چرا دشمنان اسلام و مسلمین و پیامبر(صلى الله علیه و آله( و اهل بیتش را لعن مى کنیم؟... «ادامه مطلب»...
لعــــنِ مقـــــدّس
چرا دشمنان اسلام و مسلمین و پیامبر(صلى الله علیه و آله( و اهل بیتش را لعن مى کنیم؟ چرا ما دشمنان گذشته خود را لعن مى کنیم و از آنان تبرّى مى جوییم؟ آیا واژه لعن و به طور کلّى تبرّى، موجب خشونت گرایى و دشمن تراشى نیست؟ آیا موجب تفرقه بین مسلمانان و در نتیجه، تسلط کفّار نمى گردد؟ بهتر آن نیست شیوه اى دیگر پیش روى قرار دهیم، به جاى گلوله از گل سخن بگوییم و استراتژى «صلح و سکوت و سلام» را برگزینیم؟
در ابتدا به کلامی شریف از امیرالمومنین و سپس بررسی لعن و اینکه اصلا چرا باید لعن کرد می پردازیم :
امیرالمومنین امام علی(ع) می فرمایند: «تعجب است که چقدر محبت این دو(اولی و دومی) لعنت الله علیهم و محبت کسانی که امت را از راه خدا بازداشته و از دینشان برگردانده اند در قلوب این امت رسوخ کرده است .بخدا قسم اگر این امت تا روز قیامت بر روی پا بر خاک بایستند و خاکستر بر سر بریزند و به درگاه الهی زاری کنند و تا روز قیامت نفرین کنند کسانی را که با جرمی که به امت نمودند انان را گمراه کرده اند و از راه خدا باز داشتند و به سوی آتش کشانیدند و در معرض نارضایتی پرورد گارشان قرار دادند و ایشان را مستحق عذاب خدا کردند . باز هم در لعنت خود مقصرند. » "اسرار ال محمد (علیه السلام) ص 363 " البته اسناد دیگری هم در این کتاب نقل شده است.
محلّ نزاع
حقیقت این است که بین هیچ مذهبى از مذاهب اسلامى در اصل مسئله لعن اختلاف چندانى نیست و فقط برخى از افراد ساده لوح و خشک در اصل مسئله احتیاط می ورزند، ولى اکثر قریب به اتفاق، اصل جواز لعن را قبول دارند، واگر اختلافى هست در متعلق و محلّ لعن است.
همان گونه که گفته شد، شیعه امامیه لعن را بر برخى از صحابه به کار مى برد که منشأ فساد در جامعه عصر خود و بعد از آن تا روز قیامت شده اند، و از آن جا که صحابه، مورد توجه خاص و براى عموم مردم محک دین اند، شیعه امامیه ضرور مى داند که با اعلام برائت از آنان مردم را از این خطر بزرگ آگاه سازد، که این فرد یا دسته خطر سازند، تا مردم از او و دسته و طرفدارانش دورى گزینند و در راه و عقیده اش قرار نگیرند و این در حقیقت از مصادیق امر به معروف و نهى از منکر است.
ولى اهل سنت مى گویند: کارى به صحابه نداشته باشید، همه را تقدیس کنید، ولو احیاناً کار زشتى انجام داده اند، چون اینها واسطه فیض تشریع از طریق پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر ما مى باشند. ولى شیعه امامیه به این نکته نیز توجه دارد که با وجود امامان معصوم و رهبران الهى ـ که مورد توجه خاص خدا و رسول بوده اند ـ تضعیف و تبرى از برخى صحابه مشکلى ایجاد نمى شود. ما ـ همانند برخى از منصفان اهل سنت ـ عدالت کلّ صحابه را قبول نداریم، به نصّ آیات و روایات صحیح اسلامى از طریق فریقین، برخى از صحابه کارهاى بسیار زشتى انجام دادند که بعضى از آنها جنبه شخصى نداشته، بلکه سبب انحراف عظیم در جامعه اسلامى شده است از همین رو لعن آنان هیچ مشکلى را به وجود نخواهد آورد.
