لذت، معجزه می کند؛ کامروا نمودن خود و خلق می تواند شاهراهی باشد برای رسیدن به نهایت لذات، یعنی لذت قرب خالق و جاودانگی در لذایذ پایا و پویا، چنانچه هماره با شکر و ثنا توأم باشد... «ادامه مطلب»...
معجزه لذت
لذت از لذت بروید، غم ز غم
نیست لذت را تباهی و عدم
شد بنا عالم ز لذت های پاک
لذت است این آب و باد و نار و خاک
آدم از لذت پدید آمد ، نه درد
در غمستان، در پی آدم نگرد
اولش حظ، آخرش حظ، آفرید
آفرینش از لذائذ شد پدید
ذات لذت را خدا بنمود راست
لذت پاکیزه، رسم اولیاست
جادهٔ لذت به بالا می رود
مستقیما تا اهورا می رود
مسلک لذت، طریق قربت است
قرب لذت، شاهراه عزت است
لذت از حالی به حالی می رود
گاه در فعل و خیالی می رود
سلک لذت از تجاوز شد بری
ظلم، با لذت ندارد همسری
لذت از حق است و حق، آرامش است
غیر از این باشد، خطایی فاحش است
اوج لذت، لحظهٔ حمد و دعاست
اوج لذت، وقت دیدار خداست
در لذائذ، خالق آن را نگر
شکر کن، وانگاه حظش را ببر
شکر لذت، لذتت افزون کند
کفر، لذت از کفت بیرون کند
کامجویان ثناگر، می رهند
از بهشتی در بهشتی می روند
راه و رمز قرب یعنی این کلام
کامجوی شاکرش شو، والسلام
هرکس به گونه ای خالقش را به نظاره می نشیند؛ هرکس به طریقی خدایش را می بیند؛ هر کس به روشی پروردگارش را عمیقأ درک می کند و به وجود او پی برده و حمد وثنایش را به جا می آورد؛ هرکس برای رسیدن به حقیقت بندگی، راهی را برمی گزیند و خویشتن را به نحوی به شاهراه سعادت جاودانه رسانده و از لذت عبودیت و قرب معبود، بهره مند می سازد.
اما در این میان، معتقدم آنقدری که می توان خدا را در آرامش نهفته در اوج لذت لمس کرد، در هیچ حال واحوال دیگری نمیتوان!
مگر نه آنکه خدا یعنی آرامش و دیگر هیچ؟!
مگر نه آنکه حقیقت آرامش تنها با خدا و درخدا و به سوی خدا، معنا و مفهوم می یابد؟!
مگر نه آنکه اساس خلقت بر پایهٔ عشق و محبت الهی بوده و عالم به سوی کمال خود یعنی کمال عشق و محبت و آرامش ابدی در حرکت است؟!
مگر نه آنکه جهان آفرینش نتیجهٔ عشق بازی خداست؟!
مگر نه آنکه خدا از لذت آفریدگانش لذت می برد و به درد و رنج و اندوهشان راضی نیست؟!
مگر نه آنکه صحنه های سرشار از لذت، زیباترین صحنه ها در پیشگاه نگاه خداوند است؟!
مگر نه آنکه ما نتیجهٔ عشق بازی و لذت پدران و مادرانمان هستیم؟!
پس چگونه انسانی که محصول کامجویی دو عبد از عباد معبود خویش است و نطفه اش با لذت بسته شده است جز با لذت، خواهد توانست به زندگی اش ادامه دهد؟! و چگونه می تواند جز در اوج لذت به اوج عبودیت دست یافته و طعم شیرین لذت عبودیت را درک نموده و در آغوش انس و قرب معبودش آرام بگیرد؟!
باور دارم که اوج تعبد در اوج تلذذ، وقوع می یابد و در اوج لذت می توان به اوج عبودیت و قرب رسید.
البته نه لذت برای لذت! که قطعا چیزی جز ضلالت و خدای ناخواسته٬ ورود به عرصه بدفرجام بندگی نفس و خروج از عبودیت خداوند نفوس٬ به دنبال ندارد.
