پایبندی به قیود، همیشه هم خوب نیست؛ گاهی بی قیدی، عین ثواب است... «ادامه مطلب»...
قید و بی قیدی!
ما در چارچوب زمان و مکان، خلق شده ایم، دنیای ما محدود به همین قیودی است که در آن قرار داریم.
در زندان زمان، محصور به حصار زمین گشته ایم و در پیچ و تاب ثانیه ها، طی مکان می کنیم.
آدمی در گذار جبری آفرینش خویش، اختیار دارد بر اساس نوع قوانین و اصولی که خودش انتخاب می کند، زندگی مختاری داشته باشد و نتایج خوب و بد برگزیده های خویش را ببیند.
قیودی که معمولا انسانها با آن مواجه هستند، چند دسته اند:
قیود نفسانی
قیود عرفی
قیود الهی
قیود نفسانی
قیود نفسانی، قیدهایی هستند که هیچ ملاک و محوری برایشان وجود ندارد، جز اینکه نفس انسان چه چیز را طلب کند یا از چه چیز امتناع ورزد.
در این رویکرد، در هر لحظه و هر موقعیتی، آنچه برای آدمی به عنوان یک شاخص اساسی قلمداد می شود، دقیقا همان چیزی است که دلش میخواهد و او تابع محض فرماندهیِ بلامنازع نفس خویش است.
کشش های نفسانی، خواستها و امیالی که خوب و بد، درست یا غلط، پسندیده یا ناپسند، شرعی یا غیر شرعی، تنها و تنها مورد خواست خود فرد است.
گاهی این قیود نفسانی منطبق بر قیود عرفی یا شرعی است و گاه در تضاد با آنها و توأم با تساهلی شدید نسبت به سهل گیرانه ترین قواعد عرف یا شریعت می باشد.
اما خیلی وقتها این انتخابها و کشش ها حتی سختگیرانه تر از قواعد عرفی و یا قیود الهی اند!
به زنی بزرگوار که اتفاقا فردی دارای قیود شرعی هم بود گفته شد: در منطق، فرض محال، محال نیست؛ پس فرض کن خدا در قرآن، حکم می کرد که «ای انسانها، شما باید در همه حال عریان باشید و این حکمی ثابت از جانب خداوند بر همه انسانها در تمام زمانها و مکانهاست» آیا شما با فرض این حکم، پوششت را کنار میگذاشتی و عریان میشدی؟
آن فرد، نخست مکثی کرد و سپس بلافاصله پاسخ داد: «خدا گفته باشد، بنده خودش باید عاقل باشد و بفهمد»!!!
یعنی این شخص، خواسته و ناخواسته، می گوید که من بیشتر از خدا می فهمم و باید بر اساس فهم خودم عمل کنم نه فرمان الهی!
یعنی قیودی که یک انسان حتی مومن برای خودش در نظر گرفته است با این نگاه، هیچ ارتباطی با قیود شرعی یا عرفی پیدا نمی کند و تنها چیزی که مطرح است، خوب و بدی است که مورد پسند خودش است و در دایره قیود نفسانی اش قرار دارد.
حجابی که به خواست دلش است، و حجابی که به دلخواه نفسش شکل میگیرد؛ برای او تنها و تنها چیزی که مطرح است، امیال نفسانی است، خواه خود متوجه این مطلب باشد یا خیر؛ درست مانند کسی که بی هیچ ملاک و معیار شرعی، دست به عریانی میزند و یا هر عمل خلاف شرعی را مرتکب می گردد.
چنین اشخاصی فارغ از نوع گرایشات معنوی، عموما انسانهای متعصب و غیر قابل انعطاف هستند.
در اکثر موارد با هیچ منطقی نمی شود با آنان صحبت کرد و ایشان را به تغییر در الگوی عملکردشان واداشت؛ چرا که تنها منطق قابل قبول برای این اشخاص، باورهای درست و غلطی است که خودشان قبول دارند، آن هم تنها بر اساس قیود نفسانی شان!
قیود عرفی
قیود عرفی، قیودی هستند که تعیین کننده اول و آخر آن عرف است؛ عرف خانواده، فامیل، جامعه، سنت، حزب، گروه و...
تنها ملاک و محور این نوع قیدهایی که یک فرد را پایبند به خود می کند، خواستها یا قوانین مجموعه ای از انسانهاست که قواعد و اصولی را تعیین نموده و لازم الاجرا می دانند
با این نگاه، در واقع این قیود عرف است که می تواند یک فرد را به اوج قله کمال وی برساند و یا او را زیر بار سخت ترین خرج ها، منحرفانه ترین و بی ارزش ترین اعمال، اندیشه ها و رسومات ببرد.
همانطور که هر امر که در دایره قیود نفسانی قرار می گیرد، میتواند با عرف یا شریعت منافات نداشته باشد، هر مساله ای که تحت تاثیر عرف قرار میگیرد نیز، الزاما با خواسته های فردی و از آن مهمتر، با شریعت، در تضاد نیست.
در کتاب «مکتب های حقوقی در حقوق اسلام» آمده است: «هرگاه فراگیری عرف به گونه ای باشد که همه ی افراد، آن روش را پذیرفته و عمل مخالفی در برابر آن دیده نشود، به آن «عرف مطرد یا شایع» گویند، ولی اگر با وجود پذیرش عموم و اغلب افراد از سوی اقلیتی عمل خلاف آن مشاهده گردد، به آن «عرف غالب» گویند.
