چرا شاخصمندی امری واجب است؟ ویژگیهای شاخص چیست؟ شاخصمداران و بیشاخصان چه کسانی هستند؟ چگونه میتوان به شاخص رسید و شاخصمند شد؟... «ادامه مطلب»...
انسان شاخص مدار؛ انسان بی شاخص
انسان به شاخص فکر و عملش سنجیده شده و ارزش می یابد. خداوند متعال، همانگونه که برای آدمیان در دوران حیاتشان، افکار و افراد گوناگون را شاخص و حجتی قرار می دهد تا راه را از چاه باز شناسند و هدایت را دریافته و به سعادت برسند، آنان را در روز حشر، بر مبنای شاخص و شاقولی که برگزیدند و بر اساس آن، پندار و گفتار و کردار خویش را تنظیم نمودند، می خواند و می سنجد و تعیین تکلیف می نماید:
«یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»(اسراء/71) به یاد داشته باشید روزی را که هر یک از مردم را با پیشوا و شاخص اعمالشان فرا میخوانیم و میسنجیم!
از امام صادق(ع) روایت است که رسول خدا(ص) فرمودند: «مَنْ مَاتَ لَا یَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً» هرکس بمیرد، در حالی که پیشوا و شاخص شناخته شده و روشنی نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است.»(الکافی، ج1، ص377 - کمال الدین، ج۱، ص۴۰۹، ح۹)؛ و امام باقر(ع) فرمودند: «مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً وَ لاَ یُعْذَرُ اَلنَّاسُ حَتَّى یَعْرِفُوا إِمَامَهُمْ» هرکس بمیرد بیآنکه پیشوا و شاخص روشنی در زندگی داشته باشد، به مرگ جاهلیت مُرده است و از مردم عذری پذیرفته نیست تا زمانیکه شاخصش اعمالشان شناخته و مشخص شود و بر آن مبنا مورد محاسبه و قضاوت قرار گیرند.(کمال الدین، ج۲، ص۴۱۲)؛ و امام صادق(ع) منظور از مرگ جاهلیت را مردن در زمره کسانی معرفی میکند که در کفر و نفاق و گمراهی خودخواسته و ارادی هستند: «جَاهِلِیَّةَ کُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَالٍ»(الکافی، ج1، ص377)
بر این اساس، انسانها دو دستهاند: انسانهای شاخص مدار و انسانهای بی شاخص.
انسانهای شاخص مدار، دو دستهاند: انسانهایی که شاخص آنها با شاخص تو همخوان است، انسانهایی که شاخص آنها با شاخص تو همخوانی ندارد.
انسانهای بی شاخص نیز دو دستهاند: انسانهایی که بیشاخصاند و برای شاخصمندی در تلاشاند. انسانهایی که بیشاخص اند و تلاشی برای شاخصمندی نمیکنند.
انسان شاخص مدار، یعنی انسانی که حق را شاخص خود قرار داده و به مبنایی روشن و صریح بر اساس آنچه عقل فارغ از نفسانیت و تعصب، با ملاک و معیار قرار دادن وحی، اقوال منطبق با آن و الزامات و اقتضائات زمانه، ملاک و خط کشی را برای همه پندارها و گفتارها و کردارهای خویش گزینش نموده است و همواره و در همه حال، هر کنش و واکنش، بودن و نبودن، گفتن و نگفتن، رفتن و نرفتن، انجام دادن و انجام ندادن و بطور کل، هر آنچه می تواند از یک انسان صادر شود را به ترازو و میزان خدا و خردپسند خود می برد و سپس در خصوص آن اقدام می نماید.
انسان شاخص مدار، ممکن است خود نادان و همچنین ناتوان از دریافت دقیق و مستقیم حق باشد، و در همه اموری که خود مستقلا از این امر ناتوان است، به شخص یا اشخاص دانا و توانای شناخت حق، رجوع نماید، در اینصورت، او موظف است، مو به مو بر اساس فتاوی و نظرات مثلا فلان مرجع تقلید یا عالم یا صاحبنظر عمل نماید که حقیقتا آرای او را حق می بیند، و بر همان اساس نیز در روز قیامت مورد ارزیابی و سنجش قرار می گیرد. دیگر، «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ»(نساء/150) بودن و یافتن راه دررویی در میانه این بایدها و نبایدها، هرگز نمی تواند شاخصی روشن و نجاتبخش باشد. بلکه هر حرام و حلالی که استنباط و نظر شخص شاخص بر آن تاکید نماید، می بایست مورد توجه دقیق و همیشگی انسان مقلد شاخص مدار باشد.
