چرا مردم را بیخود ملامت میکنیم؟ نباید ملامت کنیم. اگر کمبودی هست، خودمان را باید ملامت کنیم؛ لوموا انفسکم. اول، ما باید اسلامی شویم؛ وقتی اسلامی شدیم، کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم؛ آن وقت، عملِ ما، مردم را مسلمان واقعی خواهد کرد و کشور، اسلامی خواهد شد... «ادامه مطلب»...
ابتدا خود، سپس دیگران!
امر به معروفات و نهی از منکرات را نخست باید از خود آغاز کرد. ناهی از منکر خود باید قلبا و عملا، نسبت به انجام منکرات حساس بوده و از آنها پرهیز نماید؛ چراکه عامل به منکر نمی تواند ناهی خوب و موثری برای بازداشتن دیگران از منکر باشد.
چگونه میتواند آنکه خود درگیر نفس و نفوس بوده و با احکام الهی، برخوردی سلیقهای داشته و اصطلاحا «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ»(نساء/150) است، به دیگران خرده بگیرد که چرا فلان ایراد را دارند و انتظار داشته باشد این امر و نهی او، تاثیرگذار واقع شود؟!
چگونه می تواند حکومتی با وجود افراد فاسد در بدنه خود، قوانین فسادانگیز، سیستم دچار فسادهای گوناگون، و فسادهای کهنه و مفسدهای کهنهکار که چون استخوان لای زخم، گاه و بیگاه سر باز می کنند و موجب خشم و نارضایتی مردم میگردند، انتظار بهرهمندی از جامعهای بری از فسادهای گفتاری و رفتاری داشته باشد؟!
چگونه می تواند فردی که خود نسبت به اخلاق و قانون، بیاعتناست و یا معتقد به اجرای برخی احکام قطعی شرعی نیست، از بیاعتنایی دیگران نسبت به قانون و اخلاق و شرع معترض باشد و امیدوار به اثربخشی کلام و حرکتش گردد؟!
بطور مثال، آنکه خود بدون پایبندی به اصول رابطه و پذیرش «مسئولیت جنسی» از رابطه غیر ضرور و نگاه متجاوزانه به نامحرم اِبایی ندارد؛ آنکه به راحتی آب خوردن دروغ می گوید و غیبت و تهمت، نقل و نبات دهان اوست؛ آنکه نسبت به ورود اموال حرام یا شبههناک به زندگیاش حساس نیست؛ آنکه بددهن و بد خُلق است؛ آنکه بلندای صدایش بیشتر از بلندای فکر و نگاه اوست؛ آنکه با همسایگان و بستگان و مردمان اهل مدارا و دوستی نبوده و از درِ تغافل و گذشت در نمی آید؛ آنکه خودپسندی و تفاخر و تفرعن در او موج می زند؛ آنکه از ناحق نمودن حقی ترسی به دل راه نمی دهد؛ آنکه از آه مظلوم نمی هراسد؛ آنکه منکر ولوله عمل اوست و معروف، لقلقه زبانش؛ چگونه می تواند به دیگران خرده بگیرد و آنان را مورد شماتت و نهی قرار دهد و طلبکار اصلاح دیگران باشد!
در کتاب خدا آمده است: «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»(بقره/44) چگونه مردم را به کارهای نیک امر میکنید، اما خود و زشتیهایتان را فراموش کرده و از امر خویش به نیکی غافلید، و این درحالی است که شما کتاب خدا را می خوانید؛ آیا از آن پند نگرفته و اندیشه نمیکنید؟
امام علی(ع) میفرمایند: «فإنَّما اُمِرتُم بِالنَّهیِ بَعدَ التّناهی» پس براستی شما فرمان دارید ابتدا خود از منکرات باز ایستید و سپس دیگران را نهى کنید. (نهج البلاغه، خطبه۱۰۵)؛ و فرمودند: «إنّی لأَرفَعُ نَفسی أن أنهى النّاسَ عَمّا لَستُ أنتَهی عَنهُ، أو آمُرَهُم بِما لا أسبِقُهُم إلَیهِ بعَمَلی» من شأن خود را بالاتر از آن می دانم که خودم ترک منکر نکنم و مردم را از منکر نهی کنم، یا به معروف امر نمایم پیشتر از آنکه خود عامل به معروف باشم.(الحیات، ج۲، ص۳۲۵)؛ و فرمودند: «ایها النّاس! استصبحوا من شعله مصباحٍ واعظ متّعظ و امتاحوا من صفوّ عین قد رُوّقت من الکدر» ای مردم! چراغ دل را از نور گفتار گوینده با عمل روشن یابید و ظرف های جان را از آب زلال چشمههایی که از آلودگیها پاک است پرنمائید.(نهج البلاغه، خطبه105)؛ و فرمودند: «لَعَنَ اللّهُ اَلاْمِرینَ بِالْمَعْرُوفِ التّارِکینَ لَهُ وَ النّاهینَ عَنْ المُنْکْرِ الْعامِلینَ بِه» لعنت خدا بر کسانی است که امر به معروف می کنند و خود عامل به معروفها نیستند و آنها که نهی از منکر می کنند و خود به انجام منکرها مشغولند. (وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۱۵۱)؛ و فرمودند: «طوبى لِمَن شَغَلَهُ عَیبُهُ عَن عُیوبِ النّاسِ» خوشا به حال آنکس که توجه به عیب خودش، او را از پرداختن به عیبهاى مردم باز دارد.(نهجالبلاغه، خطبه176)
آنکه امر به معروف و نهی از منکر را از خود شروع نموده و مدام به اصلاح خویش مشغول بوده باشد، خود به الگویی جاذب و قابل اعتنا بدل شده و عملش بهترین تبلیغ و موعظه برای دیگران می گردد. بهراستی که هیچ امری گویاتر و اثربخشتر از اعمالی نیست که آراسته به اخلاق والای انسانی و افکار ناب و الهی است. با حرافی و سخن سرایی و امر و نهی نمودن به این و آن، نمیتوان کسی را عمیقا به صلاح و فلاح پایدار رساند. بیگمان نفوذ و اثر آنچه با چشم دیده می شود، بارها عمیق تر و ماندگارتر از چیزهایی است که گوش، شنوای آنهاست، که «دو صد گفته چون نیم کردار نیست.»
