نادانی و نادینی

هدف مقدس را نمی توان با راه نامقدس وصول نمود؛ برای هدف مقدس، باید از وسیله مقدس استفاده کرد و هیچ گاه هدف مقدس و متعالی، توجیه گر وسیله نامقدس و نامشروع و خداناپسند نیست... ادامه مطلب...

 

نادانی و نادینی

 

تحمل مرگ یک فرد، برای اطرافیانش سخت است؛ و اغراق نیست اگر گفته شود تحمل بیشعورها وضعیتی به مراتب دشوارتر برای اطرافیانشان به همراه دارد.

اگر بتوان برای نادانی، طیفی از صفر تا صد در نظر گرفت، قطعا آنها که به نام خدا جنایت می کنند و این جنایت را عمیقا عبادت و تکلیفی الهی می پندارند، در بالاترین سطح این طیف قرار دارند!

امام علی(ع) عملِ بدون علم را گمراهى معرفی می نمایند: «العَمَلُ بِلا عِلمٍ ضَلالٌ»(غررالحکم: 1588) و معتقد است، شخص آگاه، باید قدر آگاهی خود را بداند و هرجا و هرطور خرجش نکند و جاهل، از جهل خویش مطلع باشد و پای زبان و عملش را از گلیم فهمش درازتر نکند. از این روی می‌فرمایند: «اَلْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ کَفَی بِالْمَرْءِ جَهْلاً أَلاَّ یَعْرِفَ قدره» صاحب فکر و دانش کسی است که قدر و منزلت خود را بشناسد و برای نشان نادانی شخص همین بس که جایگاه خویش را نشناسد و با اینکه علم لازم و کافی در خصوص موضوعی ندارد، به اظهارنظر و اقدام در آنباره می‌پردازد.(نهج البلاغه، خطبه102)

مگر مرده ها به اندازه زندگانِ بیشعور که در واقع مردگانِ متحرکند، ترسناکند؟!

دهشت انگیزتر از آنان که به نام دین، آبروی دین و دینداران را می برند مگر می توان متصور بود!

مگر می شود هارِ مانده در حصارِ شعارِ به ظاهر دیندار را مهار کرد؟!

عاقلان، خوب می دانند که حساب مسلمانی با اسلام جداست و هر عیب که هست از مسلمانی مسلمان نمایان است نه از اسلام و فرمان یزدان.

مگر می شود با شلاق، دین را ابلاغ کرد و آفاق را به نور توحید و یکتاپرستی موحدین روشن نمود؟

مگر می توان به ضرب تسبیح و ماست، انسان مُسَبِّح و راست ساخت؟

مگر می شود از مسیر باطل، به دروازه حق رسید و از نردبان حرام به عرش حلال خرامید و با روشی ناپاک، جوششی پاک ساخت؟

مگر می شود با پندار و گفتار و کردار زشت، زیبایی آفرید؟

بیشعور را چکار به شعورآفرینی؟

مرده را کجا هنر زنده پروری است؟

هر مومن عاقلی به خوبی می داند که هدف مقدس را نمی توان با راه نامقدس وصول نمود؛ برای هدف مقدس، باید از وسیله مقدس استفاده کرد و هیچ گاه هدف مقدس و متعالی، توجیه گر وسیله نامقدس و نامشروع و خداناپسند نیست.

چنانکه امیرمومنان امام علی علیه السلام می فرمایند: «أتأمرونى أن أطلب النصر بالجور فیمن وُلّیتُ علیه؟! و اللّهِ لااطُورُ به ما سَمَرَ سمیرٌ و ما اَمَّ نجمٌ فى السماء نجماً...»؛ آیا مى خواهید پیروزى و تحقق هدف را به وسیله ستم و هر راه و روش ناپسندی تأمین کنم؟! هرگز نمى شود. به خدا قسم! تا روز و شب باقى است و ستاره اى در آسمان مى درخشد، چنین روشى پیشه نخواهم کرد... و هرگز از ابزار نادرست و نامشروع استفاده نخواهم کرد و رسیدن به مقصود را با استفاده از هر وسیله و روشى روا نمی دارم؛ بلکه تنها و تنها باید از روش خدا پسندانه و ابزار مشروع بهره گرفت. (نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶)

در مکتب جلوه جمیل و جلیل حق، مولای علم و عمل ناب و استاد آداب دان دین و تربیت، هرگز هدف، وسیله را توجیه نمى کند؛ و شیعه نیست آنکه به خود اجازه می دهد با لکه دار نمودن چهره باور و مرام مولای خویش، لکه هایی را که به گمان خود و همفکرانش خطا می بیند، پاک نماید.

