پرسش و پاسخ

چرا خدا شیطان را آفرید؟



پرسش

مگر فطرت انسان خوبی را بهتر از بدی دوست ندارد، چرا گمراه می شود؟ چرا خدا شیطان را آفرید؟

 

پاسخ

هرانسانی با فطرت الهی خلق شده است «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» پس روی خود را با گرایش تام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است»(روم/30)

سرمایه فطرت به انسان الهام می کند: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا؛ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» «سوگند به نفس و آن کسی که آن را درست کرد سپس پلیدکاری و پرهیزکاریش را به آن الهام کرد»(شمس/ آیات7و8) این نفس ملهمه همان راه فطرت است، هم راه پرهیزکاری را نمایان می کند و هم پلیدکاری را نشان می دهد و زشتی آن را تبیین می کند. «و هدیناه النجدین» «و هر دو راه [خیر و شر] را بدو [انسان] نمودیم». (بلد/10)

پس انسان با سرمایه فطرت آفریده شده است و در فطرت الهی راه خیر و شر با او باز نموده شده است. راه خیر راه مستقیم الهی است و راه شر، بیراهه و کژ راهه ای است که انسان را به تباهی می کشاند، اما فطرت به تنهایی کافی نیست و لازم است که برای دریافت هدایت، به وسیله پیامبران و ائمه اطهار(سلام الله علیهم) شکوفا شود؛ بنابراین غیر از فطرت و عقل به عنوان رسول باطنی و درونی، رسولان و فرستگانی را نیز برای هدایت تمام انسان ها فرستاده است..

امام علی(ع) یکی از اهداف ارسال پیامبران را همین شکوفا کردن فطرت انسانها می داند. «و یثیروا لهم دفائن العقول» «و برای آنها [انسان ها] عقول مدفون شده [فطرت] را شکوفا می کند(نهج البلاغه/ خطبه1)

امام صادق(ع) در روایتی می فرمایند: «ما من مولد ولد الا علی الفطره فابواه یهودانه و ینصرانه و یمجسانه» «هیچ فرزند متولد نمی شود، مگر اینکه به فطرت تولد یابد، اما پدر و مادر او، وی را یهودی و نصرانی و زرتشتی می کنند» (بحارالانوار، ج 100، ص 65)این روایت از پیامبر اکرم(ص) نیز نقل شده است. (مسند احمد، ج2، ص 315 و410)

معنای فطرت هم همان دین حق الهی است. زیرا پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: «کل مولد یولد للدین و من اجل الدین» هر فرزندی برای دین و به خاطر دین متولد می شود»(مستدرک سفینه البحار، ج 8، ص239)

انسان ذاتا رو به خوبی دارد و اگر بر اساس فطرت عمل کند و به دلیل انحرافات بیرونی، به بیراهه نرود، گرایش به خوبی و خیر دارد. اما سرمایه فطرت به تناسب برای هدایت انسان به خوبی ها و نیکی ها کافی نیست، بلکه نیازمند تقویت است و تقویت توسط انبیاء و اولیاء الهی و در یک کلام دین انجام می شود.

البته خداوند عنصر اختیار را در وجود انسان قرار داده تا از میان راه بد و نیکی ، یکی را برگزیند . طبیعی است که تنها با باز بودن راه نیک و بد، اختیار می تواند معنا داشته باشد. در این میان عده ای از انسان ها راه کژی و نادرست را بر می گزینند و فطرت پاک خود را آلوده کرده و دعوت پیامبران را نادیده گرفته و راه آلودگی و بدی را پیش می گیرند و اینها همه نتیجه سوء اختیار است، نه به خاطر بدی ذات.

انسان در فطرت و ضمیر خود دارای هشداردهنده ای الهی است که به آن نفس لوّامه می گویند. نفس لَوَّامه به معنای نفس سرزنش‌گر، نیرویی در وجود آدمی است که او را به خاطر انجام کارهای بد و گناه سرزنش می‌کند. و از آنجا که پس از انجام گناه، صاحبش را ملامت می‌کند، به آن لوامه می‌گویند. این اصطلاح از آیه «وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ»(قیامت/2) گرفته شده است. از نفس لوامه به وجدان اخلاقی نیز تعبیر شده است. نفس لوامه، بر اثر تکرار و اصرار بر گناه، کارکرد خود را از دست می‌دهد. نفس لوامه، مرتبه‌ای از نفس است که بالاتر از نفس اماره(امر کننده به بدی) و پایین‌تر از نفس مطمئنه(به یقین رسیده) قرار دارد.