امام علی(ع) می فرمایند: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً، [فَعَلَیْهِ أَنْ یَبْدَأَ] فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ؛ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ؛ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا، أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ.» هرکس خویش را پیشوا و راهنمای دیگران قرار داد، باید اصلاح خویش را بر اصلاح دیگران مقدم بدارد و پیش از آنکه مردم را با زبان خود دعوت نماید، با سیرت و رفتار خود دعوت کند. کسی که معلم و ادب کننده خویشتن است، به احترام سزاوارتر است از کسی که معلم و مربی مردم است.(نهجالبلاغه، حکمت73)
از امام صادق(ع) نقل شده است: «عَلَیک بِتَقْوَی اللَّهِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ وَ کونُوا دُعَاةً إِلَی أَنْفُسِکمْ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکمْ وَ کونُوا زَیناً وَ لَا تَکونُوا شَیناً.» بر تو باد به تقوای الهی و ورع و تلاش و راستگویی و امانتداری و خوش اخلاقی و حسن همسایگی و معاشرت. مردم را با غیر زبان هایتان دعوت کنید. زینت ما باشید و مایه عیب و عار و ننگ ما نباشید.(کافی، ج2، ص78)
و امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «وَ لَا یعْدِلُهُ نَفْعٌ مَا سَکتَ عَنْهُ لِسَانُ الْقَوْلِ وَ نَطَقَ بِهِ لِسَانُ الْفِعْلِ» موعظهای که گوش آن را پس نمیزند و هیچ سودی با آن برابری نمیکند، آن است که زبان گفتار در آن خاموش بماند و زبان کردار به سخن گفتن بپردازد.(غررالحکم، ص231، ش162)
یکی از مهمترین نمودهای تصدیق گفتار در کردار، نوع و سطح زندگی آمران به معروف و ناهیان از منکر است. آنها که خود در جامعه اسلامی، با قیام مستضعفان و به قیمت خون شهیدان وطن، به پُست و جایگاهی رسیده اند، نباید خود را رئیس و مالک قلمداد نمایند، بلکه باید حقیقتا خویشتن را مسئول و خادم خاکسار ملت دیده و از بسیاری زخارف و مواهب دنیوی، خود و اطرافیان خود را محروم نمایند؛ که دنیادوستی، دنیاطلبی، اعمال خلاف قانون و شرع، و عدم پایبندی به اصول انقلاب مستضعفین، برای اهل علم و دین و مسئولین حکومت دینی، به مراتب خطرناکتر و پلیدتر از دیگران است و قطعا از اثر حرفها و هدایتهایشان بر جامعه کاسته، و بر خشم و نفرت مردم از ایشان و دینشان میافزاید.
عالم عامل، ناصر خالق و خلق است و علم بی عمل، وبال و زیان به حال خود فرد و بندگان خدا می باشد. در قرآن کریم آمده است: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ»(محمد/7)، چنانچه خدا را با عمل به دانستههایتان یاری کنید، نصرت و امداد پروردگار شامل حالتان خواهد شد و در گفتار و اعمال شما، آثار و نتایج مثبت، قرار خواهد داد، وإلّا فلا!
حضرت محمد(ص) میفرمایند: «مَنِ اِزْدَادَ فِی اَلْعِلْمِ رُشْداً فَلَمْ یَزْدَدْ فِی اَلدُّنْیَا زُهْداً لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اَللَّهِ إِلاَّ بُعْداً» آن کس که هرچه علمش افزایش یابد زهدش نسبت به دنیا افزایش نیابد، جز دور شدن از خدا بهره ای ندارد.(بحارالانوار، ج۲، ص۳۷)؛ و فرمودند: «مَنِ اِزْدَادَ عِلْماً وَ لَمْ یَزْدَدْ هُدًى لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اَللَّهِ إِلاَّ بُعْداً» هرکه علمش افزوده شود و در راهیابی او به حق، افزایش حاصل نشود از خدا بیشتر دور می شود.(مجموعة ورّام، ج۲، ص۲۷)؛ فرمودند: «إِنَّ أَهْلَ اَلنَّارِ لَیَتَأَذَّوْنَ مِنْ رِیحِ اَلْعَالِمِ اَلتَّارِکِ لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ اَلنَّارِ نَدَامَةً وَ حَسْرَةً رَجُلٌ دَعَا عَبْداً إِلَى اَللَّهِ فَاسْتَجَابَ لَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ فَأَطَاعَ اَللَّهَ فَأَدْخَلَهُ اَلْجَنَّةَ وَ أَدْخَلَ اَلدَّاعِیَ اَلنَّارَ - بِتَرْکِهِ عَمَلَهُ وَ اِتِّبَاعِهِ اَلْهَوَى» اهل دوزخ از بوی بد عالمی که علم خود را بی عمل گذاشته است آزرده می شوند و از میان اهل آتش آنکه بیش از همه گرفتار پشیمانی و حسرت است. فردی است که دیگران را به راه خداوند خوانده و از او پذیرفته و اطاعت کرده و به بهشت راه یافته اند، در صورتی که خودِ آن عالم، به سبب ترک علم خود و پیروی از هوای نفس، اهل دوزخ شده است.(عدة الداعی، ج۱، ص۷۶)
