انـــــــــار عشـــــــق
این سروده را در «ادامه» مشاهده بفرمایید...
انار عشق
سرخی آتش به روی ماهِ رخسارت چکید
باید از آن گونه های تو انار تازه چید
هندوانه، مستتر شد در میان قامتت
کِی توان از میوۀ نابِ میانت دل برید
لعل لبهایت نبات و چای، آن آبِ لبت...
آی میچسبد شب یلدا ز لبهایت نبید
نقل و آجیل و هل و شیرینی و عطر گلاب
جای-جای قامتت چون سفرۀ زیبای عید
پلک بر هم می زنی و فال میگیری عجیب
حافظ اندر شرح چشم مست و میگونت خمید
"ای فروغ ماه حُسن از روی رخشان شما..."
با غم عشقت، دلم در وسعت جانم تپید
"عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد یا برآید".... گو که فرمانت چه بید؟ (-:
بندۀ عشق توأم مولای آب و آینه
همچو من عبدی و چون تو ماه-سلطانی که دید
وای... بارانیست شام آخر آذر.... چه خوب...
باز پوشیده عروس خاطرت رخت سپید
لینک مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/137