چراکه بر هیچ عقل سلیمی پوشیده نیست که دنیا فانی است و فرصت زندگی در این جهان٬ به پایان می پذیرد؛ همه لذایذ عالم و آرامش های ناشی از آن٬ سست و شکننده و تغییر پذیرند٬ چراکه منطقا بر پهنه فناپذیر نمی توان بر اریکه بقا تکیه زد و تاج سعادت بی وقفه و پایدار بر سر نهاد.
تنها راه رسیدن به بقای جاودان٬ اتصال مدام به باقی ازلی و ابدی است و صرفا با پیوستگی پیوسته به خالق بی شریک و زوال ناپذیر عالم و آدم است که میتوان به دوام مدام در لذات و آرامش تمام رسید.
انسان ناتوان چگونه خواهد توانست به وصلت بی انفصال با معبود خویش دست یابد جز با قدم برداشتن در شاهراه عبودیت.
عبودیت چیزی جز درک عمیق خالق در سرتاسر لحظه های حیات و حمد و ستایش پروردگار به خاطر تمامی نعمت ها و عنایاتش، و عمل بر مبنای خواست و اراده او نیست.
این خداست که گنجینه های آسمان و زمین را در دست دارد و اوست که امکان تلذذ را در آفرینش قرار داده است و به آدمی اجازه لذت بردن می دهد.
پس همانگونه که وسعت پهنهٔ لذت آفرین آفرینندهٔ هستی، لا یتناهی و نامحدود است، می بایست دامنهٔ کامجویی و لذتبری نیز وسیع و نامحدود باشد؛ چرا که حق هر چیزی، زمانی به درستی ادا خواهد شد که عدالت درخصوص آن به درستی رعایت شود و عدالت چیزی جز قرار گرفتن هرچیز در جای خود نیست. و چه چیزی در جهان خلق شده است جز برای ایجاد بهره وری، آرامش و لذت؛ آنچنانکه با درنظر گرفتن ظرفیتهایش مورد توجه و استفاده قرار گیرد.
هر مخلوقی در خلقت٬ بصورت مستقیم یا غیر مستقیم٬ نقش بسزایی در ایجاد فضای آرامبخشی و کامجویی انسان دارد که اگر توسط آدمی از زنجیره حیات حذف شود٬ لطمه جدی و نامبارکی به سیر لذت بخشی آفرینش در زندگانی انسان می زند؛ چراکه همه چیز برای کامجویی آدمی خلق شده و بشر را جز لذتبری شاکرانه برای خدا و به سوی او٬ هیچ لذتی به آرامش و سعادت پایدار نخواهد رسانید.
در واقع٬ لذت نه برای لذت٬ که برای شکر و تحقق عدالت و صرف درست و کامل هر چیز در مسیر فلسفه خلقتش است که باعث تحقق عبودیت و رسیدن به کمال لذت٬ یعنی لذت قرب حضرت احدیت می شود.
شناخت مرز و محدودهٔ ظرفیتهای لذت آفرینی هر چیز، به آدمی کمک میکند تا از هرچیزی لذتی پایدار و کمال آفرین را تجربه کند.
چنانچه در حین بهره مندی لذتبخش از هرچیزی در آفرینش، به این بیاندیشیم که چه وجودی خالق آن چیز است؟ چه وجودی خاصیت لذت آفرینی را در آن چیز قرار داده است؟ چه وجودی امکان لذت بردن را در وجود ما قرار داده و در نهایت این کیست که آفرینش را سرشار از لذتهای وصف ناپذیر کرده است؟
آن وقت است که زبانمان به حمد و تسبیح خالق لذات باز شده و مشغول ذکر و ثنای قلبی و زبانی و عملی او می شویم؛ و در اوج لذت٬ بر برج عزت سر نهاده و پیشانی به سجدهٔ شکر و ستایش خداوند لذائذ بر زمین می گذاریم؛ که هیچ عملی چونان سجود٬ آن هم سجده های پیوسته٬ و اساسا شکرگزاری یزدان که در نهان و از عمق جان باشد٬ بنده را نمی پرورد و پرواز نمی دهد و به قرب پروردگار نمی رساند.
و چه انگیزه ای برای سپاسگزاری٬ قوی تر و پر کشش تر از آرامش یابی٬ کامجویی و لذتبری!