شیعه یعنی پیرو؛ پیرو مسلک دوست شناس و دوستی ساز، نه رهروِ نفس دشمن پرور و دشمنی پرداز.

آنکه قرآن به سر می گیرد و برای علی(ع) اشک می ریزد را اگر ظاهری است که خوشایند برخی نیست، مستحق توهین و تنبیه ندانیم که نادانی و نادینی است اگر گمان کنیم، دوستان خدا، دسته هایی به ظاهر یکدستند!

همین عرف رنگارنگ و متکثر است که زمین را زیباتر و زندگی را پر معنی تر می سازد و به راه و روش بندگی، عمق و تنوع بیشتر و بهتر می بخشد.

که امام على(ع) می‌فرمایند: «لا یَزالُ النّاسُ بِخَیْرٍ ما تَفاوَتُوا فَاِذَا اسْتَوَوا هَلَکوا» مردم تا زمانی که متفاوتند در خیرند، و هرگاه یکسان گردند هلاک می‌شوند.(امالى شیخ صدوق، ص۵۳۱، ح۷۱۸)

آری! هر چشم حقیقت‌نگری به‌خوبی می بیند و ادراک می کند: باران که خوب بارید و باد، زلف سیاه ابرها را کنار زد، این رخساره دلفریب رنگین کمان است که در تابش نور مِهر، جلوه گری می کند.

 

امام علی(ع) حق الناس را مقدم بر حق الله معرفی می نماید و در مکتب مولی الموحدین، آنکه ولو به خاطر خدا، حق خلق خدا را پایمال نماید، در واقع، حق خدا را از بین بُرده است؛ امیرالمومنین(ع) فرمودند: «جَعَلَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ حُقُوقَ عِبَادِهِ مُقَدِّمَةً لِحُقُوقِهِ فَمَنْ قَامَ بِحُقُوقِ عِبَادِ اَللَّهِ کَانَ ذَلِکَ مُؤَدِّیاً إِلَى اَلْقِیَامِ بِحُقُوقِ اَللَّهِ» خداوند متعال، حقوق بندگانش را مقدمه و زمینه‌ساز حقوق خود قرار داده است، پس آنکه حقوق بندگان خدا را ادا نماید، حقوق الهى را نیز ادا خواهد کرد.(غررالحکم، ج۱، ص۳۴۰)

نه به زور ستاندن حق، حق است و نه به اجبار چپاندن آن!

امر به معروف یعنی دعوت به معروف، بدون زور و اکراه، یعنی گرایش پر اشتیاق به آحاد ملت و خواست آنان، یعنی برداشتن فشارها از گُرده مردم، یعنی اجبار ننمودن مردم به کارهایی که دوست ندارند؛ که امام علی(ع) به عنوان سفارشی برای همه دورانها به همه حاکمان و مسئولان، در نامه‌ای به مالک اشتر چنین می‌نگارند: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ، وَجِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ، وَالْعُدَّةُ لِلاْعْدَاءِ، الْعَامَّةُ مِنَ الاْمَّةِ، فَلْیَکُنْ صِغْوُکَ لَهُمْ، وَمَیْلُکَ مَعَهُمْ... وَاعْلَمْ أَنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ بِأَدْعَى إِلَى حُسْنِ ظَنِّ رَاع بِرَعِیَّتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَیْهِمْ، وَتَخْفِیفِهِ الْمَئُونَاتِ عَلَیْهِمْ، وَتَرْکِ اسْتِکْرَاهِهِ إِیَّاهُمْ عَلَى مَا لَیْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ. فَلْیَکُنْ مِنْکَ فِی ذَلِکَ أَمْرٌ یَجْتَمِعُ لَکَ بِهِ حُسْنُ الظَّنِّ بِرَعِیَّتِکَ فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ یَقْطَعُ عَنْکَ نَصَباً طَوِیلاً.» ستون‏هاى استوار دین، و اجتماعات پرشور مسلمین، و نیروهاى ذخیره دفاعى، عموم مردم مى ‏باشند، پس به آنها گرایش داشته و اشتیاق تو با آنان باشد... بدان هیچ وسیله‌اى براى جلب اعتماد مردم، بهتر از نیکوکارى، تخفیف مالیات، و عدم اجبار مردم به کارى که دوست ندارند، نمی‌باشد، پس در این راه آنقدر بکوش تا به وفادارى مردم، خوشبین شوى، که این خوشبینى رنج طولانى مشکلات را از تو بر می‌دارد.(نهج‌البلاغه، نامه53)

