علوم اجتماعی به انسانها می آموزد با تمام ابزارهای ادراکی شان، مشغول تجزیه و تحلیل دیروز و امروز، برای فردایی بهتر باشند. در حقیقت این جامعه شناسی است که می تواند بیاموزاند: هماره اهل کاوش و جستجوی معانی بودن؛ با چشم، فکر کردن؛ با گوش، اندیشه نمودن؛ با دل و جان، اهل تأمل و تدبر شدن؛ و با مغز، به پردازش عمیق آنچه اتفاق افتاده و می افتد، روی آوردن و راهها و راه حلهای گوناگون را ترسیم و تفسیر نمودن... «ادامه مطلب»...
رسالت یک جامعه شناس
جامعه شناسی، علم جامعه است. به بیان ساده، یک جامعهشناس یا پژوهشگر حوزه انسان و جامعه، مطالعه می کند که جوامع، چگونه افراد را شکل می دهند و افراد چگونه جوامع را؛ و در مجموع، این رابطه مستقیم نشان می دهد که این روابط چقدر از هم جدا نیستند.
جامعه شناسی کمک می کند تا بهتر متوجه این موضوع شویم که اصالت نه با فرد است و نه جامعه؛ بلکه همانگونه که اصالت عالم، امری بین جبر و اختیار است، اصالت افراد و جوامع نیز، امری در میان این دو و وابسته به هر دوی آنهاست.
جامعه شناسی به ساخت اجتماعی واقعیت، باور دارد؛ یعنی باور دارد واقعیت یک اجتماع، محصول اجتماعی است که آن را می سازند، و انسانها با همه داشته های فطری و غریزی و شاکله های متفاوت وجودیشان، در مجموع، محصولات همان جامعهای هستند که خود خلق میکنند. و در عین حال، هرچه یک انسان، از واقعیتهای عینی اجتماع، فاصله گرفته و ذهنیتش را از آن جامعه دریافت نکند، و خود با اتکا به دریافتها و تحلیل های شخصی اش، به شکلگیری فهم و آگاهی خویش بپردازد و بر آن اساس، فکر و عمل نماید، به همان نسبت، فردی مستقل از جامعه و بر مبنای ساخت فردی واقعیت، ارزیابی و شناخته می شود.
جامعه شناسی نشان میدهد که افراد چگونه می توانند شخصیتی مستقل از جامعه و در عین حال، وابسته به آن داشته باشند و ساخت هر فرد اگرچه به صورت تمام و کمال، توسط جامعه صورت نمی گیرد اما هرگز منفک از جامعه او نیز نیست؛ و در هر حال، عموم افراد، تا حدود قابل توجهی، متأثر از جامعه خویش بوده و همانطور که می توانند بر جامعه خویش اثر بگذارند، از آن نیز، اثر می پذیرند.
جامعه شناسی باور دارد هر رویداد مادی می تواند معانی مختلفی داشته باشد، و از این روی، کار جامعه شناس درک هر یک از کنشها از طریق تعریف ذهنی کنشگر از هر یک از آن موقعیتهاست.
یک پژوهشگر اجتماعی باید بتواند مشاهدات و دریافتهای عقلی و قلبی و حسی از اجتماع را بهمثابه داده های اسرارآمیز عینی، بخوبی رمزگشایی کند و ذهن را با تمرین و تکرار تفکر پویا، نواندیش، همه جانبه نگر و زمان شناس، چنان تربیت و آماده نماید که بتواند عقول ادراکیِ این شهود جامع بر جامعه را به عنوان ابزاری تحلیلی، هدایت کند.
می توان گفت ارکان اصلی علوم اجتماعی یا روشی که یک دانشمند اجتماعی می اندیشد و عمل می کند بر مولفههایی استوارند که عبارتند از: مطالعه و تحقیق دقیق و مبتنی بر روش و هدف مشخص؛ نگاه جستجوگرانه و ثبت موشکافانه تجربه ها، دریافتها و وقایع اجتماعی؛ نظرسنجی، پرسشگری عمومی و آزمایش های روانشناختی؛ تجزیه و تحلیل داده ها و ارائه نتایج؛ مهارت های مدیریتی برای اداره فعالیت تحقیقی و پژوهشی، تیم ها و ارائه داده ها؛ داشتن اصول علمی و اخلاقی مشخص و محکم.
