دلبستگی های فاطمی

جان به جانمان کنند، وابسته ایم و دلبسته؛ مگر می شود انسان خلق شده باشی و دلت بند کسی یا چیزی نشود! اما حقیقتا چه وابستگی ای زیباتر و والاتر و چه دلبستگی ای دل انگیزتر و گرانقدرتر از رفیقه و محبوب خدا و شفیعه روز جزا، خانم فاطمه زهرا(س)!... «ادامه مطلب»...


 

دلبستگی های فاطمی

 

جان به جانمان کنند، وابسته ایم و دلبسته؛ مگر می شود انسان خلق شده باشی و دلت بند کسی یا چیزی نشود!

۹ماه بودن در یک رحم تنگ و تاریک هم چیزی از خاصیت دلبستگی ما کم نمی کند، تا جاییکه وقتی پس از تولد، دیگر مطمئن می شویم، برگشتی در کار نیست، میزنیم زیر گریه! چنان جیغ می کشیم و اشک میریزیم که گویا پادشاه عالم بودیم و حکومتمان سرنگون شده است. آنقدر می گرییم تا اینکه پستان مادر را به دهانمان می گذارند؛ و این آغاز رخدادی جدید در زندگی مان است برای دلبستگی ها و وابستگی های تازه! ماهها بلکه دوسال را هم سرخوشیم با این دلدادگی لذت بخش، که ناگهان دلیل دیگری برای بغض های سنگین و ضجه های سهمگین ما جور میشود؛ و آن هم اینکه دیگر از سینه های پر مهر مادر، خبری نیست، آنچنانکه گویا رؤیائی کودکانه بیش نبود!

کم کم هق هق بی امانمان با قدرت دویدن و لذت جستجو کردن به دست فراموشی میرود تا فصل تازه ای از وابستگی شروع شود: فصلی توأم با دلبستن به دنیا و داشته های پر زرق و برقش؛ قد کشیدن و بزرگ شدن و تجربه کردن؛ نوجوانی های پر شور و سپس جوانی، که آن را با رسانیدن دلبستگی های مان به نقطه اوجش یعنی برگزیدن همسر، داشتن فرزند، اکتساب ثروت و ریاست و شهرت، به میانسالی و پیری می رسانیم، و ناگاه خود را در سراشیبی انقضاء یک دوره وابستگی های طول و دراز می یابیم. به چشم بر هم زدنی، دیدگان از جهان می بندیم و از کوله بار دلبستگی های سیری ناپذیرمان تنها یک کفن برایمان باقی می ماند و یک وجب زمین، که دهن باز کرده و ما را بلعیده است!

اینبار اما به جای همه اشکهایی که برای از دست دادن دلبسته هامان میریختیم، ما ناتوان از قطره ای اشکیم و اطرافیانمان در سوگ از دست دادن یکی از دلبستگی هایشان در کوران اشک و ناله و حسرت. ولی آنها نیز به زودی دلشان را گرم دیگر وابستگی هاشان می کنند تا زندگی، در گذار دلبستن های تکرار شونده یا جدید، ادامه داشته باشد...

ما که اسارت نه ماهه را عاشق بودیم، ما که شیرخوردن های دوساله را می پرستیدیم، ما که لذتهای پر تلون دنیا، شیدا و گرفتارمان کرده بود، اینک در زیر تلی از خاک سرد و تاریک، چنان گرفتاریم که حتی لحظه و ذره ای، فرصتِ در اختیار داشتنِ یکی از کوچکترین دلبستگی هامان را هم نداریم؛ تهی از هرچه ما را فریفته و وابسته خود کرده بود، محتاج روزنۀ نوریم و سائلِ دستگیری در گور!

دل، که خاصیتش وابستگی است؛ قلب، که ذاتش شکفتن در آغوش دلبستگی هاست؛ پس عاقلانه نیست که این ویژگی فطری را خرج فلسفه خلقتمان کنیم و صرف اصالت فطرتمان نماییم؟

آنجا که ما می مانیم و میزان اعمالمان، چه چیز برای عرضه به پیشگاه خالقمان، بهتر و زیباتر از دلبستگی های الهی و پاک.

