لا اکراه فی الدین

در قرآن آمده است: «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ»؛ طبق نص صریح این آیه مبارکه، در دین، هیچ اجباری وجود ندارد و افراد در انتخاب آن آزاد هستند... «ادامه مطلب»...

 

 

ارتــــــــداد

 

پرسش

در قرآن اومده لا اکراه فی الدین  پس چرا کسی نمیتونه از دین برگرده؟ و اگر از دین برگرده چه حکمی داره؟


پاسخ

1- خداوند رحیم در قرآن کریم می فرمایند: «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»(بقره/256) در "دین" هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است.

طبق نص صریح این آیه مبارکه، در دین، هیچ اجباری وجود ندارد و افراد در انتخاب آن آزاد هستند، چراکه اگر به خوبی مطالعه و تحقیق و تدبر نمایند، مسیر نزول و افول و سقوط از راه مقدس رشد و تعالی و سعادت، بازشناسانده شده و تبیین گردیده است.

این آیه مبارکه صراحت دارد که در "دین" هیچ اکراه و اجباری وجود ندارد و فرد آزاد است که بصورت کاملا ارادی و اختیاری چند روزه دنیا را مشغول ساختن بهشت یا جهنم خویش باشد و ایام عمرش را به عبودیت یا نفسانیت سپری نماید.

جالب است که قرآن می گوید اجباری در "دین" نیست و نمی گوید هیچ اجباری در "احکام دین" وجود ندارد: خداوند متعال می فرماید «لا اکراه فی الدین» و نمی فرماید «لا اکراه فی الاحکام الدین».

بنابراین، شخص آزاد است که با تحقیق و تدبر، به دین برتر و آخرین آیین و کامل ترین مذهب، ایمان بیاورد و همه این آزادی او صرفا مربوط به انتخاب روش توحیدی زندگی دنیایی اش می شود و نه آزادی در اعتقاد به برخی از احکام قطعی و عدم التزام عملی به برخی دیگر از فرامین حتمی خداوند.«إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ... یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ»(نساء/150 – مشابه: بقره/85)

 

2- دین افراد را می توان به دو دسته کلی دین خانوادگی - اقلیمی و دین انتخابی تقسیم کرد.

زمانی که انسان چشم به جهان می گشاید، بصورتی ناخواسته بسیاری از رفتارها و باورهایش را از خانواده و اطرافیانش دریافت می کند و در بسیاری از مواقع با همان باورها بزرگ شده و بصورتی در ضمیر و سیستم زندگی اش نفوذ پیدا می کند. گاه حتی خودش در مورد بسیاری از افکار و اعمالش صاحب اندیشه خاصی هم نیست و برای آنها دلیل منطقی و قابل اعتنایی ندارد.

چنین فردی اگر در یک خانواده با باورهای توحیدی به دنیا آمده باشد، خواه ناخواه، تحت تاثیر آن آرا قرار گرفته و همانگونه فکر و عمل می کند. اما اگر این شخص در یک خانواده بی دین دنیا می آمد، باز هم، چنین سلوک کورکورانه ای داشته و زندگی اش را بر مدار همان افکار جاهلی و متعصبانه ادامه می دهد. البته این تعصب می تواند در هر دو شعبه فکری دینی و غیر دینی باشد و اشخاصِ معتقد به باورهای آبا و اجدادی و قومیتی و یا حتی توحیدی، بدون استدلال و کاملا سطحی به دفاع از آرا و عقاید خود بپردازند. «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ»﴿مائده/۱۰۴﴾ و چون به آنان گفته شود به سوى آنچه خدا نازل کرده و به سوى پیامبرش بیایید مى‏ گویند آنچه پدران خود را بر آن یافته‏ ایم ما را بس است آیا هر چند پدرانشان چیزى نمى‏ دانسته و هدایت نیافته نباشند می خواهند بر باورهای غلط خود پافشاری کنند؟!