علوم اجتماعی به انسانها می آموزد با تمام ابزارهای ادراکی شان، مشغول تجزیه و تحلیل دیروز و امروز، برای فردایی بهتر باشند. در حقیقت این جامعه شناسی است که می تواند بیاموزاند: هماره اهل کاوش و جستجوی معانی بودن؛ با چشم، فکر کردن؛ با گوش، اندیشه نمودن؛ با دل و جان، اهل تأمل و تدبر شدن؛ و با مغز، به پردازش عمیق آنچه اتفاق افتاده و می افتد، روی آوردن و راهها و راه حلهای گوناگون را ترسیم و تفسیر نمودن.
یک جامعه شناس به خوبی می داند که پرسیدن سوالات خوب ممکن است سخت باشد اما پرسیدن سوالات صحیح، قطعا دشوارتر و مهمتر است. بر این اساس، چهار عنصر ضروری پرسشگری اجتماعی را می توان اینگونه عنوان نمود: چگونه می شود ایده های مبهم در مورد یک مسئله را به یک سوال مناسب تبدیل کرد؟ روشی که برای این کار نیاز است چیست؟ مطالعه ای که باید برای بدست آوردن داده های خوب انجام شود چیست؟ راه حلی که می توان از تحلیل خود، استخراج نمود، چه و چگونه است؟
یکی از نمودهای شگرف جامعه شناسی در هنگامه بحرانهاست. جامعه شناسی نشان می دهد که مردمان برای بقا و موفقیت در هر جامعه، به ویژه در هنگام بلایا و بحران ها و مشکلات، به چه چیزهایی نیاز دارند.
جامعه شناسان به درک رفتار جمعی و پیامدهای اجتماعی آن کمک می کنند. گاهی گیر افتادن برای مدتی در یک مکان یا وضعیت، به بسیاری از انسانها، درد و پیامدهای انزوا را نشان می دهد. و به آدمی می آموزد اینکه چگونه ارتباط با دیگران، برای رفاه مادی و معنوی، و روحی و جسمی اش بسیار مهم است.
روشن است که انزوا و تنهایی اجتماعی عواقب وحشتناکی برای سلامتی و نشاط جوامع به همراه دارد. مصائب و مسایل نامبارک، رضایت انسانها از زندگی را کاهش می دهند، و خطر ابتلا به طیف وسیعی از بیماری ها از افسردگی گرفته تا دردهای مزمن را افزایش داده و ایشان را از جامعه دور می کنند.
در حقیقت، این علوم اجتماعی است که می تواند به آدمیان کمک کند تا به درک دقیق تری از آنچه در آن قرار دارند و از سر می گذرانند برسند و بیندیشند چگونه می توان آینده بهتری را متصور شد.
جامعهشناسی، پیشۀ اندیشهورزان، افراد متفکر، اهل قلم، مطالعه، مداقه و حساس نسبت به جزئیات تحولات و تغییرات اجتماعی است. اشخاص فرهیختهای که سعی در نوآوری، نقد مفاهیم، اصول، آراء، نظریات، روشها و نتایج تحقیق دارند و از سوی دیگر معتقدند جامعهشناسی از طریق ارتباط مناسب با رشتههای دیگر علوم اجتماعی و نیز، فلسفه، دین، ایدئولوژی، تاریخ، هنر، ادبیات، ایدئولوژی، علوم تجربی و... خواهد توانست به توسعه، شکوفایی و اثربخشی بهتر و بیشتر دست یابد.
پیوند جامعه شناسی با هنر و ادبیات، قادر است تا پدیده ای مبارک و شیرین بیافریند. حقایق و داده ها هنگامی که به عنوان یک داستان، یک نثر بدیع، یک شعر تاثیرگذار و یک هنر هدفمند ارائه شوند، قطعا بیشتر قابل درک و هضم هستند.
