روشـنـــــــای عشـــــــق
این سروده را در «ادامه» مشاهده بفرمایید...
روشنای عشق
فردایم از دیروز و امروزم جدا نیست
این قلبِ عاشق، لحظه ای دور از شما نیست
ای ناخدایِ این دلِ طوفانی ما!
دور از تو دیگر رونقی در لحظه ها نیست
تا تو بیایی، ما سپندِ آتشینیم
آرامشی بی تو درونِ قلب ما نیست
یلدای هجرانِ غمت، زندانِ دردست
بی تو بر این تاریکیِ ما روشنا نیست
امّیدِ دل! فردایمان را روشنی بخش
بی تو به فرداهای دنیامان صفا نیست...
لوح و قلم : تو، آفرینش : تو، خدا....... : تو!
این کفر! جز توحیدِ بی شک و ریا نیست...
داری جهان را، من چه دارم غیرِ عشقت...
گنجِ غمِ عشقِ تو دارد دل، گدا نیست
.
.
.
دانی چه داغی بدتر از داغِ حسین است؟!
داغیست هجرانت که در کربُ بَلا نیست...
یا اله العشق، عجّل فی فرج مولانا العشق....