با شکر و ستایش بی وقفه حضرت حق در لحظه های وسیع و بیشمار لذتها و نعمتهای متعدد و گوناگون است که لحظه لحظه٬ عبودیتمان بیشتر و خالص تر شده و به او نزدیک و نزدیکتر می گردیم و از مقربان درگاهش خواهیم شد.
در حقیقت با شکرگزاری لذتها٬ به خیل مقربهای رب الارباب عالم می پیوندیم و اینجاست که «قرب لذت» ما را به «لذت قرب» می رساند. لذت وصف ناپذیری که کمال هر انسانی می تواند باشد؛ لذتی که نهایت عبودیت و کمال بندگی است و موجب دریافت فیوضات بیشتر و بهتر از سوی خداوند در همهٔ زمینه های مادی و معنوی توسط آدمی می گردد.
در واقع با عبودیت در حین لذت٬ هم لذت عبودیت و قرب حاصل می شود و هم درب کامجویی هایی بیشتر و بهتر به سوی انسان باز می گردد.
انسان سالک در سلوک کامجویی های ثناگرانه٬ یک لذتبر سپاسگزار است که در هر لحظه و هر حال٬ در حال حمد و ستایش خالق لذتهاست.
او در حین نفس کشیدن٬ لذت دم و باز دم خود را از خالقش میبیند و او را مدام سپاس و ثنا می گوید.
او در حین دیدن و شنیدن٬ لذت بینایی و شنوایی را از سوی آفریدگار خود می پندارد و او را دائم در ذکر و تسبیح است.
او در حین خوردن و آشامیدن و به خواب رفتن و از خواب برخاستن٬ لذت خوردنی ها و شنیدنی ها و خفتن و بیداری را به اراده پروردگارش می داند و او را در همه حال٬ شاکر است.
او حین بوئیدن یک گل خوشبو٬ زبان به تسبیح خدا می گشاید؛ حین دیدن رخسار و اندام زیبا٬ زبان به تسبیح خالق٬ باز می کند؛ حین جویدن لقمه ای دلچسب٬ زبان به تسبیح آفریننده می چرخاند؛ حین لمس و تماس جنسی و رسیدن به ارگاسم و انزال٬ زبان به تسبیح صانع بی بدیلش می گشاید؛ او حین زیستن٬ تسبیح گوست و حین مرگ٬ با لذتی فراوان برای پا نهادن به عرصه جدیدی از زندگانی ابدی خویش٬ آماده و مشتاق است و لذت جان داشتن با لذت جانسپاری٬ برای او یکی است؛ چراکه میداند نه او را خاتمه و پایانی است و نه فرصت لذت بردن و کامجویی را.
زیرا باور دارد او از لذت به وجود آمده است و در لذت به سر برده است و با لذت از جهانی به جهان دیگر خواهد شد و در لذتی ابدی٬ تا همیشه به سر خواهد برد. لذتی که نه تکراری می شود و نه خسته کننده؛ لذتی که هر روز و هر لحظه٬ با تازگی تازه ای همراه است که هیچ پایانی نخواهد داشت.
که لذت٬ تمام نمی شود٬ نابود نمی گردد؛ لذت٬ فناناپذیر است چرا که با خالقش همزاد و یکیست.
لذت از ازل بوده و تا ابد خواهد بود؛ لذت٬ درست مانند انرژی است و هیچگاه از بین نمی رود و صرفا از حالتی به حالت دیگر درآمده و رنگ و بو و شکل تازه ای به خود می گیرد.
آنکه لذات را فانی نمی پندارد٬ نه خود را فانی می بیند و نه خالق خود را؛ او می داند که لذتها با سکون و تغییرناپذیری است که میرا می گردند.
این تغییر و تعالی همیشگی و دگرگونی و تازه شوندگی آفرینش و انسان است که می تواند رنگ و بوی دلچسب و حلاوت جاودان و پایان ناپذیری به لذت و کامجویی ببخشد.
اگرچه ذات و ریشه و اصل٬ ثابت و پابرجاست اما شاخه و میوه ها راهی پویا و به روز شونده را در پیش داشته و از این روی٬ هیچگاه کهنه و ملال آور نخواهند شد.
