خمینی را در خواستن ها باید شناخت

خمینی را با خواسته ها و خواستن هایش بشناسیم؛ خمینی را با اندیشه ها و تلاشهایش باور کنیم؛ که خمینی سالک راهی مقدس، با اندیشه های مقدسی بود که هیچگاه نخ نما نشده و رنگ کهنگی به خود نخواهد گرفت... «ادامه مطلب»...



خمینی می خواست...


هر کس بگونه ای نسبت به هر شخص، شناخت پیدا می کند؛ بنده معتقدم بهترین راه برای شناختن انسانها، شناسایی آرمانها، آرزوها و اندیشه های آنهاست.

وقتی می گویم شناخت بر اساس اندیشه و آرمان، بیگمان منظورم شناختن انسانها از روی حرفهایشان نیست؛ بلکه حرف و سخن، لزوما به معنای باور و عقیده نمی باشد.

آنچه به گفتار، رنگ و بوی اصالت و اعتبار می دهد، افکاری است که جلوه در کردار آدمیان یافته و به اعمالشان جهت داده و سبب شکل گیری سبک زندگی شان می شود.

گاه اندیشه ها، تمام و کمال به ظهور و بروز رسیده و درخت عقاید فرد، به بار نشسته و میوه و نتیجه می دهند؛ اما گاه، با وجود اراده ها و پیگیری ها و تلاشها، آرا و آرمانها، نصفه و نیمه و ناقص، به مقصد تحقق آرزوها می رسند و یا ابدا اجرا نشده و عینیت نمی یابند و در سطح آمال ذهنی باقی می مانند.


دلایل گوناگونی می تواند سبب عملی نشدن اندیشه ها در عرصه اجتماعی باشد، اما یکی از مهمترین آنها، نبود افراد همفکر و همدل و همراه است.

انحراف یافتن یا از دست دادن کادرها و نیروهای کادرساز، و غفلت یا ناتوانی در کادرسازی بر مبنای عقایدی که در ریشه و هدف، مشترکند، آرام آرام سبب جابجایی ارزشها، استحالهٔ آرمانها، تحریف آراء، تندروی و کندروی یا فراموشی نسبت به باورهای اساسی و سرانجام، زاویه یافتن از اصول مبنایی و منحرف شدن از اندیشه های بنیادین و رفتن بر مسیری متناقض و طریقی متضاد از اهداف آغازین می شود.


اما با اینهمه، نتیجه ندادن مورد قبول یک فکر یا شکوفا نشدن مطلوب و همه جانبهٔ یک ایده و نگرش، لزوما به معنای نادرستی و یا بی ارزشی آن نیست که اگر خلاف این بیندیشیم، می بایست کمی جمعیت و کم تعدادی اعوان و انصار پیامبران و اولیای الهی، که نشانهٔ به هدف نرسیدن کامل آرمانها و به ثمر ننشستن همه ابعاد عقاید مقدسشان است را دلیل بر بطلان و بی مقداری آن آرا و افکار، قلمداد کنیم، که چنین باوری، منطقا صحیح و قابل پذیرش نیست.

حقانیت و درستی یک اندیشه را می بایست با شاخصه های روشن و اصیل توحیدی، فطری، انسانی و عقلی مورد سنجش و ارزیابی قرار داد، نه لزوما کثرت طرفداران و یا تعدد ثمربخشی آن.

البته هر اندیشه حقی نیز لزوما قابل توسعه و توصیه نبوده و هرگز نمی توان آن را به اکراه قبولاند و به اجبار، به اجرا درآورد؛ چراکه اندیشه، هر قدر هم که درست و بر مبنای حقیقت باشد، بی همراهی قلبی و آزادانهٔ انسانها، اعتبار اجرایی شدن عمومی نخواهد یافت، هر چند، ارزش پنداری و گفتاری خود را داشته و برای هر فرد، به صورت شخصی و خصوصی، قابلیت اجرا دارد.


در میان خیل کثیر اندیشه ها و افکار، کم نیستند شخصیتهای مختلفی که تاثیر بسزایی بر جوامع بشری گذارده و نقش پر رنگی در مقاطع گوناگون تاریخی داشته اند.