آنجا که محتاج نیم نگاهی برای وساطت و شفاعت خوبان و مقربان پروردگارمان می گردیم، چه چیز مطمئن تر و نافذتر از شفیعان دو عالم، قرآن و عترت.

آنکه این خاصیت ذاتی دل را در راه بهره مندی آخرتش صرف نمود، عاقلی برنده در وادی آرامشی پاینده است.

اگر، منطقی باشی، باید با خودت حساب کتاب کنی و ببینی دلبسته چه شوم که به درد شب تنهایی و روز حیرانی بخورد؛ اگر عاشق باشی و محبت را درک کنی با خودت خواهی گفت، دلم را جایی خرج کنم که دلداری باشد و خریداری داشته باشد...

این کلام دلبرانه دلچسب را ببین؛ می فرماید: علی جان! سلام مرا تا قیامت به فرزندان و دوست دارانمان برسان

ارزش این محبت، آنجا بیشتر هویدا می شود که در روایت است، از صف محشر عبور می کند و طیران قدسی وجودش، جواز بخشش برای محبین، صادر می کند.

مادر است دیگر، می گوید اول فرزندان و دلبستگانم! وجود دلربایش به بهشت وارد نمی شود تا فاطمی مسلکان و دلدادگان زهرایی را به جنت خدا داخل نکرده باشد.

شب اول قبر، نور وجودش روشنگر تاریکی و فیض حضورش، گرمابخش محبت و مهربانی است بر دلباختگان حضرتش.

حقیقتا چه وابستگی ای زیباتر و والاتر و چه دلبستگی ای دل انگیزتر و گرانقدرتر از رفیقه و محبوب خدا و شفیعه روز جزا، خانم فاطمه زهرا(س)!

در کجا جستجو کنیم و دست به دامان که شویم تا نافع تر و دلرباتر از وجود رئوف و با کرامتش بیابیم که به آن، دلبسته گردیم!

او که در روزهای متمادی زندگی اش، چه در مقام فرزند، چه در مقام همسر، و چه در مقام مادر، الگویی کامل از یک انسان در شناخت فلسفه خلقت خویش است. و آنگاه که قرار است به ضرورت باورهای دینی اش در مقام یک مدافع از ولایت، گام بر دارد، تاریخ را حیرت زده عظمت درک، عمل، گفتار و استدلالات ناب و الهی اش می سازد. و چون در فضای تربیت و مربی بودن جلوه می نماید، متربیان را شیدای درخشش خورشید وجود خویش می سازد. بی جهت نیست که اُسوۀ امام غایبی است که پشت درب نیم سوخته خصم و عناد ملعونین، با نوای سوزناک صدایش می زند و آرزوی طلوع دولت منتقم عدالت گسترش را دارد...

آری! امام خمینی درباره اسوه المهدی زهرای اطهر(س) می فرماید: "تمام ابعادی که برای یک زن متصور است و برای یک انسان متصور است، درفاطمه زهرا(س) جلوه کرده و بوده است او زن معمولی نیست، او موجود ملکوتی است که در عالم به صورت انسان ظاهر شده است، بلکه موجود الهی جبروتی است در صورت یک زن ظاهر شده است. معنویات، جلوه های ملکوتی، جلوه های الهی، جلوه های جبروتی، جلوه های ملکی و ناسوتی، همه در این موجود مجتمع است، انسانی است به تمام معنی انسان، زنی است به تمام معنی زن".

