نگین انگشتری رسالت، بعثت یافت تا چشم انسانی که در اثر جهل یا عناد، سر در آخور طبیعت دارد را به حقایق عالم باز نماید و او را در کوهسار کمال و استقامت در میان راه مقدس تربیت و غار عبادت و خلوت و تدبر قرار دهد و به کسب معرفت نابتر وادارد و از منجلاب نفسانیت و فرو رفتن در مادیت و شقاوت، بیرون بکشد و بر قامتش ردای نورانی عبودیت و سعادت و قرب احدیت بپوشاند... «ادامه مطلب»...
بعثت اسوۀ تربیت
1- عدّهای از جامعهشناسان برتر دنیا در «دانمارک» جمع شده بودند تا دربارة موضوع مهمّی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع این بود: ارزش واقعی انسان به چیست؟
برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصّی داریم؛ مثلاً معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیّت آن است. معیار ارزش پول، پشتوانة آن است. امّا معیار ارزش انسانها در چیست؟
هر کدام از جامعه شناسها صحبتهایی داشتند و معیارهای خاصّی را ارائه دادند. وقتی نوبت به علّامه محمّد تقی جعفری رسید، گفت: اگر میخواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق میورزد.
کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشینش است، ارزشش به همان میزان است. امّا کسی که عشقش خدای متعال است، ارزشش به اندازة خداست. علّامه می گوید: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم.
آنگاه جامعه شناسهایی که صحبتهای مرا شنیدند برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند. وقتی تشویق آنها تمام شد من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی(ع) است. آن حضرت در «نهج البلاغه» میفرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ؛ ارزش هر انسانی به اندازة چیزی است که دوست میدارد.»
وقتی این کلام را گفتم دوباره به نشانة احترام به وجود مقدّس امیرالمؤمنین علی(ع) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.
2- برای انسان، چه چیز دوست داشتنی تر از نفسِ خودش. آدمی چنان دوستدار خوبش است که حتی وارد آمدن کوچکترین رنج و سختی را به جسم و جان خود، بر نمی تابد و تمام همتش را بکار می بندد تا از خویشتنِ خویش در برابر آسیبها و کاستی ها، حفاظت و حراست کند. انسان، جان-عزیز است و نسبت به نفس خود، عصبیت فراوانی دارد و در راه تحقق خواسته های نفسانی خویش از هیچ کوششی فروگذار نمی کند. وقتی میلش به مال باشد، کمر همت می بندد به ازدیاد ثروت؛ آنگاه که نظرش به جایگاه و موقعیتی خاص بیافتد، خودش را به آب و آتش می زند تا به منصب و مرتبه مورد نظر خود دست بیابد؛ و چون دلبسته چیزها یا کسانی شود، با شهوت، حرص و اشتیاقی وصف ناپذیر، به دنبالشان خواهد بود و همه سعی و حساسیتش را به تصاحب آنان و پیروی و دلدادگی بی وقفه از آنها معطوف خواهد ساخت.
انسان مانده در حجاب دنیا، همه چیز جهان هستی، برایش به بالاترین مرتبه ممکن، زینت شده اند و او تشنۀ سیراب نشدنیِ وادی زندگی مادی است.
زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ﴿آل عمران/۱۴﴾ دوستى خواستنیهاى گوناگون از زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سیم و اسبهاى نشاندار و دامها و کشتزارها براى مردم آراسته شده لیکن این جمله مایه تمتع زندگى دنیاست و حال آنکه فرجام نیکو نزد خداست
زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَیَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿بقره/۲۱۲﴾ زندگى دنیا در چشم کافران آراسته شده است و مؤمنان را ریشخند مى کنند و حال آنکه کسانى که تقواپیشه بوده اند در روز رستاخیز از آنان برترند و خدا به هر که بخواهد بیشمار روزى مى دهد.
3- برای انسان مومن متعبد، دنیا چونان زندانی است که هر لحظه در آرزوی آزادی از آن است.
