کشتی عشق

کشتــــــی عشـــــق

این سروده را در «ادامه» مشاهده بفرمایید...




کشتی عشق


ای دلبرکِ بانمکِ خانه-برانداز

لؤلؤ وشِ مهتاب-تنِ ساحرِ شهناز

 

ای قندِ شکرریزِ بلورینِ دلارا

سیمین-بدنِ ماهرخِ ناز و فریبا

 

ای چشم تو صیاد و من آن صید نگاهت

ای موی تو چون دام و من آن کشتۀ راهت

 

هر تار ز گیسوی تو، دل-کرده گرفتار

بیمار توأم، آی طبیب منِ بیمار

 

خورشید، ز نور رخ زیبای تو پُر نور

عالم، ز قدومِ قدمت واله و مسرور

 

در پای تو افتادم و جان داد مرا عشق

کِشتیِ نجاتِ دلِ طوفانِ بلا، عشق

 

آواره ترین بودم و سامان ز تو آمد

تو واسطۀ فیض شدی، هدیۀ سرمد

 

دست تو به دستم، گُلِ نامت به لب من

آرامِ دلم، با تو سحر گشت شب من

 

من با توأم، این معجزه ای هست الهی

صدّیقه کبراست بر این لطف، گواهی

 

چون ضامن این عشق، خداوندِ نفوس است

در حجلۀ بختم ز خودِ عرش، عروس است

 

حوریۀ انسیۀ مرضیۀ فرهاد

شیرینِ دلم؛ عشقِ پسندیدۀ فرهاد

 

جانم به فدای تو که آئینۀ ربّی

استاد کلاسِ تو خدا هست، مربی

 

مرغِ دلم از روز ازل هست به چنگت

تا روز ابد بسته به گیسوی قشنگت

 

بین الحرمینِ دل من را غمت آراست

با تو نجفِ عشق، چه مستانه- مهیّاست

 

لیلایی و مجنون توأم تا به قیامت

مملوک تو هستم، منم ای عشق، به نامت...



لینک کوتاه این مطلب:

https://b2n.ir/76657