هر کجا با بیشعور، بدتر است از هر کجا بدون آن... «ادامه مطلب»...
بیـشعـــــــورها!
شعور یعنی آگاهی، ادراک، بینش، عقل، خرد و فهم، و بیشعور به فرد ابله، احمق، بیادراک، بیخرد، بیعقل، بیفراست، خنگ، سفیه، کودن، نادان و نفهم گفته می شود.
پایگاه شعور، عقل و خاستگاهش مغز آدمی است. مغز انسان حدود ۱۵۰۰ گرم وزن دارد و بافت آن بیشتر از جنس چربی می باشد. حجم مغز نیز حدود ۱۱۳۰ سانتیمتر مکعب در زنان و ۱۲۶۰ سانتیمتر مکعب در مردان است؛ هرچند از نظر ضریب هوشی یا آیکیو و سایر اندازهگیریهای عملکردی و شناختی، هیچگونه تفاوت نورولوژیک بین دو جنس مذکر و مؤنث نشان داده نشدهاست و به هیچ وجه میزان شعور و تعقل وابسته به جنسیت و حجم مغز نیست.
شعور انسانها را از منظر حق گرایی، میتوان به سه دسته خِرَدِ حقیقتبین، عقلِ حقیقتستیز و مغزِ تهی یا کمبهره از حقیقت تقسیم کرد.
از نگرگاه عرفانی، عاقلان، کسانی هستند که مدام در آیات و نشانه های هستی و هستیبخش می اندیشند و به درک حقیقت جهان آفرینش رسیده اند و چشمشان به ماورای دنیای فانی زودگذر باز شده است. آنهاکه «اَرنی الاشیاء کما هی» بر ایشان منکشف گردیده و دیدگانشان محصور مادیت نبوده و در عالم معنا سِیر می کنند. کسانی که در تمامی ثانیه های حیاتشان، متوجه این مطلب اساسی و مهم هستند که از کجا آمده اند و به کجا خواهند رفت؛ فلسفه خلقشان چیست و اساسا در پهنه گیتی، به چه کارِ خدا و خلق خدا، برای خدا و به سوی ذات اقدسش می آیند؛ روشن ضمیرانی که هماره، پندار و گفتار و کردارشان را با نظر خالق ناظر همیشهحاضر، یکی و هماهنگ نموده و از هر فکر و عملی که برایش حجت شرعی نداشته و آن را مرضیِ پروردگار عالم و آدم ندانند، به شدت اجتناب می نمایند.
اما بی عقلان، کسانی هستند که از این موهبت الهی و رسول درونی، بهره کافی و وافی نمی برند و حتی به جنگ با او رفته و نفس و خواسته های نفسانی و وساوس شیطانی را به جای آن می نشانند. چشم را می بندند و دهان را باز می کنند! حقیقت را منکر شده و واقعیتِ دلخواه خویش را مبنای زندگی پوچ و باطل خود قرار می دهند. شعور الهی را در زبالهدان نفسانیات خویش دفن می کنند و به جای نگریستن به باطن فرصت بی بازگشت حیات، در منجلاب ظواهر فریبنده و سستش فرو می روند.
بیشعورها خیلی وقتها آدمهای موفق و پیروزی به نظر می رسند؛ بیشعورها با حقخوری و دزدیدن، زیرآب زدن و زیرآبی رفتن، ویران نمودن و ویرانی به بار آوردن، نیرنگ و بهتان زدن، چاپلوسی و تملق کردن، ظاهر فریبی و مقدسمآبی نمودن، بیادبی و آزار دادن، نمکنشناسی و بی حرمتی کردن، خودخواهی و زیاده طلبی داشتن، بی عدالتی و ظلم نمودن، و... موفقیت بهتر و بیشتری را به دست می آورند. حتی در دولتها و سازمانها و مجموعه های عمومی و خصوصی نیز هرچقدر کسی بتواند بهتر و ظریفتر بیشعورتر باشد و از مسلک بیشعوران پیروی کند، مقام بالاتر و جایگاه مستحکمتری را از آنِ خود میکند!
گاهی سخنان یک بیشعور و رفتار کسی که از شعور الهی و انسانی بی بهره است، بیشتر از یک سیلی بر روی صورت، سهمگین تر از شکسته شدن استخوانهای پیکر، کشنده تر از به قتل رساندن انسان، درد به جا می گذارد.