لعن در لغت
راغب اصفهانى مى گوید: «لعن به معناى طرد و دور کردن با غضب است. لعن اگر از جانب خدا باشد در آخرت به معناى عقوبت و در دنیا به معناى انقطاع از قبول رحمت و توفیق است. واگر از انسان باشد به معناى دعا و نفرین و در خواست بر ضرر غیر است».)مفردات راغب، ص471، 3(
طریحى مى گوید: «لعن به معناى طرد از رحمت است».(مجمع البحرین، ج6، ص309(
ابن اثیر مى گوید: «اصل لعن به معناى طرد و دور کردن از خداست. و از خلق به معناى سبّ و نفرین است(النهایة، ج 4 ص 330(
لعن در پرتو قرآن و روایات
خداوند متعال در قرآن کریم 37 بار «لعن» را با انتساب به خودش و نیز یک بار با انتساب به مردم به کار برده است. و این حدّ به کار بردن این واژه فى حدّ ذاته دلیل بر مشروعیت لعن از حیث اصل اوّلى است. و در قرآن هیچ موردى وجود ندارد که از لعن نهى شده باشد، در حالى که از سبّ نهى شده است; آن جا که مى فرماید " ولاتَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دوُنِ اللهِ فَیَسُّبُوا اللهَ عَدْواً " (انعام/108); «و شما مؤمنان به آنان که غیرخدا را مى خوانند دشنام مدهید تا مبادا آنان هم از روى دشمنى و جهالت خدا را دشمنام دهند».
هم چنین با مراجعه به سنت نبوى پى مى بریم که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) تعبیر «لعن» و مشتقات آن را در موارد بسیارى، حتى در خصوص مسلمانان و برخى از صحابه به کار برده است; نهى هایى که با غضب شدید همراه بوده است; به جهت کارهاى زشتى که از آنها صادر شده بود. با مراجعه به موسوعه هایى که در مورد احادیث نبوى نوشته شده پى مى بریم که بیش از سیصد مورد پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر دیگران لعن کرده اند.(موسوعة اطراف الحدیث النبوى، ج6، ص 594 ـ 606)
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمودند: «خدا لعنت کند شراب، شرابخوار، ساقى، بایع و مشترى آن را)(سنن ابى داود ج 3 ص 324) و نیز فرمود: «خدا لعنت کند رشوه دهنده و رشوه گیرنده را در قضاوت»(مسند احمد ج2 ص 387) و نیز فرمود: خدا لعنت کند ربا و گیرنده و دهنده و نویسنده و شاهد... آنرا(الجامع الصغیر ج 2 ص 406)
و نیز فرمود: سَبعَةٌ لَعَنتُهُم و کُلُّ نَبیٍّ مُجابٍ : الزّائدُ فی کِتابِ اللّه ِ، و المُکذِّبُ بقَدَرِ اللّه ِ، و المُستَحِلُّ حُرمَةَ اللّه ِ ، و المُستَحِلُّ مِن عِترَتی ما حَرَّمَ اللّه ُ ، و التّارِکُ لِسُنَّتی ، و المُستَأثِرُ بالفَیءِ ، و المُتَجبِّرُ بِسُلطانِهِ لیُعِزَّ مَن أذَلَّ اللّه ُ و یُذِلَّ مَن أعَزَّ اللّه : هفت نفرند که من و هر پیامبر مستجاب الدعوه اى آنها را لعنت کرده ایم: کسى که به کتاب خدا بیفزاید. کسى که تقدیر خدا را تکذیب کند. کسى که حرام خدا را حلال شمارد. کسى که درباره عترت من آنچه را خدا حرام و محترم شمرده است حلال شمارد. کسى که سنّت مرا فرو گذارد. کسى که فیء را به انحصار خود درآورد و کسى که در حکومت و قدرت خود گردنکشى کند، تا کسى را که خدا ذلیلش کرده عزیز گرداند و کسى را که خدا عزّتش بخشیده خوار سازد. (کنزالعمّال "متقی هندی" 44038 - خصال الصدوق جلد 2 صفحه 103)
و نیز فرمود: «من تاثم ان یلعن من یلعنه الله فعلیه لعنة الله؛ کسی که احساس گناه کند از لعن کردن شخصی که خدا او را لعنت کرده، پس لعنت خدا بر او باد»(رجال کشی، ج 2، ص811)
حکمت لعن و تبری
در روایات اسلامى به حبّ و بغض توجّه خاص شده است; چه در سطح کلىّ، آن جا که مى فرماید: «هل الدین إلاّ الحبّ و البغض(کافى، ج2، ص125، ح5); آیا دین غیر از حبّ و بغض است»، و چه در مورد و مصداق خاص، همانند آن که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به علىّ(علیه السلام) مى فرماید: «یا علىّ حبّک ایمان و بغضک نفاق(معانى الأخبار، ص206) اى على! حب تو ایمان و بغض تو نفاق است.
