خودت را بساز

اگر اعتقاداتت تو را انسان نمی کند؛ اگر اعتقاداتت خمیرمایه انسانیت تو نیست؛ اگر اعتقاداتت سدی در برابر برخوردهای انسانی تو می شود؛ ذبحش کن!... «ادامه مطلب»...

 

 

ذبحش کن!

 

اگر اعتقاداتت تو را انسان نمی کند؛ اگر اعتقاداتت خمیرمایه انسانیت تو نیست؛ اگر اعتقاداتت سدی در برابر برخوردهای انسانی تو می شود؛ ذبحش کن!

بگذار حیات باورهایی که تو را متبلور در انسان و انسانیت نمی کنند پایان پذیرد؛ بگذار مرگ را قبل مرگ و حیات را بعد حیات، تجربه کنی؛ به خودت اجازه بده تا دوباره متولد شوی؛ تا دوباره جوانه بدهی؛ تا دوباره بهاران گردی...

 

سجاده ای که جاده عرش پیمایت نشود، گذرگاه اسفل السافلین است؛ ابن ملجم هم ضای ضالینش فکش را می جنباند اما فکرش را نه!

قبله ای که از تو فرد قابلی نسازد، سنگ سنگین لحد انسانیتت می شود و تو را زیر خروارها صفات پست و حیوانی دفن خواهد کرد؛ شیوخ سقیفه هم به قبله محمد(ص) نماز می خواندند و فاتحه انسانیت را در ماجرای برخورد با خاندان مطهر و مکرمش خواندند!

قرآنی که پرورشگاه خضوع قلبی و فروتنی عملی تو در برابر حق و حقیقت نباشد، زندان انحرافات جاهلی، لقلقه زبان کفر و نفاق باطنی و بستر ظلم و فساد علنی است؛ عمروعاص هم حافظ وحی بود و ابوموسی به صدای خوش زمزمه اش میکرد، اما در برابر قرآن ناطق، امیرالمؤمنین امام علی(ع) ایستادند و بدعتی تاریخی را رقم زدند.

دینی که افسار چشم و دست و زبانت نشود؛ صبور و اهلی ات نکند؛ ریشه حسادت، غرور، دروغ، ریا، لجاجت، خیانت و خباثت را در وجودت نخشکاند؛ دینی که از تو انسانی رام و آرام نسازد؛ دینی که جلوی حرافی ات را نگیرد و تو را آرمانخواهی عملگرا بار نیاورد، دینی که محرکی تمام عیار و موثری نیکو جهت عدم سکوت در برابر ظلم و مبارزه برای احیای عدالت درونی و بیرونی نباشد، آیینی خرافه و پوچ است! بنی عباس هم انسان نماهایی مقدس مآب بودند که خودشان را عالِمِ دَهر می دانستند و حتی ادعای برپایی حکومت دینی داشتند، از عالم و آدم ایراد می گرفتند و صغیر و کبیر را به جوخۀ نقد غیرمنصفانه می بردند، اما خودشان را از خطا مبرا می پنداشتند، شعارشان دین بود و مذهبشان بی دینی، سخنشان یزدان بود و عملشان شیطان، داد از اسلام داشتند و بر مسلمانان بیداد می کردند، دم از وفاق می زدند و باعث نفاق بودند، ریا را حرام می شمردند و بر ربا قبای حلال می پوشاندند، خودخواهی از خدا دورشان کرده بود و غرور، کورشان؛ ظاهر فریب بودند و در باطن از اسلام ناب، غریب!

 

تا نشکنیم بت نفس نمرودی را به تبر تهذیب ابراهیمی؛ تا ویران نسازیم گوساله خودخواهی سامری را به چلۀ خداخواهی موسایی، تا روح دوباره ندمیم به مردۀ متحرک وجودمان با دَمِ حیات بخش عیسوی؛ تا نمازمان، قبله مان، کتاب و دینمان اسلام ناب محمدی نشود؛ هیچ ذبحی در درونمان شکل نخواهد گرفت، و عید قربان بندگی حقیقت، عید فطر زندگی با معرفت و عید غدیر جاودانگی در سعادت را درک نخواهیم کرد.