خدا هر روز و هر لحظه در کار تازه ای است؛ هر ثانیه در فکری جدید و ایجاد طرحی نو و بنیادی٬ بکر و بدیع است؛ آفرینش، روز به روز، ماه به ماه، فصل به فصل، تازگی و رنگ و نقش جدیدی را به خود می گیرد و انسان با غور در این تازگیهاست که می تواند خود را از زندان فرسودگی و تکرار مکررات رهانیده و در وسعت رهایی لذت بخش بدایع، بال پرواز تا اوج کمال و قرب بگشاید.
آنکه خود لذت ها را به خوبی درک کرده و از فرصت های کامجویی نهایت بهره را میبرد در عین حال، مشغول سپاسگزاری زبانی و عملی خالق لذات است می داند که سپاسگزاری در عمل یعنی بدانیم، از هرچیز لذت بخشی می بایست چگونه لذت برد و هم چگونه باید موجبات ایجاد لذت برای دیگران شد و زمینه های ناب لذت بخشی را فراهم و آماده نمود.
کامجوی ثناگر و شاکر، به خوبی می داند ما میوهٔ درخت لذتیم و با کاشتن تخم لذت است که ریشه دوانده و به درخت لذت تبدیل گردیده و به سبزینگی لذائذ جاودان می رسیم.
ما از لذتیم و به لذت ابدی وعده شده ایم؛ چگونه ریشه های لذت، به درخت لذت نیانجامد و در عرش لذت شاخه و برگ نگستراند؛ میوه های لذت ندهد و سایه سار لذت نسازد.
بنابراین، سالک سلک لذت، لذت می کارد و لذت، درو میکند؛ هم خودش لذت می برد و هم مایهٔ لذات دیگران می شود و هم در حین لذت بخشیدن و لذت بردن، شاکر و تسبیح گوی صانع ازلی و ابدی لذات است و با این کار هم باعث گشوده شدن عرصه های بیشتر و بهتر و مداوم تر لذات برخویشتن می شود و نعمت های تازه تر و فزون تری را از سوی خداوند رحمان جذب می نماید و به بهشت کوچک دنیایش وسعت و عمق بیشتری بخشیده و فردوس رفیع آخرتش را آبادتر می نماید؛ هم بر درجه بندگی اش می افزاید و لذت را وسیله رفعت عبودیت خویش می سازد و هم با رسیدن به کمال بندگی در طول زندگی، فضای قرب به حق را برای خویشتن فراهم نموده و خود را در اقیانوس لایتناهی عبودیت و قرب لذت، شناور نموده و در ساحل مقصود، یعنی آغوش کبریائی رب الارباب عالم، به آرامش ابدی لذت قرب می رساند.
سالک سلک لذت، به خوبی می داند که لذت را با ناآرامی و تعدی و تجاوز، میانه ای نیست چراکه بنای لذت، آرامش است و خشت به خشت قصر دلنواز لذات را باید با آجر صفا، صمیمیت، محبت، عشق، آرامش و احترام چید.
از این روی، لذت، در مسلک کامجویی شاکرانه، حس آرامشی است که بدون آزار، صدمه و تجاوز به حریم و حقوق موجود دیگری در آدمی به وجود می آید؛ آرامشی که محترمانه و تعالی بخش است؛ آرامشی که در آن ذکر و ثنای خداوند، موج می زند و توأم با سپاس و نیایش است؛ آرامشی که انسان را در طریقتی توأم با رحمت و انسانیت به قلهٔ سعادت و کرامت رسانده و باعث رسیدن عبد به معبود و یکی شدن خلق با خالق می شود.
سالک سلک لذت، هیچ عملی را بدون توجه همه جانبه به اصل انسانی و منطقی اجازه و رضایت، انجام نمی دهد. هر قدمی که بر می دارد، هر زبانی که می چرخاند، هر دستی که دراز می کند و هر میلی که به دنبال ارضای آن است و هر آرامشی که در هر چیز یا کسی جستجو می کند مبتنی بر جلب اذن و خشنودی طرف مقابل است.
سالک سلک لذت، با لذت بردن خود، موجبات آزار و اذیت دیگران را فراهم نمی نماید و هرگز عملی از او سر نمی زند که آرامش دیگران را فدای آرامش خویش سازد بلکه هرچه می کند حرکتی است که در یک مسیر دوطرفه آرامبخش ادامه می یابد، نه یکسویه و خودخواهانه.