به چه دلیل این همه به حبّ و بغض تأکید مى شود؟ این سؤال را با بیان چند نکته توضیح خواهیم داد:
1 ـ مى دانیم که حبّ و بغض دو نیروى بسیار عظیم است که اگر در حدّ کمال در وجود انسان یافت شود، اثر بسیار عظیمى خواهد داشت; مثلا کسى که محبّت شخصى را به جهت آن که مظهر همه خوبى هاست در دل داشته باشد، این در حقیقت بیانگر عشق و محبّت او بخوبى هاست و این عشق و محبّت نیروى بسیارعظیمى است که مى تواند تمام قوا را در اختیار گرفته و به سوى محبوب اصلى ـ که همان خداوند متعال است ـ سوق دهد. و این همان کمال و سعادت مطلوب انسان است.
2 ـ از طرفى دیگر، بغض نیز در صورتى که در دل انسان نسبت به یک نفر که کاملا شقى به وجود آید، در حقیقت در وجود انسان تمام نفرت ها جمع مى شود تا از آن شخص بیزار شود، و این در حقیقت بیزارى از بدى هاست و از هر چه که انسان را از خدا دور مى کند.
3 ـ اسلام بر خلاف برخى ادیان، مانند سکه دو رویى است که به لحاظ ضرورت اجتماعى به هر دو امر مهمّ (تولّى و تبرّى) سفارش کرده است. انسان نمى تواند خوب و بد و یا مظهر خوبى ها و بدى ها، را با هم دوست داشته باشد، زیرا دو امرِ متضادند.
4 ـ روان شناسان نیز بر این امر مهم تأکید دارند که بهترین راه (عمومى و خصوصى) براى تشویق مردم به حقّ و حقیقت و دورى از فساد و بدى ها ارائه الگوهایى کامل از هر دو طرف است، که از حیث ادبى و هنرى و روانى اثر بسیارى در جامعه مى تواند داشته باشد.
5 ـ حبّ و بغض تنها در قلب نمى ماند، بلکه ظهور و بروز دارد و مادامى که با منع شرعى و عقلى منافات نداشته باشد، اشکالى ندارد، بلکه برتری هم دارد. این مطلب از حیث روانى نیز قابل تأمل است، زیرا ابراز و اظهار یک مطلب سبب تلقین در نفس انسان و ملکه شدن آن مى شود. از همین رو ابراز تبرّى و تولّى در ساختن شالوده روحى انسان بسیار مؤثر است.
6 ـ تبرّى و تولّى و لعن کردن در حقیقت شعار دادن و اعلان خطر و بشارت است; اعلان خطر است به مردم که اى مردم! مواظب باشید دشمنانى در کمین بوده و هستند تا دین شما را ضایع کرده و شما را از مسیر مستقیم منحرف سازند، از آنان پیروى نکنید. اعلان بشارت است به مردم در این که: ما الگوهایى بسیار کامل و خوب داریم که اگر دنبال آنها رفته و از آنان پیروى کنید، قطعاً به حقّ و حقیقت و لقاى الهى خواهید رسید و این در حقیقت از مصادیق امر به معروف و نهى از منکر اجتماعى است
7 ـ اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) از جهاتى مورد توجه خاص مسلمانان اند، زیرا آنان کسانى اند که آن حضرت را درک کرده و از او سخن شنیده و سیره عملى اش را مشاهده نموده اند. از طرفى، به جهت فداکارى هایى که برخى از آنان در راه حفظ و گسترش اسلام داشته اند قابل تقدیرند; از همین رو مسلمانان توجه خاص به آنان دارند. از سوى دیگر، کسانى که سدّ راه پیشرفت واقعى اسلام بودند و باعث انحراف در جامعه اسلامى مى شدند، بزرگ ترین ضربه را به اسلام و مسلمانان زده اند، به همین علت است که الگوهاى خوب و بد از میان صحابه انتخاب مى شود.