کسی با سلمان درباره غذاها که از خوردن آنها کراهت داشت، بحث و گفت و گو می کرد. سلمان گفت: بحث خورد وخوراک خیلی لازم نیست و چنین سخنانی ضروری نمی باشد، زیرا از رسول خدا (ص) شنیدم، که می فرمود: ان اکثر الناس شبعا فی الدنیا، اکثرهم جوعا فی الآخرة، یا سلمان! انما الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر؛ بیشترین افراد سیر دنیا، بیشترین افراد گرسنه در آخرت خواهند بود، ای سلمان! به راستی دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است. (امالی شیخ طوسی، ج1، ص356)
انسان کمال طلب، که در تمام ثانیه های زندگی اش به دنبال رها شدن از بندی است که او را در حجابهای متعدد، محبوس نموده و کام دلش را با دوری از دامان خالق کریمش تلخ کرده است، سعادت را در شهادت در راه خدا و بازگشت به جایگاه اصلی خویش می داند؛ چراکه نه تنها خودش را مالک و صاحب هیچ چیز نمی پندارد، بلکه همه سرمایه های وجودی و ظرفیتهایش را از آن صاحب و مالک حقیقی خویش می پندارد و همواره در تلاش است که همه چیزش را در راه بازگشت به آن آغوش مهربانانه ملکوتی، خرج نماید زیرا باور دارد «إنَّا للهِ وَ إنَّا إلَیهِ رَّاجِعُونَ»(بقره/156)
حضرت قاسم ابن الحسن(ع) در شب عاشورا در پاسخ عموی بزرگوارش امام حسین(ع) که از او پرسید: «مرگ نزد تو چگونه است؟» عرض کرد: «احلی من العسل» مرگ برای من شیرین تر از عسل است. (مدینة معاجز؛ بحرانی/ج4، ص215و228)
4- دل خوش کردن به لذّتها و نعمتهای دنیا در مقابل لذّتها و نعمتهای بیپایان و متنوّع آخرت، کاری کودکانه است. کودک از لذّتهای این دنیا چیزی غیر از شکلات و شیرینی نمیفهمد، و ما به این تصور کودکانه او میخندیم؛ اولیای خدا نیز به اینکه ما در مقابل بهشت بیانتهای خداوند به دنیای پر مرارت و محدود دلخوش کردهایم، خندهشان میگیرد. و براستی که ترجیح دنیا بر آخرت، نهایت جهل و بیخردی است.
به همین دلیل که زندگی دنیا در مقایسه با آخرت کاری کودکانه و نابخردانه است، قرآنکریم در آیات متعددی آن را بازیچه، و زندگی آن را شِبه واقعی دانسته و زندگی واقعی را زندگی آخرت معرفی میکند.
«وَ مَا هَذِهِ الْحَیَاهْ الدُّنیَا إلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إنَّ ألدَّارَ ألآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ» این زندگی دنیا جز سرگرمی و بازیچه نیست، و زندگی حقیقی همانا سرای آخرت است؛ ای کاش میدانستند.(عنکبوت/64)
آری! زندگی واقعی تنها در آخرت است. آنجائی که زندگی از نظر طول مدّت، نوع و شمار برخورداری از نعمتها و لذائذ، حدّ و حصری وجود ندارد. جایی که هیچ غم و غصّه و درد و رنجی در آن راه ندارد. آیا در مقابل چنین زندگی، میتوان این زندگی دنیا را جز سرگرمی و بازیچهای بیش دانست؟! و آیا انسان عاقل به چنین دنیائی اعتماد مینماید؟!
امام علی (ع) میفرمایند: (ألرُّکُونُ إلَی الدُّنْیَا مَعَ مَا یُعَایَنُ مِنْ غِیَرِهَا جَهْلٌ) (اعتماد کردن به دنیا، با وجود مشاهده تغییرات و دگرگونیهای آن، نادانی است.(میزان الحکمه ج4، حدیث 6114)
بنابراین اگر انسان به دنیایی که پسمانده دهان گذشتگان است و از او هم باید بماند تا به آیندگان برسد، خود را دلخوش و سر گرم نماید، کاری بس جاهلانه است.
امام علی(ع) به عمّار فرمود: ای عمار! بر دنیا غم مخور که تمام لذّات آن شش چیز است: خوردنی، آشامیدنی، پوشیدنی، آمیزشی، سوارشدنی و بوییدنی.
امّا لذیذترین خوردنیها عسل است که آن شیره گیاهی آمیخته به بُزاق زنبور است؛ گواراترین آشامیدنیها آب است که تمام حیوانات از آن مینوشند؛ و بهترین پوشیدنیها ابریشم است که از آب دهان کرمی باشد؛... بهترین سوار شدنیها اسب است و آن کُشنده است و مردان بیشماری را بر پشت خود بههلاکت میرساند، ارزشمندترین بوییدنیها مُشک است و آن خون ناف حیوان ( آهو) است. پس دنیا چه زیبایی دارد؟ و چگونه میشود به آن دلبستگی داشت و تفاخر نمود!
اگر هنگام رفت و آمد به بانک، به کارمند آن توجّه نماییم، میبینیم که او یک روز مسئول دریافت پول مردم، و روز دیگر مسئول پرداخت پول به مردم میشود، او نه آن روزی که پول میگیرد خوشحال است و نه آن روزی که میپردازد. زیرا او میداند هر دو روز، امانتداری بیش نبوده است.