 

وحدت، قدرت است. حفظ یکپارچگی موجب چیرگی و رجحان است. گروهی از تن های تنها، هیچگاه به سر منزل مقصود نائل نمی‌آیند و با متحد شدن است که می توان به هدف مشترک دست یافت.

همه انسانها از یک ریشه و جنس و فطرت هستند و از مبدأیی مشترک به سوی مقصدی واحد در حرکتی پیوسته و ابدی اند؛ همه آنها که در یک آب و خاک چشم به جهان گشوده اند و هویت ملی‌شان در مرز جغرافیایی مشترک تبلور یافته است، نباید بگذارند تا کسی یا چیزی آنها را به خودی و غیرخودی تقسیم کند؛ نباید اجازه دهند نژاد، ارتباطشان را پاره کند؛ مذهب، از یکدیگر جدایشان سازد؛ سیاست، بینشان دیوار بکشد؛ ثروت، از ایشان طبقه بسازد؛ و نوع انتخاب، سبب انفکاکشان شود.

امام علی(ع) می فرمایند: «وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ، فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ، وَ إِیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ، فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ. أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هَذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَ لَوْ کَانَ تَحْتَ عِمَامَتِی هَذِهِ» همراه با اکثریت باشید. دست خدا با جماعت است و از تفرقه حذر کنید، زیرا کسانى که از جماعت کناره مى گیرند طعمه شیطانند، مانند گوسفندى که از گله جدا مى افتد و گرگ او را مى درد. آگاه باشید، هرکه مردم را به تفرقه دعوت کند و موجب چند دستگی آنان گردد، بکشیدش اگرچه زیر عمامه من باشد. (نهج البلاغه، خطبه127)

هرگونه اقدام برای قرار دادن مردم علیه مردم، خدعه ای خطرناک، جفایی نابخشودنی و جنایتی بزرگ است. فرقه فرقه نمودن و دسته دسته گردانیدن، خواست ابلیسانی است که با سیاست «تفرقه بیانداز و حکومت کن» می‌خواهند مستبدانه بر کرسی ریاست شیطانی خویش تکیه بزنند.

خداوند حکیم توصیه مکرر به اجماع و اجتماع دارد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»(آل‌عمران/103) همگی به ریسمان خدا و رشته وحدت یعنی کلمۀ توحید چنگ زنید و توحیدِ کلمه داشته و پراکنده و گروه گروه نشوید. بنابراین هر سخن و عملی که با نام خدا و دین خدا، موجب افتراق و چنددستگی در میان مردم گردد، قطعا باطل بوده و رضایت الهی را به همراه ندارد.

در امر به معروف و نهی از منکر باید همواره به این اصل مهم توجه داشت که هر اقدامی که مردم را با هر عقیده و فرهنگی در مقابل یکدیگر قرار دهد و آنها را به جان هم بیاندازد، خود منکری عظیم بوده و از اساس، منفور و مطرود است.

