گرسنگی جنسی
قسمت سوم: اهمیت پاسخ درخور به نیازها
«ادامه مطلب»...
گاه احساس افسردگی داریم و علتش را بدرستی متوجه نمی شویم
گاه بسیار پرخاشگر و عصبی هستیم و آستانه تحملمان بسیار پایین می آید
گاهی از فشار اقتصادی رنج می بریم. گاهی تفریح سالمی نداریم، گاهی برنامه صحیحی برای سپری کردن روزها و لحظه هایمان نداریم.
گاهی فلسفه وجودی مان را بدرستی درک نکرده ایم و بی هدفی به شدت آزارمان می دهد و جلوی رشد و آرامشمان را میگیرد....
اما
بسیاری از اوقات نسبت به مساله مهمی که در ساعات مختلف شبانه روز و در مواجهه با موقعیتها و افراد گوناگون، ضمیر ناخودآگاه و قلب و روح ما را به خود درگیر میکند، غفلت می کنیم!
غافلیم از اینکه چگونه عقلمان در حال پنهان شدن در پس حجابهای متعددی است که کشش های نفسانی برایمان ایجاد کرده اند.
همان عقلی که موهبتی الهی است. نعمتی که تحت لوای شرع مقدس، به کمال خود رسیده و در حین پیمودن راه مقدس تکمال، محور خیر و منشاء برکات متعددی میشود.
اما حقیقت این است که همین عقلی که وجودش انسان را به اوج عزت و سعادت رهنمون میشود، در صورتی که به هر دلیلی دستخوش تاثیرات احساسی، جنسی و... قرار گیرد، کارکرد مفید خود را از دست داده و در پس پرده های ضخیمی پنهان خواهد شد که دیگر برای صاحبش به مثابه چراغ راه عمل نکرده و او را در پیمودن کوچه پس کوچه های تاریک و پر التهاب خواهشها و کشش های متعدد نفس، تنها میگذارد.
این در حالیست که هر انسانی برای ادامه مسیر حیاتش به چراغ روشن عقل که در پرتو شریعت در حال نورافشانی باشد، نیازمند است. عقل مشروعی که به نفس، افسار محکمی بزند و او را در انتخاب درستی ها یاری نموده و از بندگی محض در برابر جاذبه های متعدد دنیا و امیال گوناگون آدمی حفظ کند.
چراکه ما در روابط اجتماعی مان همواره در معرض بیدار نمودن این امیال هستیم که خواسته و ناخواسته، دل و جان را مجذوب نموده و در ضمیر ناخودآگاهمان ثبت میشود.
هیچ انسانی هم از این قاعده مستثنی نیست و هر فرد سالمی در طول زندگی و گذار ثانیه های حیاتش در معرض چنین مسائل طبیعی و منطقی ای قرار میگیرد.
حال یا تلاش میکند آنها را به ظاهر سرکوب کند و یا اینکه به شدت مغلوب این نبرد سخت میشود.
وقتی آدمی در مراودات اجتماعی، ذهنش درگیر زیبایی ها و جاذبه های جسم یا روح، مادیت یا معنویت، هنرها یا قابلیتهای طرف مقابلش شد، کم کم تا آنجا پیش میرود که اراده و اختیارش از او سلب شده و دو دست را به نشانه تسلیم، بالا می آورد.
عموما جنس مونث، درگیری هایش از جنس عواطف است و جنس مذکر، از نوع امور جنسی...
این پرده های کشش های عاطفی یا جنسی، روی عقل را رفته رفته می پوشانند و انسان را از موهبت این راهنمای الهی، محروم میکنند.
شخصی که در چنین هماوردی با نفس خویش دست و پنجه نرم میکند در اکثر موارد، در اثر ضربات متعدد این حریف قدرتمند، ضعیف و ضعیف تر شده و بیمار و نحیف میشود.