اما دسته دوم که به ندای فطرت الهی خویش لبیک گفته و به کمال گرایی روی می آورند، به داشته های اقلیمی و خانوادگی خویش بسنده نکرده و با مطالعه و تحقیق همه جانبه، به سمت شناخت هرچه بیشتر حرکت می نمایند. این افراد کسانی هستند که ابتدا به شناخت همه جانبه و دقیق اعتقادات بومی خویش می پردازند و بعد از آنکه سیطره کافی و کاملی نسبت به آیین خانوادگی خویش پیدا کردند، به آگاهی از باورها و اعتقادات دیگر جریانات و ادیان، آن هم با مطالعه منابع اصلی آنان و نه منابع دست چندم و تفاسیر انحرافی و خودخواسته، می پردازند. عموما اینگونه اشخاص که پای در عرصه شناخت و کنکاش بی طرفانه و آزادانه نهاده اند، به دین انتخابی می رسند و بصورتی دقیق و منطقی به زندگی دین مدارانه شان ادامه می دهند. «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ»﴿زمر/۱۸﴾ به سخن گوش فرامى‏ دهند و بهترین آن را پیروى مى کنند اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان.

روشی که مد نظر همه انبیا و اولیای الهی بوده است، چیزی جز رساندن انسان به سَرسَرای انتخاب و همراهی در مسیر رشد بر اساس آگاهی و شناخت نبوده و نیست. اما انتخابی که از مطالعه و تدبر دقیق و بدون در نظر گرفتن خواهش های نفسانی و صرفا با ملاک و محور قرار دادن شاخص حق و حقیقت طلبی باشد و لاغیر!

چراکه اعتقاد به اسلام نمی‏تواند سنتی و تقلیدی باشد؛ بنا بر این هر فرد وقتی به مرحله رشد عقلی و تکلیف رسید، پذیرش اسلام‏ باید به سبب دلیل باشد، نه از روی تبعیت کورکورانه. از این رو مراجع تقلید در اول توضیح‏ المسائل می‏نویسند: تقلید در اصول دین جایز نیست. (برای مطالعه بیشتر درباره مساله تقلید به «اینجـــــــــــا» رجوع بفرمایید)

بنابراین فرزندان مسلمانان، دین حقیقی خود را باید خودشان انتخاب کنند؛ و اصولا دین و ایمان از آنجا که یک اعتقاد قلبی و درونی است، ممکن نیست تحمیلی باشد.

بنابر قاعدۀ الهی «لا اکراه فی الدین»، و به این دلیل که «قد تبین الرشد من الغی» صورت گرفته است، انسان می تواند در گذار از جاده شک به باورهای خانوادگی و غیر انتخابی اش، با تکاپویی علمی و عملی مصرانه و صادقانه در جاده تحقیق و تدبر اصیل و عمیق، به جایگاه والای «دین انتخابی» برسد.

(برای مطالعه اجمالی در خصوص آیین برتر و کامل، به مطلب «هشت پله تا یقین» مراجعه بفرمایید)

 

3- در آیین اسلام، انسانی که از پدر و مادری مسلمان زاده شده باشد، چنانچه یکباره دین خویش را تغییر دهد و این تغییر دین خود را در میان دیگر افراد جامعه عنوانِ عمومی نماید، مرتد است و حکم ارتداد از نظر اسلام، مرگ است. (لطفا عجله نفرمایید و متن را با دقت تا انتها دنبال نمایید)

از نظر اسلام تغییر دین به عنوان امری شخصی و درونی، حقیقتی مورد تأیید و قابل قبول و غیر قابل انکار است؛ اما از این جهت که افکار عمومی و ایمان مردم را متزلزل می‏کند، اظهار آن روا و شایسته نیست. به همین دلیل، اسلام با وجود یک سری شرایط، با شخص مرتد، یعنی فردی که دین خود را تغییر داده و در برابر دین قبلی خویش موضع انکاری گرفته، برخورد می‏کند. در این حال، اگر فرد باور خود را رواج ندهد و به امنیت فکری و فرهنگی جامعه آسیبی وارد نکند، به او کاری ندارند و حکم ارتداد نداشته و عقیده ‏اش نزد خودش محترم است.