در این بین، امام خمینی را میتوان یکی از شاخص ترین ایدئولوژی پردازان و صاحبنظران معاصر دانست که اندیشه هایش در نوبهٔ خود، بسیار قابل توجه و تأمل است.

ممکن است هر کس به نسبت آگاهی و برداشت خود، شناختی نسبت به خمینی داشته باشد؛ اما همانگونه که پیشتر تبیین شد، بنده، حضرت روح الله را بر اساس آرا، اندیشه ها، آرمانها، آرزوها و تلاشهایش شناخته ام.

آنگونه که با قدرت عنوان می نمایم که حقیر، شاگرد کوچک مکتب فکری خمینی و مفتخر به رشدیافتگی در لوای اندیشه های مقدس او، و رهرو راه مقدسی هستم که روح الله با تأسی از آموزه های وحیانی و در نظر داشتن مؤلفه های پاک و اصیل انسانی، مروج و مبلغ آنها بوده است.


خمینی را باید در خواستن ها شناخت، نه در شدن ها! که آبشخور ریشه های افکار او، که خود را مکلف به وظیفه می دانست، نه موظف به نتیجه، منظومه ای است اصیل از اندیشه ای زرین و متعالی و برخاسته از خواستن هایی ارزنده و گرانقدر مبتنی بر اسلام مستضعفان و پابرهنگان، اسلام دردمندان و رنج دیدگان، اسلام راستگویان و پاک دستان، اسلام حقیقت طلبان و آزادگان، اسلام اندیشه ورزان و وارستگان، اسلام ظلم ستیزان و عدالت خواهان، اسلام برابری و برادری، اسلام یکرنگی و هماهنگی، اسلام آزادی و کرامت انسانی، اسلام تعامل و تعالی، اسلام روزآمد و کاربردی، اسلام ناب محمدی صل الله علیه و آله.


خمینی می خواست پرچم توحید را در فضای کفر و شرک، علم کند.

خمینی می خواست دین را از ملعبهٔ دست افیون سازان خارج کرده و به داروی شفابخش اجتماع بشری، تبدیل سازد.

خمینی می خواست آزادی اندیشه را در فضای تضارب آرا، محقق ساخته و به تعقل و تفکر و بیان آزادانه عقاید، اعتبار و ارزشی دوباره ببخشد.

خمینی می خواست حقوق انسانی را احیا و برابری و برادری را بر پا نماید.

خمینی می خواست عدالت، میوهٔ حکومت باشد، و صداقت و شفافیت، طریقت حاکمان.

خمینی می خواست انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان نیفتد و مسلک شهیدان راه حق و رهروان طریق شهود و شهادت، در پیچ و خم زندگی روزمره به دست نحس فراموشی سپرده نشوند.

خمینی می خواست مدیران و مسئولان جامعه، مردمی و ساده زیست باشند و خوی اشرافیت، هوس قدرت و ثروت و حقوق های نجومی، و منش مصرف گرایی، خودبرتربینی و آقازادگی در وجود خودشان و اطرافیانشان، نفوذ نکند.


خمینی می خواست پول پرستی و پولشویی، رشوه و ارتشا، ربا و گدا پروری، احتکار و اختلاس، کم فروشی و دزدی، بازار بی ثبات و اقتصاد بیمار، افسانه شده و به خوابی تعبیر ناشدنی بدل گردد.

خمینی می خواست هم مادیت و رفاه و دنیای انسانها آباد شود، هم معنویت و اخلاق و آخرت آنها.

خمینی می خواست صدا و سیما دانشگاه باشد و دانشگاه، گذرگاه رسیدن به کمالات علمی و اعتقادی و انسانی.

خمینی می خواست روحانیت خادم امت باشند و با  ذی  مادی و معنوی طلبگی، الگو و اسوهٔ همیشگی ملت.

خمینی می خواست هیچ انسانی گرسنه، سر بر بالین نگذارد، هیچ کس بی خانه و بی خانمان نماند، هیچ فردی، لباس پوده و پاره بر تن نداشته باشد، هیچ فردی برای گفتن حق و حقیقت، ترس و واهمه ای نداشته باشد، هیچ شخصی، شخصیت و کرامت انسانی اش له نشود و از درد بی پولی و مشکلات مادی، رنج نکشد.