با این وصف، به این نتیجه مى رسیم که مسئله تولّى و تبرّى و لعن از ضروریات اجتماعى و از راه هاى سوق دادن مردم به حقّ و حقیقت و دورى از فساد و تباهى است. آرى، آنچه در باب لعن از آن نهى شده این است که لعن ذکر دائمى انسان باشد، همان گونه که در روایات به صیغه مبالغه از آن نهى شده است. در مصادر حدیثى عامه از پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد است که مؤمن، لعّان ـ یعنى بسیار لعن کند ـ نیست.(کنز العمال، ج۱، ص۱۴۶، ح۷۲۰) ولى مرحوم فیض کاشانى آن را به لحاظ کمّى وعددى گرفته و حدیث را این گونه معنا کرده است: «مؤمن نباید همه را لعنت کند، ولى از لعن مستحقان جلوگیرى نکرده است، وگرنه مى فرمود: «لاتکونوا لاعنین» زیرا بین این دو تعبیر فرقى است که صاحبان ادب مى فهمند.(المحجّه البیضاء، ج۵، ص۲۲۲)
چگونه ممکن است کسى تبرّى را از مستحقّ آن مضایقه کند، در حالى که خداوند متعال مى فرماید: " قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَداً " (ممتحنه/۴); «براى شما مؤمنان بسیار پسندیده و نیکوست که به ابراهیم و اصحابش اقتدا کنید که آنان به قوم خود گفتند: ما از شما و بت هاى شما که به جاى خدا مى پرستید به کلّى بیزاریم. ما مخالف و منکر شماییم و همیشه میان ما و شما کینه و دشمنى خواهد بود».
مصادیق لعن در قرآن کریم
با مراجعه به قرآن کریم پى مى بریم که خداوند متعال لعن را در چهار مورد به کار برده است:
1 ـ در مورد ابلیس; آن جا که مى فرماید: " وَإنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتى إِلى یَوْمِ الدِّینِ " (ص/78); «وهمانا لعنت من بر توست تا روز جزا».
2 ـ در مورد عموم کافرین; آن جا که مى فرماید: " إنَّ اللهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً " ;(احزاب /64) «همانا خداوند لعنت کرده کافران را و براى آنان جهنم را آماده نموده است».
3 ـ در مورد اهل کتاب به طور عموم و یهود به طور خصوص; آن جا که مى فرماید: " لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنى إِسْرائِیلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَعیسَى بْنِ مَرْیَمَ " ،(مائده /78) «لعنت شدند کسانى که از بنى اسرائیل کافر شدند، به زبان داود و عیسى بن مریم».
4 ـ مواردى که لعنت بر عنوان عامّى وارد شده، که قابل انطباق با مسلمین است; مثال:
الف) عنوان ظالمین: " ألا لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الظّالِمینَ " ;(هود / 18) «آگاه باش لعنت خدا بر ظالمان است».
ب) عنوان کاذبین: " وَالْخامِسَةُ أنَّ لَعْنَةَ اللهِ عَلَیهِ إنْ کانَ مِنَ الْکاذِبینَ " ،(نور/7) «و بار پنجم قسم یاد کند که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغ گویان باشد».
ج)عنوان ایذاى رسول صلى الله علیه وآله: وَالَّذینَ یُؤْذوُنَ اللهَ وَرسُولَهُ لَعَنَهُمَ اللهُ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ ;(احزاب/57) وکسانى که خدا و رسول را اذیت مى کنند خداوند آنان را در دنیا و آخرت مشمول لعنت خود قرار داده است.