انسان شاخص مدار، ممکن است خود نادان اما توانای به دریافت دقیق و مستقیم حق، ولو برخی از امور، بصورت مستقل باشد، پس بر وی واجب است تا به هر آنچه خود توانسته به حقیقت آن برسد، بر همان مبنا عمل نماید و به هرآنچه خود نمی تواند به حقیقت آن برسد، از شخص یا اشخاصی پیروی و تقلید کامل و بی چون و چرا نماید که آنان را در رسیدن به حقیقت آن امور، دانا و توانای صادق می پندارد. این شخص، در روز حشر، دو شاخص سنجش خواهد داشت، همانگونه که در دنیا دو شاخص برای افعال خود دارد. شاخص حقی که خود در برخی امور به آنها رسیده است و شاخص حقی که به جهت ناتوانی از رسیدن، با تقلید از دیگران برگزیده است؛ و اینگونه مورد حسابرسی روز حساب، قرار می گیرد.
انسان شاخص مدار، ممکن است دانا و توانای دریافت دقیق و مستقیم حق در همه امور، بصورت مستقل باشد، پس بر وی، تقلید در هیچ امری جایز نبوده و باید به همه آنچه بر مبنای شاخصی روشن و خدا و خرد پسند رسیده است، عمل نماید، که در روز قیامت، ملاک و معیار او برای درستی و نادرستی اعمال، همان شاخصی است که اساس افکار و گفتار و کردار خویش قرار داده است.
ممکن است، فرد یا افرادی حقیقتا به شاخصی برای اعمال خویش رسیده باشند که دیگر افراد، نادرست و حتی باطل ببیند! اما از آنجا که خداوند در جایگاه حق قرار دارد و اوست که از نیتها و توانایی ها به خوبی آگاه است، پس ملاک قبولی و سربلندی در پیشگاه آن حکیم عادل، همان حسن نیت و نهایت همت و قدرتی است که افراد در رسیدن به حق و شاخص خدا و خرد پسند، به خرج داده اند و از این روی، می توان گفت، عجیب نیست، شخصی را که جمعی در دنیا، شقی می پنداشتند، در آخرت، جزء سُعدا باشد و بالعکس، شخصی را که اذهان عموم خلق، سعید و پاک می انگاشتند، در قیامت، در زمره اشقیا و ناپاکان محشور گردد!
انسان شاخص مدار، اصولا در مواجهه و ارتباط با هر انسانی، اصل را بر ادب، احترام، مدارا و گذشت قرار می دهد؛ اما هرگز اجازه نمی دهد تا نظر و رای دیگران، بصورتی منفعلانه و کورکورانه در نگاه و عقیده وی رسوخ نموده و او را به فردی دمدمی و باری به هر جهت تبدیل نماید. که کوهها بلرزند و قلب مومن، هرگز!
انسان شاخص مدار، بی هیچ تعصب و نفسانیت و استبدادی، همواره به پیشواز آرا و افکار گوناگون می رود، شک می کند، مطالعه، تحقیق و تفکر و تدبر و مشورت می نماید و در نهایت، هر آنچه حقیقتا حق می بیند، بر می گزیند؛ پس همواره در حال نو شدن و پویایی است. و در این مسیر متعالی و مستحکم و در عین حال، متغیر و تحول پذیر، امکان دارد در حین تکاپوی ممتد و مستند و تلاش محکم و مستدل، به جایی برسد که درست همه یا بخشی از آن شاخصی را که روزی به عنوان مبنای حق برگزیده بود، ناحق بپندارد و شاخص حق جدید را با شاخص حق قدیم در تزاحم و تضاد ببیند؛ که در این حالت، در صورت پیمودن منطقی و دقیق و درست راه انکشاف و اطلاع از حق و حقیقت، ملزم به پایبندی به چیزی است که تازه تر و جدیدتر است. و واضح است که اعمال گذشته او با شاخص گذشته وی، و اعمال جدید او با شاخص جدیدش مورد سنجش و ارزیابی در پیشگاه خداوندگار قرار خواهند گرفت.
انسان شاخص مدار، اگرچه محترم است و اهل احترام نهادن به آرا و نظرات گوناگون اما اولا، احترام را همانطور که به معنای قبول هر نظر و شخص و جریانی نمی داند، مستحق رد و مردود دانستن نیز نمی شمارد؛ ثانیا، احترام را وسیله ای برای مهم شمردن و ابزاری برای تخطئه و به چالش نکشیدن نمی انگارد.
انسان شاخص مدار، خود را در نزد خویش، حقیرترین مردمان می انگارد و هیچگاه از بالا و با نگاه توام با تفرعن و تکبر به خلق نمی نگرد، اما صرفا برای افراد شاخص مدار، احترام خاص و ویژه قائل است و آنها را که با شاخص خدا و خردپسندِ نوشونده و پویای او، همراه، همگون و هماهنگ ترند را محترمتر و مهم تر می شمارد و در نزد خویش، از ارزش و اعتبار بیشتری برخوردار می دارد، البته بدون آنکه هیچ حقی را از حقوق هیچ فردی به هیچ اندازه ای، کوچک شمرده و تضییع نماید.