امام علی(ع) می‌فرمایند: «مَنْ نازَعَ وَ خاصَمَ قَطَعَ بَیْنَهُمُ الْفَشَلُ وَ ذاقُوا وَبالَ اَمْرِهِمْ وَ ساءَتْعِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّـئَةُ وَ مَنْ ساءَتْ عَلَیْهِ الْحَسَنَةُ اَعْوَرَتْ عَلَیْهِ طُرُقُهُ وَاعْتَرَضَ عَلَیْهِ اَمْرُهُ وَضاقَ عَلَیْهِ مَخْرَجُهُ وَ حَرِىٌّ اَنْ یَرْجَعَ مِنْ دینِهِ وَ یَتَّبِـعَ غَیْرَسَبیلِ الْمُؤْمِنینَ» کسانى که به کشمکش و دشمنى با یکدیگر بپردازند، دچار سستى مى شوند و سرانجامِ بدِ کارشان را مى چشند و در نزدشان خوبى، بدى و بدى، خوبى جلوه مى کند، در نتیجه راهشان را درست نمى‌بینند، کارشان دشوار و گریزگاهشان تنگ می‌شود، چنین کسانی در معرض خروج از دین و پیروى از راه غیر مؤمنان هستند.(خصال، ص۲۳۳)

همچنین از امیرالمومنین(ع) نقل است: «پس بنگرید، چگونه بودند قوم بنی‌اسرائیل، زمانی که جمعیتها گرد آمده، و اندیشه‌ها با هم و دلها یکسان و دستها یاور هم و شمشیرها کمک یکدیگر و بینش‌ها ژرف و تصمیمات یکی بود، آیا در اطراف زمین بزرگ و بر جهانیان حاکم نبودند؟ پس بنگرید به آخر کار قوم بنی اسرائیل، آن هنگام که بین آنها تفرقه افتاد، و مهربانی و الفتها بهم خورد و سخنها و دلها مختلف و گروه گروه شدند و بجان هم افتادند و پراکنده گشتند و با هم جنگیدند، پس خداوند، لباس عزت را از تن آنها برکند و فراوانی نعمتش را از آنها گرفت و آنچه باقی مانده، سرگذشت آنان است تا مایه عبرتِ عبرت گیرندگان باشد.» (نهج‌البلاغه، خطبه۱۹۲)

بنابراین، چه از دیدگاه مذهبی و چه از نظرگاه ملی، امری معروف است که موجب انفکاک اعضای یک امت یا ملت از یکدیگر نگردد و ضمنا، پیوند و نزدیکی آنان را به یکدیگر، هرچه بیشتر و بهتر نماید.

باید به آمران و ناهیان و اصولا همه افراد یک جامعه یادآوری نموده و آموزش داد که چگونه با درک کثرت و پذیرش تفاوتهای نظر و عمل، به وحدت روی آورده و در کنار یکدیگر، زندگی مسالمت آمیز و توأم با اتحاد و همدلی و احترام متقابل داشته باشند، نه آنکه به منکرِ مرزبندی‌های خصومت آورنده دامن زد و به نام مبارزه با منکرات، منکر بزرگتری به نام تفرقه و ستیزه و تکه تکه شدن را پدید آورند!

اصولا چنانچه به سنجش یا تجربه، مشخص شود، پرداختن به مقوله ای ولو واجب و مقدس، می تواند چند دستگی عظیم اجتماعی را رقم بزند، باید از آن به شدت پرهیز نمود و با چشمانی بسته از کنار آن عبور کرد؛ چراکه واجبی مقدس تر از حفظ وحدت عمومی و همدلی اجتماعی نیست.

با همراهی یک جامعه یکدل و متحد است که می توان بر مشکلات درونی و بیرونی فائق آمد و امید به آینده‌ای سرشار از سلامت و سعادت داشت. دوقطبی سازی جامعه، نه تنها کمکی به حل معضلات و رفع انحرافات نمی کند، بلکه خود مولّد سرطانی وخیم به نام تفرقه توأم با انزجار از یکدیگر در بدنه یک جمع و جمعیت است که می تواند آنها را به دشمنی وسیع با هم و نزاع و مرگی سخت سوق دهد.

اهمیت تلاش برای حفظ وحدت تا آنجاست که چنانچه اتخاذ تصمیمی برخلاف مسیر انتخابی و رفتار عرفی جمعیت قابل توجهی از اعضای یک جامعه، موجب ایجاد مقابله افراد با یکدیگر، قانون‌گذاران، مجریان، و حتی دین و خدا گردد، آن تصمیم، بیگمان نادرست و نامشروع است.