 

برخی از ویژگی های حضرت زهرا(س) که آن وجود الهی را اینچنین جذاب و مایه دلبستگی های مقدس کرده است و باعث شده تا ایشان اسوه و الگو دانسته شوند از این قرار است:

 

الف) حمایت از امامت و رهبری

حضرت فاطمه(س) با اصرار بر انجام وصیت و توصیه پیامبر گرامی اسلام در خصوص خلافت و جانشینی و وفاداری بر آرمان ها و اندیشه اسلامی، ظلم ها و بی مهری های زیادی را متحمل شدند. چراکه در این راه، یار و یاوری نداشتند و می بایست به همراه همسر بزرگوارشان، سنت، سیره و توصیه های مکرر پیامبر(ص) را به انصار و مهاجر یادآور می شدند. ثبات قدم و اهتمام ایشان به این موضوع تا بدان آنجا پیش رفت که شب هنگام در مقابل منازل انصار و روز در مسجد النبی و حتی در آن هنگام که به خانه ایشان هجمه بردند بر اعتقاد و باور خود پای فشردند تا جایی که پس از آن هجوم وحشیانه توسط عمّال خلفای غاصب، مجروح شده و پس از چندی به شهادت رسیدند.

آن بانوی ولایت مدار، در بستر بیماری نیز از بیدارگری غافل نمانـد؛ در برابر زنان مهاجر و انصار، از کسانی که علی(ع) را رها کردند، نالید و رنج نامه خویـش را بـر آنان خـوانـد. ایشان حتی با وصیتنامه خود سعی نمودند که صحابه را از انحراف و رقابت گمراهانه ای که منجر به انحراف مسیر خلافت شده بود، آگاه سازند.

روزی حضرت زهرا را دیدند که بر مزار شهدای اُحُد به سـوگ نشسته، اشک می ریزد، از ایشان پرسیده شد: آیا رسول خدا، پیـش از وفات، درباره امام علی(ع) مطلبی گفته بود؟ حضرت فرمـود: شگفتا، آیا حادثه عظیـم غدیر خـم را از یاد برده اید؟ گفته شد: نه، چنیـن رویدادی بـود، ولـی مرا با خبر سازید. حضـرت فرمـود: خدا را گـواه مـی گیرم، از رسـول خـدا شنیـدم که می فرمود: علی بهترین کسی است که او را جانشیـن خـود قرار می دهـم؛ علی امام و خلیفه بعد از مـن است و دو فرزنـدم حسـن و حسیـن و نه نفـر از فرزندان حسیـن، پیشوایانی پاک و امامانـی نیک شمرده مـی شـوند. اگر از آنان فرمان برید، شما را هـدایت مـی کننـد. اگر مخالفت کنیـد، تا روز قیامت جـدایـی و اختلاف بر شما چیره مـی شـود.

کتاب های اهل سنت نیز از روایات حضرت زهرا(س) آکنده است؛ روایاتـی که دخت رسـول خـدا(ص) در آن به ولایت امام علـی(ع) و فضـایل ایشان تصریح نموده است

 

ب) زهد و ساده زیستی

وقتـی روح به کمالات، نظر داشته باشـد و قـرب الهی هـدف اصلـی انسان به شمار آید، مادیات بـی اعتبار می شـود. زاهد، سرای تاریک طبیعت را حقیرتر از آن مـی داند که بـدان دل بندد. وقتـی پیامبر، توسط وحـی از وضعیت دوزخ آگاهـی یافت، در اندوه فرو رفت. سلمان نزد فاطمه شتافت تا از او بخواهد به دیدن پیامبر رود و از اندوهـش بکاهد. او می گوید: هنگامی که به منزل حضـرت رسیدم، منظره ای شگفت دیـدم. فاطمه لباسـی پشمیـن که دوازده جای آن با لیف خرما وصله شـده بـود، بر تن داشت.

چـون وضع پیامبر را بـرای فاطمه تشـریح کردم، فاطمه از جای برخاست، و با همان لباس وصله دار به راه افتاد. با خـود گفتـم: دریغا، دختران کسری و قیصر ابریشـم و حریر می پوشند و دختر محمد، لباسی پشمیـن با چند وصله از لیف خرما. فاطمه بـر پدر وارد شـد و پـس از سلام گفت: پـدرجان، سلمان از لباس مـن تعجب کرده، در حالی که به خدایی که تـو را به حق برانگیخت سـوگند، پنج سال است مـن و علی، جز پـوست گوسفندی که روزها علوفه دان شتر و شب ها بستر ماست و بالشـی که پـوست آکنده از لیف خـرماست، از لـوازم زنـدگـی هیچ نداریم.