ارتداد، از دیدگاه ادیان مختلف هم جرم است و مجازات آن نیز مرگ است. حتی در برخی از منابع ادیان موجود، حکم آن بسیار شدیدتر از اسلام است. در این جا به اختصار به ذکر دو منبع از کتاب مقدس عهد قدیم و جدید بسنده می کنیم:

«اگر برادرت یا پسر مادرت یا پسر و یا دختر تو یا زن هم آغوش تو و یا رفیق تو که مثل جان تو است، تو را اغوا نموده، بگوید که برویم تا خدایان غیری که تو و آبای تو ندانستید، عبادت نماییم... او را قبول مکن و او را گوش مده و چشم تو بر او رحمت ننماید و او را متحمل مشو و وی را پنهان مدار. البته او را به قتل رسان. اولاً دست تو به قتلش دراز شود و بعد دست تمامی قوم و او را با سنگ سنگسار نما تا بمیرد؛ به سبب این که جویای این بود که تو را از خداوند خدای تو که تو را از زمین مصر از خانه بندگی بیرون آورد، براند تا تمامی اسرائیلیان بشنوند و بترسند و بار دیگر چنین امر شنیع را در میان ما مرتکب نشوند...». (سفر توریة مثنی، فصل 13، (مشتمل بر 18 آیه)، کتاب المقدس، ترجمه ولیم گلن، دار السلطنه لندن، 1856میلادی)

«اگر کسی دانسته گناه بکند و گناهش هم این باشد که مسیح را که نجات دهنده او است، رد کند، آن هم بعد از این که با خبر شده که مسیح آمده است تا گناهان او را ببخشد، این گناه با خون مسیح پاک نمی شود و دیگر راه فراری از شر چنین گناهی نیست. بلی، راه دیگری جز این که انتظار مجازات وحشتناکی باشد که از خشم و غضب شدید خدا به او می رسد، همان خشم و غضبی است که تمام دشمنان خدا را می سوزاند و هلاک می کند. کسی که قوانین موسی را می شکست، اگر دو یا سه نفر به گناه او شهادت می دادند، آن شخص... جا به جا کشته می شد. حالا فکر می کنید چه مجازات وحشتناک تری در انتظار کسانی است که فرزند خدا را زیر پا لگدمال کرده اند و خون او را که برای رفع گناهان شان ریخته شد، دست کم گرفته و ناپاک به حساب آورده اند، و روح پاک خدا که درهای رحمت خدا را به روی عزیزان خدا باز می کند، بد گفته و بی حرمتی کرده اند؟!». (نامه ای به مسیحیان یهودی نژاد عبرانیان، بند 10، جمله 26-32 / «انجیل عیسی مسیح، ترجمه تفسیری عهد جدید، سازمان ترجمه تفسیری کتاب مقدس، تهران، 1357،ص 305-306»)

از این دو قسمت از عهد قدیم و عهد جدید، به دست می آید که حکم ارتداد در دین یهود و مسیح مانند اسلام، مرگ است.

 

4- اگر فرد مسلمان زاده ای دینش را تغییر داده و اعلام عمومی کند، در دادگاه، محکوم به گذراندن دوره های متعدد اعتقادی و مجبور به خواندن کتابهای متعدد اعتقادی می گردد. پس از چند مرحله گذراندن بحثهای پایه ای و رفع تمامی شبهات فکری و ایرادات ذهنی اش توسط افراد کارشناس، چنانچه فرد به نقطه ای برسد که چند بار با صراحت و بدون ذره ای شک و شبهه اعلام نماید که «با اینکه برای من مسلم و مشخص شده است که دینی کامل تر و برتر از اسلام نیست، اما باز هم نمی خواهم مسلمان باشم و این را به همگان هم اعلام می نمایم» آنگاه چنین فردی، مستحق زندان، مرگ و اعدام می باشد.

بنابراین اینگونه نیست که صرفا کسی با تغییر دین و در همان مراحل ابتدایی کار، اعدام شود. اسلام به مصلحت اجتماع، نمی خواهد فردی که به آگاهی کامل از حقانیت دینش رسیده است، مشغول اعلام و تبلیغ دینی غیر از آئین توحیدی پیامبر خاتم(ص) باشد و این افراد در جامعه اسلامی حق به خطر انداختن امنیت روانی و فکری و عقیدتی جامعه را ندارند و عقیده خودشان صرفا پیش خودشان محترم است و باید نزدشان محفوظ بماند.