امام صادق(ع) میفرمایند: «إِنَّ اَلْعَالِمَ إِذَا لَمْ یَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ اَلْقُلُوبِ کَمَا یَزِلُّ اَلْمَطَرُ عَنِ اَلصَّفَا» چون عالم به علم خود عمل نکند، اندرز او در دلها کارگر نمیافتد و از قلوب مخاطبانش فرو میریزد، همانگونه که دانه باران از سنگ صاف فرو میریزد و به درونش راه نمییابد.(الوافی، ج۱، ص۲۰۵)
امام حسین(ع) خطاب به علماى امت، راهبران، اندیشمندان و روحانیت، ایشان را اینگونه مورد بازخواست قرار میدهند: «وأنتم بالله فی عباده تکرمون وقد ترون عهود الله منقوضة فلا تفزعون وأنتم لبعض ذمم آبائکم تفزعون وذمة رسول الله صلى الله علیه وآله محقورة؛ والعمى والبکم والزمنى فی المدائن مهملة لا ترحمون ولا فی منزلتکم تعملون ولا من عمل فیها تعینون وبالادهان والمصانعة عند الظلمة تأمنون، کل ذلک مما أمرکم الله به من النهی والتناهی وأنتم عنه غافلون» شما بهخاطر خدا در میان مردم صاحب عزت و احترامید. با این حال، مى بینید که عهدها و فرامین خدا را مىشکنند، و هیچ باکتان نیست. اگر یکى از پیمانهاى پدرانتان شکسته شود، هراسان خواهید گشت، و اکنون در این اندیشه نیستند که پیمان و روش پیامبر خدا شکسته شده است. نابینایان و ناشنوایان و بیماران زمینگیر در شهرها به حال خود رها شده اند و هیچ به حال مستضعفان و مظلومان رحم و شفقت نمىآورید. به سازشکاری و مداهنه با ستمگران و ظالمان به حق خدا و خلق، دل میبندید و به آن آرام میگیرید! در حالیکه همه این امور، از مواردی است که خدا شما را به نهی از آن و نهی نمودن دیگران از آن، امر نموده است و شما در انجام این وظیفه، غفلت و کوتاهی می کنید!(تحفالعقول، ص۲۳۸)
امیرالمومین(ع) میفرمایند: «لَوْ أَنَّ حَمَلَةَ اَلْعِلْمِ حَمَلُوهُ بِحَقِّهِ لَأَحَبَّهُمُ اَللَّهُ وَ مَلاَئِکَتُهُ وَ أَهْلُ طَاعَتِهِ مِنْ خَلْقِهِ وَ لَکِنَّهُمْ حَمَلُوهُ لِطَلَبِ اَلدُّنْیَا فَمَقَتَهُمُ اَللَّهُ وَ هَانُوا عَلَى اَلنَّاسِ» اگر حاملان علم آن را چنانکه شایسته است حمل کنند، خداوند و فرشتگان و مردمِ دینپیشه آنان را دوست خواهند داشت، و چنانچه آنان علم را به خاطر دنیاطلبی به دست آوردند، به همین جهت خدا به ایشان خشمگین شده و در نظر مردمان خوار و بیمقدار میگردند.(تحفالعقول، ج۱، ص۲۰۱)؛ و فرمودند: «اَلْعَالِمُ اَلْعَامِلُ بِغَیْرِ عِلْمِهِ کَالْجَاهِلِ اَلْحَائِرِ اَلَّذِی لاَ یَسْتَفِیقُ مِنْ جَهْلِهِ بَلِ اَلْحُجَّةُ عَلَیْهِ أَعْظَمُ وَ اَلْحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ وَ هُوَ عِنْدَ اَللَّهِ أَلْوَمُ» عالمی که به علم خود عمل نکند همچون نادان سرگردان است که از بیهوشی جهل خویش به هوش نیامده است، بلکه حجت بر ضد او قویتر و حسرت او شدیدتر و نکوهیدگی او در نزد خداوند بیشتر است.(أعلام الدین، ج۱، ص۹۲)؛ و فرمودند: «إِنَّمَا زَهَّدَ اَلنَّاسَ فِی طَلَبِ اَلْعِلْمِ کَثْرَةُ مَا یَرَوْنَ مِنْ قِلَّةِ مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ» مردمان بیشتر به آن جهت از طلب علم دین و آگاهی از حلال و حرام الهی، دوری میکنند که می بینند عالمان، کمتر به علم خود عمل می کنند و دین در سبک زندگی دنیایشان، نمودِ آشکاری ندارد.(عیون الحکم، ج۱، ص۱۷۷)؛ و فرمودند: «اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ فَرَضَ عَلی اَئِمَّةِ الْعَدْلِ اَنْ یُقَدِّروا اَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النّاسِ کَیْلا یَتَبَیَّغَ بِالْفَقیرِ فَقْرُهُ» خداوند عزوجل بر پیشوایان و راهبران عادل واجب کرده که سطح زندگی خود را با مردم ناتوان و تهیدست برابر کنند تا فقیر را، فقرش برآشفته نکند.(نهجالبلاغه، خطبه209)
شهید آیتالله سیدحسن مدرس(ره) که خود یک روحانی سادهزیست، مبارز، انقلابی، دینشناس و نمایندهای شجاع، مستقل، مردممدار و جامعهشناس بود که هیچ عامل ارعاب و تهدید و تطمیع و فریبگری در او اثر نمیکرد، میگوید: «تا وقتیکه ظلم هست همهجا زندان است. حقیقت زندگی آزادی است اگر انسان آزاد نباشد مرگ و زندگی اش یکسان است. من با سیاستهائی که آزادی و استقلال ملت ایران و جهان اسلام را تهدید میکند مبارزه میکنم و راه و هدف خود را هم میشناسم. در این مبارزه هم پشت سر خود را نگاه نمیکنم که شما یا کسان دیگری مرا همراهی میکنند یا نه، لازمهی مبارزه در این راه از خودگذشتگی و فداکاری است. خداوند دو چیز را به من نداد یکی ترس و دیگری طمع، هرکس با مصالح ملی و امور مذهبی همراه باشد، من هم با او همراهم و إلّا فلا. اگر میبینید من نسبت به بسیاری از اسرار، آزادانه اظهار عقیده میکنم و هر حرف حقی را بیپروا میزنم، برای این است که چیزی ندارم و از کسی هم چیزی نمیخواهم. فردی چون من که عمامهاش بالش و عبایش روانداز او است و به لبی نان قانع است هر کجا رود به راحتی زندگی برایش میسر و راحت است. اگر شما هم بار خود را سبک کنید و توقع خود را کم نمایید، آزاد میشوید.»(ر.ک: «یاد» فصلنامه بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، شماره 24، سال ششم، پائیز 1370)