پیامبر اکرم مقام و عظمت روحی زهرای اطهر را برایـم بیان کرد و فـرمـود: ای سلمان، دختـرم در گـروه پیشگـامان به سـوی خـداست، (یا سلمان؛ ان ابنتی لفی الخیل السـوابق).

ایـن سخـن بدان معنا نیست که زن و مرد مسلمان در عصر حاضر باید لباس وصله دار بپـوشد؛ زیرا هر زمانی مقتضیات خاص خـود را دارد. و نباید لباس شهرت پوشید و خود را انگشت نما کرد. آنچه مهم است دل نبستـن به مظاهر دنیا و اکتفا به حداقل های ضروری زندگی است.

نکته دیگر اینکه، فاطمه زهرا، در جایی که نامحرمی  که کور مادرزاد است، قرار دارد، وارد نمی شود و از اینکه حتی بوی او به مشام آن مرد برسد اِبا دارد؛ اما از گفتگو و ارتباط با سلمان فارسی پرهیز نمی کند؛ این یک درس بزرگ برای تعاملات اجتماعی و ارتباطات انسان در میان نامحرمان است. آنچه زهرای اطهر را به اجتناب از یک حضور و ارتباط در حضوری دیگر، وا میدارد، مسأله میزان تقوای فرد مقابل است. آن هم نه اینکه خود آن فرد، تظاهر به تقوا کند و یا اینکه خود یا برخی از اطرافیانش تقوایش را تایید نمایند، نه، هرگز! بلکه فردی که تقوا در جزء جزء زندگی باطنی و ظاهری او موج می زند و مقید به تمامی احکام شریعت و ملتزم به رعایت حلال و حرام الهی است. چنین شخصی، فردی امین و مورد اعتماد و وثوق است، چراکه همواره خود را در پیشگاه خداوند حی و حاضر، تلقی می نماید و اصطلاحا با حیاست و به همین سبب، از انجام هر عمل حرام، و تعدی و تجاوز به حقوق دیگران پرهیز شدید دارد و عفیف است. سلمان(ره) چنان در عرصه حیا و عفاف و تقوای الهی پیشتاز بود که به گواه رسول خاتم(ص)، از اهلبیت پیامبر محسوب می شد(سلمان منا اهل البیت)

 

ج) انتخاب همسر

معیـارهـای حضـرت زهـرا بـرای انتخـاب همسـر چه بـود؟ زهـرا(س) در حالی ازدواج با امام علـی(ع) را پذیـرفت که وی از نظر مالـی در تنگدستی به سر می برد؛ ولی تقوا و ایمان، حکمت و دانـش، شجاعت و ایثار و خانواده دوستی و هزاران فضیلت در او موج می زد.

زهرا در حالی با علی پیمان زناشـویی بست که قبل از علی ثروتمندانی مانند عبدالرحمان بن عوف و عثمان بـن عفان به خواستگاری اش شتافته بـودند. عبدالرحمان گفته بود: مـن صد شتر گران قیمت و ده هزار دینار طلا مهریه می دهـم. این سخـن رسول خدا را خشمگیـن ساخت، حضرت فـرمود: می خواهی با پول هایت که را بفریبی؟!

 

د) هدایت گری با زبان و عمل

در روایات مـی خـوانیـم: با کسانی رفت و آمد داشته باشید که چهره آن ها شما را به یاد خدا بیندازد؛ در زمان خودمان، بـودند و هستند کسانی که معصـوم نیستند؛ ولـی چنان خـدا را در تمام زوایای زندگـی حاضر و ناظر دیده اند و می بینند که جلـوه خدایی و رنگ و بـوی الهی یافته اند.