با این توضیحات، لازم است تا تاکید شود، انسان شاخص مدار، به انسانی که شاخصش با شاخص وی همخوان است، اهمیت داده و او و نظرش را مهم می شمارد؛ و بر انسانی که شاخصش با شاخص وی همخوان نیست، صرفا احترام می نهد، نه آنکه وی را بر ذهن و قلب خویش مهم شمارد. او انسان بی شاخص تلاشگر برای شاخصمندی را نیز محترم می داند اما بر انسانهای بی شاخصی که تلاشی برای شاخصمندی نمی نمایند، نه احترامی قائل است و نه اهمیتی، جز آنچه از حقوق حقه انسانی تلقی شده و در حق هر انسان، با هر عقیده و مرام و مسلک، واجب و مسلّم است. این نامحترم و نامهم شمردن، خصوصا درباره آنهاست که مدعیاند و در عین بیشاخصی، دعوی شاخصمداری و بر حق بودن نیز دارند اما در عمل، نه شاخصی آگاهانه و انتخابگرانه دارند و نه واو به واوِ گفتار و کردارشان را بر مبنای شاخصی که مدعی برگزیدن آن هستند تنظیم می نمایند!
لازم است تا این موضوع نیز بخوبی تبیین گردد که منظور از مهم بودن و اهمیت دادن چیست.
حتما با انسانهای بسیاری برخورده اید که نظر و حرف مردم، اینکه دیگران چه دیدگاهی در خصوص فکر و فعل آنان دارند، دغدغه پیوسته آنهاست! اما انسان شاخص مدار، اگرچه محترم و احترامگر است و با هر فرد و فکری محترمانه برخورد می نماید، و نسبت به آنچه ثابت شود و معلوم گردد، اشکال و اشتباه و انحرافی صورت گرفته که حقیقتا ناحق و نادرست است، اقدامی روشن و قاطع برای اصلاح می نماید، اما بطور کل، تنها افکار افراد شاخص مدار همگون با خویش را مهم تلقی می نماید و صرفا به همگونسازی بیشتر و دقیق تر خویش با آنان می پردازد که شاخصمند همگون با او هستند؛ نه آنکه مدام ذهنش را درگیر نظر این و آن نماید و دائم دغدغه این را داشته باشند که فلانی و بهمانی درباره حرف و عمل و انتخاب او، چه فکر و قضاوتی دارند.
حقیقتا چه اهمیتی دارد که دیگرانی که با یک انسان شاخص مدار، هیچ قرابت فکری و عملی ندارند، در خصوص کردارش چه برداشتی داشته باشند و چگونه به او و انتخابها و رفتارهایش بنگرند.
برای یک انسان شاخص مدار، همینکه بر مبنای شاخصی خدا و خِردپسند رفتار می نماید و هرگز به حقوق هیچ موجودی، تجاوز درخوری ننموده و همواره خود را در پیشگاه خالق خود با شاخصی مورد پسند او، نظارت و ارزیابی می نماید، به شدت کافی است؛ حال چه افکار و کردارش مورد پسند و تأیید فرد، جمع یا جامعه ای قرار بگیرد یا نه! او بنده خالص و صادق انیس النفوس است، نه نفس و نفوس؛ او خدا را آنگونه که می فهمد و امکان فهمیدن دارد بندگی می نماید و همواره در تلاش است تا به قدر طاقت و توان خویش بر این آگاهی و شناخت عاقلانه و زمانشناسانه بیفزاید و اعمالش را با علمش هماهنگ و همگون نماید.
انسان شاخص مدار، هرگز منفعت، تعصب، نفسانیت و در مجموع، خواست نفس و نفوس را ملاک و محور باورها و اعمال خویش قرار نخواهد داد، بلکه حقیقتا صادقانه و خالصانه به سوی دریافت و عمل بر مبنای شاقول و شاخصی که به آن رسیده است و یا تبعیت از شخصی که به شاخصی خدا و خردپسند رسیده، حرکت می کند و در همه لحظه ها و امور، تابع محض مو به موی حق و حقیقت است.
انسان شاخص مدار، همه ملاک و معیارش رضایت و خشنودی اوست که در همه حال، حاضر و ناظر بر خویش می بیند؛ آنکه خالق اوست و او را برای وجود قدسی خودش و به راه مقدس خودش می خواهد؛ آنکه خِرد و خِردورزی را بر انسان، هدیه نمود و پسندید؛ آنکه آدمی را برساخته زمان و اندیشمندان قرار داد؛ آنکه هدفمند خلق نمود و بر هدفمندان و تشنگان هدف، راه هدفمندی و شاخصمداری آموخت و مهم ترین مهمات شاخص مداران گردید. رضایتی که ممکن است هر شخص شاخصمداری، عالمانه، صادقانه، خالصانه و غیرمتجاوزانه، بگونهای از خیل کثیر گونههای گوناگون سُبُل هدایت و راههای کسب حقیقت، به آن دست یابد و در کثرتی وسیع به سوی وحدتی واسع، به سمت صراط مستقیم حق گام بردارد.
لینک این مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/388