در بیان دقیق تر و به زبان علمی تر می توان گفت که از نظر دین اسلام، مرتد دو قسم است:

مرتد فطری: کسى است که نطفه او در زمان مسلمان بودن پدر و مادر یا یکى از پدر و مادرش بسته شده باشد و بعد از بلوغ اسلام را قبول کرده، سپس کافر شود.

مرتدّ ملّى: کسی است که حین انعقاد نطفه او، پدر و مادرش کافر بوده باشند و خودش هم بعد از بلوغ اظهار کفر کند و بعد اسلام را قبول کند و بعد از قبول اسلام از اسلام برگردد.(امام خمینی، تحریر الوسیله، ج2،کتاب المواریث، فی موانع الارث، مسئله10،ص 366 و احکام مرتد، مسئله1، ص494)

حکم مرتد حقیقی تنها در برخی مواردِ خاص بسیار سخت بوده و اعدام است (امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 1، ص 118) اما نه هر انکار و تشکیکی در دین اسلام ارتداد محسوب می شود و نه هر فردی به صرف تغییر دین و حتی اعلان آن، از همان آغاز و بدون هیچ مقدماتی، خونش مباح شده، و اعدام می شود؛ هرگز چنین نیست. بلکه حکم زنان مرتد و همچنین کسانی که ابتدا مسلمان نبوده و بعد مسلمان شده اند که مرتد ملی نامیده می شوند ابتداءً اعدام نیست .

در نتیجه از اقسام مرتد ملی و فطری (کسانی که مسلمان زاده اند) از زنان و مردان ، تنها مرتد فطری مرد به اتفاق بسیاری از فقها، آن هم در شرایط خاص و با حصول شرایط متعدد مستحق مرگ است (که در ابتدای همین بند به شرایط آن اشاره داشتیم) اما در خصوص دیگر گروه ها رفتار و برخوردهای متفاوت دیگری اعمال می شود، یعنی اگر مرتد فطرى یا مرتد ملی، زن باشد، حبس مى شود. در زندان به او آموزش داده و در صورت عدم تغییر، سخت گیرى های محدودی مى کنند تا توبه کند. اگر توبه کرد، آزاد مى شود. اگر توبه نکرد، در زندان باقى مى ماند تا بمیرد. در مرتد ملی، احتیاط آن است که تا سه روز از او بخواهند که توبه کند. اگر توبه کرد، آزاد مى شود. اگر توبه نکرد، از طرف حاکم شرع به اعدام محکوم مى گردد.

 

جمع بندی

هر انسانی در انتخاب دینش آزاد است. حتی آزاد است که راه فرمان پذیری از دستورات الهی را در پیش گیرد و برای خودش بهشتی سرشار از آرامش و امنیت جاودانه را پدید آوَرَد و یا راه ذلت و خواری ابدی را در پیش گرفته و به خشنودی شیطان مشغول باشد و در جهنم اعمالش سکنی گزیند. انسان مختار است تا با اختیار کامل و به تلاش و همتی همه جانبه و بدور از هر نفسانیتی، دین کامل تر و آیین برتر را انتخاب نماید و با چشمی باز در زندگی دینی اش حرکت نموده و ادامه حیات دهد. اما چنانچه فرد مسلمانی بخواهد دینش را تغییر داده و آن را اعلام و تبلیغ عمومی نماید، تحت آموزشهای منظم و پیوسته عقیدتی قرار می گیرد و چنانچه فرد به نقطه ای برسد که چند بار با صراحت و بدون ذره ای شک و شبهه اعلام و اقرار نماید که «با اینکه برای من مسلم و مشخص شده است که دینی کامل تر و برتر از اسلام نیست و همه شبهه هایم رفع شده است، اما باز هم نمی خواهم مسلمان باشم و این را به همگان هم اعلام می نمایم» آنگاه چنین فردی، به ارتداد رسیده و مستحق زندان، مرگ و اعدام می باشد. چراکه فرد مرتد با شرایط پیش گفته، امنیت دینی و آرامش روانی جامعه را تحت تاثیر قرار داده و همانند یک شرور و مزاحم، برای اجتماع، مضر و خطرناک است و شارع، منطقا و اخلاقا وظیفه برخورد جدی با چنین مواردی را دارد.



لینک کوتاه این مطلب:

https://b2n.ir/47485