سالک سلک لذت، از فرصت های لذتبری پیش رویش کمال بهره را می برد و هیچ امکان کوچک و بزرگی را برای لذت بردن پاک از نعمت های بی کران خداوندی، از دست نمی دهد و با استفادهٔ شکرآمیز از تمامی فرصت های ناب کامجویی و لذتبری، باعث جذب و ازدیاد هرچه بیشتر و بهتر زمینه های گوناگون لذت و آرامش می شود.
او تک تک لذت ها را به خوبی شناخته و درک می کند و هر مایهٔ لذتی را به مثابهٔ دانهٔ تسبیحی به شمار می آورد که کامجویی شاکرانه اش را کامل و کمال یافته می کند.
سالک سلک لذت، اهل پاسخگویی مثبت به نیازهاست؛ چه نیازهایی که خود ایجاد می کند و چه نیازهایی که بدون دخالت مستقیم او وجود دارند. او به خوبی می داند که تلاش در راستای رفع نیازمندیهای مادی و معنوی و روحی و جسمی و جنسی دیگران و رسانیدن ایشان به لذت آرامش، از صفات برجستهٔ دوستان خدا و مایهٔ قرب بیشتر به آفریدگاری است که هم ایجاد کنندهٔ نیازها و هم پاسخ دهنده به نیازهای مختلف مخلوقات است.
او جهت رفع هر نیازی، در هر سطحی که از دست و توانش برآید از هیچ اقدام مثبتی فروگذار نمی کند و به این کار، تا جایی که خودش را متحمل آزار و خسران ننماید، با تمام قوا ادامه می دهد چراکه نه تنها موجب لذت بخشی به دیگران می شود، که خود نیز از لذت دیگران لذت برده و باور دارد با کاشت بذر لذت در وجود دیگران است که خوشه زارهای طلایی از لذت هایی متعالی را در دنیا و آخرت برداشت خواهد کرد.
او در ضمن کوشش جهت کامروایی دیگران، شاکر خدایی است که فرصت لذت آفرینی برای دیگر مخلوقات را به وی عطا نموده و او را در مسیر کامروا نمودن خلق الله به مثابهٔ مهره و واسطهٔ مثبت و موثری قرار داده است.
شکران فرصت واسطه گری برای رفع نیاز و کامجویی، قطعا هم سازندهٔ فرصت های تازه جهت واسطه گری بیشتر و بهتر است؛ هم مایهٔ ایجاد زمینه های لذتبری در زمینه های گوناگون برای شخص رفع کنندهٔ نیازها و لذت آفرین است؛ و هم سبب تقرب فزونتر و لذت قرب بیشتر وی به خالق بی نیاز است که گنجینه های لایزال کمال و سعادت جاودان را برای فرد به دنبال دارد.
سالک سلک لذت، نه تنها خودش اهل لذت بردن است؛ نه فقط خودش باعث لذت بردن دیگران می شود؛ بلکه از هیچ تلاشی برای واسطه گری در امر والای لذت بری نیز مضایقه نمی کند.
یعنی اگر بتواند وسیله ای شود تا فرد یا افرادی، از شخص یا اشخاص دیگری بهره مند گردند، لذت ببرند و آرامش بیابند، نقش یک واسطهٔ فعال و مؤثر را بر عهده خواهد گرفت و عمیقا شکرگزار خداوند خویش، برای نقش آفرینی در این لطف لذت بخش و تجارت پر سود مادی و معنوی است.
سالک سلک لذت، عاری از هرگونه تعصب و منیت است و هرگز نسبت به لذت آفرینی٬ لذت بخشی و لذتبری آرامبخش و بی ضرر خود یا وابستگان و اطرافیانش هیچ تعصبی به خرج نمی دهد و محدودیتی ایجاد نمی کند.
او میداند صاحب همه چیز و همه کس خداست و هرآنچه در تضاد با روح عبودیت و انسانیت نبوده و مایهٔ صدمه و آسیب کسی نشود٬ خلاف خشنودی مالک بلامنازع عالم و آدم یعنی خدا نیست و عصبیت و حمیت٬ چیزی جز دوری از رحمت پروردگار و خودخواهی و خدا گریزی و خدا ستیزی به بار نیاورده و انسان را هرچه بیشتر و بیشتر از وادی عبودیت و بندگی خدا دور نموده و از لذت قرب و حقیقت آرامش پایدار و ابدی٬ محروم می سازد.