زهـرای اطهر(س) چنـان نـورانـی بـود که نه تنها در گفتـار و رفتـار چهره ملکـوتی اش دیگران را به سمت خدا سـوق مـی داد؛ بلکه حتـی لباسش نیز مـوجب اسلام آوردن کافران می شـد. امام علـی(ع) مـی خـواست مقداری جـو از فردی یهودی قرض کنـد. یهودی در مقابل، چیزی طلب کرد تا به عنـوان گرو، پیـش خـود نگه دارد. امام لباسی از حضـرت زهـرا را به او داد. شب هنگام، وقتـی همسر مرد یهودی نـور لباس را دیـد، شگفت زده، شـوهرش را خبـر کرد. آنها بستگان خـویـش را به منزل دعوت کـردنـد و همگـی به اسلام گرویدند. آری، چهره ملکـوتـی آن دُرِّ بحرِ عصمت، مایۀ آرامش پدر بـود و محمد(ص) با نگاه به چهره دختر معصومـش خستگی از تـن می زدود و توانی مضاعف در هدایت بندگان می یافت. امیرالمومنین امام علی(ع) می فرمود، وقتی با همه خستگی و رنج حاصل از مراوده اجباری با دنیا و دنیائیان به خانه می آمدم، یک نگاه به چهره زهرا، تمام غصه ها را از دلم می زدود و شانه هایم از سنگینی غمها خلاصی می یافت.

آری، همه ما باید با تأسی از ایمان و نور معرفت الهی خانم(س)،علاوه بر آرامش بخشی در محیط خانه و خانواده، آرامـش پدر معنوی خـویـش یعنی امام زمان(ع) را نیز فراهـم کنیم و قلب ایشان را شاد و آرام سازیم. می بایست رفتار و کردار و انتخابمان به گونه ای باشد که شایسته یک انسان فریخته، ارزشمند، سعادتمند،عالم، باتقوا، با اخلاق و سرافراز فاطمی است؛ آن گونه که اهل بیت(ع) برای تمامی انسانهای مومن و متعبد توصیه نموده اند.

 

ه) ایثار و گذشت

پـس از اقامه نماز جماعت، پیامبـر از حال پیرمردی که لباس های کهنه به تـن داشت جویا شد. مرد گفت: گرسنه ام، غذایم ده؛ برهنه ام، مرا بپوشان؛ فقیرم، به من کمک مالی کـن. پیامبر(ص) به بلال فرمود: او را به منزل فاطمه ام راهنمایی کن. امام مجتبی به درب خانه آمد و پیـرمـرد همان خـواسته ها را به اطلاع رسانیـد. فاطمه، که از طریق فرزند برومندش از گفته های پیرمرد مطلع گردید، در حالیکه ماننـد شوهر و پدرش سه روز بود غذا نخورده بـود، پوست گوسفندی را که حسـن و حسین روی آن می خوابیدند، برای وی فرستاد. پیـرمرد گفت: چگـونه درد گـرسنگی ام را بـا آن درمان کنم؟

فاطمه گردنبندش را فرستاد و گفت به او بگویید: امید است خـداوند به جای آن، چیزی بهتر از آن به تو دهد. پیرمرد به مسجد آمد و ماجرا را برای پیامبر اکرم(ص) بیان کرد.

اشک در چشمان پیامبر حلقه زد. عمار بـرخاست و با اجازه رسـول خـدا آن را خرید. پیرمرد گفت: در برابر آن نان و گـوشتـی می خـواهـم تا گرسنگـی ام برطرف شـود. ردایی یمانی که مرا بپوشانـد و پـولی که با آن به خانواده ام برسم. عمار بیشتر از آن را به وی داد. پیامبر فرمود: آیا سیر و پـوشانـده شدی؟ گفت: آری، پدر و مادرم فدایت باد! رسـول خدا فرمود: اینک برای فاطمه، به خاطر احسانش، دعا کـن. آن گاه پیامبر رو به اصحاب کرد و برایشان از فضایل و کمالات فاطمه سخن گفت.

عمار گردنبند زهرا را با مشک خـوشبـو ساخت، در پارچه ای یمانـی پیچید، به غلامـش داد و گفت: ای رسـول خدا، ایـن غلام و گردنبند هدیه ای است از مـن به شما. پیامبر به غلام فرمـود: نزد فاطمه برو و گردنبند را به او ده، تـو نیز از آن او هستـی. فاطمه گردنبنـد را گرفت؛ ولـی غلام را در راه خدا آزاد کرد.