امام خمینی(ره) نیز که خود در همهحال، در خط اسلام ناب محمدی(ص) و پرچمدار سادهزیستی، دنیاگریزی، دینمداری، گفتار و کردار انقلابی، و مخالف سرسخت استکبار و پولپرستی و تحجرگرایی و مقدسنمایی بودهاست، و بهعنوان یک روحانی و رهبر و مسئول خدوم و مخلص و الگو، توانست دلهای عموم مردم را به وسیله انطباق خالص و کامل پندار و گفتار بر کردار خود، تسخیر و همراه نماید، در این خصوص میفرماید:
«سزاوار است که آمر به معروف و ناهی از منکر، در امر و نهی و مراتب انکارش مانند پزشک معالج مهربان و پدر با شفقت که مراعات مصلحت مرتکب را مینماید باشد. و انکارش لطف و رحمت برای او خصوصاً، و برای امت عموماً باشد و قصدش را فقط برای خدای متعال و رضایت او قرار دهد و این کارش را از آلودگی های هواهای نفسانی و اظهار برتری خالص نماید و نفس خود را منزّه نداند و برای آن بزرگی یا برتری بر مرتکب نبیند، که چه بسا برای شخص مرتکب گناه ولو گناهان کبیره باشد، صفات خوب نفسانی باشد که مورد رضایت خدا می باشند و خداوند متعال او را به خاطر این صفات دوست دارد، اگرچه گناه او مورد بغض خداوند می باشد؛ و چه بسا آمر و ناهی عکس او باشد اگرچه بر خودش پوشیده است. از عظیم ترین مصادیق امر به معروف و نهی از منکر، و شریف ترین و دقیق ترین و شدیدترین آنها از نظر تأثیر، و دلنشین ترین آنها مخصوصاً اگر آمر و ناهی از علمای دین و رؤسای مذهب ـ اعلی الله کلمتهم ـ باشد، آن است که از شخصی صادر شود که خودش لباس معروف ـ چه واجب و چه مستحبش ـ را پوشیده و به آن عمل کرده باشد و از منکر، بلکه از مکروه دور باشد و به اخلاق انبیاء و اهل معنویت متخلق باشد و از اخلاق بی خردان و اهل دنیا منزه باشد تا آن که با کار و روش و اخلاقش آمر و ناهی باشد و مردم به او اقتدا نمایند. و اگر ـ العیاذ بالله ـ خلاف این باشد و مردم ببینند عالمی که ادعای جانشینی انبیاء و رهبری امت را دارد، به آنچه می گوید عمل نمی کند، این وضع، موجب ضعیف شدن عقیدۀ مردم و جرأت آنان بر گناهان و بدگمانی آن ها به پیشینیان صالح می شود. پس بر علما و مخصوصاً بر رؤسای مذهب است که از مواضع تهمت اجتناب کنند. و بزرگترین موارد تهمت، نزدیک شدن به سلاطین جور و سران ستمگر می باشد. و بر امت اسلامی است که اگر عالمی را این چنین دیدند، در صورت احتمال صحت، کار او را حمل بر صحّت نمایند وگرنه از او اعراض نمایند و او را کنار بگذارند؛ زیرا او غیر روحانی است که به لباس روحانیان درآمده است و شیطانی است که در لباس علما است. پناه می بریم به خدا از مانند او و از شرّ او بر اسلام.»(ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی، ج1، ص547)؛
«امروز آبروی اسلام... بسته به اعمال روحانیین است، روحانیین که مربی انسانها هستند، به جای انبیا نشستهاند، مبعوث از طرف انبیا هستند. آبروی اسلام امروز، آبروی اسلام در ایران امروز، بسته به اعمال همه است و خصوصاً روحانیون... همه مسئولید. لکن روحانیون بیشتر مسئولند. مبادا یک وقت اعمالی صادر بشود از این طایفه... آنگاه اشخاص مغرض گفته اند و می گویند که ما از زیر بار دیکتاتوری رضاخان بیرون آمدیم و زیر بار دیکتاتوری آخوندها واقع شدیم. آخوند، دیکتاتور نیست و دیکتاتور، آخوند نیست.»(صحیفه امام، ج8، ص258)؛
«مسأله ای که من خیلی به آن اهمیت میدهم، این است که امروز، که جمهوری اسلامی اعلام شده است... همه اقشار ملت، خصوصاً آنهایی که در رأس کار هستند، خصوصاً روحانیینی که در رأس کار هستند، اینها جدیت کنند به این که نبادا خدای نخواسته چهره جمهوری اسلام به طور قبیح بین مردم وجود پیدا کند... تا حالا مردم می دیدند که خوب، یک دولت طاغوتی است و کارهایش کذا و کذاست، وقتی که دولت طاغوتی رفت، مردم توقع دولت اسلامی دارند... جوری نباشد که اسلام را هم مثل یک دولت طاغوتی ما عرضه بکنیم.»(ج8، ص1)؛