خمینی می خواست صداقت، وفای به عهد، امانتداری، مسوولیت پذیری،ادب، نظم، قانونمداری، ملکهٔ وجودی و تار و پود افکار و اعمال ایران و ایرانی باشد.


خمینی می خواست مستکبران، مستضعف، و مستضعفان، مستکبر شوند؛ یعنی فقرا در ثروت و سرمایهٔ پولداران و اغنیا شریک گردند.

خمینی می خواست سیستم طبقات مادی را ویران کرده و نظام درجات معنوی را جایگزینش نماید.

خمینی می خواست چاپلوسی، دروغ، نفاق، ظاهرفریبی و شعارزدگی، جایش را به انتقاد صریح، راستگویی، یکرنگی، اصلاح باطن و شعورگرایی بدهد.

خمینی می خواست مادرها، با آرامش و افتخار مادری کنند و به زن بودن خودشان ببالند و در اوج زنانگی های زیبایشان بدرخشند؛ و مردان، همت و مردانگی کمال یافته ای به خرج دهند و به پشتوانه زنان فرهیخته، ستون رشد و تعالی خانواده و اجتماعی متعالی باشند.

خمینی می خواست حریت و عزت ببخشد و غیرت بیاموزاند و بر بردگی و ذلت و تعصب، خط بطلان بکشد.

خمینی می خواست دین و ریش و چادر و فقه و سیاست، ملعبهٔ افترا زنندگان، دروغ گویان، ثروت اندوزان، مقدس مآبان، ظاهرفریبان و حق مردم خوران نگردد.

خمینی می خواست ریشه جهل را بسوزاند و درخت دانایی بنشاند و بپروراند.

خمینی می خواست وابستگی از بیگانگان و سرسپردگی شرق و غرب را به صفر برساند و استقلال و ایستادگی را مشق و منطق انسانها سازد.

خمینی می خواست زن، آزاد و فکور و انتخابگر باشد و بازیچهٔ دست این و آن نگردد، و در عین حال هیچکس مزاحم نوع و میزان پوشش ایشان نشود.

خمینی می خواست ایران و ایرانی، انسان و جمعیت انسانی، به حقش برسد و هرآنچه آزادانه می پسندد انتخاب کند و به دور از آشوب و دلهره و ناآرامی، به زندگی خوب دنیا و بندگی مطلوب خدا برسد.

خمینی می خواست رأی اکثریت میزان باشد و خواست اکثریت، به رسمیت شناخته شود ولو اینکه آن اکثریت خواهان چیزی باشند که خلاف است و به مصلحتشان نیست. 

خمینی می خواست هر نسل، خودش صاحب سرنوشت خودش باشد و خواست و نظر پدران یک ملت، بر خواست و نظر فرزندانشان سایه شوم استبداد نگستراند.


خمینی می خواست کاخ و کاخ نشینی با هر اسم و رسم و عنوان و مناسبت و منصبی نباشد و کوخ نشینان دردمند بر بی دردان سروری کنند.

خمینی می خواست درد نباشد، رنج نباشد، بی خانمانی، بیماری، گرفتاری، ناامنی، ترس، ناامیدی، بی اخلاقی، بی مهری و بی انصافی نباشد.

خمینی می خواست کسی به مشکلات اقتصادی دچار نباشد و طعم تلخ فقر را نچشد، زیر سایه شوم تبعیض و بی عدالتی، روزگار نگذراند، خانه اش بر سرش آوار نگردد و جانش به ناحق گرفته نشود.

خمینی می خواست صلح باشد، آشتی و آرامش پایدار بر جهان، حکمفرما گردد؛ زیاده خواهان و جباران، دستشان به خون انسانهای بی پناه آلوده نشود؛ بشر به جای تنازع بقا، راه تعامل بقا را در پیش گیرد؛ تجاوز و تعدی و ظلم از عالم، رخت بر بندد.

خمینی می خواست استبداد را ریشه کن کند، زور و جور را برچیند، و به خودخواهی و خودرأیی و خودکامگی پایان دهد.