بسیاری از موضوعات وجودی و معنایی، تنها زمانی می توانند در ذهن آدمی طنین انداز شوند که از دیدگاه های هنری و ادبی سطح انسانی به آدمیان منعکس شوند. انسانها از نظر درک و احساس، نسبت به تعداد زیادی از مفاهیم انتزاعی، گنگ و بی حس هستند و بالعکس، در مواجهه با امور انضمامی، ادراک و فهم فعالتری دارند. و این آدمیان را مجبور می سازد که داستانها و دریافتهای خود را به هر روشی که بتوانند تعریف و ترسیم کنند، تا فضایی برای ادراک جمعی ایجاد کنند، به هم متصل شوند، و جهان و جایگاه خود در آن را دقیق تر و بهتر درک نمایند.
پیوند جامعهشناسی با دین، میتواند معجزهای دیگر رقم بزند. آگاهی یک جامعه شناس از شریعت یا همراهی و هماهنگی جامعهشناسان و دینشناسان با یکدیگر، اگر با سوگیریهای غیرعلمی و غیر منصفانه توأم نگردد، و حقیقت دین با دینداری سلیقهای یا متعصبانه و جاهلانه فرد یا افرادی، سنجیده نشود، در تحلیل و تفسیر واقعیتها و ارائه راه حلهای کاربردی در مقاطع گوناگون زمانی، تاثیرات فراوانی خواهد داشت. یک جامعه شناس دینی، به مثابه یک روشنفکر دین و جامعه پژوه، می تواند در شناخت کنشگر، وضعیت، نمادها، الگوها، ارزشها و هنجارها، با موشکافی بیشتر و بهتری عمل نماید، و در فهم و تنظیم کنشهای اجتماعی در جامعه دینمحور، نقش موثرتری ایفا نماید. یک جامعه شناس دینی، صورتهای جدید را از منابع قدیم، استخراج نموده و به فهم تاریخی دقیق از هر پدیده بدیع حتی پیش از به وجود آمدن آن، دست می یابد و در عین حال، با تعریف الگوهای تازه و همگون با اجتماع و دین، در جایگاه مدافع مبرّز امنیت دین، فرهنگ، جامعه، دینداری، فرهنگمداری و جامعهمندی رخ مینمایاند.
جامعهشناسی، چه بر مبنای یک فهم و آگاهی تجربی و چه به عنوان علمی غیر تجربی، سعی می کند کنش اجتماعی را از طریق معانی ذهنی دارای ثبات مطالعه کند؛ که جامعه شناسی، یعنی مطالعه جامعه و اجزای آن و تفسیر تاریخی از رویدادهای گذشته و پیش بینی تحلیلی از رویدادهای پیش رو.
جامعه شناسی یعنی شناخت پیگیرانه و پایش مستمر و بی وقفه جامعه و اعضا و اجزای اجتماع بشری. جامعه شناسی یعنی رصد مداوم پدیده ها، آنالیز پیوسته کنش ها و واکنش ها، ترسیم چشم انداز پیش رو، پیش بینی آینده و به تصویر کشیدن آنچه به وقوع خواهد پیوست، با تکیه بر تحلیل عقلی و علمی آنچه گذشت و آنچه در حال گذر است.
جامعه شناسی، علاج واقعه، قبل از وقوع آن است. جامعه شناسی، راهی است برای حل مسأله، بجای پاک یا پنهان سازی صورت مسأله. یک جامعه شناس، هماره در پیش و پس هر مشکلی، به جستجوی راه حلی می پردازد؛ یک کاوشگر علوم اجتماعی با ذهنی واگرا، از دل مسایل متعدد تاریخی اجتماعی، هماره راهها و روشهای گوناگونی را کشف و تفسیر می نماید و از این طریق در مقام مشاور و راهنمایی دلسوز و امین، عمل می نماید که منفعت و سعادت اجتماع بشری، در اولویت همیشگی فعالیتهای او قرار دارد.
جامعه شناسی با مردود انگاشتن نگاه و بیان مبتنی بر قضاوت و جمود، صرفا با در نظر داشتن واقعیات جامعه و آنالیز تحلیلی آنچه بود در کنار آنچه هست و آنچه می تواند باشد، دیدگاهی روشنبینانه از اجتماع را در نظرگاه طالبان حقیقت می گذارد که چنانچه این نگاره تحقیقی و پژوهشی توأم با لحاظ ارزشهای پایدار و هنجارهای معقول عرفی باشد، قادر است پرده های جهل و توهم را کنار زده و گستره ای روشمند، منطقی، ملموس و کاربردی را در عرصه نظر و عمل، ارایه نماید.
