مشغول صحبت در باغ دولتآباد یزد بودیم که ناگهان صدای گربه ای توجه ما را به خود جلب کرد؛ حیوانِ زبان بسته با ادا و اطوار، دنبال جلب توجه بود بلکه خوراکی به واسطه ما برای خودش دست و پا کند... «ادامه مطلب»...
مشغول صحبت در باغ دولتآباد یزد بودیم که ناگهان صدای گربه ای توجه ما را به خود جلب کرد؛ حیوانِ زبان بسته با ادا و اطوار، دنبال جلب توجه بود بلکه خوراکی به واسطه ما برای خودش دست و پا کند... «ادامه مطلب»...
وقتی نوجوان بودم، خانواده ام تصمیم گرفتند تا برای ساخت خانه ای جدید، یک مِلک قدیمی را بخرند و خانه کلنگی اش را تخریب و ساختمان جدیدی بنا کنند... «ادامه مطلب»...