مهتاب عشق

مهتـــــاب عشـــق

این سروده را در «ادامه» مشاهده بفرمایید...



مهتاب عشق

 

رُخت مهتاب را دیوانه کرده

خیالت خواب را افسانه کرده

 

تو تابیدی و از نور رخ تو

دگر خورشید، ترک خانه کرده

 

تو را آیینه شد محو تماشا

پَری، یلدای زلفت شانه کرده

 

قیام قامتت، قد قامت عشق

فروغت کار صد فتانه کرده

 

فراقت سورۀ مرگ است جانا

غمت این قلب را ویرانه کرده

 

به هر سو  پَر کشم، چون شوق وصلت،

دلم را کفتری بی لانه کرده

 

فدای گونه های آتیشنت

دلم را چون اناری دانه کرده

 

مرا آن چشمهای دلفریبت،

شکار پنجۀ شاهانه کرده

 

چه جادوییست در عمق نگاهت

مرا مخمور آن مستانه کرده

 

مرا چشمان تو، هم کیش، هم مات،

در این شطرنج استادانه کرده

 

وجودِ عشقناکِ عرشی تو

مرا از عالمی بیگانه کرده

 

تو خورشیدی، تو شمعِ دلفریبی

مرا عشقت چونان پروانه کرده

 

بهشتم؛ دلبرم؛ ای جلوۀ حق

رُخت مهتاب را دیوانه کرده



لینک کوتاه این مطلب:
https://b2n.ir/24947