«اگر ما از زیِّ متعارف روحانیت خارج بشویم و خدای نخواسته توجه به مادیات بکنیم... ممکن است... روحانیت شکست بخورد... من خوف این را دارم که مردم به واسطه امثال من به بهشت بروند... آنها برای خاطر ما و شنیدن حرف ما به بهشت بروند و ما برای خاطر این که خودمان مهذب نبودیم به جهنم برویم! و آن خوف زیادی که من دارم این است که ما روبه رو بشویم با آنها، ما در جهنم باشیم، آنها در بهشت باشند و اشراف به ما پیدا کنند! و این خجالت را انسان کجا ببرد؟»(ج18، ص13)؛
«الآن هم پشت سر هم تبلیغات هست؛ تبلیغ پشت سر تبلیغ. فلانی [امام خمینی] در قصر ییلاقی آنجا [جماران] هست و جوانها می روند پیش او در قصر ییلاقی! [خندة امام]. این قصر ییلاقی ماست که نداریم یک اتاقی که آقایان بتوانند بنشینند! باید اینطوری بایستند!»(ج4، صص224و225)؛
«تشریفات حوزه های روحانیت... دارد زیاد می شود. وقتی تشریفات زیاد شد، محتوا کنار می رود. وقتی ساختمان ها و ماشین ها و دم و دستگاهها زیاد شود، موجب می شود بنیه فقهی اسلام صدمه ببیند. یعنی با این بساط ها نمی شود شیخ مرتضی و صاحب جواهر تحویل جامعه داد. این موجب نگرانی است، و واقعاً نمی دانم با این وضع چه کنم! این تشریفات اسباب آن می شود که روحانیت شکست بخورد. زندگی صاحب جواهر را با زندگی روحانیون امروز که بسنجیم، خوب می فهمیم که چه ضربه ای به دست خودمان به خودمان می زنیم.»(ج19، صص42و43)؛
«همیشه نگران آن هستم که مبادا این مردمی که همه چیزشان را فدا کردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منت گذاشتند، به واسطه اعمال ما از ما نگران بشوند. زیرا آن چیزی که مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه آن دنبال ما و شما آمده اند و اسلام را ترویج نموده و جمهوری اسلامی را به پا کردند و طاغوت را از میان بردند، کیفیت زندگی اهل علم است. اگر خدای نخواسته مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر داده اند، عمارت درست کرده اند و رفت و آمدهایشان مناسب شأن روحانیت نیست و آن چیزی را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهوری اسلامی همان.»(ج19، ص317)؛
«اگر خدای نخواسته روحانیونی که مدعی این هستند که نماینده امام زمان ـ الآن ـ هستند در بین مردم، اگر خدای نخواسته از یکی شان یک چیزی صادر بشود که برخلاف اسلام باشد، اینطور نیست که فقط خودش را از بین برده، این مدعی، حیثیت روحانیت را لکه دار کرده!... نماینده امام زمان اگر خدای نخواسته یک قدمی کج بگذارد، این اسباب این می شود که مردم به روحانیت بدبین شوند. بدبین شدن به روحانیت و شکست روحانیت، شکست اسلام است. آنکه حفظ کرده است تا حالا اسلام را، این طبقه بودند و اگر در این طبقه شخصی، اشخاصی پیدا بشوند که برخلاف مصالح اسلام خدای نخواسته عمل بکند، جرمی است که از همه معاصی بدتر است... عالم به حسب ظاهر نماینده امام است و اگر خدای نخواسته یک فسادی در او پیدا بشود، فاسد بشود، قشرهای ملت را فاسد می کند.»(ج11، ص250)؛
«من به همه روحانیین سرتاسر کشور اعلام خطر می کنم! من به همه ملت اعلام خطر می کنم! به روحانیون اعلام خطر می کنم که چنانچه خدای نخواسته در بین شما کسی است که برخلاف موازین اسلام عمل می کند، او را نهی کنید. اگر نپذیرفت از جرگه روحانیت اخراج کنید. اگر نکنید این کار را خدای نخواسته صورت روحانیت ـ که عزّ اسلام است ـ این را مُشوّه می کند، و با مشوّه کردن صورت روحانیت، اسلام به انزوا خواهد رفت. اسلام بدون روحانیت مثل کشور بدون طبیب است.»(ج14، ص190)؛
«هر جا که ظلم ببیند، روحانی نقش دارد بر اینکه جلویش را بگیرد. و هر وقتی بخواهد یک قلدری پیش بیاید جلویش را میگیرد. یک دیکتاتوری باشد جلویش را میگیرد. میخواهد خلاف آزادی باشد، جلویش را میگیرد. بخواهد یک دولتی یک قراردادی با یک دولتی ببندد، که اسباب این بشود که این تابع آن بشود، پیوند آن بشود، پیوسته او بشود روحانی جلویش را میگیرد.»(جلد11، ص466)؛
«بدانید که اگر خدای نخواسته از روحانیین و از کسانی که ملبس به لباس روحانی هستند، مطلبی که برخلاف دستورات اسلام است صادر بشود، روحانیت را با این اعمال منزوی خواهید کرد و قلم ها بر ضد شما به کار می افتد و شما را از ملت جدا می کنند و ملت را از شما جدا می کنند و به سر این کشور آن می آورند که در زمان رضاخان و پسرش آمد.»(ج14، ص188)؛
«یک شخص روحانی می تواند یک ملت را نجات بدهد و یک شخص روحانی می تواند یک ملت را به تباهی بکشد! توجه داشته باشید که مبادا شما روحانیون از آن اشخاص بشوید که یک ملت را به تباهی بکشید... روحانی باید طوری باشد که مردم وقتی که او را دیدند، به یاد رسول خدا بیفتند.»(ج8، ص262)؛