آری، آن گردنبنـد با برکت، گرسنه ای را سیر ساخت، برهنه ای را پـوشانید، فقیـری را بـی نیاز کـرد، بنـده ای را آزاد ساخت و سـرانجام نزد صاحبـش برگشت.

داستان ایثار زهرا و علـی و دو فرزنـد معصـوم شان، که در سه شب متـوالی افطاری خویـش را به مسکیـن و یتیـم و اسیر بخشیدند و در شأن آنان آیات سوره ((هل اتی)) فرود آمد و یا ماجرای پیراهـن شب عروسی که حضـرت زهـرا آن را به زنـی مستمنـد بخشیـد، نشـان دهنـده گوشه ای از ایثارگریهای آن بانوی بزرگوار است.

امام حسـن(ع) فرمـودند: مادرم، در یک شب جمعه، در محراب عبادتـش، عبادت کرد. شنیدم که برای مردان و زنان مـومـن دعا می کند و آن ها را یکی یکی نـام مـی بـرد؛ ولـی بـرای خـود هیچ چیز از خـدا نخـواست. گفتـم: مـادر، چـرا بـرای خـودت دعا نمـی کنـی؟ مادرم گفت: فرزنـدم، اول همسایه و سپـس اهل خانه. (الجار ثـم الـدار) با چنین مادری و در چنین خانه ای پرورش یافتن فرزندانی چون امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، حضرت زینب(س) و ام کلثوم(س) چندان عجیب نخواهد بود. زنان و مردان ما نیز به همان اندازه که شباهت به حضرت فاطمه(س) پیدا کنند و از ایشان الگو بگیرند، فرزندانشان نیز به فرزندان حضرت فاطمه(س) شبیه خواهند شد.

 

و) مسئولیت پذیری اجتماعی

از گذشته تا به حال برخی با فهم نا صحیح از کلام و سنت و سیره رسول خدا(ص) و برخی دیگر با برداشت اشتباه از سنت و سیره اهل بیت(ع) نه تنها به کمال سعادت نرسیده اند بلکه موجب قضاوت ناصحیح پیروان دیگر ادیان و مذاهب در خصوص اسلام و تشیع شده اند. در این میان دانستن رفتار، کردار، کلام و به عبارت دیگر شناخت سبک زندگی اهل بیت(ع) نه تنها خود طعم سعادت مادی و معنوی را چشید بلکه تصویری روشن و واقعی از اسلام و تشیع ارائه نمود. حضرت فاطمه زهرا(س) با وجود پیمودن مراتب والای زهد، تقوا، ورع، تعبد، اخلاص، تواضع، عفاف و حیا و تمامی فضایل فردی و عرفانی، از مسئولیت های اجتماعی خویش نیز غافل نبود. حضرت نه تنها در عصر نبوی بلکه چندی پس از رحلت پیامبر(ص) نسبت به تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه اسلامی بی تفاوت نبوده و در هر فرصت مناسب به مسئولیت اجتماعی خود عمل نمود تا آنجا که به جای عافیت طلبی و بهره مندی از جایگاه و احترام عمومی، پای در میدان جهاد و روشنگری نهاده بر در خانه مردم می رفت و زنان آنها را از انحرافات پیش آمده برحذر می داشت. در کوی و برزن و در مسجد و خانه به روشنگری در میان بانوان می پرداخت و به احتجاج و مواجهه با آنان در جلسات بحث و درس خود مشغول می شد و صرفا به ذکر و ورد و دعا اکتفی نمی نمود. تا جایی که در اثر این تلاش ها بود که به بغض ملعونین، مجروح و پس از چندی به شهادت رسید.