د) عنوان رمى محصنات به زنا: " إِنَّ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِى الدُّنْیا وَالآخِرَةِ " (نور/23) «کسانى که به زنان با ایمان و پاک دامن بى خبر از کار بد تهمت بستند محققاً در دنیا و آخرت ملعون شدند».
هـ ) عنوان قتل مؤمن: " وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجززاءُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَغَضَبَ اللهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذابَاً عَظیماً " (نساء/93); «وهرکس مؤمنى را به عمد بکشد مجازاتش آتش جهنم است که در آن جاوید معذب خواهد بود. خدا بر او خشم و لعنت کند، و عذابى بسیار شدید برایش مهّیا سازد».
و) عنوان نفاق: " وَعَدَ اللهُ الْمُنافِقینَ وَالْمُنافِقاتِ وَالْکُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فِیها هِىَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللهُ وَلَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ " (توبه/68)«خدا مرد و زن از منافقان و کافران را وعده آتش دوزخ و خلود در آن داده، همان دوزخ براى کیفر آنان کافى است، و خدا آنان را لعن کرده و براى آنان عذاب ابدى است».
ز) عنوان فساد و قطع رحم: " فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الاْرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمْ اللهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ (محمد/23) «شما منافقان اگر از فرمان خدا و طاعت روى برگردانید یا در زمین فساد و قطع رحم کنید باز هم امید دارید؟ اینان همین منافقانند که خدا آنان را لعن کرده و گوش و چشمشان را کور گردانید.
تصریح قرآن و سنت به لعن برخى از صحابه
قبلا اشاره شد که قرآن کریم لعن را در چهار محور به کار برده است که قسمت چهارم از آن مورد نظر ماست، که با اطلاق لعن بر مورد عام شامل برخى از صحابه نیز شده است، و حتى در برخى از موارد شخص صحابى لعن شده است; از آن جمله این آیه شریفه است: " وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إ لاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیَاناً کَبِیراً " (اسرا/60); «اى رسول ما به یاد آور وقتى را که به تو گفتیم خدا البته به همه افعال و افکار مردم محیط است و ما رؤیائى که به تو ارائه دادیم جز براى آزمایش و امتحان مردم نبود، و درختى که به لعن در قرآن یاد شده و ما به ذکر این آیات عظیم آنان را مى ترسانیم و لکن بر آنان طغیان و کفر و افکار شدید چیزى نیفزاید».
مفسران در ذیل این آیه مى گویند: مراد از شجره ملعونه در قرآن، شجره و اصل و نسب حکم بن ابى العاص است و مقصود از خواب و رؤیا، رؤیایى است که پیامبر( صلى الله علیه وآله) در خواب دیدند که فرزندان مروان بن حکم یکى پس از دیگرى بر منبرش مى نشینند».( تفسیر فخررازى، ج۲۰، ص۲۳۷; تفسیر قرطبى، ج۱۰، ص۲۸۱، تفسیر روح المعانى، ج۱۵، ص۱۰۵)
هم چنین پیامبر(صلى الله علیه وآله) در موارد زیادى برخى از صحابه را لعن کرده که از مشهورترین آنها حکم بن ابى العاص، و هر کس در صلب او است. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «واى بر امّت من از آنچه در صلب اوست».(مستدرک حاکم، ج۴، ص۴۸۱; صواعق المحرقه، ص۱۷۹ ودر المنثور، ج۴، ص۱۹۱)
نصر بن مزاحم منقرى به سند خود از براء بن عازب نقل مى کند: روزى ابوسفیان با فرزندش بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد شد، حضرت فرمود: «بارخدایا! لعنت فرست بر تابع و متبوع(وقعه صفین، ص۲۱۷) یعنى بر معاویه و ابوسفیان.
