هیچ علمی نافعتر و عیدی سعیدتر از این نیست که آدمی بداند «هیچ» است و هرچه هست اوست... «ادامه مطلب»...
هیچ
شناخت خدا، یا از بالا به پایین و یا از پایین به بالا میسر میگردد. یعنی معرفت نسبت به خدا، یا با شناختن خدا و ابعاد گوناگون ذاتی و صفاتیاش امکانپذیر است و یا از طریق شناخت مخلوقات و مصنوعات و تجلیات، میتوان نسبت به آن خالقِ صانعِ جل و اعلا، معرفت کسب نمود.
شاید گمانکنیم که شناخت خدا از خدا، کار سختیاست، که البته چنین است. اما آنچه مسیری راحتتر را پیش پای ما میگذارد، کسب معرفت خالق از خلق است. که دَمِدستترین و قابل فهمترینِ مخلوقات، خودمان برای خودمان هستیم، و چه راهی نزدیکتر و سهلالوصولتر از «به خود آمدن» و به «خدا» رسیدن.
هرچه شناخت ما از خویشتن، دقیقتر شود، ضمن پیبردن به ابعاد پیچیده و شگرف جسمی و روحی و معجزه بزرگ آفرینشمان، به ضعفها و ناتوانیهای بیشمار مادی و معنویمان، بیش از پیش، پی خواهیم برد؛ و درنتیجه، نسبت به ناچیزی و هیچ بودن خویش در برابر آن قدرت قاهره و نیروی کامله، آگاهتر میگردیم.
آنگاه که خوب شیرفهممان شد، نه تنها چیزی نیستیم بلکه هیچیم و به اتکای خویش، هیچ نداریم و نخواهیم داشت، دیگر در لحظهلحظۀ حیاتمان، نه هوا برمان خواهد داشت که به خودمان اجازه دهیم در محضر آن قادر همیشه و همهجا حاضر، پایمان را از گلیممان بیشتر دراز کنیم و ظلمی نماییم و تعدی و تجاوزی از ما سر زند. دیگر نه به غرور، گامی برخواهیم داشت و نه به تکبر، سخنی بر زبان میرانیم و نه به تبختر، مشغول تبرج و فخرفروشی و عرضهاندام و سرکشی میشویم؛ سرمان را پایین میاندازیم و به هیچچیز و هیچکس از بالا نگاه نمیکنیم و در همهحال، خود را در پیشگاه خداوند قَدَرقدرتی میبینیم که هرچه داریم از اوست؛ با تمام وجود ایمان میآوریم به آن صاحب عظیم و مولای کریمی که هیچچیز جز به خواست او محقق نخواهد شد و عالم و آدم بر بستر ارادۀ نافذ اوست که اسباب و وسایلِ خواستنها و نخواستنها، رسیدنها و نرسیدنها، شدنها و نشدنها میگردند.
و چه شناختی بهتر از اینکه در فکر و عمل، بدانی که تو هیچی و هیچ نیست جز خدای تو که همۀ هستیات از اوست. چون به مدد الهی، بر این پله از معرفت، قدم بگذاری، شناخت خدا با خدا را به نصرت باری تعالی، تجربه خواهیکرد؛ تجربهای به مثابه عسل مصفایی که با انگشت محبوب، در کامِ قلب و روح محب قرار گرفتهباشد؛ حلاوتی پیدرپی و تمامناشدنی، و صعودی مدام و در وصفنیامدنی...
آری! تو هیچی، هیچ بودن را بیاموز...
هیچ علمی نافعتر و عیدی سعیدتر از این نیست که آدمی بداند «هیچ» است و هرچه هست اوست.
هیچ است چراکه هماره و در همهحال، محتاج و وابسته به خالق خویش است و هرچه دارد از او دارد.
هیچ است چراکه در عین نیاز، تولد یافته و بر بستری از نیازهای پیوسته و گوناگون، حیات دنیوی خویش را سپری میسازد و در نهایت نیازمندی، چشم از جهان ماده و مادیت، فرومیبندد.
هیچ است چراکه اگر هستیآفرینَش اراده به نیستیاش کند، هیچ چیزی جلودارش نیست.
هیچ است چراکه در هر دَمی، محتاج بازدم و در هر بازدمی محتاج دَمیاست که فرو رفتن و برآمدنش وابسته به خواست و اراده آفریدگار اوست.
هیچ است چراکه اراده میکند و نمیشود، میخواهد و نمییابد، میرود و نمیرسد، مگر به اراده پروردگارش.
هیچ است چراکه هیچ امانی ندارد، هیچ پناهی ندارد، هیچ تکیهگاهی ندارد، هیچ قدرت و ثروت و موقعیتی ندارد که به هیچ چیز دیگری جز خواست و توانایی خودش وابسته و متکی نباشد.
هیچ است چراکه سست و بیقرار میشود، نحیف و بیمار میشود، فرتوت و گرفتار میشود، و از کودکی تا کهنسالی، محتاج انواع و اقسام تفقّد و دستگیری است.
هیچ است چراکه رنجی، بیتابش میکند؛ دردی، بیخوابش میکند؛ نقصانی، عذابش میکند؛ و غمی، آبش.
هیچ جهلی مضرتر و مصیبتی عظیمتر از این نیست که «هیچ» خیال کند چیزی است، چیزی میداند، چیزی دارد و چیزی میتواند، جز به قدرت، حکمت، مشیّت، اذن و اراده او!
هیچ را دریاب، اِی همههست؛ و خیرش را به وی الهام کن و در علم و عمل به آنچه الهامش میکنی، امداد و یاریاش نما.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شهود هیچ؛ فقر وجودی در آینه وحی
شواهد قرآنی برای تأملات عرفانی «هیچ»
ـ قدرت از آنِ اوست: «مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»(کهف/۳۹)
ـ شدن به اراده اوست:«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»(یس/۸۲)
ـ بودن و نبودن از اوست: «یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ»(رعد/۳۹)
ـ عالم محاط در علم اوست: «وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ»(انعام/۵۹)
ـ ملک، عزت، ذلت، حیات، ممات، و همه ابعاد رزق مادی و معنوی، وابسته به اراده اوست: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ - تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ»(۲۶و۲۷ آلعمران)
ـ فقر ذاتی ما، غنای ذاتی اوست: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»(فاطر/15)
ـ بیناترین نادیدنی اوست: «لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»(انعام/103)
ـ هیچگاه چیزی نبودیم، و اگر چیزی هستیم به اراده اوست: «هَلْ أَتَىٰ عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا»(انسان/1)
ـ خلقت، سراسر اوست: «اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ»(زمر/62)
ـ کنشها نیز از اوست: «وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ»(صافات/96)
ـ انسان، آفریده ضعیف اوست: «یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا»(نساء/28)
ـ آدمی، پدید آمدۀ ناچیز از قدرت نامحدود اوست: «أَلَمْ نَخْلُقکُّم مِّن مَّاءٍ مَّهِینٍ»(مرسلات/20)
ـ خواست ما، هیچ است بیخواست او: «وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا»(انسان/30)
ـ حیات، قیام، دانایی، همه از اوست: «اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ»(بقره/255)
لینک این مطلب:
https://rahemoghaddas.blog.ir/post/454