انسان، حیوانی است که تا تربیت نشود، آدم نخواهد شد. انسان تا به انتخاب و اراده خویش پای در مسیر عبودیت ننهد، حیوانی است در شمایل آدمیزاد که از بشریت، به شریّت حیوانیت بسنده کرده است!... «ادامه مطلب»...


از عرفان قربان تا میراث مستضعفان

 

انسان، حیوانی است که تا تربیت نشود، آدم نخواهد شد. انسان تا به انتخاب و اراده خویش پای در مسیر عبودیت ننهد، حیوانی است در شمایل آدمیزاد که از بشریت، به شریّت حیوانیت بسنده کرده است!

عبودیت، جز خروج از نفسانیت نیست؛ که نفس، برده‌پرور است و خداوند نفوس، بنده‌پرور. بندگی حق، آدم‌ساز است و بردگی این دلق رنگارنگ ناپایدار، حیوان‌پرداز.

عبودیت یعنی انتخابگرانه، جستجوگرانه، مجدانه و عمیق به عرفه و شناخت رسیدن؛ یعنی پای دل از پاپوش‌ها پیراستن و پیوسته تزکیه شدن و از پوستین پلشت نفس بیرون گردیدن و راه به اقلیم وحدت با پروردگار خویش بردن.

عبودیت یعنی از کعبه‌ای که صرفا یک سنگ نشانی است به سوی نشاننده آن هجرت نمودن؛ یعنی از ظلم و ظلمت ظواهر منافقانه به عدل و نورانیت بواطن صادقانه فرار کردن؛ یعنی از بلای دنیای پُر کرب به کربلای سراسر حُسنِ عشق حسینی کوچیدن.

عبودیت یعنی خود را از فرط حیای خالق حی، هیچ انگاشتن و ادب حضورش را به اختیار، برگزیدن و از هرچه در نظر صاحب و مالکِ مقتدرِ حکیم و رحیم ناپسند آید، عفاف و پرهیز نمودن.

عبودیت یعنی تسلیم بی چون و چرای حق و حقیقت بودن و دل و جان بر رضایت دوست باختن و سر بر آستان یگانه فرمانده ازلی و ابدی فرودآوردن و فرمانبریِ محض او اختیار کردن.

تعبد، تسلیم با آگاهی، اختیار و انتخاب است و تقلید، تسلیم از سر جهل و ناتوانی و انفعال. عبودیت، کنشی هوشمند از سوی کنشگری فعال است و تقلید، واکنشی منفعلانه از سوی نادانی ناتوان.

چنانچه تعبد که ثمره عقل نمودن انسانی است که از حضیض حیوانیت به عزت آدمیت پرگشوده، با عشق و اشتیاق قلبی توأم شود، از آدمی جز تطوّع و بندگی مشتاق و پر نشاط سر نخواهد زد؛ عشق مقدسی که بسان آتشی قدسی، از نهاد جان فوران گرفته و یکایک تعلقات را می‌سوزاند و تشنگی عارفانه برای آب حیات بندگی خالصانه را در وجود مزکّی، مُنشی می گردد.

عبودیت یعنی انتخاب عالمانۀ مغز را با اشتیاق عاشقانۀ قلب توأم نمودن، معرفت فکر را با محبت دل پیوند زدن و از انسانی نفس‌مدار و طالح، آدمی شاخصمند و صالح ساختن.

عبودیت یعنی با مقراض مبارک اصلاح به جان غرض‌ورزی‌های مدام حیوانِ نفسِ بی‌غلاده افتادن و شاخه‌های فاسد و ریشه‌های مفسد را از درخت افکار و اعمال، بریدن و بری شدن از طاعون جهل و طاغوت ظلم به خویشتن.

عبودیت یعنی صلح با خویشتن خویش و بازگشت به فطرتی که عطرآگین به شمیم وحدت و وحدانیت حق است.

عبودیت یعنی با لشکر اصلاحگری از قوای درونی و بیرونی، و انجمنی از توانایی‌های بالقوه و بالفعل، عزم پاکی از حجاب خاکی نمودن، درآویختن به جای آمیختن با خودبینی‌ها، رنگ باختن از ناراستی‌ها و منزل ساختن در درستی‌ها، چیره شدن بر فتنه‌ها و فتانه‌ها و میسور میدان پاکسازی باطل و نبرد با ابلیس تفرعن گردیدن، و در غایت سعادت، عبد صالح شدن و به صلاح و فلاح ابدی رسیدن.