بر اساس قرآن، جز خود انسان، هیچ کس سبب و باعث بهشتی یا جهنمی شدن او نمی‌شود. چنان که فرمود:

«وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى؛ وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى؛ ثُمَّ یُجْزَاهُ الْجَزَاء الْأَوْفَى»(النّجم/39 تا41) براى انسان جز حاصل تلاش او نیست؛ و [نتیجه‏] کوشش او به زودى دیده خواهد شد؛ سپس هر چه تمام‌تر وى را جزا دهند.

دنیا میدان آزمایش است و انسان هدف این آزمایش، پس حریف قدرى چون شیطان لازم است تا انسان بتواند در مصاف با او، استعدادهاى خارق ‏العاده خود را شکوفا کند.بنابراین ماهیت وجود انسانى، ماهیت موجود در خویش که داراى اختیاراست، چون مسئله انتخاب به میان می آید، باید دو طرف نیک و بد فرض شود تا انتخاب و اختیار معنا داشته باشد.

پس خداوند چون انسان را موجود داراى اختیار آفرید، نمى توان گفت چرا راههاى گناه (و از جمله وجود شیطان) بسته نشد و چون راههاى گناه بسته نشد، راه دوزخ هم بسته نیست. بله خداوند انسان را آفرید و هدف این است که او به بهشت دست یابد ، اما با اختیار و انتخاب خود او و طبعا انسان هایی وجود دارند که با سوء اختیار خود راه بهشت و رحمت الهى را انتخاب نمى کنند ، بلکه جایگاه دوزخ را انتخاب مى کنند. بنابراین وجود بهشت و دوزخ، بنابر انتخاب و اختیار انسان ها است و انتخاب و اختیار انسان ها، لازمه وجود موجود داراى اختیار است. پس نمى توان گفت چرا خداوند فقط بهشت را نیافرید. هم چنین باید دانست که شیطان (چه شیطان جنى و چه شیطان انسى) با انواع حیله‏ ها و القاها و زینت دادن‏ها به زمینه گناه که در نفس انسان است، ترغیب می کند، امّا شیطان، علّت تامه گناه نیست به این معنا که غرائز نفسانى در وجود انسان، باعث و علّت گناه است و شیطان هم با ترفندهاى خود به آن کمک می کند.


کلمه شیطان از ماده شطن گرفته شده، و "شاطن" به معنای "خبیث و پست" آمده است. شیطان به موجود سرکش و متمرد اطلاق می شود، اعم از انسان و یا جن و یا جنبدگان دیگر و به معنای روح شریر و دور از حق، نیز آمده است که در حقیقت همه اینها به یک قدر مشترک بازگشت می کنند.(تفسیر نمونه، ج 1، ص 191-192)

خداوند در قرآن فرموده است: "هنگامی که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده و خضوع کنید، همگی سجده کردند جز ابلیس که سرباز زد و تکبر کرد، و او از کافران بود".(بقره/34)

بنا به گفته قرآن، ابلیس از نژاد جن بود که به علت سابقه زیادش در عبادت، در جمع فرشتگان عبادت می کرد. اما از ظاهر و باطن آیات و روایات بر می آید که شیطان ایمان واقعی نداشته است: «و کان من الکافرین»(بقره/34) زیرا عبادت واقعی، عملی است که خداوند بخواهد نه آن که طبق میل ما باشد. ابلیس حاضر بود خدا را سجده کند، ولی به آدم سجده نکند و این برگرفته از روحیه ناپسند تکبر و خود بزرگ بینی او بود که موجبات تباهی او را فراهم کرد و سرچشمه همه بدبختی های او شد. در حقیقت، ابلیس عبادت داشت، ولی از روح عبودیت و تسلیم در برابر اوامر الاهی برخوردار نبود؛ جسم عبودیت او، همراه روح نفسانیت بود و همین موضوع عاقبت ملعونش کرد.