یک جامعه شناس، معتقد است نمیتوان جامعه و اجزای آن را به دو گروه کاملا مجزا تقسیم کرد؛ از نگاه او یک جامعه، مانند یک زنجیره به هم پیوسته از حلقه های افراد گوناگونی است که در آن اجتماع، به مثابه یک طیف، شکل یافته اند. جامعه شناسی می کوشد تا به انسانها بشناساند بین دو پدیده، همیشه یک درجهبندی وجود دارد.
جامعه شناسی تلاش برای درک و شرح یک طیف دو سویه از واقعیتهای اجزای موثر اجتماع است تا بر آن اساس بتوان سلوکی هدفمند را به عدد نفوس، روشن و روشمند و همسو ساخت؛ و به جای هضم و محو تفاوتها در همسان سازی، متفاوتهایی اصلاح شده، اصلاحپذیر، هماهنگ و اهل صلح را به ارمغان آورد.
رسالت یک جامعه شناس، تبیین دقیق و بیطرفانه و طرح منطقی چرایی ها و چگونگی هاست؛ او بجای ارتجاع مخدر و خرافی، به ایضاح لازم و کافی روی می آورد؛ او اصلاح را از طریق تبیین و تعریف و روشنگری، پیگیری می نماید، نه تعیین تکلیف و یکسونگری. او همه تلاشش را بکار می بندد تا نسبت به انسان و زیربناها و روبناهای جامعه انسانی، به عنوان بستر پرورش و پرداخت آدمی، به شناخت همه جانبه و دقیق برسد و یافته هایش را با صداقت و صراحت تمام به اشتراک عموم بگذارد. او همه چیز را در یک طیف می بیند و در نسبت حرکت و اصلاح، بجای قطعیت، به نسبیتی قائل است که از معدلی مطلوب برخوردار و بر مدار رشدی با ثبات، به سوی کمال خود، تعالی یابد.
علوم اجتماعی، میتواند آینهای بیزنگار باشد برای نگریستن به مقاطع گوناگونی از تاریخ که در آن، با وجود آنکه «حمالانِ پوچی، مرزهای دشوار تحمل را شکستند» اما کنشگران کمالطلب به امداد و ارشاد کنشیاران خویش، زنجیرهای عادات سخیف را شکستند و به غایات نجابت و نجات پیوستند.
جامعه شناسی میتواند باعث شود تا یک همشهری ساکن و منفعل به شهروندی فعال و کنشگر در یک جامعه تبدیل شود و با شناخت دقیق خود و جامعه اش، در مسیر تکامل فردی و اجتماعی حرکت نماید.
که رشد و تعالی در مسیر کمال، یک پروسه مبتنی بر شناخت است؛ یک فرایند از تغییر نسبی و تحول اساسی در میانه دو پدیده متضادِ طیفی از افول تا صعود؛ یعنی گذار از منکر و امور ناپسند عرف به معروف و امور پسندیده عرف، از جهل به عقل، از ناآگاهی به بینش، از شر به خیر، از ندیدن به نگریستن، از نشنیدن به استماع، از بی عدالتی به عدالت، از بطلان به حقیقت، از تاریکی به روشنایی، از حجاب ظلمت به عریانی نور، از شهوت به وجدان، از نفس به فطرت، از فساد به تقوا، از تجاوز به جواز، از استعمار به استقلال، از استبداد به آزادی، از ظلم به عدل، از بی نظمی به انتظام، از آنومی به هنجار، از قانون شکنی به قانون، از شرارت به شرافت، از شقاوت به سعادت، از مرگ به زندگی، از دروغ به صداقت، از جمود به روشنفکری، از تک صدایی به تکثر، از تک رأیی به تضارب آرا، از قطعیت به نسبیت، از مطلق به طیف، از کثرت مفترق به کثرت متفق، از بیتفاوتی به مطالبهگری، از انفعال به کنشگری، از تقلید و استضعاف به تولید و استنباط، از تعصب به غیرت، از نفسانیت به انسانیت، از نفرت به عشق، از دشمنی به دوستی، از تنازع به تعامل، از توهم به تفکر، از حیوانیت به تکلیف، از جهنم به بهشت، از هیچ به خدا. نقطه شروع: جسم مادی و جنبنده ای میرا؛ مقصد: روح الهی و کمال یافته ای مانا. یک خودمحور خبیث آلوده در آغاز، و یک خدا و خِردمدار فرشته پاک در پایان؛ یک دور افتاده غریب در ابتدا، و یک آشنای قریب در انتها؛ یک آشفته پراکنده در بدایت، و یک منسجم با ثبات در نهایت؛ یک اجتماع مملو از تنهای تنها در نخست، و یک جامعه متشکل از پیکرهای واحد در انجام.