«امروز عده ای با ژست تقدسمآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می زنند، که گویی وظیفه ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدسنمایان احمق در حوزههای علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظهای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند. اینها مروج اسلام آمریکاییاند و دشمن رسول الله. آیا در مقابل این افعی ها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟»(ج21، ص278)؛
«از همه اهل منبر، از همه اهل محراب، از همه مسلمانها عاجزانه، با کمال عجز و تواضع، استدعا می کنم که این اسلامی که الآن به دست شما افتاده است، وارونه نشانش ندهید! همانطور که هست عرضه کنید. اگر اسلام را همانطور که هست عرضه کنید، دنیا قبولش می کند، اسلام ناب محمدی متاع خوبی است، اما اگر چنانچه امروز خدای نخواسته ما روحانیون یک جور عملی بکنیم که این عمل اسباب این بشود که بگویند اسلام این طور هست! بزرگترین خیانت را ما به اسلام کردیم.»(ج8، ص4)؛
«مبادا خدای نخواسته حدود برخلاف آن چیزی که شارع مقدس فرموده است عمل بشود. البته حدود باید تحت نظر مجتهد عادل انجام بگیرد؛ و با آن موازینی که شارع مقدس فرموده است که شاید آن موازین اگر ملاحظه بشود، کم اتفاق بیفتد که ثابت بشود یک جنایتی از قبیل مثلاً فرض بفرمایید «زنا»، که چهار نفر عادل شهادت بدهد که من دیدم کَالْمِیلِ فیِ المکْحَلة(همانند میل سُرمه در سرمه دان). و چه طور ممکن است که یک همچو امری ثابت بشود. و اگر به اقرار رسید، باید چهار دفعه اقرار بکند. آن هم قاضی موعظهاش بکند که تو اگر اقرار بکنی، حد جاری میشود، شاید اشتباه میکنی، به جوری که شارع میخواهد که یک همچو مسائلی چه نشود واقع نشود. آنکه تا یک مطلبی میشود، تا یک تهمتی زده میشود، یک وقتی خدای نخواسته دست به یک همچو اعمالی زده بشود، این برخلاف رضایت خداست و برخلاف مسیر اسلام است؛ برخلاف نهضت است؛ موجب این میشود که آبروی نهضت از بین برود؛ موجب این میشود که خدای نخواسته اسلام یک طور دیگری جلوه بکند. و حال آنکه اسلام آنطور که بیان فرموده است و حدود را تعیین کرده با آن شرایط، کم اتفاق میافتد که ثابت بشود. همان وقت هم باید تحت نظر مجتهد عادل باشد. هرج و مرج نباشد که هر که در هر گوشهای یک چیزی درست کرده است، حدود جاری بکند. و حدود را نمی توانند جاری بکنند مگر اینها مراعات بشود، که مبادا خدای نخواسته چهره اسلام - خدای نخواسته - جور دیگر جلوه بکند؛ دشمنهای ما چهره اسلام را طور دیگری جلوه بدهند. اینها از اموری است که باید مراعات بشود. بسیار مراعات بشود، موظفیم همهمان. الآن یک وقتی است که در یک حالی ما هستیم که اسلام بین این است، که درست جلوه بکند؛ که اگر درست جلوه بکند - امید این هست که همه رو به او بیاورند. و اگر ما نتوانیم یک همچو کاری انجام بدهیم و خدای نخواسته یک طور دیگری بشود، خوب، شکست میخوریم. و شکست، شکست همیشگی است؛ نه شکست موقت. اگر ما حالا نتوانیم یک کاری انجام بدهیم، دیگر هیچ وقت نمیتوانیم انجام بدهیم.»(ج10، صص265و266)؛
«خدای متعال میداند که من نسبت به آخوندهای فاسد آنقدر شدید هستم که نسبت به سایر مردم نیستم. ساواکی پیش من محترمتر است از آخوند فاسد!... آنقدر صدمهای که اسلام از یک آخوند فاسد میخورد از محمدرضا نمی خورد! در روایات هست که آخوند فاسد و ملّای فاسد در جهنم از بوی تعفنش اهل جهنم در عذاب هستند. در این دنیا هم از بوی تعفن بعض از آخوندهای فاسد دنیا در عذاب است. ما طرفداری از عمامه نمیکنیم. ما طرفداری از اسلام میکنیم. این اسلام پیش شما باشد معظم هستید. پیش هرکس باشد معظم است. عمل نکردن به اسلام و خیانت کردن به اسلام از معمم باشد بدتر است از آن کسی که غیرمعمم باشد؛ برای اینکه ضررش به اسلام بیشتر از دیگران است.»(ج10، صص279و278)؛