پس خداوند شیطان را، شیطان خلق نکرد. به دلیل این که او سال ها - 6 هزار سال (نهج البلاغه، خطبه ی قاصعه، ش 234) -  هم نشین فرشتگان و اهل عبادت بود، ولی بعداً به خواست خود و بر اثر تکبر راه طغیان و انحراف را در پیش گرفت و از رحمت خداوند دور شد.

بر اساس آنچه گفته شد، وجود شیطان، برای انسان های با ایمان و آنها که می خواهند راه حق را بپیمایند، مضر نیست، بلکه وسیله ی پیشرفت و تکامل است؛ چرا که پیشرفت و ترقی و تکامل ، همواره در میان تضاد ها صورت می گیرد.

نقش شیطان در این جهان نقش دعوت کننده است؛ یعنی شیطان فقط انسان ها را به گمراهی و انحراف دعوت می کند. خداوند به او قدرت تصرف در نفوس و سلطه ی بر آنها نبخشیده است. «ان لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون». (نحل/99) (بی گمان او را بر کسانی که ایمان آورده اند و به پروردگارشان توکل می کنند ، تسلطی نیست). به همین جهت وقتی که در قیامت عده ای شیطان را به دلیل این که آنها را گمراه کرد ملاقات می کنند، شیطان با آنها محاجه می کند می گوید: «... و ما کان لی علیکم من سلطان الاّ ان دعوتکم...»(ابراهیم/22)؛ و مرا بر شما سلطه ای نبود جز این که شما را خوانده ام...

آموزه های قرآنی حکایت از آن دارد که نقش شیطان در انحراف و گمراهی انسان فقط در حد دعوت است و او هیچ گاه انسان ها را به اجبار به انحراف نمی کشاند؛ زیرا که انسان، مخاطب دو دعوت است. یکی دعوت خدا و یکی شیطان و این انسان است که با اختیار خود یکی از این دو دعوت را می پذیرد. اما انسان هایی که با میل و اراده ی خود دعوت شیطان را پذیرفتند و او را الگوی خود قرار دادند و از دستورات او پیروی کردند، بر آنها سلطه پیدا می کند و آنها را به نابودی می کشاند.

«انما سلطانه علی الذین یتولونه...»(نحل/100)؛ جز این نیست که تسلط او بر کسانی است که او را دوست می دارند...

قرآن کریم شیطان را وسیله ای برای امتحان امت ها معرفی کرده است که با القائات خود زمینه را برای حق و اهل حق تباه و خراب می کند: "هدف این بود که خداوند القای شیطان را آزمونی قرار دهد برای آنها که در دلهایشان بیماری است و آنها که سنگ دل اند".(حج/53)


هر آنچه موجب شود تا شیطان به مقصد و مقصود خود نایل نیاید می تواند در ناراحتی و یا حتی در ناله و شیون کردن او نقش داشته باشد. لذا در اخبار و روایات آمده است: 

امام صادق(ع) فرموده اند: «ان ابلیس رنّ اربع رنّات: اولهن یوم لعن و یوم اهبط الی الارض و حیث بعث محمد(ص) علی فترة من الرسل و حین انزلت ام الکتاب»(بحارالانوار، ج 11، ص 145)

ابلیس در چهار موضع ناله و شیون سر داد:

اول: روزی که به دلیل عدم سجده بر حضرت آدم(ع) و تکبر و حسادت ورزیدن و عمل به نفسانیت، مورد لعنت خداوند قرار گرفت.

دوم: روزی که به دلیل نافرمانی از امر الهی، از درگاه الهی رانده و به زمین هبوط کرد.

سوم: روزی که حضرت محمد (ص)، از طرف خدای سبحان برای هدایت بشریت، به عنوان نبی خاتم، به پیامبری مبعوث گردید.

چهارم: روزی که سوره فاتحة الکتاب(حمد) بر قلب نازنین پیامبر اکرم(ص) نازل شد.

زیرا این چهار حادثه می تواند نقش اساسی در فرایند رشد و هدایت انسان ها داشته باشد و دشمنان شیطان را به قرب إلی الله نائل آورد.



لینک کوتاه این مطلب:

http://b2n.ir/46772