بسیاری از بزرگترین موفقیتها پس از دردناکترین تجربیات رخ میدهند. تحت تاثیر اعمال و افکار بیشعوران قرار گرفتن و وارد بازی های پلید آنان شدن یعنی پذیرفتن شکست در برابر آنان. زمانی به اندازه لازم رشد یافتهای که در جواب آدمهای بیشعور، کلی جواب داشته باشی، ولی سکوت اختیار کنی!
زندگی با بیشعوران، عذابی نکبت بار، نفس کشیدن در میان آنان، عِقابی خفت بار، و زیستن بر مدار فکر و نظر ایشان، منجلابی ذلت بار است. هیچوقت زندگیات را بر اساس توقعات بیشعوران، جلو نبر! اینکه آدمیانِ بیبهره از شعورِ مقدس و پاک، در موردت چه فکری می کنند، بزرگترین زندانی است که می توانی خودت را در آن محبوس نمایی! ایمان داشته باش، نه جان و توان و آبروی تو در دست آنان است و نه رزق و روزیِ تو وابسته به خواست و هیمنۀ پوشالی شان.
در میان اجتماعی از بیشعوران هم با شعور باش؛ تمام تاریکی های دنیا هم نمیتوانند نور حاصل از یک شمع را خاموش کنند. مطمئن باش، تو با زندگی بر مبنای راه و رسم بیشعوران به سعادت پایدار نمیرسی؛ تو وقتی جاودانه-سعادتمند خواهی بود که شعورت را حفظ کنی و از حرکت بر مدار حق و حقیقت، لحظهای و ذرهای تخطی ننمایی. «باشعوران» پیروزمندان حقیقی تاریخ اند.
از بیشعورها نترس، اما آنها را به خوبی بشناس؛ آنان کسانی هستند که به جای فکر، مَکر می کنند و به جای خدامحوری، خودمحورند و هیچ چیز و هیچ شاخص و معیاری نمی تواند آنها را از زندان امیالشان بیرون سازد. همه چیز را با سود و بهره خویش می سنجند و قدمی بر نمی دارند که در آن منفعت خود را ندید گرفته باشند.
یقینا هر کجا با بیشعور، بدتر است از هر کجا بدون آن؛ خیلی وقتها معجزه، همان شناختی است که با واسطه یا بی واسطه، نسبت به بیشعوران دوروبرت مییابی؛ پس شکرگزار خدایی باش که چون راه زیستن بر مدار شاخص الهی را در پیش میگیری، تو را به متر و میزان شعورسنجی مراودینت مسلح می کند و چشمت را به حقیقت وجودی بستگان، دوستان، آشنایان و اطرافیانت باز می نماید.
همواره در حال محک زدن شعور انسانها باش و بدان، زندگی در دنیا، مجالیست کـه یکبار بیشتر به بشر داده نشده است، پس پای بیشعوران هدرش نده. باور کن، بهترین هدیهای که به خودت میتوانی بدهی این است که نسبت به انساننماهای بیشعور، همچون نسیمی باشی که به آرامی و بی دغدغه، از کنار زبالهها می گذرد تا رفتنش متوقف بر پسماندهای طبیعت نباشد.
کیش و طریقت بیشعوران را به خاطر داشته باش و هماره حواست به تار و پود بدنقشه و بدبافتۀ وجود آنان باشد، اما آنها که در حقت به بیراهۀ دورافتادگی از شعور افتادند را برای همیشه از صفحه ذهنت پاک کن؛ فراموش کردن بیشعورها، هدیۀ تو به آنهاست و واگذار کردن آنان به خداوند قادر متعال، هدیۀ تو به خودت. از یاد نبر، فکر کردن به بیشعورها، آجرهای نحسی هستند که انسان با آن، خانهای از رنج و نگونبختی برای خود میسازد.
به خاطر داشته باش که شاید بیشعورها تو را دوست داشته باشند، و برای خودشان، به میل نفسشان و به نحوی که خودشان می پسندند به تو ابراز علاقه و محبت نمایند، اما وجودِ حقیقتبینِ باشعور، برای دوست داشتن تو خلق شده است؛ برای دوست داشتن تو، آن هم نه برای خودش، که فقط برای تو و برای خداوندِ مهربانِ همیشه و هر روز؛ برای دوست داشتنِ تو تا ابد و یک روز...
لینک مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/290
برای دسترسی به فایل صوتی این متن