عبودیت یعنی مبارزه با ذلت و حقارت نفس‌پرستی و نفس‌پرستان. یعنی قوی شدن به مدد توکل و تفکر و تقوا، و غوی نگردیدن در بند مکر و اغوای دنیا. یعنی به جای خزیدن در چنبره ضعف جاهلون، خیام عَرَف در عرفات صالحون افراشتن و بر بلندای عرفان، قربان یزدان گردیدن.

عبودیت یعنی صلای عشق در سجده تسلیم سر دادن. یعنی به کوری کوردلان، سرای سنگی سکون را به کوران جاری شدن در زلال حرکت، ویران نمودن.

عبودیت یعنی خروج از استضعاف و ورود در استغنا؛ که عبد حق، صاحب باطنی مستغنی است اگرچه ظاهرا مستضعف باشد.

عبد صالح، بری از هرگونه ضعف و سستی و درماندگی، صلح یافته با غنای مطلق و آمیخته با توانگری تا همیشه تواناست.

مستضعفین، آنها نیستند که در انفعال و بی‌تفاوتی، با فقر و ناداری مادی و معنوی خود خو می‌کنند و با خیانت بر خویشتن، به سرمایه عمر گرانمایه خویش خسارت می‌زنند.

مستضعفین آنهایند که اهل حرکتند اما پایشان به زنجیر ظلم در بند است؛ اهل تفکر و تدبرند اما زبان و قلمشان به ساطور استبداد بریده گردیده؛ اهل هنرند اما در زیر خروارها بی‌عدالتی اسیرند.

مستضعفین، آنهایند که می‌فهمند اما نادید انگاشته می‌گردند! می‌خواهند اما نمی‌گذارند! می‌توانند اما کنار گذاشته می‌شوند! می‌گویند اما شنیده نمی‌شوند! می‌کوشند اما دفع و دفن می‌‌شوند!

مستضعفین، آنهایند که از قرارگرفتن در سایه‌سار عدالت محرومند و خلقی از میوه‌های درخت مبارک استعداد و توانایی‌های ارزنده‌شان بی‌بهره.

مستضعفین، صالحین متخصصی هستند که در اثر سیطره منافقان کارشکن و سلطه حرافان کارنابلد، تبدیل به سرمایه‌هایی راکد و مدفون در فضای فرتوت و نخبه‌کش حماقت بی‌خردان، عناد خناثان، بی‌عدالتی ظالمان، زیاده‌خواهی دنیاطلبان و خودبرتربینی مستبدان شده‌اند.

مستضعفین، آشنایان حق و شناسایان حقیقت آن اموری هستند که اگرچه به غایت پسندیدۀ علم و عرفان آن امر رسیده و در آن عمل، کارکشته و قربان گردیده‌اند، اما به تیغ طرد نادانان، سلطه‌گران، مستکبران، مستبدان و ظالمان از تابیدن به آفاق افکار و اعمال افراد و جوامع دور نگاه داشته شده‌اند.

مستضعفین، همان صالحون‌اند که زمین میراث آنهاست؛ همانها که اهل صلح و دوستی با خود، خلق و خدایند. همان شایستگانی که علم و اراده دارند به جای ظلم و درفش، نقش عدل بر فرش زنند، اما در زندان ظالمان زنجیرند و با جهل جاهلان درگیر. همان عقابان صبوری که از فرط بالانشینی غرابان مغرور، محبوس قفس انزوا گردیدند و از عرصه خدمت عالمانه و صادقانه، مهجور!

 

«وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»(انبیاء/105) و ما پس از تورات در زبور نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به میراث می‌برند.

«وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»(قصص/5) و ما اراده نمودیم تا آنان را که در زمین از جای و جایگاه مادی و معنوی خویش محروم و مظلوم واقع شدند، پیشوایان خلق و وارثان خلافت خدا گردانیم.




لینک این مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/416