زندگی تکرار نمی شود اما حماقت چرا!... «ادامه مطلب»...
حماقتــــــ نکن!
چشم باز نمی کنی مگر برای دیدن؛ شنوا نمی شوی مگر برای گوش سپردن؛ تا خوب نبینی و نشنوی، خوب نمی توانی بیاندیشی و بگویی و عمل کنی.
آری! همه چیز با دیدن و شنیدن آغاز می شود. هرکس به جایی رسید از دیدن دیدنی ها و ندیدن نادیدنی ها رسید؛ هر کس به جایی رسید از شنیدن شنیدنی ها و نشنیدن ناشنیدنی ها رسید؛ هر کس به جایی رسید، چشم باز کرد و گوش سپرد، چشم فرو بست و گوش بر گرفت.
به دنیا نیامده ای که هر طور دلت می خواهد ببینی و هرچه نفست می پسندد بشنوی؛ تو به دنیایِ اَمانی پا نهادی تا آنگونه ببینی که صاحب امانت پسندش می افتد و آنگونه بشنوی که مالک بلامنازع عالم و آدم، گوشِ تو را خواسته و پسندیده است.
تکلیفت را مشخص کن؛ یا باش یا نباش! اگر الفِ امری را پذیرفتی، تا یای اجرای مسئولیتت باید بروی؛ و اگر پذیرش گام نهادن در پله های بعدی، برایت غیر ممکن و ناشدنی است، از آغاز، قدم از قدم بر ندار. یا نرو، یا تا انتهای معقول و مشروع خواست و انتخابت، از زیر بار مسئولیت هایت شانه خالی نکن.
تو خلق نشده ای که بی برنامه و بی شاخص باشی؛ خالقت تو را بر اساس ملاک و معیار مشخصی خلق کرده است و بر همان اساس نیز از تو انتظار دارد؛ توقع منطقی پروردگارت را با ترسیم نمودار روشنی از خط کش و ترازوی صحیح و کاربردی اعمالت، پاسخگو باش.
تو متولد می شوی تا با چشمها و گوشهایت به دریافتهایی برسی که عقل و قلبت به اختیار، راه را از چاه تشخیص دهند و تو را به انتخابی سرنوشت ساز وادارند؛ فرصت تکرار نشدنی حیات را با زندگی بی اصول و بی برنامه هدر نده! نگذار روزی که همگان مجبور به دیدن نتایج کردارهای خویش اند، تو از حسرت خورندگان باشی...
زندگی تکرار نمی شود اما حماقت چرا! حماقت در پهنه زندگی انسانی که هیچ شاخصی برای هر آنچه از وی سر می زند ندارد و صرفا بر اساس میل لحظه ای و خواستهای دفعی و بی ریشۀ خود یا دیگران عمل می کند، بارها و بارها تکرار می شود.
حماقت نکن تا افسوس نخوری؛ حماقت نکن و پرده ها را از پیش چشم و گوشَت کنار بزن و حقیقتِ فلسفۀ خلقتت را زیر نظر مربی کاربلد و راهنمای راهشناس، بشناس؛ حماقت نکن و خودت را برای باروَر کردنِ هرچه بیشتر توانایی ها و ظرفیتهایت پرورش بده؛ حماقت نکن و به شناسایی یکایک استعدادهای خدادادی ات مشغول شو و در ذیل فرآیند تربیتی صحیح، به قابلیتهایت بر مبنای شاخصی خداپسندانه، جهت بده؛ حماقت نکن که فرصت دیدن و شنیدن و اندیشیدن و درست عمل کردن، بسیار اندک و کوتاه است...
تولد اجباری ات را به فال نیک بگیر؛ نه فقط میلاد جسمت؛ که تن از خاک است و به خاک بر می گردد؛ تو باید ولادتی مختار را تجربه کنی و پوست بیاندازی و روحت را از هرچه بی شاخص، اختیار کرده ای، خلاصی دهی؛ روز رهایی تو از این زندان خود ساخته نفس، روز تولد دوباره توست که به تو بهایی وصف نشدنی و ارزشی غیر قابل تصور خواهد داد؛ روزی که تو را، که از خدایی، به خدا باز گردانده و در دامان رضایت و خشنودی اش سکنی می دهد.
خیلی وقتها آنقدر محو سایه خود می شویم که از آفتاب پشت سرمان غافلیم! خیلی وقتها نمی بینیم فاصله یک قدمی خودمان را تا سعادتِ محو شدن در خورشید حقیقت! خیلی وقتها چنان گرفتار نفسیم که هرچه در گوشمان فریاد می زنند که «تو خود حجاب خودی»، باز نمیشنویم! خیلی وقتها گیرِ برداشتنِ یک قدم هستیم، آن هم «قدم نهادن بر سر نفس خویش»، قدمی که اگرچه یک قدم است اما ما را در دَم، بهشتی می کند و به غایت کمال می رساند.
فردا دیر است؛ همین امروز؛ همین لحظه دست بکار شو. «نمی توانم» القای بزرگترین دشمن توست که دائم در بیخ گوش دلت نجوا می کند؛ «نمی توانم» توطئه تاریخی شیطان رجیم است برای دور کردن آدمی از عرصۀ توانایی های تحول آفرینِ الهی؛ «نمی توانم» کوه موانع پوشالی ابلیس است که بر سر راهِ ناسوتیان قرار می دهد برای غور نخوردن در عالم ملکوت و لاهوت؛ «نمی توانم» سَمّ کُشنده ایست که اهریمن پلید برای درست ندیدن، درست نشنیدن، درست نیاندیشیدن و درست عمل نکردن تو، بر ذهن و روحت می پاشد تا لَنگ بزنی، تا بی شاخص و باری به هر جهت باشی، تا افسارت در دستان نفس و نفوس باشد و نحوستی سیاه، وجودت را مسخّر خویش سازد، تا حماقت کنی و خودت را به جای بهشت برین، به جهنمِ اسفل السافلین بفروشی!
حماقت نکن! تا دیر نشده برگرد و خودت را تصحیح و اصلاح کن که تولد دوباره ات منتظر جشن گرفتن توست...
لینک مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/303
برای دسترسی به فایل صوتی این متن