«اینها فقها نیستند؛ شناخته شدهاند! مردم اینها را می شناسند. در این روایت است که از این اشخاص بر دین بترسید؛ اینها دین شما را از بین می برند. اینها را باید رسوا کرد تا اگر آبرو دارند در بین مردم رسوا شوند؛ ساقط شوند. اگر اینها در اجتماع ساقط نشوند، امام زمان را ساقط می کنند؛ اسلام را ساقط می کنند. باید جوانهای ما عمامۀ اینها را بردارند. عمامۀ این آخوندهایی که به نام فقهای اسلام، به اسم علمای اسلام، اینطور مفسده در جامعۀ مسلمین ایجاد می کنند باید برداشته شود. من نمی دانم جوانهای ما در ایران مرده اند؟ کجا هستند؟ ما که بودیم اینطور نبود؟ چرا عمامههای اینها را بر نمی دارند؟ من نمی گویم بکشند؛ اینها قابل کشتن نیستند؛ لکن عمامه از سرشان بردارند. مردم موظف هستند، جوانهای غیور ما در ایران موظف هستند که نگذارند این نوع آخوندها معمم در جوامع ظاهر شوند و با عمامه در بین مردم بیایند. لازم نیست آنها را خیلی کتک بزنند؛ لیکن عمامههایشان را بردارند؛ نگذارند معمم ظاهر شوند. این لباس شریف است، نباید بر تن هر کسی باشد. عرض کردم که علمای اسلام از این مطالب منزهاند، و در این دستگاهها نبوده و نیستند. و آنهایی که به این دستگاه وابسته اند، مفتخورهایی هستند که خود را به مذهب و علما بستهاند؛ و حسابشان اصلاً جداست و مردم آنها را می شناسند.»(کتاب ولایت فقیه امام خمینی، صص148و149)؛
«رژیم سابق رفت، دفن شد تا ابد. دفن شد و حالا رژیم شما رژیم اسلامى است. در این رژیم اسلامى الآن ما خیلى مسئولیت داریم. مسئولیت بزرگ داریم و او حفظ آبروى اسلام است. الآن ما همه مان مکلفیم حالایى که جمهورى اسلامى شد ما هم اسلامى باشیم. اگر بنا شد جمهورى اسلامى باشد اما ماها دیگر اسلامى نباشیم، حکومت اسلام نیست؛ اینکه، جمهورى اسلامى نمىشود. اگر بنا شد که جمهورى اسلامى باشد، پاسبانهایش اسلامى نباشند خداى نخواسته، دادگاههایش اسلامى نباشد، وزارتخانه هایش اسلامى نباشد، این حکومت طاغوتى است؛ به اسم اسلام. همان طاغوت است، منتها اسمش را ما عوض کردیم. ما نمىخواهیم اسم عوض بشود، ما می خواهیم محتوا درست بشود، باید کوشش کنید محتوا درست بشود. امروز اسلام بسته به اعمال شماست، حکومت اسلامى، اگر شما خوب رفتار کردید، همه قشرهاى ایران خوب رفتار کردند، یک حکومت اسلامى و یک رژیم اسلامى؛ حکومتش اسلامى، ملتش هم اسلامى. اگر همه وزارتخانهها اسلامى شد و همه ادارات اسلامى شد، و ارتش اسلامى شد و شهربانى اسلامى شد و ژاندارمرى اسلامى شد، آن وقت حکومت ما یک حکومت اسلامى است. و اگر ماها هم که یک اشخاصى هستیم هر کدام وارد یک کسبى هستیم، و یک شغلى هستیم، ماها هم روى دستور اسلام عمل کردیم یک ملت اسلامى هستیم، و الّا الفاظ است و معنا ندارد. هى من بگویم اسلام و لکن عملم بر خلاف آن باشد، هى حاکم بگوید اسلامى و لکن عمل بر خلاف آن باشد، آن وقت نه رژیم، اسلامى مىشود، نه ملت، ملت اسلامى مىشود. کوشش کنید که ملت اسلامى باشد و دولت اسلامى.»(صحیفه امام، ج8، صص417و416)؛
«مملکت باید اسلامى بشود. و الّا یک مملکتى باشد که یک مهرههایى را برداشتند یک مهرههایى دیگر جایش گذاشتند، و همان کارها را بکنند، ما همچه چیزى نمىخواستیم. مردم خون ندادند که محمدرضا برود، یک کسى دیگرى بیاید و همان اعمال او را بکند؛ همان کارهاى او را بکند.»(ج8، صص284و283)؛ «باید مواظب باشید از خودتان کسانى که قدرت دارند، دولت قدرت دارد، سپاه قدرت دارد، ارتش قدرت دارد، بسیج قدرت دارد، اینهایى که قدرت دارند باید حفظ جهات انسانیت را، جهات اسلامیت را بیشتر از دیگران بکنند. این قدرت را در محلش خرج بکنند، تجاوز از محلش نشود.»(ج18، صص212و211)
رهبر انقلاب نیز که همواره تنها راه صلاح و اصلاح را پیروی از اصول اندیشههای ناب امام(ره) که همان ارکان گفتمان اصیل اسلام و انبیا و اولیای الهی می باشد، معرفی نموده اند، درباره لزوم انطباق گفتار بر کردار و پیشی گرفتن عمل از حرف و حرافی، میفرماید:
«اخلاق ما باید طبق آن چیزی باشد که می گوییم و به آن دعوت می کنیم؛ کونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکمْ یعنی باعمالکم. اگر ما به زخارف دنیا بی اعتنا بودیم، اگر ما در آن راههایی که به آن معتقدیم و داعی و مبلّغ آن هستیم، قدم ثابت گذاشتیم، اگر ما پایبندی خودمان را به اصول دینی و اصول اسلامی و فرمایشات امام بزرگوار و آنچه که در نظام جمهوری اسلامی مقرر است، عملاً نشان دادیم، حرف ما در محیطی که پراکنده می شود، اثر خواهد کرد؛ آن وقت خیلی احتیاج به اصرار و فشار و زور نخواهد بود؛ بلکه نفس جاذبۀ عمل، دیگران را به هماهنگی و همگامی و هماوایی وادار خواهد کرد.»(در دیدار با فرماندهان و مسؤولان سازمان عقیدتى-سیاسى نیروى انتظامى، 2/11/1370)؛
