است؛ که قطعا این امر برای موثران مستقیم و غیر مستقیم وقوع چنین ظلم بزرگی، عواقب شوم دنیوی و اخروی در پی خواهد داشت.
مسأله عاق
واقعیت این است که در مسأله حقوق والدین و فرزند، هم والدین بر گردن فرزندان و هم فرزندان بر گردن والدین حقوق مشخصی دارند؛ و اینگونه نیست که فقط والدین حق داشته باشند، بلکه فرزندان نیز حقوق بسیار مهمی دارند که عدم توجه و پایبندی به حقوق دوجانبه، توسط هر دو طرف، می تواند به عاق شدن هر یک از طرفین بیانجامد. چنانچه پیامبر گرانقدر اسلام(ص) میفرمایند: «یَلزَمُ الوالِدَینِ مِنَ العُقوقِ لِوَلَدِهِما ما یَلزَمُ الوَلَدَ لَهُما مِن عُقوقِهِما» بر پدر و مادر رعایت همان چیزى لازم است که رعایت آن بر فرزند لازم است و پدر و مادر، عاقّ فرزند مى شوند، مانند عاقّ شدن فرزند از جانب پدر و مادر. (کافی، ج6، ص48، ح5)
بر مبنای آنچه علامه مجلسی(ره) در شرح کتاب اصول کافی درباره معنای عاق نوشته است، عقوق به این است که طرفینِ حق، حرمتِ حقوق یکدیگر را نگه ندارند و موجب آزار و اذیت شده و در چیزهایی که منع شرعی ندارد، همراهی ننموده و ترک وظایف حتمی در قبالشان مثل برآورده ساختن نیازهای مادی و معنوی، عاطفی و تربیتی، و... نموده و نسبت به تکالیف خود در احقاق حقوق طرف مقابل، کوتاهی کنند و ایشان را محزون و محروم سازند.
در دیدگاه الهی، والدین باید توجه داشته باشند که نباید با سوء مدیریت، رفتار نادرست، نداشتن انعطافهای مدام و نادیدگرفتن حقوق حقّه نعمت گرانقدر فرزند، کاری کنند که ناشُکری، بی محبتی، بی عدالتی و بی تدبیری به حساب آمده و اسباب عاق شدن هر یک از طرفین فراهم شود؛ که در حدیث نبوی آمده است: «یَا عَلِیُّ لَعَنَ اللَّهُ وَالِدَیْنِ حَمَلَا وَلَدَهُمَا عَلَى عُقُوقِهِمَا یَا عَلِیُّ یَلْزَمُ الْوَالِدَیْنِ مِنْ عُقُوقِ وَلَدِهِمَا مَا یَلْزَمُ الْوَلَدَ لَهُمَا مِنْ عُقُوقِهِمَا»(من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۲) یا على! خدا لعنت کند پدر و مادرى را که فرزند خود را به نافرمانى و بى احترامى خود وادارند و بر او تکلیف کنند چیزى را که در طاقت او نیست و با فرزند بگونه ای رفتار نمایند که وی را به اتخاذ هر واکنش و تصمیمی ناچار نماید. یا على! والدین را از عقوق فرزندشان همان لازم مى آید که فرزند را از عقوق ایشان.
◂◄ بازگشت به صفحه اصلی مطلب «حقوق فرزند»