اگر نگاه ما هم به دنیا این گونه باشد، دیگر نه آن روزی که مالی از دنیا نصیبمان میشود، خوشحالیم؛ و نه آن روزی که چیزی از دست میدهیم، ناراحتیم.
خداوند در قرآنکریم میفرماید: «لِکَیلا تَأسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ» تا هرگز، بر آنچه از دست شما رود، دلتنگ نشوید و به آنچه به شما رسد، دلشاد نگردید. (حدید/23)
انسان اگر محبّت به دنیا و متاع آن نداشته باشد، دیگر هیچ وابستگی به آن ندارد که هنگام از دست دادن آن بخواهد ناراحت شود. امّا اگر شیفته دنیا باشد تمام تلاشش را میکند که از دست ندهد و هنگام جدایی حسرت فراوان میخورد.
حضرت علی(ع) میفرماید: «مَنْ کَانَتِ الدُّنْیا هِمَّتَهُ إشْتَدَّتْ حَسْرَتُهُ عِندَ فِرَاقِهَا» کسی که دنیا همت او باشد، بهنگام مرگ زیاد حسرت میخورد(بحارالأنوار، ج74، ص 378)
علاوه بر آن مرگ برای چنین افرادی ترسآور میشود چون مرگ جدایی بین او و معشوق و محبوبش، دنیاست. و این جدایی بر او سخت میآید به حدّی که موجب تزلزل ایمانش میگردد و فرصتی مناسب برای نفوذ شیطان، تا در آخرین لحظات ضربه کاری خود را وارد نماید.
5- هر فرد را میتوان بر اساس آن چیز ها که تمایل دارد و یا تنفر، ارزش گذاری کرد. یعنی ارزش هر کس به اندازه چیزی است که آن را دوست دارد. اگر محبوبش دنیاست، ارزش و اعتبار دنیایی دارد و اگر معشوقش خداست، قیمتی الهی پیدا می کند.
علّامه جعفری میفرمودند: عشق حلال به این است که انسان، مثلاً عاشق 50 میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: آی! پنجاه میلیونی!!!. چقدر بدش میآید؟ در واقع میفهمد که این حرف توهین در حقّ اوست. حالا که تکلیف عشق حلال امّا دنیوی معلوم شد، ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد چقدر پست و بی ارزش است!
وقتی عاشق ثروت و پول هستی، ارزش تو به مال و اموال است و در واقع تو پول هستی و باید تو را با واحد پول سنجید!
وقتی عاشق زن بارگی و لولیدن در میان خواسته های زیرشکمت می گردی، در حقیقت این تو هستی که در شهوت های زودگذر خلاصه می شوی و تو را می بایست بر مبنای امیال حیوانی ات مورد سنجش قرار داد و اعتبار بخشید!
وقتی عاشق منصب و مقام و شهرتی، عیارت به جایگاهی است که در آن قرار داری و ارزشت در دایره همان پُستی تعریف می شود کو تو را واله و شیدای خود کرده است!
وقتی دنیا، همه میل و آرمان و آرزوی توست، تو خلاصه می شوی در این فانی تمام شدنی و همه هستی ات را ارزشی جز سرای ناپایدار و عمر پایان پذیر نیست!
اما آنکه حیاتش را با نگاه به فلسفه وجودی اش شکل و جهت می دهد، در واقع زندگی را در مبارزه برای دست یافتن به هدف غایی خلقت خویش، تفسیر و معنا می کند و لحظه هایش خلاصه می شود در عبارت نورانی «ان الحیات عقیده و جهاد»؛ چنین فردی ارزشش به آرمان اوست و اعتبارش به ایستادن و هزینه دادن پای اهداف والا و حیاتبخشش.
انسان مومن متعبد، آرمانگراست و آرمانش به مثابه عهد و امانتی الهی در دستان اوست. او همه ارزشش را به تنفس در هوای آرمانهایش می بیند و از این جهت، مرگ برایش شیرین تر از زندگی بی آرمان و عهدشکنی در برابر پیمان الهی است.
او به دنیا و ظرفیتهای دنیایی اش نیز جهتی الهی می بخشد و همواره در حال جستجوی حالی بهتر و مقامی والاتر در سلوک مقدس خویش است.
طبیعتِ زندگی این جهان مادّی، فناء و نابودی است، محکمترین بناها و با دوامترین حکومتها و قویترین انسانها، و هر چیز که از آن مستحکمتر نباشد، سرانجام کهنه و فرسوده، سپس نابود میشود. امّا اگر بتوان این موجودات و ظرفیتها را به نحوی با ذات پاک خداوند پیوند داد و برای او و در راه او به کار انداخت، رنگ جاودانگی به خود میگیرد.