لعن؛ نه سبّ
آنچه را که مورد بحث قرار داده و جواز و رجحانش را ثابت کردیم، لعن و نفرین بود نه سبّ، زیرا بین این دو واژه فرق است. سبّ در لغت به معناى شتم و دشنام آمده است.(النهایه، ج4، ص330، صحاح اللغه، ج1، ص144; لسان العرب، ج1، ص455 و مجمع البحرین، ج2، ص80)
طریحى مى گوید: شتم آن است که توصیف کنى چیزى را به صفتى که در آن نقص است.(مجمع البحرین، ج6، ص98)
اسلام نه تنها اجازه لعن و نفرین را داده است، بلکه آن را امر راجح، بهتر و غالب در موارد لازم مى داند ولى از سبّ و شتم نهى کرده است; خداوند متعال مى فرماید: " وَلاَ تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَیَسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْم... " (انعام/108); «و شما مؤمنان بر آنان که غیر خدا را مى خوانند دشنام مدهید تا مبادا آنها هم از روى دشمنى و جهالت خدا را دشنام دهند».
هنگامى که امیر المؤمنین(علیه السلام) شنید که عمرو بن حمق و حجر بن عدى اهل شام را در جنگ صفین سبّ مى کنند، آنان را از این عمل باز داشت و فرمود: «من بر شما کراهت دارم که سبّ کننده باشید، بهتر است اعمال آنان را توصیف کرده و احوال آنها را به مردم گوشزد کنید»(نهج البلاغه، ج2، ص211، کلام 201; الاخبار الطوال، ص165 و تذکرة الخواص، ص154)
لعن جبت و طاغوت
ابو حمزه ثمالی می گوید: امام زین العابدین(ع) فرمودند:هرکس صحبگاه یک مرتبه جبت وطاغوت را لعنت کند خداوند در نامه عمل او هفتاد میلیون حسنه ثبت میکند وهفتاد میلیون گناه او را محو میکند وهفتاد میلیون درجه به او می افزاید وهرکس شامگاه یک مرتبه چنین لعنتی را بنماید، خداوند همین ثواب را به او عنایت میکند.
ابو حمزه گوید: حضرت زین العابدین(ع) به شهادت رسید، من خدمت امام باقر(ع) رسیدم عرض کردم از پدرتان حدیثی شنیدم وحدیث را نقل کردم. امام فرمود آری ابوحمزه ،هرکس آن دو را هر صبحگاه یک لعنت کند گناهی در آن روز بر او ننویسند و هرکس در شب لعنت کند در آن شب ننویسند تا صبح شود،
ابو حمزه گوید: امام باقر(ع) به شهادت رسید، خدمت حضرت امام صادق(ع) رسیدم و گفتم روایتی از جدتان و پدرتان شنیده ام، حدیث را خواندم. امام صادق(ع) فرمودند صحیح است، یک واقعیت است. آنگاه اضافه کردند، خداوندهزار هزار درجه بر او می افزاید و فرمودند خداوند واسع کریم است.
(تفسیر برهان،ج1،ص566،ح14)
مظاهر قطعی جبت و طاغوت چه کسانی هستند؟
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوت» آیا ندیدى کسانى را که بهرهاى از کتاب دارند (با این حال) به جبت و طاغوت ایمان مىآورند. (نساء/52)
در تفسیر "عیاشی ج1 ص246" از امام باقر علیه السلام نقل شده است: منظور از جبت و طاغوت, فلانی و فلانی (اولی و دومی) است.
امام باقر(ع) به حنان بن سدیر درباره ی آن دو (اولی و دومی) فرمودند: همانا آن دو در حق ما ظلم کردند و ما را از سرمایه هایمان محروم نمودند و آن دو اول کسانی بودند که بر امور ما مسلط شدند و با شکست حرمت ما شکاف و شکستی در دین ایجاد کردند که تا قیام مهدی ما و تا هنگامی که سخنگوی ما سخن گوید بنا و جبران نمی شود... به خدا قسم هیچ مصیبت و اتقاقی علیه ما اهل بیت برپا نگشت مگر اینکه اول ِ آن، توسط آن دو پی ریزی و بنیان شد. پس بر آن دو نفرین خدا و ملائکه و همه ی مردم باد. (کافی ج8/ ص245/ح340)
امام باقر(ع) به کمیت، هنگامی که از حضرت درباره ی اولی و دومی پرسیده شد، فرمودند: هیچ خونی (به ناحق) ریخته نشد و حکمی مخالف حکم خدا و رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) داده نشد مگر اینکه به گردن آن دو نفر است!! (رجال کشی/180)
هنگامی که اولی و دومی برای معذرت خواهی فریبانه (چون اگر حقیقت داشت خلافت را عرضه می کردند و یا فدک را پس می دادند) به خدمت حضرت زهرا(سلام الله علیها) رسیدند و حضرت جواب سلام آنها را ندادند و در پایان به آنها فرمودند:
آیا شما از پدرم شنیدید که فرمود: فاطمة بضعة منی فمن آذاها فقد آذانی (الزهرا علیها السلام/ج2/538 الامامة و السیاسة/14)، فاطمه پاره ی تن من است، هر که او را بیازارد مرا آزرده است.