 

ذبحگاه، میعادگاه تهی گشتن از نفس است؛ کشتارگاه، محل فانی شدن از خویشتن خویش است؛ کشتارگاه، حیوان را به کمال خودش که فانی شدن برای انسان است می رساند؛ فنای از خویش و ذبح در راه تحقق فلسفه وجودی و هدف خلقت، که کمال حیوان، فنای فی الانسان است و کمال انسان، فنای فی الله؛ آن به امر خالقش ذبیحِ انسان می شود تا انسان، مذبوحِ آفریدگارش گردد؛ حیوان جاده صاف کن انسان برای ورود به کشتارگاه نفس است.

گوشت را که به نیش می کشی، سیب را که گاز می زنی، برنج را که می جوی، آب را که می نوشی، به این بیاندیش که چه چیز به تو این برتری را بخشید که تو حیاتش را بگیری و او به تو حیات ببخشد؛ چه چیز تو را به این شرافت و عزت مزین نمود که تو جانگیرِ مخلوقات باشی و مخلوقات، جانبخش تو؛ ذهنت را که درگیر این نگاه والا کنی، خواهی دید، تنها چیزی که تو را مقامی چنین عظیم و شرافتی تا این حد برجسته بخشیده است، انسانیت و عبودیت توست.

ما تا از نفسانیتمان خارج نشویم، و پاره نکنیم این حجاب و حائل ویرانگر را، و به قربانگاه کمال آفرین خودسازی نرویم؛ تا به جان خودمان نیافتیم و خویش را نسازیم؛ تا زائده های حیوانی نفس را نتراشیم و از این رذیله های ویرانگر و خصیصه های پلید و عقاید خانمان برانداز خلاص نشویم، تا به این ذبح مقدس تن ندهیم، هیچگاه شیرین و خواستنی، نورانی و دلبر، و عزیز و مقرب خدا و دوستان خدا نخواهیم شد.

 

اعتقاداتت زمانی طلاست، هنگامی گنجی باارزش و ثروتی گرانبهاست که از تو طلا بسازد، تو را به گنجینه ای از باارزش ترین صفات و دلنشین ترین گفتارها و رفتارها تبدیل نماید و از تو ثروتی گرانقیمت و بی پایان برای خلق خدا و دین خدا بسازد؛ اگر چنین نیست، یا تو می لنگی یا پای باورها و برداشتهایت! یا تو غلطی یا اعتقاداتت!

تا دیر نشده، ذبحش کن... بگذار این فرصت تکرار نشدنی زیستن، تو را مقرب کند نه عقرب! بگذار این لحظه های بی بازگشت حیات، تو را محبوب کند نه مغضوب! بگذار این روزهای پایان یافتنی زندگی از تو انسانی کامل بسازد نه حیوانی جاهل! بگذار این ثانیه های تمام شدنی عمر، از تو تندیس آرامش و سعادت بتراشد نه جرثومه ناآرامی و شقاوت؛ بگذار، بگذار، بگذار...

ایرادهای بنی اسرائیلی را کنار بگذار و حیوان درون را به مَذبَحِ رستاخیزی الهی بیاور و نفست را به تذکیه ای برای تزکیه فرا بخوان، تا حقیقت انسان و انسانیت در تو مَحیا، هویدا و شکوفا گردد: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا»(بقره/67) خداوند به شما فرمان مى‏ دهد که ذبح کنید؛ چراکه «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى«(اعلی/14) رستگار کسی است که خود را اصلاح و تربیت کرد و پاک و بی آلایش گردانید.



لینک کوتاه این مطلب:

https://b2n.ir/99698