او از هرگونه منیتی تهی است و چیزی جز آرامش لذت و لذت آرامش را برای خود و دیگران نمی خواهد و همه آنچه را که برای خود می پسندد٬ برای دیگران نیز پسند نموده و از هرآنچه برای خود ناپسند می شمارد٬ برای دیگران نیز نمی پسندد٬ و در سطحی والاتر٬ او تنها چیزهایی را ناپسند می انگارد که انسانی را از لذت قرب رب الارباب عالم٬ خدای متعال محروم می سازد و هرآنچه در راستای کامجویی یا کامروایی شاکرانه باشد را ستوده و تحسین می نماید و خود نه تنها سد و مانعی در این زمینه نیست که در آن پیش قدم و کمک کننده نیز هست. و این خوی و منش را روشی مجرب برای مقرب شدن و رسیدن به لذت قرب می انگارد.
سالک سلک لذت، به هیچ کس و در هیچ شرایطی ظلم و تعدی نمی کند؛ چراکه می داند به هم ریختن ناعادلانه آرامش دیگران و از بین بردن زمینه های لذت این و آن٬ عارضه های بسیاری را در زندگی خود فرد دارد و باعث از بین رفتن زمینه های لذت و آرامش وی خواهد شد.
گاه از خود می پرسیم که چرا شادی و لذت و آرامشمان بی دوام است و لحظه های آرامبخش به زودی رنگ می بازد و به پایان می رسد! چرا خنده ها و لبخندها جایشان را به اندوه ها و رنجها می دهند!
یکی از مهمترین دلیل به وقوع پیوستن چنین شرایط نامبارکی٬ رفتارهای نادرست خودمان است که دامان جسم و روحمان را میگیرد و بر اندام ثانیه هایمان رخت غم می پوشاند.
وقتی همسایهٔ بی آزار٬ والدین قدردان نعمت فرزند خوب٬ فرزند سپاسگزار پدر و مادر مهربان٬ همسر قدرشناس زوج یا زوجه نیکو٬ مدیر و کارفرمای دلسوز و کارمند و کارگر تلاشگر٬ دوست وفادار٬ پدر شوهر و پدر زن یا مادر شوهر و مادر زن فهیم و پر مهر٬ عروس یا داماد با محبت٬ فامیل و اقارب گره گشا٬ قاضی دادگر٬ دولتمرد عادل٬ فروشنده منصف٬ سرمایه دار دستگیر٬ متربی با ادب و مربی با گذشت٬ تکنسین دقیق٬ طبیب شفیق٬ وکیل معتمد٬ و... نیستیم و با تمام وجود در هر جایگاه و رابطه و حرفه و صنفی که قرار داریم٬ در حال لذت آفرینی و آرامبخشی همه جانبه نبوده و خود را موظف به برآوردن کام دیگران نمی دانیم٬ چگونه انتظار داریم هماره٬ ایام به کاممان باشد و امور٬ بر وفق مرادمان به پیش برود؟!
خداوند عالم٬ قوانین ثابت و مشخصی را در کائنات قرار داده است که بدون شک یکی از مهمترین این قوانین٬ قانون رابطه مستقیم میزان کامروا نمودن با کامجویی است. هرچه در کامروا کردن موجودات٬ کوشاتر باشیم٬ کامجویی های ما نیز بیشتر و بادوامتر خواهد شد.
سِرّ لذت٬ در بخشایش نهفته است؛ مرواریدهای غلطان لذت را میتوان از صدفهای ایثار و گذشت٬ بیرون کشید و با لذت بخشی در هر نسبت و منصبی٬ لذتبری های بی پایان دو دنیا را رقم زد و خود را در مقام ثابت و استوار قرب خداوندگار٬ سکنی داده و از لذت تقرب با او تا همیشه بهره مند شد.