آنها جواب دادند که بله، شنیده ایم.
حضرت به آن دو فرمودند: خدا را شاهد می گیرم و ملائکه را به این که شما دو نفر مرا به خشم آوردید و رضایت مرا به دست نیاوردید و اگر پیامبر(ص) را ملاقات نمایم هر آینه شکایت شما دو نفر را به وی خواهم کرد! (اعلام النساء/ج4/123)
امام رضا علیه السلام می فرمایند :«کمال الدین و لا یتنا و البرائة من عدونا» کمال دین ولایت ماست و برائت از دشمنان ما.(بحارالانوار جلد 27، صفحه 58، حدیث 19) و امام جعفر صادق علیه السلام می فرمایند :«کذب من زغم انه یحبنا و لم یتبرء من اعدائنا» دروغ می گوید کسی که گمان میبرد از دوستداران ماست ولی از دشمنان ما بیزاری نمی جوید.(بحارالانوار ج27 ص57)
لعنِ مخفی
به رغم همه جفاها که به امیرالمومنین امام علی(ع) شد، ایشان در سرتاسر زندگی پربرکتشان «حریصترین فرد» نسبت به «حفظ یکپارچگی جامعه اسلامی» برای «حفظ اسلام» بودند. در جریان سقیفه نیز آن حضرت برای حفظ انسجام مسلمانان و اساس دین سکوت کردند.
بنابراین باید بدانیم که اگرچه هر کس عقیده خودش را دارد و در جای خودش محفوظ است، اما بحثهای محترمانه علمی و دینی هم نه تنها مانعی ندارد که تقویتکننده پایههای وحدت آگاهانه است.
در هر حال، سبّ و ناسزاگویی و انجام کارهای خلاف شرع یا شئون، کار شیعه امیرالمومنین نیست. بلکه شیعه امام علی(ع)، بغض خود را در دلش نسبت به دشمنان معصومین(ع) روز افزون می کند و در عین حال، هرگونه ذکری در این خصوص را در جمعهای شخصی خویش دارد و آن را هرگز علنی نمی کند تا عمل او، ملعبه ای برای توطئه دشمنان اسلام و مسلمین نشود.
امروزه و با توجه به تحولات منطقه و قائله تکفیری های داعش و... هیچ توجیهی برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان پذیرفتنی نیست و ایجاد تفرقه به هر نام و به هر بهانه ای، هم بر خلاف مصالح دینی و منافع ملی است و هم خیانت به اسلام و مسلمانان است.
بنابراین، انسان مومن متعبد انقلابی همواره با کینه ای مقدس، «لعن مقدس» نسبت دشمنان خدا را در قلبش می پروراند و در خلوت خود و هم کیشانش به زبان می راند، اما از هرگونه لعن علنی به شدت پرهیز می کند و همه همتش را برای حفظ وحدت در دنیای اسلام، به کار می بندد.
««««««««اللهم العن الجبت والطاغوت »»»»»»»»
اللهم لا تجعلنی من خصماء آل محمد علیهم السلام و لا تجعلنی من أعداء آل محمد علیهم السلام و لا تجعلنی من أهل الحَنق و الغیظ علی آل محمد علیهم السلام، فانی أعوذ بک من ذلک فأعذنی و أستجیر بک فأجرنی
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم وأحشرنا معهم والعن اعدائهم اجمعین