زهرای مرضیه بر هر جایگاه و تریبونی به بهانه حضور اجتماعی زن مسلمان تکیه نمی زد و به ایراد سخن نمی پرداخت؛ بلکه آنجا که هیچ فرد دیگری نمی توانست از حق ولایت و حقوق الهی خاندان عصمت و طهارات دفاع قابل قبولی داشته باشد، و چون شرایط را اضطراری دید، از سر ناچاری و به اندازه ای کوتاه و گویا، و مجمل و عمیق، به سخنرانی روشنگرانه در میان افرادی که با تقوای حقیقی و مورد وثوق دینی نبودند پرداخت و این اتفاق نیز، جز موارد نادر و انگشت شماری بیش نبوده است. ایشان نه در حکومت پدرشان و نه در ذیل مدیریتهای حاکمیتی همسرشان، هرگز هیچ مسئولیت و منصبی به عهده نگرفت و در هیچ میدان جنگی، حضور مستقیم نداشت. بلکه با درک فلسفه وجوی خلقتش، در پشت جبهه به امر تربیت، روشنگری های عقیدتی و سیاسی در میان بانوان و حمایتهای روحی و روانی و تدارکاتی در پشت جبهه های نبرد و خیمه های دور از معرکه جنگ، می پرداخت. وقتی پیامبر یا امیرالمومنین از خط مقدم بر می گشتند، در خیمه گاه، ایشان را تیمار و پرستاری می کرد. شمشیرهایشان را پاک می نمود و نان برای رزمندگان و خانواده های شهدا می پخت و...؛ اما همانگونه که گفته شد، مواردی نیز، در بزنگاههای خاص و ضرورتهای اجتناب ناپذیر، در پشت پرده مسجد و در میان زنان هم کیشش و بدون حضور مستقیم در میان مردان، ایستاد و در زمانی کوتاه، دفاعی جانانه و دشمن افکن نمود و حق و حقیقت را نصرت و یاری کرد، کاری که هیچکس جز زهرای اطهر(س) قادر به انجام آن نبود و مشروعیت و مقبولیت انجام آن را نداشت.

 

ز) بزرگداشت و احیای نام و یاد شهیدان

زهرای داغدار، بر سر مزار شهیـدان جنگ احـد، بـویژه عمـوی پـدرش حضرت حمزه، می آمد و گـوهر اشک خـویـش را تقدیم شان مـی کرد تا به همگان اعلام کند که با عافیت طلبـی، سرپیچی از انجام دادن تکالیف و دور نگه داشتـن خود از آتـش حادثه نمی توان اسلام را حفظ کرد. باید چون ایـن شهیدان به معرکه پای نهاد و با خدا معامله کرد. زهرای صبـور و تنها می خـواست با اشک خـویـش غربت اسلام را فریاد کند و بگوید: بیدار شوید که ارزش های شما را تباه نسازند.

 

ح) عبادت و راز و نیاز

ابن عباس از پیامبر(ص) نقل می‌کند: دخترم فاطمه سرور زنان عالمیان است، از اولین تا آخرین. او پاره تن من است. هر گاه برای عبادت در محراب قرار می‌گیرد، فرشتگان آسمان نور او را مشاهده می‌کنند، همان طور که مردم روی زمین نور ستارگان را مشاهده می‌نمایند، خداوند به فرشتگان می‌فرماید: ای فرشتگان! بنگرید به فاطمه که سرور کنیزان و امانتهای من است. چگونه در برابر من ایستاده، خدا را عبادت می‌کند. بدنش از خشیت من در اضطراب است. با دل و جان خود به بندگان من توجه دارد. گواه باشید که من شیعیان او را از آتش جهنم نجات دادم. (ذخائر العقبی، ابن طبری، ص 39)

مقام و عظمت فاطمه(س) تنها به این جهت نیست که ایشان دختر پیامبر(ص) است. آن چه او را شایسته این مقام ساخت، از خود گذشتگی، پارسایی، زهد، حیا، علم و عمل و دیگر ملکات انسانی است که در او به حد کمال رسیده بود. همه مورخان شیعه و سنی این امتیازات را برای او در کتاب‌های معتبر خویش نوشته‌اند.

