امید رهایی

در راه رسیدن به مقصد مقدس، هر نفسِ غیر مهذّبی، تبدیل به خارِ راه می گردد تا مانع حرکت متعالی ات شود و نا امیدت کند، تو دامنت را بالا بگیر و برو؛ «مغزهای کوچک زنگ زده» را جدی نگیر... «ادامه مطلب»...

 


«مغزهای کوچک زنگ زده» را جدی نگیر!


انسان به حرکت، زنده است. آدمی میل ذاتی به جنب و جوش و تحرک دارد. هیچ فرد سالمی را نخواهید یافت که از پویایی و رشد، بیزار باشد.

آنچه در این بین، انسانها را از هم متمایز می سازد، انگیزه و مقصد حرکت است. اینکه هر فرد از تکاپوی خویش، چه نیتی دارد و چه هدفی را دنبال میکند، باعث تفاوت آدمیان از یکدیگر می شود.

اعتبار هر جنبشی، به ارزش اهداف و راههایی است که برای رسیدن به مقصود، در نظر دارد.

یکی همه هَمّ و غمش، دنیاست؛ روزش را شب، و شامش را به صبح می رساند تا فراز و فرودهای خاک را برای اهداف خاکی و مادی اش طی کند؛ او اگرچه نَفَس می کشد، اگرچه راه می رود، اگرچه تحرک دارد، اما چونان مردۀ متحرکی است که به سوی تباهی، نیستی و میرایی گام بر می دارد؛ چراکه ذات دنیا فانی و پایان پذیر است و هیچ ابدیتی در آن وجود نداشته و نقصان و زوال در آن موج می زند.

دیگری، همه سعی و تلاشش برای آخرت است؛ او قدم از قدم بر نمی دارد و هیچ کوششی به خرج نمی دهد مگر آنکه نیت و هدفی والا را دنبال می کند. جان و مال و علم و توانش را در طَبَقِ اخلاص نهاده و به پیشگاه صاحبش عرضه می دارد. پندار، کردار و گفتارش را همواره با خط کشِ توحید، معاد، نبوت، عدل و امامت می سنجد. شاخصش حق است و آرمانش تحقق حقیقت. افعال چنین فردی را ممات و خسرانی نیست و مانایی فراگیری او را در برگرفته است؛ زیرا هرچه برای خداست، پیش خدا محفوظ است. هر قدمی که انسان با نگاه به آسمان بر میدارد، او را از کالبد زمین، خارج نموده و در عرش کبریایی خداوند علیِّ عالیِ اعلا سُکنا می دهد.

أَ لَمْ تَرَ کَیْف ضرَب اللَّهُ مَثَلاً کلِمَةً طیِّبَةً کَشجَرَةٍ طیِّبَةٍ أَصلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فی السمَاءِ؛ تُؤْتی أُکلَهَا کلَّ حِینِ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ یَضرِب اللَّهُ الاَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکرُونَ(ابراهیم/۲۴و۲۵)

آیا ندیدی چگونه خداوند کلمه طیبه (و گفتار و کردار پاک) را به درخت پاکیزه ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت و شاخه آن در آسمان است؟! ؛ میوه های خود را هر زمان به اذن پروردگارش می دهد، و خداوند برای مردم مثلها میزند شاید متذکر شوند، (و پند گیرند)

انسان مومن، چه غمی دارد که عملش کم یا بسیار است؛ چه اندوهی دارد که فعلش به نتیجه برسد یا نه؛ او فقط با نیتی پاک و با تمام توان به سمت هدفی پاک در حرکت است.

او خود را مکلف می داند که باید به تکلیفش عمل کند؛ او میداند که امور به دستان خداوند قادری است که اگر بخواهد، میشود و اگر اراده ننماید، زمین و زمان را هم که به یکدیگر بدوزی، امری محقق نخواهد شد و تکاپویی به ثمر نخواهد نشست.


این راه مقدس، راهیست که شیطان را مستأصل می سازد. مسیری است که ابلیس را هم به جنب و جوش وا خواهد داشت. آن ملعون که دشمن قسم خورده انسانهاست، نمی تواند بنشیند و ببیند که دشمنانش در حال رشد و ترقی اند؛ تلاش می کند تا برای هر تک، پاتکی طراحی کند.

گاه، نیتی را دچار انحراف می کند؛ گاه عزم و همتی را گرفتار نقصان و ضعف می سازد؛ و گاه با نرسیدن ها و نتیجه نگرفتن ها، نااُمیدی را در انسان تزریق می کند.

ریا، بد است؛ سستی، ناپسند است؛ اما هیچ زهری کشنده تر از نااُمیدی نیست...