 

استطاعت فهم افراد و پذیرش عرف و زمانه انسانها در هر دوره و نسل، متفاوت است و به فرمایش امام علی(ع): «اَلنّاسُ بِزَمانِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ» شباهت مردم به مقتضیات زمان خود، بیشتر از شباهت آنان به پدرانشان است.(خصائص‌الائمه، ص۱۱۵)، که هر فرد و جمع و جامعه‌ای از ملزومات، استعداد و توانایی خاص خود برخوردار است و نباید آنان را به اموری خارج از اقتضا و توانشان فراخواند؛ چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: «لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»(بقره/286) خداوند هیچ‌کس را جز به‌قدر توانایى‏‌اش تکلیف نمى‏کند، «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»(تغابن/16) پس به قدر توانایی از خدا پروا بدارید.

امام علی(ع) می‌فرمایند: «لا تقسِروا اولادکم عَلی‌ آدابکم، فانَّهم مَخْلُوقونَ لِزَمانٍ غیر زمانکم‌« فرزندان خویش را بر آداب و عقاید خود مجبور مسازید که آنها برای زمانی غیر زمان شما آفریده شده‌اند.(شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابی‌الحدید، ج20، ص267)

جبران خلیل جبران، تعبیری ادیبانه و تفسیری دقیق از این واقعیت دارد: «زنی که کودکی در آغوش داشت گفت: ای پیامبر، با ما از فرزندان سخن بگو. و او گفت: فرزندانِ شما فرزندانِ شما نیستند. آنها پسران و دخترانِ خواهشی هستند که زندگی به خویش دارد. آنها به واسطۀ شما می آیند، اما نه از شما، و با آنکه با شما هستند، ‌اما از آنِ شما نیستند. شما می‌توانید مِهرِ خود را به آنها بدهید، اما نه اندیشه‌هایِ خود را، زیرا که آنها اندیشه های خود را دارند. شما می توانید تنِ آنها را در خانه نگاه دارید، اما نه روحشان را،‌ زیرا که روحِ آنها در خانۀ فرداست، ‌که شما را به آن راه نیست، حتی در خواب. شما می توانید بکوشید تا مانندِ آنها باشید، اما مکوشید تا آنها را مانندِ خود سازید. زیرا که زندگی واپس نمی رود و در بندِ دیروز نمی ماند. شما کمانی هستید که فرزندتان مانندِ تیرِ زنده ای از چلۀ آن بیرون می جهد. کمانگیر است که هدف را در مسیرِ نامتناهی می‌بیند، ‌و اوست که با قدرتِ خود شما را خم می کند تا تیرِ او را تیزپر و دوررس به پرواز در آورید. بگذارید که خم شدنِ شما در دستِ کمانگیر از روی شادی باشد؛ زیرا که او هم به تیری که می پرد مهر می ورزد و هم به مکانی که در جا می‌ماند.»(جبران خلیل جبران، کتاب پیامبر و دیوانه، ص45)

درک و لحاظ الزامات زمان در باورها و عقاید، و پذیرش لزوم بازگشت، بازنگری، اصلاح و تحول در تصمیمات و قوانین، نتیجه عدم سکون و توقف در ظواهر فقه، و نگاه عمیق و دقیق به باطن اصول پایدار و محوری دین است که با نگاهی بلندنظرانه و فارغ از نفسانیات و تعصبات و ملاحظات دست و پاگیر امکان پذیر است.

اصرار به پیمودن راههای بارها رفتۀ بی نتیجه و بدفرجام، نشانه کوری چشم عقل از دیدن حقایق و پذیرش شکستها و اشتباهات است.

تا اختاپوس تعصب به هر عنوانی از عناوین زشت یا زیبا بر تارک افکار آدمی، چنبره زده باشد، کردار را رنگ و بویی جز سیاهی پلید جهل و جمود و تعفن اشمئزاز آور جنایت نخواهد بود.


لینک این مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/372