بگونه ای که دیگر قدرت رویارویی با این فشارها را نداشته و در نتیجه، افسرده، حساس و حتی پرخاشگر و عصبی خواهد شد. با اطرافیانش در بسیاری از موارد سر سازش و تفاهم ندارد، برای انجام بسیاری از امور، بی حوصله است و حتی دوست دارد وقتش را به هر طریقی که شده صرف کند تا به خیال خودش کمتر به دلخواهش بیاندیشد.
دلخواهی که گاه برایش نامفهوم است و مشخص و روشن نیست.
او در یک رابطه، نفسش را آرام آرام به تسخیر چیزی در آورده است که در بسیاری از مواقع یکطرفه بوده و رنگ حقیقت ندارد!
گاهی آن فرد یا افراد، آنقدر برایش جلوه می کنند که چونان کوران و کران، هیچ چیز را غیر آن نمی بیند و نمی شنود.
گاه، هم داشته هایش برایش عزیز هستند و هم آنچه در مواجهه اش یا دل و دین باخته است، یا حتی به اندازه ای جزئی درگیرش نموده و در پس زمینه ذهنش جولان می دهد.
او را میخواهد، اما نمی تواند به زبان بیاورد. او را لمس می کند اما در کنارش نیست. او را احساس می کند اما ندارد. ذهنش پر است و دستش خالی. قوه وهمیه، چنان بر وی مستولی شده است که در همه حال، تحت قوه قهریۀ میلش بسر می برد...
حقیقتا چنین فردی باید چه کند؟ چه راهی پیش پای او قرار دارد؟ چگونه باید به آرامش برسد؟ چطور حقیقت برایش منکشف شود و از احاطۀ وَهم خارج گردد؟
یک انسان، دو راه بیشتر پیش پایش ندارد: یا خودش را در معرض ارتباطهای غیر ضرور با جنسِ دیگر قرار ندهد، یا اگر خواست و در این فضا قرار گرفت، برای نیازهایی که برای خودش ایجاد می شود و یا در طرف مقابلش ایجاد می کند، می بایست راهکارهای شرعیِ پاسخگوییِ مناسب و درخور داشته باشد.
اخلاقی نیست که تشنه کنیم و آب داشته باشیم و ندهیم. گرسنه کنیم و غذا داشته باشیم و ندهیم. ضمن آنکه اگر آب و غذایمان از جنسی باشد که چیزی هم از آن کاسته نشود... چراکه جنسش یا عاطفیست و از نوع محبت است؛ یا جسمیست و از نوع شهوت است...
باید هر دو طرف این رابطه، طوری تربیت شده باشند که بتوانند خواسته هایشان را به یکدیگر ابراز کنند. بتوانند نیازهایشان را که در ضمن یک رابطه، شکل گرفته است با یکدیگر طرح کنند و برای اطفای آن راهی شرعی بیابند. و اگر نمی خواهند که پاسخ شایسته ای به آن نیاز بدهند، از آن ارتباط، پرهیز کنند و به جسم و روح طرف مقابشان رحم نموده و او را در خیل نیازهایی که خود در به وجود آمدنش دخیل بوده اند، تنها نگذارند...
باید با خودمان خلوت کنیم و به این موضوع بیاندیشیم که اگر میخواهیم عقل های خودمان و طرفهای مقابلمان در مسیری که برای آن خلق شده اند، بکار گرفته شوند و در حجابهای امیال تحقق نیافته و نیازهای نرسیده، پنهان نگردند، یا به اضطرار در رابطه ای محدود، حداقلی و ناگزیر وارد شویم، یا در رابطه حساب شده و مشروعی که برقرار کرده ایم برای نیازهای خود و طرف مقابلمان برنامه ای حساب شده و مشروع داشته باشیم تا بانی بسیاری از افسردگی ها، پرخاشگری ها، تجاوزها، درجازدن ها، درگیری ها و دردهای متعدد جسمی و روحی نشویم. چراکه انسان آزاده، هیچگاه هیچ دردی را برای همنوعش نمی پسندد؛ مخصوصا اینکه خودش در به وجود آمدن آن درد و نیاز دخیل بوده باشد...