اطراف ما آکنده از آدمهایی است که تربیت نشده اند؛ وقت برای تربیت خود و دیگران نگذاشته اند؛ و حتی تربیت را امری الهی و توحیدی نمی دانند و بر اساس اندیشه های محدود بشری، در بهترین حالت، خاکیان دو پا را برای زیستن در خاک آموزش می دهند و هدف نهایی شان، هنر برای هنر، دانش برای دانش، و زندگی برای زندگی است. دنیایشان آنقدر کوچک است که حتی خدا در آن حضور پر رنگی ندارد.

گاه همین آدمهای محدود، در مواجهه با عرصه های نامحدود، هنگ می کنند و گارد میگیرند؛ گاهی همین مغزهای کوچک زنگ زده، آنچنان خودشان را عالِمِ دَهر و روشن اندیش قلمداد می کنند که هرچه از زندگی بر پایه آرمانهای دینی و حرکت بر مبنای تفکرات الهی برایشان سخن بگویی و استدلال بیاوری، به مثابه آب در هاون کوبیدن است؛ نگاهت میکنند و نمی بینند؛ می شنوند و گوش نمی دهند؛ لمس می کنند و احساس نمی کنند...

خیلی وقتها همین جاندارهای مرده ای که از حیوانات و نباتات گمراه ترند، دست شیطان می شوند و زبان ابلیس! وسیله ای میشوند برای آنکه انسان مومن را سست و ناامید کنند!

 

کافیست از یاد نبریم که دعای الگوی کامله بشریت، اسوه المهدی، ام ابیها، فاطمه زهرا(س) چه بود:

«اللَّهُمَّ فَرِّغْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ؛ خدایا فارغ بالم ساز و توفیق و فرصتم بده تا مشغول اموری باشم که مرا برای آن خلق نموده ای»

اگر همین دعای ناب و نگاه بلندنظرانه را در تمام لحظه های عمر از پروردگار خود بخواهیم و به خودمان تلقین و یادآوری کنیم، در میانه راه حیات، هرگز ناامید نمی شویم، نمی بُریم، سست نمی شویم و کم نمی آوریم؛ زیرا انسانِ مومنِ متعبد میداند و عمیقا باور دارد که:

صرفا مکلف به انجام تکالیفی است که صاحبش برای او مقرر کرده است؛

موظف به انجام اموری است که پروردگارش را خشنود و راضی میکند؛

هر فضای مثبت تازه ای که پیش رویش گشوده میشود را لطف و عنایتی از سوی خالقش تلقی نموده و تمام همت و تلاشش را برای حرکت در مسیر تحقق آرمانهای الهی بکار میگیرد و هر زمان که آن فضای جدید از وی گرفته شد، باز هم آن را حکمت و موهبتی دیگر از سوی صاحبش قلمداد نموده و راضی به رضایت و خشنودی او می شود...

چنین فردی، نه نگران باقی ماندن در یک فضاست، نه دل آشوب از دست دادن یک موقعیت است، و نه ترسان از عدم حصول نتیجه؛ هیچگاه افسرده و دلسرد نمی شود؛ به هیچ وجه اجازه نمی دهد که ناامیدی به او روی آورده و از قدرتِ همّت والا و الهی اش بکاهد؛ هرگز لحظه ای و ذره ای از حرکت و تکاپوی مثبت خویش دست برنداشته و در همه حال، وضعیت موجود را هدیه ای از سوی مولایش تقلی نموده و برای استفاده حداکثری از بستر و سفره ای که رَبّش برایش پهن نموده است، تمام تلاشش را بکار می بندد.

 

انسان مومن متعبد، با انگیزه ای الهی به سوی هدفی مقدس حرکت می کند و آنقدر محکم و با صلابت گام بر می دارد که تغییر عرصه ها، دگرگونی ابزارها و وسیله ها، و تفاوت جمعها و جمعیتها، و آرا و نظرات گوناگون آدمیان، تاثیری بر روی میزان همت و سطح امیدواری اش ندارد؛ او چشم به ستارگان درخشان راهنما می دوزد و ظلمات راه را با چراغ روشن عقل معاداندیش، وادی به وادی و مرحله به مرحله، پشت سر می گذارد و به سوی صبح تابنده قرب و شهود حضرت حق قدم بر می دارد و در هنگام این سلوک عارفانه و طی طریق عاشقانه، از دستگیری فکری، روحی، مادی، معنوی، تربیتی و... مستمندان، نیازمندان، مستضعفان و ایتام آل محمد(صل الله علیه و آله و سلم) لحظه ای کوتاهی و غفلت نمی کند.



لینک کوتاه این مطلب:

http://yon.ir/v2HxZ