موارد زیادی وجود دارد که قواعد شرعی تابع عرف غالب اند و ملاک درستی یا نادرستی آنها وابسته به نوع انتخابها و رفتارهای اغلب افراد اجتماع است.
اما گاه آدمی به جایی می رسد، که قیود عرفی برایش حکم وحی منزل را پیدا می کند و خود، بی هیچ اختیار و اراده ای واداده حرف مردم، رسوم غلط طایفه و سنتهای نادرست اجتماع و قوانین بی چون و چرای حزب یا جریان خاصی می نماید که در این صورت، پای در عرصه ای نهاده است که بی هیچ تردیدی او را به ورطه نابودی کشانده و قدرت آزادگی و آزاد اندیشی را از وی می ستاند.
پایبندی محض به قواعدی که در بسیاری از موارد، خلاف عقل و منطق اند و هیچ قرابتی با خط مشی الهی آفرینش ندارند و اکثرا گفته هایی است که سینه به سینه منتقل شده و بر ملاکهای متعصبانه ای روز به روز، پر شاخ و برگ تر می گردد و انسان بدون شاخص و ملاک را مجذوب و هم گروه خویش می سازد.
فرد مقید به قیود عرفی، عموما نظر اشخاص دوروبرش برایش مهمتر از هر چیزی به شمار می آید و به نحو شگفت انگیزی، حتی عاقلانه ترین نیازها و نکات زندگی اش را فدای خواستها و نظرات بی پایه اطرافیانش می سازد.
گاه به خاطر حرف مردم، خودش را از یک حلال الهی محروم می نماید و در بسیاری از موارد، هر اتفاق و مساله ای را با متر زبان سطحی و نظر عامیانه مردم اندازه گیری می نماید!
قیود الهی
شخص معتقد به قیود الهی، در برابر فرمان خدا، از خویش هیچ اراده ای نشان نمی دهد و خود را چون مومی در دست حقیقتِ شریعت می داند. کافی است یک «حجت شرعی» به وی عرضه نمایی تا ببینی که چطور در انجام آن فعل، مشتاق و بی پروا می گردد.
این شخص، نه گِرد خویش را با حصاری از قیود نفسانی محصور می سازد و نه تن به قیدهای بی اساس جامعه اش می سپارد؛ بلکه تنها و تنها خدا و خواست الهی را محور تمامی کردارهای خویش قرار می دهد.
انسان مومن متعبد که نه گوش به فرمان نفس است و نه چشم بر دهان خلق، دوخته است، تنها فرمانبر و فرمان پذیر پروردگار یکتای خویش است و همواره دامان اعمال خود را از آلوده شدن به اموری که مورد پسند مولایش نیست، حفظ می نماید و خویش را به میان اقیانوس پاک و طاهر اعمالی می اندازد که از نظر شرع مقدس، حلال بوده و جایز و ثواب نیز قلمداد می گردد.
آنچه از هدف خلقت آدمی، مشخص و واضح می گردد این است که انسانها برای رسیدن به غایت کمال خویش، راهی جز پا نهادن بر روی قیود نفسانی و عرفی در تضاد با قیود شرعی و الهی ندارند.
آنچه می تواند انسان را از بلای تعصب، حسادت، و بسیاری دیگر از این دست صفات رذیله نجات دهد، تنها با جبر نمودن خویش به عدم پایبندی نسبت به قیودی است که طی سالیان سال از طرف نفس یا جامعه به او دیکته و در وی نهادینه شده است. رها شدن از قیودی که هر روز بیشتر از دیروز او را به سوی فربه تر نمودن نفس اماره و سخت تر کردن قیود متعصبانه سوق می دهد.
با پایبندی همه جانبه به قیود الهی است که می توانیم به مدد شاخصِ «حجت شرعی»، خود را در مواجه با خویش قرار داده و نفسانیاتمان را زیر پا له کنیم؛ چه آن قید، برخواسته از کشش های نفس تربیت نشده به آداب الهی باشد و چه از جماعتی باشد که بر مسیر بیراهه رفته و اعمال نادرستی را بنیان نهاده و عرف کرده اند.
راه رشد، روشن است؛ مسیر عبودیت از جاده قیود و بی قیدی می گذرد!
قیود نسبت به اصول اساسی شریعت مقدس اسلام ناب محمدی(ص)، یعنی نص قرآن و روایات منطبق بر آن.
قیود نسبت به انجام حلال الهی و ترک محرمات خداوند.
بی قیدی نسبت به هرآنچه خدا در آن قیدی نگذاشته است
بی قیدی نسبت به هرآنچه نفس یا عرف، فرمان می
دهد یا منع می کند، اما آن چیز، خلاف فرمان خدا نیست و حرام به حساب نمی آید، و یا دستور خدا بوده و حلال به شمار نمی رود.
با این نگاه، پایبندی به قیود، همیشه هم خوب نیست؛ گاهی بی قیدی، عین ثواب است.
لینک کوتاه این مطلب:
http://yon.ir/YxkLs