عید رها شدن از منیت

آدمی به عشق، زنده است و عاشقی، معرفت می خواهد. برای آدم بودن باید عاشق باشی و برای عاشق شدن باید معرفت داشته باشی تا قربان معشوقت شوی... «ادامه مطلب»...


آدم باید معرفت داشته باشد

حتما شنیده ای که می گویند عشق، کور است؛
حُـبّ ٌ الشَّـیءِ یُعـمـی و یُـصِـمّ؛ علاقه به چیزی، انسان را کور و کر میکند(من لایحضره الفقیه، ج4، ص380، ح5812)
عاشق جز معشوقش هیچ چیز نمی بیند و نمیخواهد؛
عشق، تب و تابی به جان معشوق می اندازد که چشم از جهان و جهانیان می بندد و هرچه میبیند و میفهمد، فقط و فقط معشوق است؛
به هرچه نظر می کند، معشوق است و به هرچه می اندیشد، باز هم این معشوق است که در جان و قلب و عقلش، جلوه نمایی می کند؛
حاضر است برای بودن در کنار محبوبش، هر کاری بکند، حتی بخشیدن جان!

عزیزتر از جان، چیزی را سراغ داری؟!
باید جانی در بدن باشد تا برای صاحبش، چیزی عزیز باشد دیگر، درست است؟
عاشق اگر عاشق باشد، هر کاری انجام میدهد تا همه لحظه هایش را با معشوقش سپری کند
عشق، اگر عشق باشد، همه ظرفیتهایت را خرج معشوقت می کند، حتی جانت را!
باور کن تعجبی ندارد؛
کافیست که معرفت داشته باشی،
آری، معرفت!
میزان عشقولانگی انسانها به اندازه شناختشان است
آدمی به اندازه معرفتی که نسبت به یک وجود، پیدا می کند، شیفته و دلداده و شیدایش می شود
هرچه شناخت طالب از مطلوبش بیشتر و بیشتر گردد، عشقش نیز والاتر و والاتر می شود و جنس عاشقی اش از اعتبار و اعتلای بیشتری برخوردار می گردد.

یکی شیفته چشمی می شود و دیگری دلباخته اندامی و آن دیگری فریفته رخساری!
یکی در شوق رسیدن به پست و مقامی بال بال می زند  و دیگری در تب آتش شهرت می سوزد و آن دیگری برای داشتن ثروتی به در و دیوار می زند!
اما به قول مولوی:
تا در طلب گوهرکانی، کانی
تا در هوس لقمهٔ نانی، نانی
این نکتهٔ رمز اگر بدانی، دانی
هر چیزی که در جستن آنی، آنی

ارزش تو به جنس عشقی است که در سینه داری و میزان این عشق، به اندازه معرفتی است که کسب کرده ای؛
عاشقی، بنگاه معاملاتی و شرکت تعاونی نیست که هرکه به دنبال سود خود از آورده اش باشد؛
عاشقی یک ابر پر باران است که فقط بلد است بی منت ببارد؛
عاشقی یک خورشید پر نور است که فقط آموخته است سخاوتمندانه بتابد؛
عاشقی یک جان ناقابل است که فقط میداند باید نثار محبوب و معشوقش شود؛
عاشقی یک مسیر زیباست که تو را به شناختی دقیق تر از معشوق و عاشقانه هایی ناب تر و دل انگیزتر می کشاند؛
عاشقی یک مبدل مقدس است که آدمی را از خودخواهی به دیگر خواهی می رساند و از انسان، کنیزی خاضع برای محبوب و غلامی فروتن برای معشوق می سازد؛
عاشقی یک قتلگاه حیاتبخش است؛ عاشقی قربانگاهی است برای تولد دوباره؛ عاشقی مذبحی است برای ذبح تعصب به پای غیرت و کشتار نفسانیت در قدمگاه عبودیت؛

عاشقی فرصتی است برای رها شدن از من و منیت و خلاصی از زندان سرد و سیاه و بدفرجام جهل، نفاق، شرک، عناد، سرکشی، زیاده خواهی و نفس پرستی؛

عاشقی منزلگاهی است از شناخت و معرفت برای پیمودن جاده پر محبت پیوستن به معشوق و یکی شدن با جانان؛
عاشقی عرفانی است که تو را قربان عشق می کند؛ عاشقی عرفه ای است که تو را به حقیقت عید قربان می رساند.

آری! آدمی به عشق، زنده است و عاشقی، معرفت می خواهد. برای آدم بودن باید عاشق باشی و برای عاشق شدن باید معرفت داشته باشی تا قربان معشوقت شوی.
قبل از آنکه دم از عشق و عاشقی بزنی تا بخواهی قربان وجودی بروی، معرفت کسب کن و به عرفه و عرفان برس؛
آدم باید معرفت داشته باشد....

عید قربان بر رهپویان صادق حقیقت عشق و عرفان مبارکباد



لینک کوتاه این مطلب

http://yon.ir/9kaXg