جامعه شناسی یعنی درک واقعیت به جای ترک آن، تعمیر به جای تعویض، اصلاح به جای ویران کردن، انتقاد به جای تخریب، و رشد به جای رکود. جامعه شناسی یعنی پذیرش متعددِ متحد و مختلفِ متعاهد بودن به جای متنافرِ معاند و مخالفِ متخاصم بودن.
جامعه شناسی یعنی با شناخت جامعه و واقعیتهایش باید به جای تدبیر اکنون بر اساس گذشتۀ نامأنوس و ناملموس، به شناخت و برداشت کاربردی از گذشته برای فهم و مدیریت بهتر اکنون روی آورد و امروز را بر اساس اقتضائات امروز به سوی آینده ای بهتر رهنمون گردید.
جامعه شناسی یعنی شناخت زمانها و زمانه. بدون آگاهی حاصل از جامعه شناسی و اساسا علوم اجتماعی، شناخت دقیق و درستی از زمانه و اقتضائات دوران، حاصل نشده و در نتیجه، اصول منطقی منطبق بر نیازها و الزامات هر عصر، استخراج و استنباط و پردازش و ارائه نخواهد شد.
دین فارغ از جامعه شناسی، دین زمان و زمانه نیست؛ بلکه روش زندگی و بندگی گذشتگانی است که اندک انطباقی با زیست امروزیان و الزامات حیات مردمان جامعه امروز، حتی خداپرستان و دینداران آن دارد.
فقهی که نتواند خود را با عرف پسندیده مردمان هر عصر و زمان، همراه و همگون سازد، نه تنها مورد پسند افراد قرار نخواهد گرفت، بلکه قطعا پس زده شده، اقبال و کارکرد خود را از دست داده و مردود و حتی منفور قلمداد می گردد.
آنچه می تواند تبلور دینی پویا، کاربردی، مورد پسند و همراهی اکثریت خداجویان و دینخوهان باشد، بدون شک دینی است که در سایه اصول اساسی و ارکان قطعی وحی، دستی در دست عقل و دستی در دست زمانه دارد؛ و زمانه را با همه اقتضائات و الزاماتش باید در جامعه شناسی و ظرفیت عظیم و ارزشمند علوم اجتماعی، شناخت و تحلیل و تعریف نمود.
جامعهشناسی مبتنی بر اندیشه است و اندیشه را نمیشود نادید گرفت، نمیشود خاموش کرد، نمیشود زندانی یا قربانی نمود. باید با اندیشه، به مواجههٔ اندیشه رفت، نه تیشه! با درک درست کوششهای موشکافانه، مصرانه و صبورانه یک جامعهشناس پاک، صادق و آزاده، و جامعهشناسی وارسته و منفک از خواست و خوشامد صاحبان قدرت و ثروت است که می توان حقیقتا پذیرفت جامعهشناسان، رسولان زندگانی پویاتر، حیاتی برتر و آیندهای زیباتر و والاترند که باید نقش آنان را به عنوان قشر نخبگانی و حلقه میانی نافذ و موثر در تحقق تمدنی پرورشیافته در معروفها و پاکیها و زیباییها، و پیرایششده از منکرها و پلیدیها و زشتیها، به شدت جدی انگاشت.
لینک این مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/391