رهایی

خواستن همیشه با ساختن همراه نیست؛ خیلی وقتها برای روشن نمودن باید سوخت، برای آباد کردن باید ویران نمود، برای ساختن باید خراب کرد... ادامه مطلب...

 

هاراگیریِ هارِ گیری

 

خواستن همیشه با ساختن همراه نیست؛

خیلی وقتها 

برای روشن نمودن باید سوخت،

برای آباد کردن باید ویران نمود،

برای ساختن باید خراب کرد،

برای به دست آوردن باید از دست داد، 

برای خواستن باید خوار شد،

برای درست شدن باید شکست،

برای پیوند باید گسست،

برای ریشه کردن باید از ریشه برکند.

برای یقین نمودن باید شک کرد،

برای رشید شدن باید شهید شد...

خیلی وقتها تا نسوزیم و نسوزانیم هرچه جز خواستنی خویش را به روشنایی وصال نمی رسیم،

خیلی وقتها تا ویران نگردانیم همه جلال و جبروت خویش را به جمیل جلیل خویش دست نمی یابیم،

خیلی وقتها تا خراب نکنیم هرچه خود و دیگران در نگاه متعصبانه خویش ساخته ایم، به آبادی و آبادانی زیست پاک و خردمندانه نمی رسیم،

خیلی وقتها تا نگسلیم از بیهوده ها و بیهودگی ها، هرزه ها و هرزگی ها، من ها و منیتها، مانع ها و مانع تراش ها، نادان ها و نادانی ها، با مقصود و انتخاب خویش پیوند نمی گیریم،

خیلی وقتها تا برنکنیم ریشه های سست و گندیده را، ریشه ای تازه و جانبخش نمی دوانیم،

خیلی وقتها تا از دست ندهیم همه داشته هایمان را به پای محبوب، او را به دست نمی آوریم،

خیلی وقتها تا نشکنیم ز هرچه هستیم و خوار نگردیم در پیشگاه مطلوب، ساخته ای درست نمی گردیم،

خیلی وقتها تا مدام خویشتن خویش را با همه داشته ها و هنرها و توانایی ها، هیچ نبینیم و خرج معشوق نکنیم، به ارج و قرب نمی رسیم، 

خیلی وقتها تا شک نکنیم به هرچه هستیم و می اندیشیم و می طلبیم، شولای یقین در بر پندار و گفتار و کردار خویش نخواهیم نمود،

خیلی وقتها تا زحمت رشید شدن نبریم و منت رشیدان نکشیم، نه به شهود و شهادت نایل می آییم و نه به خیل شهیدان و ره یافتگان به خواسته ها و خواستنی های خویش می پیوندیم.

اینکه گمان کنیم راه وصول، صرفا از تمنا و اشک و خواهش است، نه راه را به درستی شناخته ایم و نه مطلوب و هدف را.

طالب، هرچه هنر جمع کردن و ضجه زدن و التماس دارد، باید دوچندان هنرمند عرصه فراموش نمودن خود، نادید انگاشتن خویشتن و ویران نمودن و سوختن من، به پای اویی را داشته باشد که همه چیز و داروندار خویش می پندارد.

که عاشق هرچه عشقش زلال تر، مجنون تر!

دیوانه را چه حاجت به نظر خلق و حرف مردم؛

دیوانه را چه واجب، حساب و کتاب!

دیوان حیات دیوانه، یک غزل دارد و آن هم شعر شریف جنون و سرسپردگی بی چون و چراست در راه وصال مقصود و منظور. 

خیلی وقتها برای رسیدن باید دربست پای مطلوب نشست؛ باید چنبره زد جنب درب کاشانه حبیب و دیوانگی و پروانگی را با سماجت صادقانه و معرفت مهرورزانه به غایت رساند.

خیلی وقتها تا از خودگذشتگی نیاموزی و نگذری از خودت، تا نمیری و ذبیح نسازی از نفست، تا آواره هدفت نگردی و بتِ بطن خویش را آوار نسازی، به قدرت وفاداری و آزادی روح از قیود نفس ساخته، پی نخواهی بُرد.

ژاپنی ها، نوعی خودکشی دارند به نام هاراگیری(Harakiri) یا سِپّوکو(Seppuku) یا سینه‌دری (به ژاپنی: 切腹 ) که از آیین سامورایی ژاپن سرچشمه گرفته‌است. هاراگیری قرن‌ها در میان سامورایی‌ها مرسوم بود و اغلب برای حفظ شرف، وفاداری و آزاد شدن روح و در بعضی موارد آزاد شدن قدرت انجام می‌شد.

اگرچه امروزه این کار به جهت نادرست بودن، منسوخ شده است، اما شکل معنوی آن همواره در مواجهه با نفس اماره، کارا و مفید است.

هاراگیری نفسی که هار گشته و پاچه‌گیر و گیری است و در منجلاب انبوهی از اندیشه‌ها و اقدامات اشتباه، گیر کرده و با اصرار مکرر بر راههای غلط رفته، خود را بیشتر گرفتار و بیمار می کند، عملی پیوسته پاک و سعادتبخش است.

چنانچه آدمی به هاراگیریِ این هارِ گیری بپردازد، این منِ من را ویران سازد و کوزه خودساخته نفس را بدرستی بشکند، و آنگاه از نو، به شیوه‌ای نورانی و پاک، روشی خدا و خِردپسند، گونه‌ای وحی و عقل و زمانه محور، راه مقدس ساختنِ با برنامه و حساب شده را در پیش گیرد، انسانی خواهد بود که تولد را نه یکبار، بلکه بارها و بارها تجربه خواهد نمود؛ انسانی که به خوبی دریافته است، خواستن همیشه با ساختن همراه نیست؛ خیلی وقتها باید ویران نمود این دلق رنگارنگ ظلمانی را!

 

خواستن و خراب کردن (ویدیو)

 

لینک این مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/382