 

ط) همسر و مادری شایسته

شاید بسیاری از ما کمالات اولیای دین و اهل بیت(ع) را تنها تفضلی الهی دانسته و آنها را تافته ای جدا بافته بدانند. گرچه ممکن است این نگرش در مواردی خدا دادی باشد اما زمینه سازی جهت دریافت چنین فضایلی نیازمند تلاش و اهتمام افراد است. چه اینکه اگر اهل بیت(ع) به این مقامات بدون صلاحیت و حتی تلاش و اهتمام دست یافته باشند دیگر قابل الگو گیری نبوده و حکمت وجودی شان قابل خدشه خواهد بود. مختار بودن انسان از اصول اعتقادی اسلامی و شیعی است. و همین موضوع، علت اصلی وجود افرادی ناشایست و نالایق در خانواده ها و خاندان های الهی است. گمراهی پسر نوح یا همسر لوط و ... از همین اصل اختیار انسان نشأت می گیرد. اما نکته ای که نباید از آن غفلت نمود زمینه سازی و بستر سازی برای هدایت و کمال و سعادت است. انسان گرچه مختار بوده و می تواند علیرغم وجود راهنما، بدون شاخص، حرکت نموده و راه خطا و گمراهی را انتخاب نماید اما پدران، مادران و جامعه می تواند مهم ترین نقش را در تربیت، معرفت، بصیرت و باورهای افراد داشته باشد تا انسان ها با این اندوخته درونی راه کمال و سعادت دینی و دنیوی را انتخاب نمایند.

همان طور که پیش از این نیز گفته شد. هرچه همسران و پدران و مادران ما از امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) الگو گیری نمایند، فرزندان ما نیز شباهت بیشتری به فرزندان ایشان خواهند داشت. وجود انسان های بزرگی چون سید مرتضی، سید رضی، علامه حلی، مقدس اردبیلی، علامه طباطبایی و.... همگی شاهدی بر این گفته خواهند بود.

حضرت فاطمه در دوران کوتاه زندگی مشترک خود با امام علی(ع) با اهتمام به تمام مسئولیت های خود نسبت به همسر، فرزندان و خانواده نه تنها زمینه ساز تربیت و کمال فرزندانی خود بلکه همسر گرانمایه خود نیز بود. قناعت، صبر، استقامت، سخت کوشی، عطوفت، مهربانی، ایثار، بخشش، مسئولیت پذیری، وفاداری و... را می توان در جای جای زندگی حضرت فاطمه(س) مشاهده نمود. تحمل تنگدستی امام علی(ع)، بر دوش کشیدن امور خانه و خانواده به تنهایی (چراکه امام علی در همه جنگ های پیامبر(ص) - به استثنای غزوه تبوک - و در اکثر لشگرکشی ها شرکت داشته و حتی در سفرهای تبلیغی نیز حضور می یافتند)، تولد یافتن چهار فرزند و رسیدگی به آنها از جهت خوراک و پوشاک و تربیت و... در طول نه سال زندگی مشترک، پرستاری از پیامبر(ص) در بیماری ها و سختی ها و... همگی از نقش آفرینی شایسته حضرت در خانه و خانواده حکایت دارد.

 

فاطمه زهرا(س) چهره درخشان زن مسلمان، فروغ تابان معرفت، نمونه روشن پرهیزکاری و خداترسی و الگوی کامل هر انسان مومنِ متعبدِ آزاده است. درخشندگی او به ساعتی مخصوص و روزی معین اختصاص ندارد، از آن روز که به وظیفه الهی خود و فلسفه خلقتش متعهد شد تا امروز و برای همیشه، چون گوهری بر تارک تربیت اسلامی می درخشد و علت ناب دلبستگی های مقدس و سعادت آفرین فاطمی گردیده است.


👇👇👇👇👇

«نفس باران» را «اینجـــــــــــــــا» دریافت فرمایید


👇👇👇👇👇

«دلبسته مادر» را «اینجـــــــــــــــا» دریافت فرمایید



لینک کوتاه این مطلب:

https://b2n.ir/59782