اگر می خواهیم پهنه زندگی مان٬ پر شود از کامجویی ها و لذتهای بی پایان و پاک، در سرتاسر لحظه ها و در میانه تمامی نفس کشیدن ها و سخن گفتن ها، دیدن ها و شنیدن ها، خواندن ها و نوشتن ها، بوئیدن ها و لمس کردن ها، خوردن ها و خوابیدن ها، خندیدن ها و خنداندن ها، جان بخشیدن ها و جان یافتن ها، تحریک و ارضا شدن ها، همسر و فرزند داشتن ها، سلامتی و آرامش٬ حسن هاضمه و دفع آسان٬ توانگری و بی نیازی٬ فراخی و گشاده روزی٬ خوشی ها و شادی ها٬ شیرینی و شکوفایی، زیبایی و دلارایی، آزادی و فراغت، دعا و نماز, تهجد و مناجات، شهود حق و دریافت حقایق، فهم و انکشاف، مراقبه و مبارزه، خوش خلقی و خوشبختی، وسعت و سخاوت، رفاه و آسایش٬ فرصت و فراست، معاشرت و مؤانست، یکرنگی و صداقت، آبرو و عزت، امیدواری و دستگیری، راستی و درستی، حافظه و هوشیاری٬ هم صحبت و هم نظر، همراه و راهنما٬ یار و غمخوار، پشتوانه و پشتیبان، رشد و تکامل، توحید و ایمان، آرزو و امنیت داشتن ها٬ دوست داشتن ها و دوست داشته شدن ها، آموختن ها و آمیخته شدن ها٬ داشتن ها و ساختن ها٬ بردن ها و بالارفتن ها، و...؛ همواره و در همه حال٬ شاکر و ثناگر خالق یگانه و خداوند قادری باشیم که آفریننده تمامی این لحظه ها و اراده کنندهٔ همه این لذتها و آرامشهاست، که شکران نعمت٬ مایهٔ افزونتر شدن رحمت خدا و جلب فرصتهای لذت یابی بیشتر و پایدارتر و رسیدن به کمال لذات٬ یعنی لذت غایی و جاودان قرب پروردگار ازلی و ابدی است.
سالک سلک لذت، لذت می برد تا آرامش بیابد٬ لذت می بخشد تا آرامش بیافریند؛ و از لذت بردن و لذت بخشیدن٬ چیزی جز آرامش عبودیت و لذت قرب به خالق خویش را دنبال نمی کند.
در لذت می شود به سعادت دنیا و آخرت رسید، اگر به جای فرو رفتن در منجلاب فراموشی نفسانی و شیطانی، رها در آسمان هوشیاری الهی و رحمانی گردیم، و چاشنی لحظه های کامجویی هایمان را شکر و تسبیح آفرینندهٔ لحظه های آرامبخش لذایذ قرار دهیم؛
خداوند، اصل لذت است و خالق لذت ها، پس تا می توانی لذت ببر و شکرش را به جا بیاور و مقرب شو!
سالک سلک لذت، رهرو راه کامجویی و کام بخشی شاکرانه و ثناگرانه است که هرچه لذت می یابد و می بخشد، از خدا و برای خدا و به سوی خداست...
در نگاهی والا
از بلندای تعقل پیداست
آدم از لذت بسیار پدید آمده است
ریشه اش از لذت
جسم و روحش لذت
آرزویش لذت
وعده دادند به او لذت جاویدان را
پس به لذت، شود از ریشهٔ لذت رویید
و به لذت شود از دار لذایذ بالا رفت
گل لذت بویید
میوه لذت چید
لذت٬ لای گیسوی پری روی لوندی جاریست
لذت٬ در لمس گل باغچه منزل میگیرد
لذت٬ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
لذت٬ در ذات شب دهکده٬ از صبح سخن می گوید
لذت٬ در سجده نورانی شکر، حجله وصل می آراید
لذت٬ با خوشه انگور می آید به دهان
لذت٬ در حنجره عشق٬ غزل می خواند
لذت٬ مسوول قشنگی پر شاپرک است
لذت٬ گاهی ریحان می چیند
لذت٬ گاهی لب می بوسد
لذت٬ گاهی چای به٬ می نوشد
گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد
کاش می فهمیدیم
ریه های لذت، پر اکسیژن قرب است*
*با اقتباس از شعر «مرگ پایان کبوتر نیست»؛ سهراب سپهری
لینک مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/352