زمستان 1

حجابِ فاصله برگیر و دلربایی کن که این سرمازده، سخت محتاج آغوش گرمابخش معرفت‌افزای توست... «ادامه مطلب»...

 

 

حجابِ فاصله برگیر...

 

روح و ریحانم، مولای خوب و مهربانم!

فضای چشم نواز برفی، تنها زمانی لرزه های سوزناکِ بروُدتش را بر اندامم نمی نشاند که حرارت استوار و روحبخش تو را در کنار خودم احساس کنم؛ که سرمای توانفرسا و کُشنده یعنی لحظه هایی که گرمای نفسهای پر محبت تو در آن جاری نیست...

خورشید درخشانم، بهشت بهارانم!

عمری است درگیر زمستان هجرانم، اما به وعده صادق آمدنت دلگرمم، که شبهای سرد فراق را مجال عرض اندام نخواهد بود در برابر گرمی روزهای پرشکوُه جلوه‌نمایی‌ات؛ حجابِ فاصله برگیر و دلربایی کن که این سرمازده، سخت محتاج آغوش گرمابخش معرفت‌افزای توست...

جان و جانانم، مهدی جانم!

حقیقت آفتاب در طلوع حضور تو معنا می‌شود و زمین، با ظهور تو واپسین عصرِ یخبندانِ خود را پشت سر خواهد گذاشت...

پادشاه نهانم، صاحب زمین و زمانم!

تو میتابی و یلدای هجرانت داستان غمگنانه ای خواهد بود که با رویش جوانه های شادی‌بخشِ قدمهای پُر مِهرت بر پهنای لحظه ها، چونان افسانه ای به تاریخ خواهد پیوست...

دلیل و برهانم، نور ایمانم!

بتاب که سرمای زندگی مان محتاج شعله های سردی ناپذیر وجود اصلاح گر و سازنده توست ای آخرین خورشید، شیرین‌ترین عید، بهترین نوید و برترین امید....

 

 

 

لینک مطلب:

 http://rahemoghaddas.blog.ir/post/309





برای دسترسی به فایل صوتی این متن

«کلیکـــــــــــ کنید»