خمینی می خواست ناجی فرهنگ باشد و مصلح اقتصاد؛ میخواست اجتماعی از تن های تنها را با کلمهٔ توحید، به توحید کلمه برساند و خیل کثرت را در اوج وحدت، بر فراز قلهٔ شکوفایی و رشد مادی و معنوی بیاورد.


خمینی می خواست خوبی بکارد و بدی را بخشکاند؛ نور بیاورد و ظلمت را بیرون نماید؛ بساط شادی بگستراند و لوح غم و اندوه را پاره کند؛ عدل و آبادی و هدایت، بنا نماید و ظلم و ویرانی و انحراف، برچیند.

خمینی می خواست انسان بسازد، آدم بیافریند، و سرها را از آخور طبیعت بیرون بیاورد و دست خلق خدا را برای گذر از نفسانیت به عبودیت بگیرد و در کمال بندگی حق، به اوج سعادت و قرب و رضایت ابدی پروردگار برساند.


خمینی می خواست آنچه را که خدا می خواست، و خود را هماره در محضر خدا می دید و از معصیت خدا دوری می کرد؛ اشک می ریخت به پهنای صورت برای مظلومیت سیدالشهدا علیه السلام، و خود را با تمام وجود سرباز خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و خدمتگزار و خادم مردمان، بویژه مستضعفان می دانست.


خمینی، نیتش پاک، نگاهش بلند، ایمانش محکم، اراده اش استوار و عزمش راسخ و قوی بود و از هیچ کس و هیچ چیز جز خدا واهمه ای نداشت، و همه اتکا و اتکالش به ذات اقدس پروردگار بود و بس.

خمینی، عالمی معتدل، مبارزی مبرز، فقیهی زمان شناس، اندیشمندی روشنفکر، عارفی عمیق، زاهدی مجاهد، خادمی خدوم، حاکمی حکیم و رهبری مردم دوست در کسوت آخوندی بود که سیاست را عین دیانت و دیانت را عین سیاست می دانست و معتقد بود یک دروغ و یا یک نگاه به نامحرم، فقیه را از ولایت، ساقط می کند.

خمینی باور داشت، آخوند بد، از ساواکی بدتر و خطرناکتر است و از بوی تعفنش، اهالی جهنم به ستوه خواهند آمد؛ لذا هماره تأکید می کرد که ما مدافع حقیم و دفاع از اسلام می کنیم نه عمامه!

خمینی باور داشت، سکوت در برابر ظلم، همدستی با ظالمان است، و تنها با سجاده‌نشینی و دعاخوانی  و عمل به ظواهر دین، نمی توان خود را مؤمن و دیندار دانست، که در باور خمینی، حیات، چیزی جز عقیدهٔ حق و راستین و مبارزه برای آن نیست.


خمینی را با خواسته ها و خواستن هایش بشناسیم؛ خمینی را با اندیشه ها و تلاشهایش باور کنیم؛ که خمینی سالک راهی مقدس، با اندیشه های مقدسی بود که هیچگاه نخ نما نشده و رنگ کهنگی به خود نخواهد گرفت.


تا خمینی را با خمینی نشناسیم، تا چونان خمینی نیندیشیم و تلاش و تکاپو ننماییم، تا به اندیشه های اصلاحگر و افکار پویای روح الله بر نگردیم، تا به عقاید ناب و انسان ساز و عدالت گستر پیر خمین، رجعت نکنیم، تا فکرمان، فکر او نشود و عمل و قدممان در راه روشن و مسیر انبیایی او قرار نگیرد، اکثر خواستن های خمینی، همچنان در همان سطح خواستن ها باقی خواهد ماند و در شدن ها و به وقوع پیوستن ها، جلوه و تجلی نخواهد یافت و خدای ناخواسته بار دیگر، همان بر سر این نهضت الهی خواهد آمد که بر سر نهضتهای رسولان الهی تاریخ آمده است؛ و همچنان طاغوت و فرعونیت، با صورتی آشکار، و یا در پس ظواهری دنیا پسندانه یا دین مآبانه، در جای جای عالم، به یکه تازی و حکمرانی خواهد پرداخت...




لینک مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/356