به همین دلیل، قرآن مجید به ما هشدار میدهد که بیائید، سرمایههای وجود خود را از فناپذیری نجات بخشید و صندوق پساندازی درست کنید که گذشتِ شب و روز، آنرا به فناء و نیستی سوق ندهد و از ازرش و اعتبار نیاندازد. بیایید سرمایههای خود را برای خدا و جلب رضای او به کار اندازید تا ارزش شما به این خدمت رسانی صادقانه و خالصانه باشد و مصداق عندالله گردد.
«مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» آنچه نزد شما هست، همه نابود خواهد شد و آنچه نزد خداست، تا ابد باقی خواهد بود(نحل/96)
وجود نازنین امام علی(ع) نیز سفارش میکند که اموال، ابدان، افکار، گفتار، کردار و همه ظرفیتهای وجودی تان را با خرج و صرف کردن در راه خدایی که فناپذیر نیست، ارزشی ابدی و اعتباری مانا و جاودان بخشید.
«جُودُوا بِمَا یفْنَی، تَعْتَاضُوا عَنْهُ بِمَا یبْقَی» آنچه را از بین می رود، در راه خدا ببخشید تا در عوض، آنچه را ماندنی است بدست آورید. (غرر الحکم و درر الکلم،حدیث 8577)
6- همه هدف بعثت انبیاء خلاصه می شود در تربیت انسان. همه همّ و غم رسولانِ خالقِ هستی بخش، رسانیدن انسان به جایگاه با ارزش خلقت اوست. همه پیامبران الهی مبعوث شدند تا آدمی را از توجه به دنیا و غرق شدن در امیال حیوانی به رهایی ابدی از بند نفس و زندان خاک، سوق دهند و جان تشنه این موجود متبرک به روح خداوندی را با آب حیات اصلاح و تزکیه و حرکت در مسیر چشیدن شیرینی قرب پروردگار، سیراب سازند.
درست در ۴۰ سالگی محمد امین(ص)، رسالتی بر دوش مبارکش قرار میگیرد که او را پرچمدار کامل ترین روش توحیدی زندگی می نماید و اسوه حسنه بندگان خدا در مسیر تکامل و رسیدن به جایگاه بزرگواری و ارزشمندی می گردد. آن دردانه بیقرین هستی در غار حراء واقع در کوه نور (در نزدیکی شهر مکه) مبعوث می شود تا اخلاق را به نقطه تامّه و کامله خود برساند و سرآغاز جهادی بزرگ برای انسان سازی و تربیت و کرامت انسانی شود.
محمد(ص) نگین انگشتری رسالت، بعثت یافت تا چشم انسانی که در اثر جهل یا عناد، سر در آخور طبیعت دارد را به حقایق عالم باز نماید و او را در کوهسار کمال و استقامت در میان راه مقدس تربیت و غار عبادت و خلوت و تدبر قرار دهد و به کسب معرفت نابتر وادارد و از منجلاب نفسانیت و فرو رفتن در مادیت و شقاوت، بیرون بکشد و بر قامتش ردای نورانی عبودیت و سعادت و قرب احدیت بپوشاند...
محمد(ص)، عاشق بود؛ عاشقی که همه داشته هایش را در طَبَق اخلاص می نهد و تقدیم معشوقش می کند
محمد(ص)، ارزشش به عشقی است که برای مولا و محبوب ازلی و ابدی اش صرف کرد؛ عشقی که شراره های آتشش هزار و چهارصد سال است، دلهای آزادگان و آرامانگرایان عالم را به اشتیاقی آتشین وا می دارد
محمد(ص) جانش برای هدایت انسانها دَر می رفت؛ وجودش حرارتی خاموش نشدنی بود برای امر مقدس تربیت
محمد(ص) و همراهان صبور، عاشق، عالم و عاملش، همه هستی و تمامی ظرفیتهای جسمی و روحی و مالی و مادی و معنوی شان را صرف راه تحقق آرمان و عقیده ناب و والایشان نمودند، از دنیا و دنیائیان دل بریدند و خود را نذر و وقف هدف مقدس خویش کردند
محمد(ص) از خودش گذشت تا محمد(ص) شد؛ رنج ها کشید و دردها به جان خرید تا من و تو آزاد شویم، ارزش بگیریم، انسان گردیم، محمدی شویم، به رنگ خدا در آئیم...
برای محمدی شدن، تعلل نکن، وقت تنگ است!
تنها کافیست همین یک قدم را بیایی
از خودت بگذر!
خودت و همه آنچه در اختیار توست را به صاحب اصلی اش واگذار کن
هدف از خلقتت را درک کن و دنیا را جدی نگیر تا بتوانی با قدرت پا روی نفست بگذاری
از نفسانیتت که بگذری خورشید عبودیت در تو طلوع می کند
آنگاه یا سمیه ای یا عمار
سمیه و عمار مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
لینک مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/226