«در بخش موعظۀ حسنه - که حالا من تعبیر تربیت را به کار نمی برم، چون تربیت یک معنای اعمّی دارد - به نظر من علاوۀ بر مسئلۀ زبان، مسئلۀ رفتار لازم است. همین کونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکمْ که گفته شده، اینجاست. چیزی که دل ها را نرم می کند، بلکه عنادها را به زانو در می آورد، آدم های معاند را به زانو در می آورد، رفتار درست است، رفتار خوب است. البته رفتار خوب، شامل اخلاق خوب، تواضع، صداقت در گفتار، صداقت در موضعگیری، صراحت در بیان حقیقت و بلندنظری نسبت به امور مادی و دنیوی می شود؛ این چیزهایی که نشان دهندۀ خلوص در عمل است؛ که اگر به توفیق پروردگار ماها واقعاً خلوص در عمل داشته باشیم، طبعاً در رفتار و گفتارمان خودش را نشان میدهد. بنابراین بهترین راهش همین است: اولاً لسان موعظه و نصیحت برادرانه، و در مواردی پدرانه و مشفقانه، ثانیاً رفتار و عمل.»(در دیدار اعضا دفاتر نمایندگى رهبرى در دانشگاهها، 20/4/1389)؛
«بعد از آن که نظام اسلامی پیش آمد، نوبت به تشکیل دولت اسلامی به معنای حقیقی میرسد؛ یا به تعبیر روشنتر، تشکیل منش و روش دولتمردان - یعنی ماها - به گونه اسلامی؛ چون این در وهلهی اول فراهم نیست؛ بتدریج و با تلاش باید به وجود آید. مسؤولان و دولتمردان باید خودشان را با ضوابط و شرایطی که متعلق به یک مسؤول دولت اسلامی است، تطبیق کنند. یا چنان افرادی - اگر هستند - سر کار بیایند؛ یا اگر ناقصند، خودشان را به سمت کمال در آن جهت حرکت دهند و پیش ببرند. اما نمیتوانیم ادّعا کنیم که ما یک دولت اسلامی هستیم؛ ما کم داریم. ما باید خودمان را بسازیم و پیش ببریم. ما باید خودمان را تربیت کنیم. البته اگر در رأس کار یک امام معصوم مثل امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام باشد که قولش، فعلش و منشش الگوست، کار برای کارگزاران نظام آسانتر است؛ چون نسخه کامل را در اختیار دارند و در همه چیزش هدایت هست. وقتی آدمی مثل من در رأس کار باشد، البته کارِ کارگزاران مشکلتر است؛ ولی ثوابشان هم بیشتر است. اگر توانستند در این راه حرکت کنند، اجر الهیشان بیشتر خواهد شد. هر کدام از شما تلاش کنید که برای این مسؤولیتها خودتان را با الگوی اسلامی منطبق سازید؛ یعنی دینتان، تقوایتان، رعایتتان نسبت به حال مردم، رعایتتان نسبت به شرع، رعایتتان نسبت به بیتالمال، اجتنابتان از خودخواهیها و خودپرستیها و رفیقبازیها و قوموخویشپرستیها و اجتنابتان از تنبلی و بیکارگی و بیعملی و هوی و هوس و این چیزها مطابق با الگوی اسلام باشد. هر کدام از شما بتوانید در این زمینهها کار خودتان را بکنید و پیش بروید و خودتان را بسازید، البته ثواب شما از آن کسی که در زمان امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام این کار را میکرد، یقیناً بیشتر است؛ چون او به امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام نگاه میکرد و آن حضرت الگوی کامل بود؛ اما شما چنین کسی را ندارید که آنطور به او نگاه کنید و برایتان الگو باشد؛ لیکن ضوابط در دست همه ما هست و امروز همهمان وظیفه داریم.»(۱۳۷۹/۰۹/۱۲)؛
«اگر نمایندهی مجلسیم، اگر عضو دولتیم، اگر از مسؤولان قضایی هستیم، اگر روحانی هستیم، هر کجا قرار داریم، اوّلین و مهمترین وظیفه را اصلاح کار خود بدانیم؛ چون اصلاح شخص ما، صرفاً اصلاح شخص نیست؛ ما منشأ اثریم و یک کلمه حرف و یک امضاء و یک تصمیمگیری من و شما در جامعه تأثیر میگذارد. ما اگر خود را اصلاح کردیم، جامعه را اصلاح کردهایم.»(21/9/1380)؛
«تلاش و اقدام برای تشکیل دولت اسلامی از روز اول شروع شد؛ منتها افت و خیز داشته؛ پیشرفت و عقبگرد داشته؛ در جاهایی موفق بودیم، در برههای موفق نبودیم. بعضی از ماها وسط راه پایمان لغزید؛ بعضی از ماها در اصل هدف مردد شدیم؛ بعضی از ماها نتوانستیم خود را نگه داریم؛ دلبستهی به رفتارهای طاغوتی شدیم. اگر دولت ما اسلامی شد، آن وقت کشورمان اسلامی خواهد شد. اگر من و شما در معاشرتمان، در رفتارمان، در طلب مالمان، در مجاهدتمان، نتوانستیم خود را به حد نصاب برسانیم، از آن دانشجو، از آن جوان بازاری، از آن عنصر در ردههای پایین دولتی، از آن کارگر، از آن روستایی، از آن شهری چه توقعی میتوانیم داشته باشیم که اسلامی عمل کنند؟ چرا مردم را بیخود ملامت میکنیم؟ نباید ملامت کنیم. اگر کمبودی هست، خودمان را باید ملامت کنیم؛ لوموا انفسکم. اول، ما اسلامی میشویم؛ وقتی اسلامی شدیم، کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم؛ آن وقت عملِ ما، مردم را مسلمان واقعی خواهد کرد و کشور، اسلامی خواهد شد.»(۱۳۸۴/۰۶/۰۸)
لینک این مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/394